چند کلمه در وصف چپ سنتی به یاد انقلاب ۵٧

چند کلمه در وصف چپ سنتی به یاد انقلاب ۵۷

انقلاب ۵۷ مردم ایران را جمهوری اسلامی بخون کشید و شکست داد. این حکومت اسلامی بود که با اعدام صد هزار زندانی سیاسی – حمله نظامی به کردستان و ترکمن صحرا و سرکوب روزانه اعتراضات مردم طی دو سال انقلاب ۵۷ را بشکست کشید و حکومت اسلامی را استقرار داد. چپ نقش قابل ملاحظه ای در انقلاب ۵۷ و در کل مبارزه علیه حکومت سلطنتی داشت بهمین خاطر هم قربانی زیادی داد. اما این چپ بخاطر ضد امپریالیست گری حکومت اسلامی حامی آن شد. اکثریت چپ های ایران همراه خمینی شدند تا علیه امپریالیسم بجنگند و به اردوگاه سوسیالیستیشان خدمت کنند. اقلیتی هم از این چپ ها همکاری نکردند و در عین حال بی عرضه گی خود را در تسلیم کردن قدرت سیاسی به رژیم اسلامی بنمایش گذاشتند. گروه های کوچکی هم مانند وحدت کمونیستی – پیکار – کومه له و سازمان سهند سنگر کومونیسم را حفظ کردند و علیه حکومت اسلامی بودند اما توان اجتماعی محدودی داشتند که آنها را از دست بردن بقدرت محروم می ساخت. در نتیجه انقلابی که با خون فداییان و مجاهدین و کمونیستهای زندان و کارگران نفت و مردم آزادیخواه حکومت سلطنتی را بزیر کشیده بود به کام فاشیستهای مسلمان فرو رفت. چپی ها در مقاطع متعدد دیگری همجنسی خودشان را با حکومت اسلامی بنمایش گذاشتند. بعنوان مثال در جنگ هشت ساله موضع دفاع از میهن را داشتند. در کشمکش با آمریکا جانب حکومت اسلامی بودند و وقتی آخوند اصلاح طلب ظهور کرد قافله چپ سنتی بار دیگر افسارش را به دست اصلاح طلبان داد.

باری کمونیسم ایران از زیر آوار جنایات اسلامی به همت تلاشهای تئوری و عملی منصور حکمت و یارانش سر برآورد و جنبشی پایه گذاشت که هدفش برقراری برابری نه فقط حقوقی بلکه اجتماعی و اقتصادی نیز هست و آزادیخواهیش نه فقط برای خودیها بلکه برای همه است و خوشبختی و رفاه را نه فقط برای گروهی بلکه برای تمام شهروندان برابر جامعه میخواست و برای بیان روشن تفاوت این جنبش را کمونیسم کارگری و چپ ماقبل خود را چپ سنتی نام نهاد و این نه فقط برای چپ ایران بلکه برای چپ جهانی صادق است.

چپ سنتی جهانی هنوز هم در رکاب جمهوری اسلامی و دولت اسد و حزب الله لبنان و جنبش حماس علیه امپریالیسم میجنگد و چپ سنتی ایرانی که فجایع و جنایات جمهوری اسلامی و نقد کمونیستی کارگری آن را از جمهوری اسلامی بدور کرده است و عملن قادر نیست در ایران از جمهوری اسلامی دفاع کند اما با مواضعی مشعشع اینجا و آنجا لبه نقدش بیشتر رو به کمونیسم کارگری است تا “مبارزه” با جمهوری اسلامی. این مقاله نظری است به جغرافیای سیاسی چپ – اینکه کجا ایستاده است و به کدام جبهه و صف و سنگر نزدیک تر است. اما آنچه باعث اشاره مجدد به نقش چپ ها در انقلاب ۵۷ شد موضع این چپها در قبال تحولات روز ونزوئلاست.

