اسماعیل بخشی در سال ۲۰۱۹ و حرکتی تروریستی در ۲۰۰۵

اسماعیل بخشی در سال ۲۰۱۹ و حرکتی تروریستی در ۲۰۰۵

حرکت شجاعانه اسماعیل بخشی، عرض اندام مهم ترین نیروی سیاسی جامعه ایران، طبقه کارگر صنعتی، را در سطح بین المللی مطرح ساخت. این حرکت، سیمای برخی از عناصر مشکوک چون رضا رخشان را که درست در برابر همان اسماعیل بخشی چون “مقام امنیتی” ظاهر شدند و در ماجرای شکست توطئه رژیم برای سرهم بندی کردن یک سندیکای کارتونی برای خالی کردن زیر پای سندیکای کارگران شرکت واحد، از هفت تپه به تهران فراخوانده شد، بیشتر رسوا و منزوی ساخت. ایرادات بنی اسرائیلی هسته های “هوادار طبقه کارگر”، از قییل “اتحادیه آزاد…” که مهمترین اقدام خود را بیرون از صفوف مبارزات کارگران با “امضاء” تومار در بوق و کرّنا کردند، نشان داد که این نوع کارگر پناهی عناصر بیرون از متن جنبش کارگری، از منطق و فلسفه حرکت اسماعیل بخشی در سطح سیاست و مبارزه طبقاتی، و به این ترتیب مطرح شدن این طبقه در سطح جدال و کشمکش ها در اوضاع جاری، بوئی نبرده اند. این حرکت نمادین چنان تاثیر گذار بود که سرجُنبانان همان دوائر شکنجه و قتل و کشتار را به واکنش واداشت و وضعیت زندگی و مبارزه کارگران و زندگی شهروندان ایران تحت حاکمیت اسلام سیاسی را در ابعاد بین المللی در معرض قضاوت افکار عمومی گذاشته و بویژه بانی یک اعلام همبستگی طبقه کارگر در سطح جهانی شد. طبقه کارگر صنعتی به این ترتیب در برابر هر سناریو ملی سازی و قوم سازی جامعه بر آمده از سقوط رژیم اسلامی، یک آلترناتیو زنده و پویا و واقعی را به صحنه آورد. و این برای ما که با آغاز مبارزه برای بزیر کشیدن سلطنت، گزینه اسلامیون را در ایام پس از تحولات انقلابی سال ۱۳۵۷، در سطح رهبری جامعه ساختند و مهندسی کردند و چپ و کمونیسم موجود و کارگر و کارگر پناه هم به آن گردن گذاشتند، باید بسیار شورانگیز باشد. حرکت اسماعیل بخشی تا همینجا، مستقل از هر ایراد مُلانُقَطی به نامه او در باره شکنجه و شنود، و حتی مستقل از اینکه تحت فشارهای مداوم نهادهای نظامی و امنیتی رژیم اسلامی، او ادامه کارزار را چگونه پیش خواهد برد، یک نقطه عطف را از نظر سیاسی دست نشان کرده است.

 از سوی دیگر، ما این روزها شاهد بودیم که با افشاگری برخی عناصر وابسته به باند زحمتکشان، طرح ترور چند نفر از کادرهای کمونیسم کارگری در سال ۲۰۰۵ در دستور راس آن باند قرار گرفته بود. در این رابطه چند نکته حسّاس و قابل تامل اند.

از جانب حزب حکمتیست، حزب کمونیست کارگری و مبارزان کمونیست، در ۶ ژانویه سال جاری، در این رابطه، اطلاعیه مشترکی صادر شده است. در عین حال چندی پیش، کنفرانسی با عنوان “کردستان، جنبش چپ و الترناتیو سوسیالیستی” با شرکت همین نویسندگان اطلاعیه مذکور و “کومه له”، برگزار شد. قبل تر از آن شاهد کنفرانس دیگری با عنوان: یک آلترناتیو سوسیالیستی، ضروری و ممکن است” با شرکت شش جریان:

اتحاد فدائیان کمونیست، حزب کمونیست ایران، حزب حکمتیست، سازمان راه کارگر، سازمان فدائیان اقلیت و هسته اقلیت بودیم. این سوالات مطرح است:

۱. چرا شرکت کنندگان این دو کنفرانس، در باره این مهمترین مصاف طبقه کارگر ایران، که با حرکت اسماعیل بخشی، نظرها را بسوی خود چرخاند، هیچ اقدام مشترک، حتی در سطح یک اعلام همبستگی فرمال، انجام ندادند؟ آیا واقعا افشاء حرکت شکست خورده تروریستی یک جریان باند قوم پرست و ناسیونالیست کرد در ۱۴ سال قبل آنهم در منطقه تحت حاکمیت احزاب ناسیونالیست در “کردستان عراق”، چنان مساله روز است که سکوت در باره مُقدرات جنبش کارگری در داخل ایران، را توجیه و بر آن سایه افکَنَد؟ آیا برجسته شدن جغرافیای “کردستان” در این رابطه، و سردی در باره جنبش طبقه کارگر و چشم انداز تحولات زیر و رو کننده تر در جامعه ایران و در منطقه و حتی جهان در مقابل، رّد پائی از ناسیونالیسم کرد در این نقطه حرکت، نیست؟

