دورنمای کنفرانس استکلهم!

دورنمای کنفرانس استکلهم!

پیرامونِ «یک آلترناتیو سوسیالیستی ضروری و ممکن است!»

گفتگوی اتحادِ بین سازمان‏ها و جریانات خارج از کشور موضوعِ تازه ای نیست و عمر چند ساله دارد. ضرورت‏های مبارزاتی و بویژه نیازمندی‏های اقشار متفاوت و ستمدیدۀ جامعه، جریانات را وامی‏دارد تا چاره ای اندیشند و راه و منشی، غیر از خواسته ها و منفعت های گروهی – سازمانی شان انتخاب نمایند. بی دلیل نیست که جنبش‏های اعتراضی و آن‏هم در دُوره های متفاوت، با اعمال، با مفوله و با مقولاتی همچون اتحاد این گروه و آن سازمان و حزب رودررو می‏شوند. بدگمانی نیست که اتحاد و یکی شدن، مسئله ای درست و بجاست و امّا و در کنار آن، لازم و ضروری‏ست تا به این پُرسش های مهم و کلیدی پاسُخ داده شود که مقولۀ اتحاد، در کدامین بستر به بار خواهد نشست و در پرتو کدامین رد و نقد، بارِ حقیقی و پُرباری بخود خواهد گرفت. بی تردید نپرداختن و یا بی توجهی به این نوع مفوله های با اهمیت، هرگونه تلاشی – و آنهم به هر اندازه که خیرخواهانه باشد -، بیهوده و هم‏معنی با یأس و ناامیدی و خلاصه در حوزۀ بازارگرمی های سیاسی به حساب خواهد آمد.

تابحال “سازمان”ها و “احزاب” خارج از کشوری در این عرصه اگر نگوئیم گام‏هایی جدی، ولی می‏توان گفت که تلاش‏های زیادی نموده اند تا مسئلۀ اتحادِ بین جریانات سیاسی و کمونیستی را زنده نگه دارند؛ مسئله ای که – علیرغم تقلاهای چند -، حاصلی نداشت و مهمتر اینکه هیچیک از عناصر و نیروهای درگیر با اتحاد، حاضر نبوده و یا نیستند، بار و مسئولیتِ نافرجامی های سیاسیِ گذشتۀ خود را تقبل نمایند و با صراحت و با صداقت کمونیستی به بیرون اعلام کنند.

در هر صورت و با علم به چنین نافرجامی‏هایی بد نیست تا بطور مختصر، به کنفرانس استکلهم پرداخته شود و پی بُرد که این کنفرانس و بنابه ادعاهای شش “سازمان” و “حزب”، بنیاناً چه تفاوت‏های واضحی با دیگر اتحادها و کنفرانس ها دارد.

متأسفانه بیانیۀ کنفرانسِ استکلهم و میزگردها و سُخنرانی‏های عناصر شش “سازمان” و “حزب”، حاملِ خبر خوش به منظور انجامِ کارِ تازه تر و هم‏چنین نقش آفرینی در برابر رژیم هار و خشن جمهوری اسلامی نیست. چرا که فاقدِ برنامۀ عمل و دخالتگری – شش “سازمان” و “حزب” – در درون و در هنگامۀ جنبش‏های اعتراضی علیۀ سرمایه است. هم‏سوئی‏ها بر سرِ تعریفِ سوسیالیسم و کمونیسم، گُنگ و کم سو است و متعاقباً، میزانِ مخالفت‏ها و ارزیابی‏های سیاسی نسبت به ماهیتِ نظام وابسته به امپریالیسم رژیم جمهوری اسلامی و نقش و کارکرد سرمایه در ایران، بیش از توافقات نظری – فکری‏ست. براستی فاصله ها بسیار زیاد است و جای خالیِ راه‏های برون رفت از وضعیت فعلی را می‏شود با عریانی تمام در بیانیۀشان دید. ردیف نمودن سیزده مورد از خواسته های کارگران، زحمت‏کشان، کودکان و بویژه دنیای دلبخواۀ قربانیان نظام امپریالیستی، نه موضوعات و موارد تازه ای است و نه پاسُخگوی شرایط کنونی و در هم ریختۀ جامعۀمان می‏باشد. نظام نزدیک به چهار دهه است که در برابر مردم، دارد با توانایی تمام و از راه‏های مشخصِ سرکوب کننده استفاده می‏کند و بی‏تردید سازمان‏ها و احزاب مدافع مردم هم، ملزم به حضور و ملزم به انتخاب راهِ خثنی کننده و مقابله ای در برابر تعرضات ارگان‏های حافظ بقای امپریالیستی اند. دریغا کمبودهای عریان و پُرسش هایی که شش “سازمان” و “حزب”، آگاهانه از پاسُخ دادن بدانها طفره رفته اند و پیداست که کار و بارشان، شلوغ کاری‏های سیاسی و آنهم در بدور از جامعۀ طبقاتی‏ست. پس و بدلیل چنین کاستی‏های روشن و مبرهنی، می‏توان فهمید که “سازمانها” و “احزاب” و مدافعین کنفرانس استکلهم، قصد و مرادشان، فائق آمدن بر معضلات و مشکلات طبقۀ کارگر و دیگر زحمت‏کشان و بدنباله انتخابِ سیاست تازه تر و نوین تر در مقابل ارگان‏های مسلح و سرکوب‏گر نظام نیست.