برای شناخت چپ سنتی اینجا چند خصلت و خصیصه و ویژگی خونی آنها را مرور میکنیم:

بلوک شرق: چپ سنتی بلوک شرق را “سوسیالیسم دولتی” و لذا قابل دفاع سخت همراه با انتقاد نرم میداند. “سرمایه داری دولتی” نامیدن بلوک شرق توسط کمونیسم کارگری برای این چپ خطایی نابخشودنی و مستوجب توهین و اتهام و شانتاژ ابدی است. سرمایه داری دولتی چاوزیسم در ونزوئلا که باعث آواره گی ملیونی و فلاکت عمومی و فساد اقتصادی بی حدو حصری شده که نهایتن مورد اعتراض برحق مردم ونزوئلا قرار گرفته است توسط این چپ سنتی سوسیالیسم نامگذاری شده و محکوم نکردن اعتراضات مردم را حمایت از گایدو و امپریالیسم مینامند. بعضی حتا در نقش کاریکاتور استالین ظاهر شدند و نوشتند “باید سر مخالفین مادورو را به دیوار کوبید و گردنشان را شکست”. از نظرگاه اقتصاد سیاسی مادورو و گایدو هر دو مدافع سرمایه داریند یکی نوع دولتی و دیگری نوع بازار آزاد. پیروزی هرکدام از این دو پیروزی سرمایه داریست و بزیان طبقه کار ونزوئلاست. اعانه دادنهای دولت مادورو این دولت را سوسیالیستی نمیکند کمااینکه یارانه دادنهای احمدی نژاد جمهوری اسلامی را سوسیالیستی نمیکند. اما صرف کمک دولتی به مردمی که ده برابر زیر خط فقر باید “زندگی” کنند در ایران و ونزوئلا مورد تایید و خشنودی و حمایت چپ سنتی جهانی است. چپ سنتی نمی فهمد که انسان گوسفند نیست که نیاز به نگهداری شدن توسط دولت داشته باشد بلکه صاحب اراده و فکر و خلاقیت و توانایی است و دولت معضف است برایش کار و شرایط رشد و شکوفایی ایجاد کند.

امپریالیسم:  امپریالیسم کلید واژه و قطب نمای سیاسی چپ سنتی است. هر کس که ضد امپریالیست باشد این چپ در رکابش قرار میگیرد. خمینی و حزب الله – حماس و اسد و امروز مادورو. برای این چپ همیشه امپریالیسم نشانه است خمینی و اسد و مادورو بهانه است. حال آنکه امپریالیسم سرجای خودش است و این چپ در واقع با خمینی و اسد و مادورو همراهی کرده است و بس. برای چپ سنتی در واقع هدف وسیله را توجیه میکند. هدف چپی ها ضدیت با امپریالیسم جهانخوار است و وسیله هر چه باشد مهم نیست از اسلام سیاسی خمینی تا سرمایه داری دولتی مادورو فرقی ندارد. تعیین تکلیف با دولتهای آمریکا و غرب وظیفه مردم و طبقه کارگر و کمونیستهای آمریکا و غرب است و صد البته وظیفه کمونیستی ماست که آنها را حمایت و اگر بتوانیم کمک کنیم. وظیفه طبقه کارگر ایران نیست که مرگ بر آمریکا بگوید و علیه امپریالیسم به خامنه ای بپیوندد.

طبقه کارگر ایران چه میگوید؟ شعار “دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست” پاسخ طبقه کارگر ایران نه فقط به جمهوری اسلامی بلکه همچنین به چپ سنتی است. فلاکت جامعه ایران به این دلیل نیست که “کالاها به دلیل تحریم یافت نمی شوند” (استدلال روحانی که چپ ازش قبول کرده) بلکه به این دلیل است که مردم قادر به خرید آنها نیستند. بله تحریم محکوم است اما راز وضعیت مردم نه تحریمها بلکه دستمزد پایین و اختلاس و احتکار است. سرمایه داری هار اسلامی با فساد اقتصادی و اداری و سیاسیش عامل اصلی فلاکت جامعه ایران است. کارگر – اکثریت مردم ایران – زندگی می کنند که کار کنند. کاری که دستمزد چندین برابر زیر خط فقر (با ستاندارد پایین ایران) را کارفرما نمی پردازد. این سرمایه داری هار و درنده که در فلسفه فاشیستیش برده داری روا و مشروع است. صد سال بعد از فروش نفت هنوز سطح زندگی مردم ایران بمراتب پایین تر از سطح زندگی مردم ترکیه است که این درآمد سرشار نفتی را نداشته است. در نتیجه طبقه کارگر بنمایندگی از اکثریت مطلق مردم ایران اعلام کرد دشمن ما همینجاست ۰جمهوری اسلامی) دروغ میگن آمریکاست.