۲. چرا، کومه له، که در کنفرانس دوم، “کردستان، جنبش چپ و آلترناتیو سوسیالیستی”، خود فراخوان دهنده و در عین حال سازمانی بوده است که مستقیما با توطئه ها و تهدیدات تروریستی باند زحمتکشان در همان سال ۲۰۰۵ مواجه بوده است، اطلاعیه را امضاء نکرده است؟ آیا چنین درخواستی اصلا مطرح شده است؟ اگر آری، پاسخ احتمالی منفی و یا مبهم و با “ملاحظه” رهبری کومه له چه بوده است؟ اگر چنین مشورتهائی انجام شده و پاسخ غیر قابل قبول دریافت کرده اند، چرا به جامعه نمیگویند؟ تلاش برای ایجاد آلترناتیو “سوسیالیستی در کردستان”، را چقدر باید جدی گرفت وقتی پس از ۱۴ سال از سپری شدن آن توطئه های تروریستی، کومه له در مورد نقس آن اقدامات جنایتکارانه با وجود اینکه خود و اردوگاهشان در معرض شلیک آرپی جی بوده است، “تردید” دارد و رسما خواهان تشکیل “کمیته حقیقت یاب” شده است؟ چرا تلاشهای عملی کومه له رسمی برای نزدیکی های واقعی و نشست و برخاستها با شعبه های سازمان زحمتکشان که با عنوان “اتحاد دوباره کومه له ها” بطور واقعی در میان است،  از چشم این آلترناتیو سازیهای سوسیالیستی در “کردستان” پنهان مانده است؟

۳. چرا ۵ جریان از ۶ سازمان و حزب و جریان شرکت کننده کنفرانس اول، “یک آلترناتیو سوسیالیستی، ضروری و ممکن است”،  در باره حرکت تروریستی باند زحمتکشان، در همان سطح اعلام موضع فرمال، مشترکا و یا حتی جداگانه، کلمه ای نگفته و ننوشته اند؟ این آلترناتیو سوسیالیستی موعود، بالاخره چه وقت قرار است نشان بدهد که در ایران، “ممکن” است؟

۴. نویسندگان اطلاعیه نوشته اند: “قدرت متشکل مردم انقلابی در شوراهایشان و سپردن جامعه بدست صاحبان واقعی آن، مهم‌ترین تضمین برای جلو گیری از یکه تازی و آلوده کردن جامعه باشرارت و تروریسم باند های اینچنینی است”.