به عبارت ساده تر باید گفت بیانیۀ کنفرانس، چیز تازه ای به بیرون ارائه نمی‏دهد. گویش ها و لهجه ها، همان گویش ها و لهجه های قدیمی و تکراری چندین دهه پیرامون اتحاد و اوضاع جامعه و موقعیت سرمایه در ایران است. در محدودۀ نوشتاری تفاوتِ ماهوی ای با بیانیه ها و توافقات گذشتۀ دیگر جریانات و تجمعات ندارد. نظام بناحق است و طبقۀ کارگر و دیگر زحمت‏کشان بحق و هم‏چنین رژیم در مسیر سراشیبی قرار دارد و ….، مکفی و در خدمت به برقراری جامعۀ سوسیالیستی نیست. به این علت که از دیرباز گفته شده است یگانه آلترناتیو سرمایه، سوسیالیسم و کمونیسم است و هم‏چنین چهل سال آزگار است که جامعۀ روشنفکریِ بیرون با این‏دست واژه ها، کلمات و جمع شدن‏های بی محتوا آشناست. ناگفته ها و ناروشنی کار، نه در توضیح چندین بارۀ ماهیت و اعمال جنایتکارانۀ سرمایه و سزاواری طبقۀ کارگر در برابر نظامِ منفعت طلب و پوسیده، بلکه در دخالتگری و در ارائۀ راه حل‏های عملی و دگرگون کننده در برابر رژیم وابسته و سراپا مسلحی هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی‏ست. علل نه در نارسائی و یا در ناآمادگی مبارزاتی و مخالفت‏های عملی توده های ستم‏دیده علیۀ طبقۀ حاکمه و زورگو، بلکه در خمودگی و در رکودی سازمان‏ها و جریانات متشکله ای هم‏چون شش “سازمان” و “حزب” در کنفرانس استکلهم است.

در حقیقت مردم از همان آغاز و بر خلاف شش “حزب” و “سازمان”، کمترین توهمی نسبت به درندگی نظام نداشته اند و از همان آغاز – و آن‏هم – به انحای گوناگون در مقابل استثمارگران و سودجویان به صف شده اند و ارگان‏های حافظ بقای آنانرا بمصاف طلبیده اند. براستی مردم – و من حیث الممجوع – دچار توهمات جریاناتی هم‏چون اقلیت مبنی بر اینکه نظام جمهوری اسلامی “تثبیت” نشده است، نبودند. کج فهمی از ماهیت و جایگاه طبقۀ حاکمۀ بعد از بر کناری رژیم شاهنشاهی، مختص و مربوط به جریاناتی همچون اقلیت و راه کارگر است و بر مبنای چنین حقایقی، صحیح نیست تا از ناآمادگی مردمِ آنزمان و از آمادگی کنونی شان حرف زد. به طور عموم این مردم نبوده اند که نسبت به ماهیتِ و تحرکات ضد انقلابی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی توهم داشتند، بلکه درک نادرست جریاناتی همچون اقلیت و راه کارگر از ماهیت نظام امپریالیستی بود که عمرِ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی را به درازا کشاند و جنبش‏های اعتراضی را در تحقق مطالبات بحق‏شان باز داشت.