چرا آنتی امپریالیست گری ربطی به کمونیسم ندارد: کمونیسم جنبش برقراری برابری همه جانبه در جامعه است و برای تحقق این مهم عزم در برچیدن نظام سرمایه داری دارد. آنتی امپریالیسم جنبش جهانی ناسیونالیسم است علیه تاخت و تازهای جهانی سرمایه داری. درونمایه اصلی جنبش ضد امپریالیستی دفاع از خود در برابری هجوم خارجی سرمایه داریست. این خود درجهان و در اصل ناسیونالیسم های رنگارنگ است و در فرع  و در خاورمیانه جنبش اسلام سیاسی است. طی قرن ۱۹ و ۲۰ سرمایه داری جهانی دست به غارت و چپاول مردمان بیشماری در جهان زد و پدیده امپریالیسم را شکل داد. مردمان غارت شده هم همواره به مقابله با امپریالیسم به شیوه های مختلفی دست زدند تا اینکه در اواسط قرن بیست ناسیونالیسم پرچمدار مبارزه با امپریالیسم شد. در نیمه دوم قرن ۲۰ مشخصن و بروشنی دو نیرو در برابر هم صف آرایی کردند ناسیونالیسم و امپریالیسم اما هر دو نیرو در اساس دو شاخه سرمایه داری بودند که یکی مهاجم و غارتگر بود و دیگری تدافعی و غارت شده. نبرد این دو نیرو ده ها ملیون مردم را در جنگ کره – در جنگ داخلی چین – در جنگ استقلای هند – در جنگ تجزیه هند. در جنگهای استقلال قاره آفریقا – بخصوص در کنگو و الجزایر و سومالی و .. و همچنین در قاره آمریکای لاتین بخصوص در شیلی و نیکاراگوا و مکزیک و … به کام مرگ فرو برد و صدها ملیون مردم را به فلاکت کشاند. اینکه سرمایه داری دولتی شوروی و سرمایه داری چین ضد امپریالیست بودند و در برابر امپریالیسم جهانی از جنبشهای استقلال طلب در جهان دفاع میکردند معنی واقعیش این نبود که سرمایه داری را سرنگون کنند. واقعیات تاریخی در یک تحلیل ماتریالیستی علمی با صدها فاکت ثابت میکند که در کشمکش بلوک های شرق و غرب و در حمایت بلوک شرق از جنبشهای ضد امپریالیستی کشمکش میان دو بخش سرمایه داری در جریان بود که پیروزی بلوک شرق یا ناسیونالیسم ستمدیده کمترین ربطی به پیروزی طبقه کارگر بر طبقه سرمایه دار نه در محل نه در یک کشور نه در یک منطقه و قاره و نه در سطح جهان نداشت. ناسیونالیسم “ملتهای” استقلال طلب با پیروزی بر امپریالیسم جهانی بر استقرار و تداوم سرمایه داری کوشیدند و دمار از روزگار طبقه کارگر و جامعه خودی برآوردند. اگر از نظرگاه کلی نگاه کنیم ده ها ملیون نفر جانشان را دادند و صدها ملیون نفر در وحشت و جنگ و بی خانمانی و فلاکت غرق شدند تا سرمایه داری مهاجم و غارتگر جهانی جای خودش را به سرمایه داری ملی و خودی بدهد و تازه این بماند که همان امپریالیسم بظاهر شکست خورده در لباس و نقش دیگری امروزبه غارتگریهایش ادامه میدهد. نتیجه اینکه کار کمونیستها مبارزه با سرمایه داریست. مبارزه با سرمایه داری هیچ محدودیتی را نمی پذیرد اما پایین کشیدن سرمایه داری می باید در جایی یا نقطه ای و کشوری معین انجام پذیرد و نه در شمشیر چرخانی برای سرمایه داری امپریالیستی که در عمل به فروش مبارزات مردم – جامعه و طبقه کارگر به سرمایه داری ملی منجر میشود. نمونه انقلاب ۵۷ یکی از این سنگرها بود که چپ هپروتی بجای پایین کشیدن سرمایه داری و نجات جامعه کمر به مبارزه با امپریالیسم بست و جامعه را به سرمایه داری البته خودی اسلامی تحویل داد.

