نگو فانوس خونه خاموش است

این سروده را بعنوان پیام همدردی از طرف خود و همسرم راضیه به شرافت خندانی همسر محمدی یگانه( ئه برا حمه) کسی که در طول۵۰ سال زندگی مشترک، درد رفتن محمد یگانه را بیشتر از هر کسی احساس خواهد کرد ضمن تسلیت واحساس همدردی برای ایشان آرزوی صبوری و خودمان را شریک در این غم میدانیم همچنان برای برادران ئه برا حمه سعید و محیه / یدی و جمیل / رامین و فرزندش آرش و آرمین آرزوی صبوری می کنم و خودم همدرد و شریک این غم می دانم

نگو فانوس خونه خاموش است

از مرگ آن یار خوشنام با من سخن نگو

او زنده و در قلب ها حک

شده ماندگار!

نوشتن به یاد کسی که

با گذر از طوفان

در شبهای تار

و راه های سخت و ناهمواره

در خود می سوخت

بی آنکه از درد چیزی بنویسند !

یا از رنج چیزی بگوید!

کسی که با ترس بیگانه بود

و تردیدی به دل راه نمی داد!

در رسیدن به فتح

ساده نیست

هر چند من دل به دریا زدم

در سوگ رفتنش!

سرودی ساختم

که دلتنگی بود

سپردمش به باد

تا ببرد به باغ عاطفه ها !

آنجائی که می کشد سر پرنده خوشبختی

و عشق را حرمتی ست.

٭٭٭ ٭٭٭ ٭٭٭

از مرگ با من سخن مگو

نگو فانوس خونه ام خاموش است

به هم ریخته و ژولیده

در میان وحشت و ترس

می پرم از خواب هر شب

پریشانی من

از درد رفتن

آن شمع قدیمی

بی آنکه

از رنج چیزی بنویسد

یا از درد چیزی بگوید

در خود می سوخت

تا شعله شود

کوچه را کند شعله افروز

٭٭٭ ٭٭٭ ٭٭٭

نگو فانوس خونه ام شده خاموش

مرا غم سنگینی ست

با من از مرگ نگو

از درد آن یار آشنا

که همچون آب زلال

آینه ای بود در برابر هر نگاه

لطافتی بود به نرمی پرهای گل

با سفرۀ ای از آرزوها به انتظار !

ناکام از فایق شدن بر دردهای بی انتها

رفت و تنها گذشت یاران را! شمی صلواتی