رویال دیریم* ابر- پروژه بازگشت به نظام موروثی سلطنتی در ایران

پیش گفتار

در فضاى سیاسى فعلى ایران، اکثریت مردم و نیروهاى سیاسى مخالف جمهورى اسلامى در ارزیابى شرایط حساس‏ موجود حول دو پارامتر کلیدى – تقریبا- اشتراک نظر دارند:

۱ – اکثریت مردم خواستار نابودى استبداد مذهبى حاکم و در آرزوى فناى رژیم قرون وسطایى مى‌باشند. آنها این خواست و آمال بزرگ را در اشکال مبارزاتى بى‌نهایت متنوع فریاد مى‌زنند. خیزشها و جنبشهای یکساله  اخیر نیز بار دیگر این اراده انسانى را به نمایش‏ گذاشته است. بنابراین در اینکه ادامه حیات براى رژیم اسلامى دشوار شده و شبح نابودی، خواب آرام را از چشمانش‏ ربوده، شکى وجود ندارد.

۲ – در بطن این بحران عظیم سیاسى اقتصادی که از یک طرف رژیم برخود مى‌لرزد و از طرفى دیگر نارضایتی مردم، روز به روز بیشتر به نقطه جوش نزدیک میشود ، ما شاهد پدیده‌اى به نام « خلاء آلترناتیو » در ایران هستیم .

 آلترناتیوها و پروژه‌هاى گوناگون البته وجود دارند و در میان توده‌ها نیز پایگاه و هواخواهانى دارند اما با این همه، هیچ نیرو و گفتمانی – خواه ترقیخواه و خواه ارتجاعی – نمى‌تواند ادعا کند که به تنهایى و بالفعل، خلاء رهبرى و آلترناتیو را توانسته پر کند و از حمایت اکثریت مردم برخوردار باشد.

از این‌رو بسیار طبیعى‌ است و منطقى مى‌نماید که در بطن بحران سیاسی اقتصادی موجود و فقدان یک آلترناتیو قدرتمند، هر جریان و نیروى سیاسى و طبقاتى معینى تلاش‏ کند که از طریق سه اهرم « تبلیغ ، ترویج و سازماندهى » پروژه، برنامه و راهبرد پیشنهادى خود را در برابر توده‌ها قرار دهد و آنها را حول آلترناتیو پیشنهادى خود بسیج کند.

در صحنه سیاسی حال حاضر ایران ( در داخل و خارج از کشور) پنج طیف یا نیروی سیاسی سعی دارند بدیلی برای چهار دهه حاکمیت رژیم اسلامی پیدا کنند: ۱- سلطنت طلبان ۲- مجاهدین خلق ۳- چپ کمونیست ۴- جمهوریخواهان سوسیال دمکرات و یا لیبرال سکولار ۵- تشکلهای متعلق به اقلیتهای ملی یا مذهبی.

نیروی پنجم یعنی احزاب و تشکلهای اپوزیسیون متعلق به اقلیتهای ملی – قومی و مذهبی، اگر چه در مناطق تحت سکونت خود از پایه اجتماعی معینی برخوردارند اما چون یک نیرو و گفتمان سراسری نیستند هیچ شانسی برای تبدیل شدن به یک الترناتیو کشوری ندارند. اینها اما در شرایط حساس سیاسی و نظامی میتوانند از طریق ائتلاف با برخی طیف بندیهای سیاسی سراسری نقش مهمی ایفاء کنند و در ازای دریافت امتیازاتی موجبات تقویت آن بدیل مفروض را فراهم نمایند.

نیروی چهارم جمهوریخواهان سکولاری هستند که میخواهند در چهارچوب حفظ سیستم سرمایه داری به گونه ای از شر استبداد اسلامی خلاص شوند. به باور من این نیرو به کلی اعتماد به نفس خود را از دست داده است و در شرایط کنونی قادر به نقش آفرینی مستقل نیست. بخشهای وسیعی از آنها کماکان به بهره گیری از جناح به اصطلاح معتدل و اصلاح طب رژیم اسلامی و مشارکت در نمایشات انتخاباتی آنها باور دارند و آنها هم که دیگر ندارند و پیام خیزش دی ( اصلاح طلب – اصولگرا – دیگه تمومه ماجرا) را گرفته اند، فوج فوج به گفتمان سیاسی تحت رهبری رضا پهلوی نزدیک می شوند. یعنی صرف نظر کردن از شکل جمهوری در حال حاضر و اتحاد با سلطنت طلبان حول نظام “سکولار دمکراسی” و البته پذیرش نقش رهبری کننده “شاهزاده رضا پهلوی” به عنوان یک چهره ملی فراجناحی!!