چرا مبارزه آنتی امپریالیستی به نفع امپریالیسم است: امپریالیسم موفق بوده است که مبارزات ضد امپریالیستی را بنفع خودش هدایت کند. آغاز این هدایتگری جنبشهای ضد امپریالیستی بنفع امپریالیسم از مقطع شکست آمریکا در جنگ ویتنام شروع شد. آمریکا با شکست در جنگ خونین ویتنام دیگر هیچگاه وارد جنگی رودررو و تمام عیار با هیچ دولت و کشوری نشده است. بجای آن آمریکا اوضاع کلی چه سیاسی و چه اقتصادی را در دست خود حفظ و نیروهای مختلف را چه محلی و کشوری چه منطقه ای و قاره ای و چه بین المللی را بجان هم انداخته و خود را در سود حاصل از جنگ و در پیروزی طرف موفق سهیم میکند. لذا چه طالبان حاکم باشد چه دولت آشتی ملی افغانستان برای آمریکا ثروت تولید میکند. ایران برای سرمایه داری جهانی ثروت تولید میکند چه حکومت شاه چه حکومت اسلامی و چه حکومت فرض محال مجاهدین و فداییان. عراق صدام عراق جلال طالبانی. کردستان زیر دست حکومت بغداد و کردستان حکومت اقلیم. سوریه اسد و سوریه داعش. ترکیه اردوغانی و ترکیه ژنرالها. لبنان حریریها و حزبالله. فلسطین عرفاتی و فلسطین حماسی و بلاخره چه ونزوئلای مادورو چه ونزوئلای گایدو. چپ سنتی همواره و همیشه در رکاب یک طرف از کشمکشها مجاهدت و جان فدایی کرده از ایران تا امروز در ونزوئلا و در تمام این میادین نبرد امپریالیسم ضعیف تر نشده که هیچ قوی تر هم شده. چپ سنتی از درک این مهم ناتوان است و بجای آن از فرمول دشمن (جمهوری اسلامی – اسد – حزبالله – حماس و امروز مادورو) دشمن (امپریالیسم) من دوست من است استفاده میکند. این فرمول ناسیونالیستی است و نمی تواند برای طبقه کارگر صادق باشد. چپ سنتی نخواهد توانست دوستی خودش را به طبقه کارگر با دشمنیش با دشمن طبقه کارگر ثابت کند. امپریالیسم (آمریکا و غرب – فعلن این بماند که روسیه و چین هم امپریالیستند) موفق شده است دشمن (جمهوری اسلامی – اسد – حزب الله و حماس مادورو) دوست (شاه و مجاهدین و سلطنت طلبها و داعش و اسراییل و گایدو) خود را بخدمت بگیرد. برای روشن تر شدن ماجرا اینجا لازم است چند نمونه اشاره شود: ۱٫ هر چه جمهوری اسلامی در عراق و سوریه و لبنان و یمن پیشروی داشته بیشتر دیگر کشورهای خاورمیانه را به اسراییل و آمریکا نزدیک کرده. ۲٫ هر چه بیشتر جنبش فلسطین از ناسیونالیسم آشتی طلب به اسلامی آشتی ناپذیر میل کرده آمریکا و اسراییل خود را نزد مردم خود و در سطح جهان موجه تر دیده اند و بعلاوه بدتر سرکوب کرده اند. ۳٫ هر چه چپ جهانی بیشتر با امپریالیسم “مبارزه” کرده بیشتر به دامن خمینی و اسد و حماس و مادورو غلطیده و لذا سر از حمایت از سرمایه داری درآورده. نتیجه اینکه جمهوری اسلامی به آسانی میتواند نشان دهد که دشمن (چپ سنتی) دشمن (امپریالیسم) من دوست من است. و چپ سنتی اگر صداقت سیاسی داشته باشد باید اقرار کند که دشمن (جمهوری اسلامی) دشمن (آمریکا و غرب) من دوسمن است. شواهد متعدد تاریخی نشان میدهند که ضد امپریالیست گری بازی در میدان امپریالیسم است.