این موضع به نظر من، بی وظیفه کردن کامل خود است. در جریان اعلام جنگ حزب دمکرات به کومه له وقت، “قدرت متشکل مردم در شوراها” نبود که از “آلوده کردن جامعه با شرارت و تروریسم” حزب دمکرات “جلوگیری” کرد. این مستقیما نیروی مسلح کومه له بود که حزب دمکرات را به پشیمانی وادار کرد. “شورا” بخودی خود و از خود قدرت سوسیالیستی و انقلابی را بیرون نمیدهد. قدرت شوراها تماما بستگی به این دارد که کدام سیاست و کدامین احزاب سیاسی در شوراها، دست بالا دارند و حرف اول را میزنند. خود رفقای امضاء کننده اطلاعیه، تجربه کرده اند که شورای محلات و “بنکه” ها در مناطقی چون سنندج و مریوان که کومه له وقت سرکردگی سیاسی را در “حنوب کردستان” نمایندگی میکرد، چپ و سوسیالیست بودند و برعکس در دیگر مناطق که حزب دمکرات دست بالا داشت، شوراها، بویژه شوراهای موجود در روستاها، همه یا توسط حزب دمکرات تشکیل شدند و یا جانبدار آن حزب. به نظر من  در اوضاع فعلی با توجه به تضعیف کمونیسم کارگری و ضرباتی که بر تحزب آن وارد شده است، از یکسو، و به دلیل ذخیره شدن قوم گرائی و ناسیونالیسم به عنوان خطری که تحولات آتی جامعه ایران را به مخاطره انداخته است، از سوی دیگر، ناسیونالیسم، بویژه ناسیونالیسم کرد، در موقعیت ضعیف دوره انقلاب ۵۷ و سالهای تا جنگ خلیج و فروپاشی دیوار برلین، قرار ندارد. هیچ شک نکنید که همین سازمان زحمتکشان بر بستر ضد کمونیسم و پیوستن به کمپ “کرد پرور”ها، در این عرصه و از جمله در “شورا”هائی که قطعا در دوران برزخ سرازیری رژیم برپا خواهند شد، همراه و همگام با مراکزی که از “نهاد همکاری احزاب کردستان شرقی” وسیع تر خواهد شد و تمامی نیروهای مسلح “کرد” و مسلمان “کرد” را گرد خود جمع خواهد کرد، پرچم تروریسم اش را با اعلام ممنوعیت هر نوع سیاست و فکر “غیر کردی”، بر همان شوراها، اعمال خواهد کرد. این را در سلطه اسلامیون در رویدادهای سال ۵۷ به عینه دیدیم. همه جریانات سیاسی، سلاحها را به مساجد و کمیته های امام تحویل بدهند. شعار کنترل تروریسم توسط شوراها با این دورنما که ناسیونالیسم و قوم پرستی در تحولات آتی جامعه ایران دارد، فقط شعاری است که ارزش مصرف “درونی” دارد. از نظر اجتماعی، نیروهای احزاب ناسیونالیست قطعا چنین شعاری سر خواهند داد. سلاحها را به نمایندگان واقعی احزاب واقعا کردی تحویل بدهید. جریانات قومی و ناسیونالیست از اولین نیروهائی خواهند بود که آماده خواهند شد تسلیح خود را به عنوان پاسداران شوراهای مردم کرد و برای “کردایه تی”، حفظ و در پناه آن گسترش بدهند. رژیم اسلامی در کنار سر دادن خلع سلاح همه نیروهای چپ موجود در روزهای انقلاب، و خواست تحویل سلاح به “نهادهای برآمده از انقلاب اسلامی”، به نام همان انقلاب سپاه پاسداران و بسیج را تشکیل و بر جامعه تحمیل کرد. به نظر من، نفس وجود شوراهای  انقلابی، که احتمال تشکیل آنها در دوره برزخ سرازیری رژیم بسیار زیاد است، بخودی خود، هیچ تضمین در جلوگیری از سلطه نیروهای “شرور” نیست. اگر کمونیسم، نیرو نباشد و قدرت نباشد، سرش را زیر آب میکنند و با هر تحریک احساسات و پیشداوریهای عقب مانده مردم علیه احزاب و تفکر و سیاست غیر کردی. ترور و اختناق سازمان میدهند. این را اتفاقات کردستان عراق در سال ۱۹۹۱ با “قیام” اش و با “شوراها”هایش به همه ما نشان داد. لابد رفقا توجیهات مرحوم “شرافکندی” را شنیده اند که دلیل تعرض مسلحانه به کومه له را چنین تعریف کرد: کومه له به کردایه تی باور نداشت و “ملت کرد” را به طبقات متخاصم تقسیم کرده، و فکرش “بیگانه” و غیر کردی بود.

تصور میکنم رفقا آگاه اند که آنچه انقلاب اکتبر را به پیروزی بر کلچاک و دنیکن رساند، شوراها، حتی شوراهای کارگری نبودند. ارتش سرخ تشکیل شده توسط حزب بلشویک بود. و نکته آخر را برای رفقا که خود را ادامه دهندگان سنت کمونیسم و بلشویسم تعریف کرده اند، یادآوری کنم:

شعار همه قدرت به شوراها، شعار لنین بود. اما همان لنین در مقاله “در باره شعارها” چنین نوشته است:

“چه بسیار دیده شده است که در سر تند پیچ های تاریخ، حتی احزاب پیشرو هم برای مدتی کم و بیش طولانی نمیتوانند خود را با وضعیت جدید هماهنگ سازند، شعارهائی را تکرار مینمایند که روزقبل صحیح بود ولی امروز تمام مفهوم خود را از دست داده است و بهمان درجه “ناگهانی” از دست داده که تند پیچ تاریخ “ناگهانی” بوده است. بطوریکه از قرائن معلومست نظیر همین موضوع هم ممکن است در مورد شعار انتقال تمام قدرت دولتی بدست شوراها تکرار شود. این شعار در آن دوره ای از انقلاب ما که برای همیشه سپری شده است، یعنی در فاصله بین ٢٧ فوریه تا ۴ ژوئیه صحیح بود، ولی امروز دیگر بکلی صحت خود را از دست داده است. بدون درک این موضوع هیچیک از مسائل مبرم کنونی را نیز نمیتوان درک نمود. هر شعاری باید از مجموعۀ خصوصیات اوضاع و احوال سیاسی موجود نتیجه گیری شود. وضع سیاسی روسیه هم پس از ۴ ژوئیه نسبت به وضع ٢٧ فوریه  ۴ ژوئیه تغییر اساسی کرده است.

در آن دورۀ سپری شدۀ انقلاب، در کشور یکنوع “قدرت دوگانه” ای فرمانروائی میکرد که هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ شکل خود مظهر وضع انتقالی نامعین قدرت دولتی بود.  فراموش نکنیم که مسئله قدرت حاکمه مسئله اساسی هر انقلابی است.