بنابراین اگر به این جمعبندی برسیم که نیروی چهارم و پنجم نمیتوانند نقش کلیدی در مقیاس سراسری ایفاء کنند، آنگاه ناگزیریم رقابت اصلی را میان سه گفتمان سیاسی عمده بدانیم که البته هیچکدامشان در حال حاضر دست به نقد، از اقبال اکثریت مردم به جان آمده برخوردار نیستند، اما هر کدام در میان لایه هایی از جامعه میتوانند تاثیرات معینی را بر جای گذارند.

میدانیم که امپریالیسم غرب به رهبری امریکا و دول مرتجع عربی به همراه رژیم اسرائیل، اگر نتوانند از طریق محاصره سیاسی – اقتصادی، پروژه “رژیم رام” را در برابر جمهوری اسلامی پیش ببرند، ناگزیرند گوشه چشمی هم به پروژه “رزیم چنج” داشته باشند. برای این منظور، دو نیروی سراسری در طیف اپوزیسیون آمادگی دارند با چنین سناریویی همکاری کنند: یعنی خلاص شدن از جمهوری اسلامی بدون ایجاد فرصت برای گفتمان چپ کمونیست برای تبدیل انقلاب نوین ایران به یک انقلاب اجتماعی برای عبور از نظام سرمایه داری علاوه بر استبداد سیاسی – مذهبی.

ایندو نیرو عبارتند از: مجاهدین خلق و سلطنت طلبان. به لحاظ توانایی تشکیلاتی و قدرت سازماندهی، فعلا توان سلطنت طلبان قابل قیاس با توان مجاهدین نیست. ضمن اینکه با روی کارآمدن ترامپ در امریکا پاره ای از حامیان معروف مجاهدین نظیر: جان بولتون به کاخ سفید راه پیدا کرده اند و سعی دارند به حامیان رژیم چنج بقبولانند که تنها نیروی متشکل و سازمانیافته ای که میتوان روی آن حساب کرد همین مجاهدین خلق هستند. ضمن اینکه پاره ای از شیخ نشین های ثروتمند جنوب خلیج فارس علاوه بر سلطنت طلبان از مجاهدین نیر آشکارا حمایت میکنند و مقامات بلند پایه آنها در میتینگهای سالانه مجاهدین شرکت میکنند و جزو حامیان مالی آنها هستند. با این همه به نظر میرسد در یک و دو سال اخیر تحولات “مثبتی” به نفع پروژه رضا پهلوی در حال وقوع است. به لحاظ سیاسی تعداد بیشتری از جمهوریخواهان سکولار به نفع این پروژه قالب تهی میکنند و از سویی رسانه های بیشتری از مدیای کلان فارسی زبان، تریبون خود را در اختیار حامیان “رویال دیریم” قرار میدهند. از بخش فارسی صدای امریکا تا تلویزیون من و تو ، از رادیو فردا تا ایران اینترنیشنال، از تلویزیونهای ماهواره ای لس انجلسی تا بی بی سی همه توش و توان خویش را در خدمت تقویت این گفتمان قرار داده اند و اینکار را با وسواس کامل و با حذف گفتمان های سیاسی دیگر بویژه چپ سوسیالیست به اجرا در می آورند. البته ابر رسانه بی بی سی فارسی کماکان با برگ جناح اعتدال در حکومت اسلامی بازی میکند و الویت اصلی اش همچون سالیان گذشته تقویت پروژه رام کردن و اصلاح جمهوری اسلامی است . منتها هرازگاهی برای رعایت “اخلاق حرفه ای ژورنالیستی” سعی میکند به اپوزیسیون برانداز هم تریبون بدهد که این قرعه در ۹۹ درصد موارد به سلطنت طلبان و یا لیبرالهایی میرسد که با پروژه “رویال دیریم” همراه هستند.