فاشیسم اسلامی: اگر فاشیسم تاریخن سرمایه داری در فاز سوپر دیکتاتوری بود امروز جمهوری اسلامی حی و حاضر همان است. اگر فاشیسم تاریخن مافوق قانون بود امروز جمهوری اسلامی یعنی اینکه قانون آن است که من میگویم و عمل کردن به آن به تمایل من بستگی دارد و اگر زیر پایش گذاشتم به احدی مربوط نیست عین فاشیسم است. آپارتاید جنسی و نژادی که جمهوری اسلامی هر دو را دارد عین فاشیسم است. برتری دین دار بر بی دین و تازه دین دار باید مسلمان باشد نه هیچ دین دیگری و بعد شیعه باشد نه سنی و ۱۲ امامی باشد نه بقیه شاخه ها و معتقد به ولایت فقیه باشد و نه بقیه و مطیع یک ولی فقیه مشخص باشد و نه بقیه این عین فاشیسم است. چپ سنتی نه فقط جمهوری اسلامی را یک حکومت فاشیستی نمی داند بلکه حتا چهل سال است منتظر است این رژیم تمامیت خواه آقل شود و خودش خودش را اصلاح کند.

حزب سازی: چپ سنتی معتقد است حزب طبقه کارگر را خود طبقه کارگر باید بسازد. و لذا ساختن حزب را به آینده نامعلومی محول میکند. وقتی کمونیسم کارگری به این چپ یاآوری میکند که ساختن حزب را به آینده موکول کردن یعنی دادن امروز به سرمایه داری بجای فهم اشتباه خود کمونیست کارگری را به هرچه در انبان دارد متهم میکند تا مغزش را قانع کند که حزب را ما نمی توانیم بسازیم بلکه کارگران باید بسازند. جالب اینکه این کارگر باید حتمن داخل ایران باشد با خروج از مرز مهم نیست تا ابد کارگر باشی صلاحیت “برای کارگران تعیین تکلیف کردن” را از دست میدهی. در دنیای واقعی نه فقط حزب سازی – بلکه گرفتن قدرت سیاسی را هم – هر یک روز که به هر دلیلی به آینده محول کنی معنای سیاسی آن این است که امروز را به طبقه سرمایه داری حاکم بخشیده ای و این همان تز مرتجعترینهای دنیا یعنی: درزبان انگلیسی و (Let it be)

در زبان فرانسوی است. (Laisses-faire)

مسئله زن: چپ سنتی فائل به مسئله زن در ایران نیست. این چپ با ادعای ما طبقاتی نگاه می کنیم زنان را به دو طبقه زحمتکشان و مرفهین تقسیم میکند و اعتراض به حجاب بعنوان مثال را موضوع زنان مرفه و اعتراض کارگران زن همدوش با کارگران مرد را اعتراض قابل دفاع زنان میداند. نفهمیده و نمی فهمد که مبارزه طبقاتی به معنی مبارزه مکانیکی و فقط اقتصادی طبقه کارگر با طبقه سرمایه دار نیست بلکه یک مبارزه اجتماعی است که میتواند ابعاد مختلفی به خود بگیرد. کشمکش سر حجاب یک مبارزه سیاسی و اجتماعی است و نتیجه آن میتواند نفی ارزشها و پایه های یک حکومت سوپر سرمایه داری باشد و همچنین از آنجا که نصف جامعه را زنان تشکیل میدهند مبارزه بر سر حجاب مسئله کل جامعه است و نه فقط زنان مرفه و بالا شهری. این چپ مستضعف هیچگاه خودش را در مقام پاسخگویی به معضلات عدیده جامعه ندیده و همواره برتقسیم دو صف زحمتکشان و ظالمین و استثمارگران کوبیده است. سر پیچهای متعدد یقه کمونیستهایی را گرفته اند و گفته اند شما چون مرد هستی نمی توانی احساس زن بودن داشته باشی و لذا فاقد صلاحیت نظر دهی در این موارد هستی. برای نمونه سر موضوع سقط جنین. چپ سنتی نمی فهمد که طبقه کارگر فقط یک طبقه اقتصادی مکانیکی نیست بلکه در اصل و اساسن یک طبقه اجتماعی است که دارای فعل و انفعالات دینامیکی در جامعه است. تقلیل دادن طبقه کارگر به اقتصاد تز و تلاش نئولیبرالیسم و سرمایه داری است که بوسیله چپ سنتی پذیرفته شده است.