در آن هنگام قدرت، وضع متزلزلی داشت. حکومت موقت و شوراها بنابر سازش داوطلبانه آنرا بین خود تقسیم میکردند. شوراها عبارت بودند از هیئتی از نمایندگان تودۀ کارگران و سربازان مسلح که آزاد بودند یعنی هیچ گونه فشاری از خارج بر آنها وارد نمیشد. اسلحه در دست مردم بود و فشاری از خارج بر آنها وارد نمیشد.  این بود ماهیت قضیه و همین موضوع بود که راه مسالمت آمیزی را برای بسط دامنه تمام انقلاب میگشود و اجرای آنرا تأمین میکرد. در این راه مسالمت آمیز بسط دامنه انقلاب  شعار “انتقال تمام قدرت بدست شوراها” شعاری بود مربوط به نخستین گام مستقیماً قابل اجرا، شعاری بود مربوط به بسط مسالمت آمیز دامنه انقلاب که اجرای آن از ٢٧ فوریه تا ۴ ژوئیه ممکن و البته نهایت درجه هم مطلوب بود، ولی اکنون مطلقاً غیرممکن است. بقرار معلوم هواداران شعار “انتقال تمام قدرت بدست شوراها” همه بحد کافی در این نکته تعمق نکرده اند که شعار مزبور مربوط به دورۀ بسط مسالمت آمیز دامنه انقلاب بوده است.

….

 انتقال قدرت بدست شوراها بخودی خود در مناسبات متقابل طبقات تغییری نمیداد و نمیتوانست هم تغییری بدهد؛ این انتقال هیچگونه تغییری در خصلت خرده بورژوائی دهقانان نمیداد.”(خط تاکید ها همه جا از من است).

به این ترتیب آیا شکی وجود دارد که حتی انتقال قدرت به شوراها در کردستان، قادر نیست در خصلت ناسیونالیستی همان توده های متشکل در شورا، و در “مناسبات بین طبقات” “هیچگونه تغییری” ایجاد کند؟

متن کامل نوشته لنین را میتوانید در ادامه  بخوانید.

۷ ژانویه ۲۰۱۹

iraj.farzad@gmail.com

در باره شعارها

نوشته و . ای. لنین

در اواسط ماه ژوئیه سال ١٩١٧ برشته تحریر در آمد و در همان سال ١٩١٧ بتوسط کمیته کرونشتاد حزب کارگر سوسیال دموکرات (ب) روسیه بصورت جزوه جداگانه ای بچاپ رسید.

چه بسیار دیده شده است که در سر تند پیچ های تاریخ، حتی احزاب پیشرو هم برای مدتی کم و بیش طولانی نمیتوانند خود را با وضعیت جدید هماهنگ سازند، شعارهائی را تکرار مینمایند که روز قبل صحیح بود ولی امروز تمام مفهوم خود را از دست داده است و بهمان درجه “ناگهانی” از دست داده که تند پیچ تاریخ “ناگهانی” بوده است.

بطوریکه از قرائن معلومست نظیر همین موضوع هم ممکن است در مورد شعار انتقال تمام قدرت دولتی بدست شوراها تکرار شود. این شعار در آن دوره ای از انقلاب ما که برای همیشه سپری شده است، یعنی در فاصله بین ٢٧ فوریه تا ۴ ژوئیه صحیح بود، ولی امروز دیگر بکلی صحت خود را از دست داده است. بدون درک این موضوع هیچیک از مسائل مبرم کنونی را نیز نمیتوان درک نمود. هر شعاری باید از مجموعۀ خصوصیات اوضاع و احوال سیاسی موجود نتیجه گیری شود. وضع سیاسی روسیه هم پس از ۴ ژوئیه نسبت به وضع ٢٧ فوریه  ۴ ژوئیه تغییر اساسی کرده است.

در آن دورۀ سپری شدۀ انقلاب، در کشور یکنوع “قدرت دوگانه” ای فرمانروائی میکرد که هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ شکل خود مظهر وضع انتقالی نامعین قدرت دولتی بود. فراموش نکنیم که مسئله قدرت حاکمه مسئله اساسی هر انقلابی است.

در آن هنگام قدرت، وضع متزلزلی داشت. حکومت موقت و شوراها بنابر سازش داوطلبانه آنرا بین خود تقسیم میکردند. شوراها عبارت بودند از هیئتی از نمایندگان تودۀ کارگران و سربازان مسلح که آزاد بودند یعنی هیچ گونه فشاری از خارج بر آنها وارد نمیشد. اسلحه در دست مردم بود و فشاری از خارج بر آنها وارد نمیشد  این بود ماهیت قضیه و همین موضوع بود که راه مسالمت آمیزی را برای بسط دامنه تمام انقلاب میگشود و اجرای آنرا تأمین میکرد. در این راه مسالمت آمیز بسط دامنه انقلاب  شعار “انتقال تمام قدرت بدست شوراها” شعاری بود مربوط به نخستین گام مستقیماً قابل اجرا، شعاری بود مربوط به بسط مسالمت آمیز دامنه انقلاب که اجرای آن از ٢٧ فوریه تا ۴ ژوئیه ممکن و البته نهایت درجه هم مطلوب بود، ولی اکنون مطلقاً غیرممکن است.