در بطن این تحول است که روزنامه گاردین در بریتانیا، چندی پیش فاش کرد که تلویزیون ایران اینترنیشنال به یکباره از حمایت مالی ۲۵۰ میلیون دلاری عربستان و برخی دیگر از دول شیخ نشین و سرمایه داران جنوب خلیج فارس برخوردار شده است. در راستای این تحول مالی اساسی بوده که پاره ای از زبده ترین خبرنگاران و مجریان رسانه های رقیب با پیشنهادات چرب و چلیک مواجه میشوند و به این تلویزیون کوچ میکنند. نظیر: صادق صبا رئیس سابق بخش فارسی بی بی سی – پانته آ بهرامی مجری معروف تلویزیون من و تو و سیما ثابت مجری برنامه چشم انداز بامدادی رادیو بی بی سی.  برنامه تلویزیونی جدید ایران اینترنیشنال با عنوان: میدان، را نیز این دو نفر آخری اداره میکنند.

در این برنامه پرخرج و پرزرق و برق بوده که جناب شاهزاده ظاهر می شود و به پرسشهای مشتاقان پاسخ میگوید. این برنامه گویی “دیرس کد” داشته است یعنی حضار دست چین شده از سراسر امریکا – اعم از خانم یا آقا – باید لباسهای شیک می پوشیدند تا هم شان شاهزاده رعایت شود و هم برنامه “های کلاس” جلوه کند. تحت تاثیر همین فرهنگ “های کلاس” بوده که شاهزاده در فرازی از سخنانش آشکارا به اکثریت مردمانی که تخصص دانشگاهی ندارند توهین میکند و خطاب به حضار دست چین شده میگوید که خوشبختانه شما مثل آنها بی سرو پا نیستید!!

رضا پهلوی، دو مجری اجیرشده و همه حضار در این سیرک میدانی سعی کردند هم تصویری آرمانی از نیم قرن سلطنت پهلوی ارائه کنند و هم سیمایی امروزی، مدرن و به شدت دمکرات و امید بخش از شاهزاده ۵۸ ساله را به معرض فروش بگذارند. در این میدان مکاره که با شارلاتانی تمام طراحی شده بود نه کسی نقدی به رژیم گذشته داشت و نه سعی شد تناقضی در سخنان گوهربار شاهزاده جستجو کند. نمایشی مضحک برای رنگ کردن گنجشک و عرضه آن به عنوان قناری به مردم!!

به همین خاطر باید نسبت به این گفتمان حساس بود و برای حال و آینده ایران به طور همه جانبه ای به نقد آن پرداخت. مقاله زیر کوششی است در این راستا.