انصافاً بر عهدۀ برگزارکنندگان کنفرانس استکلهم است تا تفاوتِ دو شرایط کاملاً متضادِ مبارزاتی طبقۀ کارگر و دیگر توده های ستم‏دیده را با موقعیت کنونی، که به ورد زبان عناصر و نیروهای متشکلۀ آن تبدیل شده است، توضیح دهند؟ لازم و ضروری‏ست و می‏بایست به اثبات برسانند که در آنزمان بسترهای اصلی تغییر نظام در درون آماده نبوده و یا اینکه جایگزینی حکومت کارگری و توده ای و بدنباله آلترناتیو سوسیالیستی در دستور کار اپوزیسیون آنزمان و از جمله شش “سازمان و “حزب” قرار نداشته است؟ و …

در واقع نقد عمومی و بویژه نقد “سازمان”ی – “حزب”ی ندارند و ایرادات اساسی خودی را هم‏چنان در پس پرده نگه داشته اند و با سیاست‏های انحرافی و با بی‏عملی مزمن شان تصفیه حساب نکرده اند. شوربختانه صراحت در گفتار ندارند و به روز حرف می‏زنند و دارند حافظۀ مردمی را به بازی می‏گیرند. بعنوان نمونه در «بیانیۀ کنفرانس استکلهم» آمده است: “در شرایطی که سرنگونی خواهی به بستر اصلی سیاست ایران تبدیل شده است، اساسی ترین سئوال چگونگی تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی و تعیین تکلیف مسئله قدرت سیاسی است”. و در ادامه می‏خوانیم “… ما وارد دُورانی تعیین کننده شده ایم که سرنوشت نسل های متمادی را رقم می‏زند”.

گویی اینروزها، سرنگونی خواهی مردم به بستر اصلی سیاست ایران تبدیل شده است؛ گویی قصد و مقصودِ مردم در دهه های گذشته، تعیین و تکلیف با نظام و تسخیر قدرت سیاسی نبوده است؛ گویی که این اولین بار است جنبش‏های اعتراضی واردِ پروسۀ سرنوست‏ساز شده اند و در گذشته جامعه با این نوع رخدادهای تعیین کننده رودررو نبوده است. یا اینکه گویی جریاناتی هم‏چون اقلیت و راه کارگر فراموش کرده اند که چگونه جنبش‏های اعتراضی کارگری، توده ای و دانشجوئی را در دُوره های متفاوت به عرش اعلاء بردند و بدنباله “حکا” و دیگر “احزاب” نبوده اند که از پیشرفت مبارزات طبقۀ کارگر و دیگر توده های محروم، پیرامونِ دُوران سرنوشت‏ساز و تعیین کننده، هزاران صفحۀ کاغذ سیاه کرده اند. لازم است تا برای فهم بهتر این موضوعات، نگاهی دوباره به نوشتجات گذشتۀ تان بی‏اندازید؛ به جنبشِ مسلحانۀ کُردستان و ترکمن صحرا و به دیگر جنبش‏های اعتراضی دهۀ هفتاد، هشتاد و مهمتر از آنهاآنهاآنها یکبار دیگر فضای سیاسی عناصر و تجمعات خارج از کشور و آن‏هم در هنگامۀ آتش زدن پمپ بنزین ها توسط مردم را مرور کنید، آنوقت پی خواهید بُرد که – از منظر شما -، دُوران سرنوشت ساز و تعیین و تکلیف جامعه با رژیم جمهوری اسلامی، مختص به وقایع دی ماه – نبوده و – نیست. بنابه ارزیابی‏ها و جمعبندی‏های سیاسی برجای ماندۀتان، جامعه چندین مرتبه با چنین دُورانی رودررو شده است؛ نیز پی خواهید بُرد که از آغاز کسب قدرت سیاسی از زمره ملزومات اولیۀ کار و بار تانرا تشکیل می‏داد؛ پی خواهید بُرد که همواره و همواره از پیشروی و از آمادگی مردم در پس زدن رژیم حرف زدید و نوشتید و بارها و بارها، وقت و بی‏وقت و در کُوران اعتراضات کارگری، توده ای و دانشجوئی بر این نکته تاکید داشته اید که – کار تمام است و – رژیم در سراشیبی سقوط قرار گرفته است!!