بقرار معلوم هواداران شعار “انتقال تمام قدرت بدست شوراها” همه بحد کافی در این نکته تعمق نکرده اند که شعار مزبور مربوط به دورۀ بسط مسالمت آمیز دامنه انقلاب بوده است. منظور از مسالمت آمیز فقط این نیست که در آنموقع (از ٢٧ فوریه تا چهارم ژوئیه) هیچکس، هیچ طبقه و هیچ نیروی جدی نمیتوانست در مقابل انتقال قدرت بدست شوراها مانع و رداعی ایجاد نماید. این تمام مطلب نیست. در آن هنگام بسط مسالمت آمیز حتی از این لحاظ هم امکان پذیر بود که مبارزه طبقات و احزاب موجوده در درون شوراها، در صورت انتقال بموقع تمامی قدرت دولتی بدست شوراها، میتوانست بمسالمت آمیزترین و بیدردترین نحوی انجام پذیرد.

به جنبه اخیر قضیه نیز هنوز توجه کافی معطوف نشده است. شوراها از لحاظ ترکیب طبقاتی خود ارگانهای جنبش کارگران و دهقانان و شکل حاضر و آمادۀ دیکتاتوری آنان بودند. اگر تمامی قدرت بدست آنها میافتاد آنگاه نقص عمده قشرهای خرده بورژوا و گناه عمده آنان یعنی زود باوری آنان نسبت بسرمایه داران در جریان عمل از بین میرفت و تجربه ایکه در حین انجام اقدامات خود بدست می آوردند این نقص را در معرض انتقاد قرار میداد.

تعویض طبقات و احزاب حاکمه ممکن بود از طریق مسالمت آمیزی در درون شوراها بر زمینه قدرت واحد و مطلق آنان انجام گیرد. ارتباط کلیه احزاب شوراها با توده ها ممکن بود بنحوی پایدار و تضعیف نشده باقی ماند. حتی برای یک لحظه هم نمیتوان این موضوع را از نظر دور داشت که فقط این ارتباط کاملاً محکم احزاب شوراها با توده ها که آزادانه در عرض و در عمق نشو و نما می یافت قادر بود از طریق مسالمت آمیز به از بین بردن توهماتی که درباره سازشکاری خرده بورژوامآبانه با بورژوازی وجود داشت کمک نماید. انتقال قدرت بدست شوراها بخودی خود در مناسبات متقابل طبقات تغییری نمیداد و نمیتوانست هم تغییری بدهد؛ این انتقال هیچگونه تغییری در خصلت خرده بورژوائی دهقانان نمیداد. ولی میتوانست بموقع گام بلندی بسمت جدائی دهقانان از بورژوازی و نزدیک شدن و سپس الحاق آنان به کارگران، بردارد.

این امر در صورتی ممکن بود که قدرت بموقع بدست شوراها میافتاد. این وضع برای مردم از همه سهلتر و از همه سودمندتر بود. این راه از همه بیدردتر بود و بهمین جهت هم برای آن بایستی با حداکثر انرژی مبارزه کرد. ولی اکنون این مبارزه، یعنی مبارزه برای انتقال بموقع قدرت بدست شوراها، بپایان رسیده است. راه مسالمت آمیز بسط دامنه انقلاب غیرممکن شده و راه غیر مسالمت آمیز آغاز گردیده که از همه دردناکتر است. چرخش روز چهارم ژوئیه عبارت از همین است که پس از آن، وضعیت ابژکتیف شدیداً تغییر یافته است. وضع متزلزل قدرت پایان پذیرفته و قدرت در محل قاطع بدست ضدانقلاب افتاده است. پیشروی احزاب بر زمینه سازشکاری دو حزب خرده بورژوای اس ار و منشویک با کادتهای ضدانقلابی، کار را بجائی رسانده است که هر دوی این احزاب خرده بورژوا در حقیقت شریک و دستیار جلادان ضدانقلابی شده اند. زود باوری غیرآگاهانه خرده بورژواها نسبت به سرمایه داران کار اولیها را ضمن بسط دامنه مبارزه حزبی، بجائی رسانید که آگاهانه از ضد انقلابیها پشتیبانی مینمایند. دوره بسط مناسبات حزبی بپایان رسید. در ٢٧ فوریه تمام طبقات متفقاً با رژیم سلطنت مخالف شدند. پس از چهارم ژوئیه بورژوازی ضد انقلابی، دست بدست سلطنت طلبان و باندهای سیاه، اس ارها و منشویکهای خرده بورژوا را که تا اندازه ای مرعوبشان کرده بود، بخود ملحق ساخت و قدرت دولتی واقعی را به کاونیاکها یعنی به باند ارتشی ها تسلیم نمود که متمردین را در جبهه تیرباران کرده و به تارومار ساختن بلشویکها در پطروگراد مشغولند.  شعار انتقال قدرت بدست شوراها اکنون دون کیشوتیسم یا مضحکه ای بیش نخواهد بود. معنای این شعار از نظر ابژکتیف فریب مردم و تلقین این توهم در آنها است که گویا اکنون نیز کافیست شوراها مایل باشند یا قرار صادر کنند تا قدرت را بدست خود گیرند و گویا در شوراها هنوز احزابی وجود دارند که خود را در نتیجه همدستی با جلادان لکه دار نکرده باشند و گویا میتوان بوده را نابود ساخت.