ستم ملی: چپ سنتی ایرانی سی سال از دموکراتها در کردستان علیه کمونیستها حمایت کردند و تنها وقتی ناسیونالیستها قبله آشتی با جمهوری اسلامی را به قبله آمریکا تغییر دادند حاضر شدند دست از حمایت از ناسیونالیستها به بهانه ستم ملی بکشند. چپ سنتی “ملت” تحت ستم هپروتی تر و بی منطق تر از همتایان مرکزی خود است. این چپ تمایل و علاقه خودویژه و مفرطی به مبارزه مسلحانه دارد. وقتی انتقادش کنی که این مبارزه سرانجام ندارد زوزه “فارسها آمدن مبارزه ما را نابود کردند” سر میدهند. وقتی جلو چشمش بیاری که مبارزه ات جز کشتن و کشته شدن فرزندان طبقه زحمتکش و کارگر یک جامعه نیست. اعلام میکند که نوکران و حامیان حکومت ستمگر را باید کشت. وقتی نتیجه پیروزی فرضی مبارزه اش را حاکمیت احزاب بورژوایی برایش روشن میکنی زوزه میزند که “فارسها نمی توانند درد ما را بفهمند و از نگاه ملت بالا دست مسائل را میبینند”. علت واقعی انحطاط این چپ زیستن در خلع یا تخیل فرهنگی است. نه در جامعه اولیه خود هستند که ببینند درک درد به اینکه چه زبانی داری و به کدام “ملت” الساق شده ای ندارد. که ستم بر اکثریت مطلق جامعه است. که مسئله زن بزرگتر از مسئله کرداست و نه در جامعه امروزشان آنقدر دخیل و جذب اند که بفهمند انسان انسان است و نه فکر نه فرهنگ نه خوبی و بدی نه آزادی و نه حقوق انسان مرز جغرافیایی نمی شناسد.

نتیجه گیری: با آغاز انقلاب جامعه (مینویسم جامعه چون در هر جامعه ای ده ها جنبش و تمایل سیاسی و نیروی اجتماعی حضور همیشگی و فعال دارند) ایران علیه جمهوری اسلامی بعید نیست چپ سنتی نقش منفی بازی کند. چپ سنتی از نظر فلسفی ایده آلیست و از نظر تحلیل سیاسی مکانیکی است هر آنچه را که ببیند می اندیشد و هر آنچه را که می اندیشد میبیند. در انقلاب پیش رو این چپ بی پرنسیب می تواند خطاهای جبران ناپذیری را علیه مردم رقم بزند. در اعتراضات امروزو فردای جامعه ایران احزاب و جریانات سیاسی نیروهای خودشان را در خیابانها و در شعارها و در گفتن ها و نوشتن ها و مصاحبه ها و توئیترها باز خواهند شناخت و اتفاقن این تنها کمونیستها هستند که نمی توانند به آسانی خودشان را معرفی کنند و لذا ممکن است بجای شعار تمام قدرت به شوراها فرضن شعار دهد نان – کار- آزادی بدهند. آنچه اینجا نکته من است این است که “شاهزاده” نمی گوید آن بخشی که خواهان نان – کار – آزادی است ربطی بما ندارد و اتفاقن برعکس از آن حمایت میکند تا امر خودش را پیش ببرد اما چپ هپروت با دیدن یک عکس از رضا خان و دو شعار رضا خان روحت شاد تظاهرات را تخطعه خواهد کرد و آن را دو دستی تسلیم “شاهزاده” خواهد کرد. مهمتر اینکه حمایت آمریکا از سلطنت طلب و مجاهد و سازمانهایی چون زحمتکشانها و الاحواز و دموکراتهای کردستان و آذربایجان و بلوچستان تظاهرات علیه جمهوری اسلامی را آمریکایی مهر خواهد زد و علیه آن می ایستد و عملن و نه اعلام شده مدافع جمهوری اسلامی و تمامیت ارضی میهن جبهه خواهد گرفت. اینجاست که افشای این چپ ضرورت دارد.

اقبال نظرگاهی هشتم فبریه ۲۰۱۹  eqballn@gmail.com