بنابه چنین ادله های روشنی و بنابه عدم استواری در نظر و بنابه عدم قبول نافرجامی‏های کارتان است که نمی‏توان اتحادتان را جدی گرفت و دورنمای روشنی برای آن قائل شد. پُر واضح است که طبقۀ کارگر و دیگر زحمت‏کشان بهمراه اپوزیسیون آنزمان، با سردمداران رژیم جمهوری اسلامی تعیین و تکلیف کرده بوده اند و در این‏میان، کمترین توهمِ نظری – عملی از جانب میلیون‏ها تودۀ دربند، نسبت به ماهیتِ حکومت و مهمتر از آن آمادگی آنان برای عقب راندن نهائی نظام جمهوری اسلامی از اریکۀ قدرت نبوده است. به عبارت روشن تر مسئلۀ کسب قدرت سیاسی از ابتداء در دستور کار جنبش‏های اعتراضی بوده است و چنانچه طبقۀ کارگر همگام با دیگر زحمت‏کشان از انجام آن باز مانده اند، دلیل آن به مواردی همچون در فقدان و به ندانم کاری‏ها و به بی‏عملی “سازمان”ها و “احزاب”ی هم‏چون برگزارکنندگان کنفرانس استکلهم بر می‏گردد؛ علت اصلی در ناروشنی بس عظیمِ سیاست‏های عملی شش جریان – و آن‏هم – در انجامِ وظایف و در چیدمان سیاسی شان بر می‏گردد. مگر فقط و فقط اینروزها “آلترناتیو سوسیالیستی ممکن، ضروری و مبرم است” هویت خود را در درون باز یافت و دیروز جامعه با چنین متن و موقعیتی آشنا و یا روبرو نبوده است؟ در هر صورت باید تفاوتِ بنیادی ناممکن‏های دیروزی و ممکن‏های امروزی را و آن‏هم بدون کمترین ملاحظه کاری‏های “سازمان”ی – “حزب”ی روشن سازید و قبل از برداشتن هر قدم جدی، عللِ به پیش نرفتن اتحادهای گذشته را با شفافیت تمام اعلام کنید و مانع اغتشاشات نظری بیش از پیش شوید.

در ادامه سئوال از راه کارگر و اقلیت آن است که، تکلیفِ بیست و سه جریان که قرار بود – همه با هم – جامعه را تکان دهند، چه شده است؟ سئوال این است چه بر سر «شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست» و نظایر آن ها آمده است؟ در کنار این‏ها، مگر این جریانات بارها و بارها از جانب “حکا” و “حککا – حکمتیست”، بعنوان چپ “سنتی” که کمترین تعلقی به طبقۀ کارگر و پیشرفت جامعه ندارند، مورد ملامت سیاسی قرار نگرفته اند؟ مگر از جانب “حککا – حکمتیست”، “حکا” بعنوان حزبی که سمت و سو و نگاه اش به افکار ناسیونالیست‏هاست و کمترین تعلق و قرابتی با آرمان طبقۀ کارگر ندارد، مورد سرزنش و انتقاد واقع نشده است!! پُرسش این است که دلیل همسوئی‏های کنونی شان با جریانات چپ “سنتی”، “عقب مانده و عصر حجری” و یا با “سازمان”ها و “احزاب” پوپولیستی و ناسیونالیستی در چیست؟ براستی تفاوت‏ها و نزدیکی‏ها در کجاهاست؟ بالاخره معلوم نیست که کدام “حزب” و یا “سازمان”، استحالۀ فکری پیدا کرده و یا کدام “حزب” و “سازمان”، به سمت چپ “مدرن” و “نو” روی آورده است؟!

انصافاً جایگاه و درک سیاسیِ شش “سازمان” و “حزب”، پیرامونِ اتحادِ بین کمونیست‏ها انحرافی، لرزان، شکننده و نااستوار است. تعیین و تکلیف بنیادی با نظرات و با نگرش شان نسبت به ده ها مفولۀ جامعه و همچنین چگونگی پیشرفت بهتر جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده ای نکرده اند و از فرطِ بی توجهی مردم نسبت به خود، و از بی‏عملی مزمن شان، به استرس سیاسی مبتلا شده اند و دارند بدون برخورد و دقت لازمه با گذشتۀشان – نه هیاهو بلکه -، گرد و خاک بپا می‏کنند. نقد ندارند، پس نمی‏توانند برنامۀ عمل ارائه دهند؛ سازمان‏ها و احزاب لازمه برای عمل نیستند، به این علت که فکر و ذکرشان، بازارگرمی‏های سیاسی‏ست. باور کنید “آیۀ یأس” خواندن نیست و خواهید دید که این اتحاد بکارشان نخواهد آمد و تکلیف و سرانجام آن، همان تکلیف و سرانجامِ دیگر اتحادهای بی محتواست. پایدار نخواهد ماند به این علت که در بستر مبارزۀ طبقاتی و ایدئولوژیک شکل نگرفته است. بنا و دیوارهای آن با ریش سفیدی و آشتی بر سر چند واژۀ سیاسی پی ریخته شده است و در آیندۀ نزدیک و آن‏هم بی‏صدا، فرو خواهد ریخت.