اشتباهی بس بزرگ بود هر آینه تصور میشد پرولتاریای انقلابی میتواند باصطلاح برای “انتقام جوئی” از اس ارها و منشویکها، بخاطر پشتیبانی که آنها از عمل تارومار بلشویکها و تیربارانهای جبهه و خلع سلاح کارگران نموده اند، از پشتیبانی آنان علیه ضدانقلاب “استنکاف ورزد.” طرح مسئله بدینطریق اولاً بمعنای انطباق مفاهیم خردن بورژوائی اخلاق بر پرولتاریا است (زیرا پرولتاریا هر جا که برای کار سودمند شمرد همیشه نه تنها از خرده بورژوازی متزلزل بلکه از بورژوازی بزرگ نیز پشتیبانی خواهد نمود؛) ثانیاً، که نکته عمده هم در همین است، طرح مسئله بدینطریق بمعنای کوشش خرده بورژوا مآبانه ایست برای پرده پوشی ماهیت سیاسی قضیه بوسیله “اندرزهای اخلاقی”.

این ماهیت قضیه در آنست که اکنون قدرت را دیگر نمیتوان از طریق مسالمت آمیز بدست آورد. آنرا فقط در صورت پیروزی در یک مبارزه قطعی علیه کسانی میتوان بدست آورد که در لحظۀ فعلی صاحبان واقعی قدرت هستند، یعنی علیه باند ارتشی ها یا کاونیاکهائی که تکیه گاهشان واحدهای ارتجاعی اعزامی به پطروگراد و کادتها و سلطنت طلبان است.

ماهیت قضیه در اینست که پیروزی بر این صاحبان جدید قدرت دولتی فقط از عهده توده های انقلابی مردم برخاسته است که شرط جنبش آنان تنها رهبری شدنشان از طرف پرولتاریا نبوده بلکه روی برگرداندن از احزاب اس ار و منشویک نیز که براه انقلاب خیانت ورزیده اند می باشد. کسیکه اخلاقیات خرده بورژوائی را در سیاست وارد مینماید استدلالش چنین است: بفرض اینکه اس ارها و منشویکها با پشتیبانی از کاونیاک ها که پرولتاریا و هنگهای انقلابی را خلع سلاح نمودند مرتکب “اشتباه” هم شده باشند، باز باید به آنها امکان داد اشتباه خود را ” رفع نمایند” و امر رفع “اشتباه” را برای آنها “دشوار نساخت”؛ باید گرایش خرده بورژوازی متزلزل را بسوی کارگران تسهیل نمود. چنین استدلالی اگر فریب نوین کارگران نباشد چیزی جز ساده لوحی کودکانه یا بطور صاف و ساده سفاهت نخواهد بود. زیرا گرایش توده های خرده بورژوازی بسوی کارگران فقط و فقط در صورتی عملی می بود که این توده ها از اس ارها و منشویکها روی بر میتافتند. احزاب اس ار و منشویک اکنون فقط در صورتی میتوانند “اشتباه” خود را رفع نمایند که تسره تلی و چرنف و دان و راکیتنیکف را دستیار جلادان اعلام دارند. ما کاملاً و بدون چون و چرا طرفدار چنین “رفع اشتباهی” هستیم…