                                          پرسشهای “میدانی” ما

ما به عنوان نحله ای از گفتمان سوسیالیستی – کمونیستی که به آزادی بی قید و شرط اندیشه، بیان، تشکل ، تجمع، و حق رای همگانی آزاد و حق بی چون و چرای انتخاب شدن و انتخاب کردن برای همه گرایشات سیاسی از آنارشی تا مونارشی باور دارد، معتقدیم که در ایرانِ پس از جمهوری اسلامی، هر فرد و نیرویى حق دارد در یک رقابت سالم دموکراتیک، حقانیت خود را براى اکثریت مردم به اثبات رساند و در عین حال حق هر فرد و جریانى ‌است که ضمن دفاع از مواضع و برنامه پیشنهادى خود، به نقد و رد دیگر پروژه‌ها بپردازد. از این منظر، ما سوسیالیست‌ها بعنوان مدافعین یک آلترناتیو سیاسى برابری طلبانه و آزادیخواهانه، یعنى آلترناتیوى که از سرنگونى جمهورى اسلامى توسط انقلاب اجتماعى، خود‌حکومتى مردم، دموکراسى شورایی مشارکتى، پایان دادن به نابرابرى‌هاى طبقاتى و استقرار عدالت اجتماعى دفاع مى‌کند و کارگران و زحمتکشان را براى برپایى جامعه و حاکمیتى انسانى یارى مى‌رساند، وظیفه خود مى‌دانیم که در این برهه حساس‏ از تاریخ کشورمان و با درس‏گیرى از تراژدى شکست انقلاب بهمن ۵۷ به نقد انواع و اقسام آلترناتیوها و جریاناتى بپردازیم که علیرغم مبارزه با جمهورى اسلامى و داعیه آزادیخواهى و مردمسالارى قادر نیستند به آرمان آزادى و برابرى تحقق بخشند. در این راستا یکى از نکات کلیدى که هر جریان مدعى رهبرى جنبش‏ باید در برابر خود بگذارد، بررسى نقادانه گذشته خود و کلا تجارب مربوط به پروژه پینشهادى خویش‏ است. مثلا رضا پهلوى و « مشروطه‌خواهان » دور و بر او، ادعا مى‌کنند که « دموکرات »  شده‌اند و احیاى سلطنت پهلوى در ایران به‌ هیچوجه اصول آزادى و دموکراسى را زیر نخواهد گرفت. ایشان همزمان و بارها از دوران به اصطلاح پرشکوه پدر و پدر بزرگشان ( محمدرضا و رضاشاه ) یاد مى‌کنند یعنى دوران پنجاه ساله‌اى که اساسا با سرکوب، اختناق، تبعیضات قومى، وابستگى سیاسى و اقتصادى به دول امپریالیستى و رشد نابرابرى‌هاى طبقاتى و غارت نجومى ثروت‌هاى کشور توسط خاندان پهلوى و اختاپوس‏ « هزار فامیل » سپرى شده است. بنابراین کسى که نیم قرن سلطنت پهلوى را « طلایى » ارزیابى مى‌کند، نمى‌تواند همزمان هم داعیه آزادیخواهى داشته باشد و هم فکر کند که بدیل ترقیخواهانه‌اى را در برابر ارتجاع مذهبى حاکم علم کرده است. ( همچنانکه رهبران اصلاح نظام اسلامی – موسوی و کروبی و خاتمی – که دهه اول رژیم اسلامی خمینی را دوره نورانی و طلایی میدانند نمیتوانند ادعای آزادیخواهی کنند) !!

این مساله در مورد سایر جریانات – حتى چپ- نیز صادق است. مثلا نیروى چپى که با تجارب سترون و دهشتناکى چون حکومت‌هاى توتالیتر مدعى سوسیالیسم در بلوک شرق سابق مرزبندى قاطع نداشته باشد و یا به گونه‌اى جنایات هولناک پول‌پوت‌ها و استالین‌ها را توجیه کند، نمى‌تواند در ایران امروز کاندیداى خوبى براى پاسدارى از آزادى و حرمت انسانى باشد.

دومین نکته کلیدى که آقاى رضا پهلوى باید پاسخ دهند نقش‏ تعیین کننده کودتاى ۲۸ مرداد ۳۲ علیه حکومت دکتر مصدق در عقب‌گرد تاریخى ایران و تبدیل دموکراسى سیاسی به یک کیمیاى ناب در آن و در نتیجه زمینه ‌سازى براى چهار دهه حاکمیت فاشیسم مذهبى است.

 بسیارى از سلطنت‌طلبان اصرار دارند که مشروطه‌خواه نامیده شوند. آنها مدعى‌اند که مى‌خواهند همچون حکومت‌هاى سلطنتى در انگلیس‏ یا اسکاندیناوى، قدرتى برپا کنند که در آن شاه از مداخله در سیاست و امورات مملکت معاف باشد. در پاسخ باید گفت: مگر دکتر مصدق و جبهه ملى او نیز نیتى جز این داشتند که « شاه سلطنت کند نه حکومت!» پس‏ چرا با همکارى مستقیم سازمان‌هاى امنیتی آمریکا و انگلیس‏، دولت او را ساقط کردید و انبوهی از انسانهای آزاده را کشته و یا به شکنجه‌گاه فرستادید؟

آقاى رضا پهلوى در جایى مى‌گوید « یک بار براى همیشه هر ایرانى از هرکجا که باشد از هر طبقه‌اى و هر مذهبى و مسلکى و هر عقیده‌اى، بداند که در آن مملکت صاحب حقوق مساوى خواهد بود و حقش‏ را در آن جامعه خواهد گرفت. این پایه و اساس‏ کار ماست… ما یک سابقه تاریخى در مملکتمان داریم که زمانى که پایه دموکراسى در انقلاب مشروطیت ریخته شده، بسیارى از این ممالک امروزى اروپا حکومت‌هاى دیکتاتورى و فاشیستى داشتند. » یعنى ایشان مدعى‌اند که خاندان پهلوى علیرغم نیم قرن اختناق، ادامه‌ دهنده و پاسدار ارزش‏هاى انقلاب مشروطیت بوده است.