روشن است که شروط و الزامات اولیۀ اتحاد از جانب برگزارکنندگان کنفرانس استکلهم رعایت نشده است و بنابراین گوش شنوا و یا توجۀ آنچنانی نسبت به گفته ها و نوشته های شان نخواهد شد. باورهای سیاسی شانرا بر روی کاغذ ردیف نموده اند و کمترین ردپا و یا نشانی، از حضور در میان جنبش‏های اعتراضی، از عکس العمل و از انجام پراتیک در مقابل نهادها و ارگان‏های حافظ بقای امپریالیستی نیست. به تجربه دریافته شده است که دفع نیرو و پس کشیدن جریانات خارج از کشوری، بمراتب بیش از جذب نیرو و پیشروی‏های شان است.

باری، برای پایان بخشیدن به دُوران سرنوشت‏ساز و تعیین کننده، نیرو، سازمان و حربِ با برنامه و عمل می‏خواهد. مسلم است که برای ورود به چنین امر با اهمیتی، آمادگی لازمه نیاز است و متأسفانه هیچیک از شش “سازمان” و “حزب” متشکله در کنفرانس استکلهم، در چنین حال و هوائی نیستند. چرا که نیرو در خارج از کشور لنگر انداخته است؛ کنفرانس در بیرون سازمان داده شده است؛ خطابه ها و بیانیه ها بدور از جامعۀ طبقاتی منتشر – شده و – می‏شود؛ اعضاء و کل سازمان و حزب هزاران کیلومتر با جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده ای فاصله دارد و پس بدینطریق نمی‏توان در تقابل با آلترناتیوهای سرمایه، پرچم “آلترناتیو سوسیالیستی” را در درونِ جامعۀ خفقان زدۀ ایران علم نمود. پیشاپیش باید گفت که ناممکن و آب در هاون کوبیدن است. به این دلیل که، این اتحاد فرم دیگری از اتحادهای قدیمی است؛ یعنی از همان نوع و از همان جنس است، فقط کمی در شکل و زمان متفاوت است.

بنابراین لازم است تا به گردانندگان کنفرانس استکلهم اعلام نمود، بیش از این نسخۀ ناعلاجی دردهای سیاسی جامعه را نه پیچیدید و قبل از انجام هر کار جدی و آلترناتیو سازی‏های سوسیالیستی در برابر سرمایه داران، خودزنی “سازمانی – حزبی” و خانه تکانی بنیادی را پیشۀ خود سازید. متوهم نباشید و خیالات خودی را بجای پاسُخگوئی به نیازمندی‏های جامعه قالب نکنید. اگر قصد پیشروی یکقدمِ بجلوِ جنبش‏های کارگری و توده ای را ندارید، انصافاً مروج توهم‏ پراکنی و ارائۀ ارزیابی‏های نادرست از موقعیت مبارزاتی در درون نباشید. با خود تعیین و تکلیف کنید، به همان دلیل که کارگران و زحمت‏کشان از همان آغازِ یر سرگماری سردمداران رژیم جمهوری اسلامی با آنان تعیین و تکلیف کرده اند.

به هر حال توقع و انتظار آن است که بر خلاف بی ثمری اتحادهای تاکنونی، در آینده متدِ کاری درستی را از خود برجای بگذارید و عللِ عدم پیشرفت‏ها و یا نافرجامی کارهایتان را به بیرون اعلام کنید و بمانند دیگر اتحادها نگذارید تا پرچم آن آویزان و بدون صاحب بماند.

۹ نوامبر ۲۰۱۸

۱۸ آبان ۱۳۹۷

لینک بیانیه

http://www.azadi-b.com/J/2018/09/post_479.html