ما گفتیم مسئله اساسی انقلاب مسئله قدرت حاکمه است. باید اضافه کرد: همانا انقلابها هستند که در هر گام بما نشان میدهند در مسئله مربوط باین که قدرت حقیقی در کجاست ابهام وجود دارد و نیز نشان میدهند که بین قدرت صوری و قدرت واقعی مغایرت وجود دارد و این موضوع یکی از خصوصیات عمده هر دورۀ انقلابی را تشکیل میدهد. در مارس و آوریل سال ١٩١٧ معلوم نبود که آیا قدرت واقعی در دست دولت است یا در دست شورا. ولی اکنون بویژه مهم است که کارگران آگاه به مسئله اساسی انقلاب با هوشیاری نگریسته به بینند در لحظۀ فعلی قدرت دولتی در دست کیست؟ اگر شما مظاهر مادی آن را معین کنید و عبارت پردازی را بجای عمل نپذیرید در یافتن پاسخ آن دچار اشکال نخواهید شد. فردریک انگلس مینویسد: دولت مقدم بر هر چیز شامل دسته هائی از افراد مسلح است باضافه زوائد مادی از قبیل زندانها. ولی اکنون این زوائد شامل یونکرها و قزاقهای مرتجعی است که مخصوصاً به پطروگراد احضار شده اند؛ شامل کسانی است که کامنف و سایرین را در زندان نگاه داشته اند، شامل کسانی است که روزنامۀ “پراودا را توقیف کردند، کارگران و قسمت خاصی از سربازان را خلع سلاح نمودند و اکنون سربازانی از همین قبیل و واحدهای ارتشی از همین قبیل را تیرباران میکنند. آری، این جلادان  قدرت حاکمه واقعی هستند.  تسره تلی و چرنف ها وزرای بدون قدرت هستند، آنها وزرای عروسکی و سران احزابی هستند که از جلادان پشتیبانی مینمایند. این واقعیت است. و این که نه تسره تلی و نه چرنف هیچکدام لابد این جلادی را شخصاً “تأیید نمیکنند” و روزنامه های آنان خائفانه آنرا انکار مینمایند، در این واقعیت تغییری نمیدهد، عوض کردن ظاهر سیاسی تغییری در ماهیت قضیه نمیدهد. مگر توقیف روزنامۀ ناشر افکار ١۵٠ هزار انتخاب کننده پطروگراد و قتل واینف کارگر بدست یونکرها در ( ۶ ژوئیه) که بعلت خارج کردن بستۀ روزنامۀ “لیستک پراودی” از چاپخانه انجام گرفت جلادی نیست؟ مگر این همان کارکاونیاکها نیست؟ لابد بما خواهند گفت نه دولت و نه شوراها هیچیک در این امر “مقصر نیستند”. ما جواب خواهیم داد این دیگر برای دولت و شوراها بدتر است، زیرا با این وضع آنها حکم هیچ دارند، عروسکند و قدرت واقعی در دستشان نیست. مردم قبل از همه و بیش از همه باید از حقیقت آگاه باشند و بدانند که قدرت دولتی عملاً در دست کیست؟ باید تمام حقیقت را بمردم گفت: قدرت حاکمه در دست دارو دسته ارتشی کاونیاکها (کرنسکی، بعضی ژنرالها و افسران و غیره) است که از طرف بورژوازی بعنوان یک طبقه و در راس آن حزب کادتها، و نیز از طرف کلیۀ سلطنت طلبان، که از طریق کلیه روزنامه های باند سیاه یعنی “نویه ورمیا” و “ژیویه اسلووه” و غیره و غیره عمل مینمایند، پشتیبانی میشوند. این قدرت را باید سرنگون ساخت. بدون این عمل تمام عبارت پردازیهای مربوط به مبارزه با ضد انقلاب، پوچ و “خود فریبی و فریب مردم” است. از این قدرت اکنون خواه تسره تلیها و چرنفهای وزیر و خواه احزاب آنها پشتیبانی میکنند. باید نقش جلادانه این افراد و ناگزیری یک چنین “سرانجامی” برای این احزاب پس از “اشتباهات” آنان در ٢١ آوریل، ۵ مه، ٩ ژوئن، ۴ ژوئیه و پس از تایید سیاست تعرض، یعنی سیاستی که نه دهم پیروزی ماه ژوئیه کاونیاک ها مرهون آنست،  برای مردم توضیح داده شود. باید بنای کلیۀ تبلیغات بین مردم را بر پایه ای تجدید کرد که در آن تجربه مشخصی که همانا از انقلاب کنونی و بویژه روزهای ژوئیه بدست آمده در نظر گرفته شود یعنی این تبلیغات دشمنان واقعی مردم یا دارو دسته ارتشی ها و کادتها و اعضاء باند سیاه را بطور واضح نشان دهد و بورژوازی یعنی اس ارها و منشویکها را که نقش دستیار جلادان را بازی کرده و میکنند آشکارا افشاء گرداند. باید بنای تمام تبلیغات در بین مردم را برپایه ای تجدید کرد که در آن برای دهقانان روشن شود مادام که قدرت دارو دسته ارتشی ها واژگون نشده و احزاب اس ار و منشویک افشاء نگردیده و اعتماد خلق از آنان سلب نشده است امید آنها برای دریافت زمین بکلی باطل است. این عمل در شرایط “عادی” تکامل سرمایه داری ممکن بود پروسه ای بس طولانی و دشوار