 ما مى‌دانیم که سه جریان مشخص‏ اجتماعى در انقلاب مشروطیت دخیل بودند: ۱ – جریان سوسیال دموکراسى که خواهان رفع ستم اربابان فئودال با تکیه بر جنبش‏ دهقانى، نابودى استبداد قاجارى و برقرارى یک جمهورى مبتنى بر دموکراسى سیاسى بود .  ۲ – جریان ناسیونالیست به رهبرى شخصیت‌هاى روشنفکر بورژوا و تجار مشروطه‌خواه که بر خلاف انقلاب کبیر فرانسه، شجاعت طرفدارى از جمهورى را نداشتند. رادیکالترین افراد این طیف از شعار « شاه سلطنت کند نه حکومت » طرفدارى مى‌کردند. و بالاخره ۳ –  جریان مشروعه‌خواه به رهبرى شیخ فضل‌الله نورى که خواهان تلفیق کامل دین و دولت و استقرار شریعت به جاى قانون اساسى مشروطیت بود.

خاندان پهلوى حال باید پاسخ دهند که به کدامیک از این سه طیف تعلق داشته و یا دارد؟ پاره‌اى از صاحب‌نظران طیف سلطنت ادعا مى‌کنند که به گرایش‏ دوم تعلق داشته و دارند یعنى همان جریانى که در انقلاب مشروطیت و بعدها در نهضت ملى شدن نفت، خواستار تعدیل قدرت شاه به نفع « مجلس‏ انتخابى » ( مجلس‏ شوراى ملى ) بودند. این ادعا را مى‌توان با طرح چند سوال ساده رد نمود: نخستین پرسش‏ اینکه اگر خاندان پهلوى طرفدار مشروطیت بوده، کودتاى رضا خان و لغو عملى قانون اساسى و فرمایشى شدن مجلس‏ چه معنایى داشت؟ آیا قدرقدرتى رضا شاه، حاکمیت استبداد مطلق‌العنان نبود؟ دومین سوال اینکه اگر قبول داریم حکومت مصدق ادامه ‌دهنده گرایش‏ دوم انقلاب مشروطیت بود، از چه رو محمدرضا شاه در تداوم سنت تاریخى  « استبداد شرقی » زیرآب حکومت‏ انتخابی را در سال ۳۲ زد؟ و پرسش‏ سوم اینکه اگر قبول دارید شعار انقلاب مشروطیت همچون همه انقلاب‌هاى بورژوا_ دموکراتیک جهان این بود که پارلمان را به حاکم واقعى کشور تبدیل کند، چرا عملا « توشیح ملوکانه » وتوکننده و حاکم اصلى کشور بود؟ اهرم سومى که حتى قادر بود تصمیمات دو مجلس‏ فرمایشى سنا و شوراى ملى را نیز وتو کند؟

ممکن است در این میان عده‌اى پیدا شوند ( و از قضا شده‌اند )  و بگویند « شاهزاده رضا پهلوى! در دوران اختناق سیاه آریامهری، نوجوانى بیش‏ نبوده، بعلاوه اقامت طولانى وى در خارج و تجارب انقلاب ۵۷ به ایشان ثابت کرده است که ” اشتباهات ” پدر و پدربزرگ را تکرار نکنند! » این ادعا هم درست است و هم غلط . درست است به این اعتبار که نمى‌توان خطاها و جنایات اجداد را به پاى « شجره طیبه » نوشت یعنى « از فضل یا شر پدر، پسر را چه حاصل؟! »  بنابراین سخن از دادگاهى نمودن و متهم نمودن آقاى رضا پهلوى در میان نیست. نادرست است از این رو که ایشان مدعى بازسازى و احیاى زمامدارى سلسله‌اى در ایران است که بیلان تاریخى معینى در کشورمان داشته است. یعنى نمى‌توان از نظریه و یا سیستم حکومتى معینى دفاع کرد اما کارى به تجارب و عملکرد آن در گذشته نداشت.

بگذریم که در طول ۲۵۰۰ سال تاریخ سلسله های شاهنشاهی در ایران، هیچوقت حکومت، شاه و خاندانی پس از سرنگونی و انقراض مجددا به قدرت بازنگشته اند.

کسى که مى‌ گوید دموکرات است و یا شده است، اولین شرطش‏ این است که با گذشته جریان سیاسى و فکرى خود نقادانه برخورد کند، مثلا قاطعانه باید نظر خود را در مورد چرایى استبداد سیاسى، شوونیسم فارس‏، وابستگى به دول امپریالیستى و فرمانبرى از مستشاران و سفراى آنها ( که بعضا در کتاب خاطرات اسدالله علم نیز اعتراف شده است ) و چپاول و نابرابرى‌هاى طبقاتى بدهد و بعلاوه در برابر خروج و سرقت میلیونها دلار از دارایى‌هاى کشور توسط خاندان پهلوى در مقطع انقلاب ۵۷ پاسخگو باشد و مهمتر از آن آمادگى خود را براى واریز مجدد آن به خزانه مملکت در فرداى سرنگونى رژیم اسلامى اعلام نماید. والا این روزها کسى در مورد دعاوى دموکرات بودن افراد و نیروها – مادام که در سطح حرف باقى مى‌مانند- تره هم خرد نمى‌کند!!

در جایى که خامنه‌اى نیز حکومت عصر شترچرانى را مردم‌سالارترین نظام دنیا مى‌داند، پیداست که براى اثبات آزادى‌خواهى باید مالیات بیشترى پرداخت .

در همین راستا « شاهزاده » مدتى است جهت اثبات متفاوت بودن‌شان به دفعات از حکومت‌هاى سلطنتى رایج در اروپا ( نظیر بریتانیا ) سخن مى‌گویند که « دموکراسى و مونارکى »  در آنها با یکدیگر همزیستى دارند و مانعى در برابر هم نیستند !!

 بگذریم که در گذشته و حال بسیارى از مشروطه‌خواهان ایرانى ابراز عقیده نمودند که « احتمالا هنوز الگوى انگلیس‏ و اسکاندیناوى براى کشورمان زود باشد !! » آنها از الگوهاى واسط که در آن شاه هنوز از اختیاراتى در حکومتدارى برخوردار است دفاع مى‌کنند. براى نمونه دکتر شاپور بختیار خود را طرفدار نمونه اسپانیا مى‌دانست.

 با این همه فرض‏ مى‌گیریم که دعاوى دموکرات‌منشانه جناح‌هایى از طیف سلطنت طلب درست باشد یعنى اینها قول مى‌دهند که « پس‏ از عبور خر مراد از پل » هوس‏ ظل الهى و قدرقدرتى نکنند. در این صورت پرسیدنى است که اگر شاه قصد دخالت در حکومتدارى و سیاست را ندارد، آنگاه چه دلیلى دارد که فرد یا خاندان معینى با برخوردارى از امتیازات اشرافى و موروثى، بى‌آنکه خاصیتى داشته باشند، مفت بخورند، ریخت و پاش‏ کنند و میلیارد میلیارد ثروت بیاندوزند؟ چرا چنین کس‏ یا کسانى نمى‌آیند همچون هر شهروند عادى کار و زندگى کنند و اگر علاقه‌اى به شرکت در امور حکومتى داشتند، خود را در معرض‏ قضاوت، انتخاب و عزل و نصب دایمى مردم قرار دهند؟ چرا مى‌خواهند حقوق و امتیازاتى جدا و برتر از شهروندان معمولى داشته باشند؟ تازه این درحالى است که در قدرت سیاسى مداخله نکنند ( یعنى به نقش‏ طفیلى و زاید خود بسنده کنند) “طبیعت” آن روز را نیاورد که بخواهند در حکومت‌دارى هم شرکت کنند، در این صورت تردیدى باقى نمى‌ماند که دخالت شاه ( بعنوان یک مقام موروثى ) در سیاست جز باز‌تولید استبداد کارکرد دیگرى نخواهد داشت.

رندى مى‌گفت: « شاه اگر حکومت کند، دیکتاتور مى‌شود، اگر نکند، طفیلی مى‌شود!! »  یعنى در هر دو حالت، خوره‌اى بر پیکر مردم‌سالارى واقعى خواهد بود!

۷ نوامبر ۲۰۱۸

——————————

 رویال دیریم (Royal Dream) یعنی رویای سلطنتی