باشد، ولی هم جنگ و هم هرج و مرج اقتصادی انجام آنرا بمیزان عظیمی تسریع خواهد نمود. این عوامل  چنان “تسریع کننده هائی” هستند که قادرند ماه و حتی هفته را با سال برابر کنند. احتمال میرود بر ضد مطالب فوق الذکر دو ایراد گرفته شود: یکی اینکه صحبت از مبارزۀ قطعی در لحظۀ فعلی معنایش ترغیب اقدامات پراکنده و منفردیست که بخصوص کمک به ضدانقلاب خواهد بود؛ دوم اینکه واژگون ساختن ضدانقلاب معنایش اینست که بهر حال قدرت باز هم بدست همین شوراها بیفتد. در پاسخ به ایراد اول، ما خواهیم گفت: کارگران روسیه اکنون دیگر بحد کافی آگاه هستند که در لحظه ایکه مسلماً بحال آنان سودمند نیست بدام مفسده جوئی گرفتار نشوند. در اینکه اقدام و مقاومت کارگران در لحظۀ فعلی کمکی است به ضد انقلاب جای تردید نیست. در اینکه مبارزه قطعی فقط در صورت اعتلاء مجدد روح انقلابی در بین عمیق ترین قشرهای توده ها امکان پذیر است نیز جای تردید نیست. ولی کلی گوئی در باره اعتلاء انقلاب و اوج آن و کمک کارگران باختری و غیره کافی نیست. باید از گذشته نتیجه گیری معینی نمود و همانا آن درسهائی را که ما گرفته ایم بحساب آورد. چنین امکانی را هم همان شعار مبارزه قطعی علیه ضد انقلاب غاصب حکومت برای ما فراهم خواهد ساخت. در ایراد دوم نیز بطور خلاصه استدلالهای بسیار کلی جایگزین حقایق مشخص میشود. واژگون ساختن ضد انقلاب بورژوازی بهیچ وسیله و هیچ نیروئی جز نیروی پرولتاریای انقلابی امکان پذیر نیست. این پرولتاریای انقلابی است که پس از تجربه ژوئیه سال ١٩١٧ باید قدرت دولتی را مستقلاً بدست خود گیرد  بدون این عمل پیروزی انقلاب ممکن نیست. افتادن قدرت بدست پرولتاریا و پشتیبانی دهقانان تهیدست یا نیمه پرولتارها از وی، یگانه راه حل است و ما، هم اکنون متذکر شدیم چه اوضاع و احوالی میتواند انجام این عمل را بحد اکثر تسریع نماید. پیدایش شوراها در این انقلاب جدید ممکن است و باید هم پدید آیند، منتها نه شورای کنونی یعنی نه ارگانهای سازشکار ی با بورژوازی بلکه ارگانهای مبارزه انقلابی علیه بورژوازی. اینکه ما در آن هنگام هم طرفدار این خواهیم بود که  سراپای ساختمان دولت طبق نمونه شوراها باشد، موضوعی است مسلم. در این مورد سخن از شوراها بطور کلی نیست بلکه بر سر مبارزه علیه ضدانقلاب کنونی و علیه خیانت شوراهای کنونی است. هنگام انقلاب، مجرد را جانشین مشخص کردن یکی از مهمترین گناهان، یکی از خطرناکترین گناهان است. شوراهای فعلی بعلت تسلطی که احزاب اس ار و منشویک در آنها داشته اند درهم ریخته و متحمل ورشکستگی کامل شده اند. اکنون این شوراها شبیه بگوسفندانی هستند که در کشتارگاه کارد بحلقومشان مالیده و مذبوحانه می نالند. شوراها اکنون در مقابل ضد انقلابی که غلبه کرده و میکند زبون و ناتوانند. شعار واگذاری قدرت بدست شوراها را میتوان بمثابه دعوت “ساده ای” برای انتقال قدرت بدست همین شوراها دانست، و حال آنکه صحبت در این باره و دعوت باین عمل در لحظۀ فعلی معنایش فریب مردم است و هیچ چیزی هم خطرناکتر از فریب نیست. دورۀ بسط دامنۀ مبارزۀ طبقاتی و حزبی در روسیه که از ٢٧ فوریه تا ۴ ژوئیه بطول انجامید بپایان رسید. اکنون دورۀ جدیدی آغاز میگردد که شرکت کنندگان آن دیگر طبقات قدیمی و احزاب قدیمی و شوراهای قدیمی نبوده بلکه آنهائی هستند که در آتش مبارزه نو شده و در جریان آن آبدیده گردیده، آموزش یافته از نو ایجاد شده اند. باید بجلو نگریست نه بعقب. اکنون باید مقولات طبقاتی و حزبی جدید مربوط به بعد از ماه ژوئیه را ماخذ عمل قرار داد نه مقولات قدیمی را. ماخذ شروع این دورۀ جدید باید پیروزی ضد انقلاب بورژوازی باشد که در نتیجه سازشکاری اس ارها و منشویکها بدست آمده و فقط پرولتاریای انقلابی قادر است بر آن پیروز گردد. البته در این دورۀ جدید، قبل از پیروزی قطعی ضد انقلاب، قبل از شکست نهائی (بدون مبارزه) اس ارها و منشویکها و قبل از اعتلای جدید انقلاب جدید باز هم مراحل کاملاً گوناگونی در بین خواهد بود. ولی در این باره فقط بعدها، یعنی هنگامی هنگامی که هر یک از این مراحل بطور جداگانه پدید آمد، میتوان صحبت کرد…