بوروکراسی درون “گرایش مارکسیست های انقلابی ایران” و …

سفسطه کاران، مغلطه بازان

————————————————–

بوروکراسی درون

“گرایش مارکسیست های انقلابی ایران”

و

“گرایش بلشویک لنینیست های ایران”

مازیار رازی از چه قماشی است؟

پس از بیرون دادن نوارهای مربوط به اختلافات ما با گرایش مازیار رازی http://www.nashr.de/2/razi/razi2.htm، من خود را موظف می دانم که توضیحاتی در این زمینه بدهم.

شخص مازیار رازی و همدستان ایشان در گرایش او، چپ و راست به دیگران می گویند که کتابی که ما در ۴۰۰ صفحه در نقد گرایش مازیار رازی نوشته ایم، پر است از حرف های دروغ و تحریف شده است. از این رو ما خود را موظف دیدیم که تمام بحث های ضبط شده را منهای مسائل امنیتی در اختیار پیشروی کارگری و تمام انقلابیونی کمونیستی که وظیفه خود را انقلاب کارگری -سوسیالیستی در ایران و سراسر جهان می دانند قرار دهیم، تا نقش بوروکراسی را در گرایش مازیار رازی نه تنها بیان کرده، بلکه با نوارها آن را به اثبات برسانیم تا او و همدستان اش دیگران را از راه بدر نکنند و یا جان دیگر کارگران را همچون شاهرخ زمانی به خطر نیاندازند.

همان طور که در نوارها می توانید گوش دهید، خواهید شنید که شخص مازیار رازی و شرکاء به چه نحوی سفسطفه کرده و با هزار و یک کلک سعی در بی ارزش کردن بحث های ما می کنند. به عنوان مثال: «وارد نبودن شما به کار سیاسی»، «درد دلتان را کردید»، «نمی دانستم باید کارهایم را کنار بگذارم و کار تشکیلاتی را به شما یاد بدهم»، «از روی بی تجربگی و ندانم کاری، کار تشکیلاتی نمی دونید و…». آن ها در اطاق «احیاء» با شگردهای استالینیستی سعی کردند تا موضوهای مورد بحث را به نحوی مغلطه کنند که حاضرین در اطاق به این باور برسند که ما می بایست انسان های احمقی باشیم که هیچ چیز حالیمان نیست.

رذالت را به جائی رسانند که نه تنها به تراب ثالث بلکه به شخص تروتسکی نیز توهین کردند. برای نمونه در نوار می شنوید که:«تروتسکی چون از بالا صحبت می کرد و به همین دلیل دیگران(منظورش استالین، زینوویف، کامنف و…) علیه او بسیج شدند» و یا «تراب آلت دست راه کارگر می باشد». با گوش دادن به نوارها دو چیز کاملاً روشن خواهد شد یکی اینکه در این بحث ها، حق یا به جانب رفقای من و شخص من است و یا حق به جانب مازیار رازی و شرکاء. منظور ما را از «شرکاء» پس از شنیدن نوارها بهتر متوجه خواهید شد و نیز تشخیص خواهید داد که کدام یک از طرفین «باند» تشکیل داده است. علاوه بر این اگر چه از طرف گرایش مازیار رازی ما را «شالاتان» می نامند، بعد از گوش دادن به نوارها معلوم خواهد شد که واقعاً چه کسانی شارلان هستند و چه کسانی صداقت انقلابی دارند. صِرف «مارکسیست های انقلابی» نامیدن خود، کسی را نه مارکسیست می کند و نه انقلابی. یک فرد شالاتان هم می تواند چنین ادعائی بکند. مثلاً آیا حزب حکمتیست با نامیدن “حزب کمونیست کارگری” نشان دهنده ی این است که آن ها هم کمونیست هستند و هم کارگر؟! هر چند چنین اسمی دارند ولی نه کمونیست هستند و نه کارگر! اینجا، جا دارد ضرب المثل معروفی را در مورد این ها به کار ببریم که می گوید «به کچل می گفتند، زلفعلی».

ناگفته نماند که کسانی هم وجود دارند که وسط دو صندلی می نشینند، یعنی فرصت طلبان و کارچاق کنان که سعی می کنند هر دو طرف را «شارلاتان» بنامند، تا از آب کل آلود ماهی بگیرند. و این ها همان کسانی هستند که در بحث بین استالینیزم و تروتسکیزم تکیه می کنند که هر دوی این ها یکی هستند و هر یک از دیگری زباله ای ساخته است. هر چند انسان های انقلابی/صادق بعد از گوش دادن به نوارها به خودشان اجازه چنین حرافی هایی را نخواهند داد. منظورم این است که بحث هر کسی می تواند دارای اشکالاتی باشد ولی بحث های انقلابی و ضدانقلابی را باید بتوان از هم تشخیص داد. مهم ترین نکته این است که تشخیص بدهیم که دو خط مشی متضاد در مقابل هم قرار گرفته اند: یکی انقلابی و دیگری ضدانقلابی. بوروکرات ها هم اغلب یا مجبورند طرف بوروکرات های دیگر را بگیرند و یا سکوت کرده و سعی کنند این مسائل را به کارها و اختلافات شخصی تنزل بدهند. نکته دیگر این است که شما ممکن است  بهترین برنامه را هم داشته باشید، اما اگر از لحاظ تشکیلاتی دقیقاً مطابق با نوشته هایتان عمل نکنید، آن برنامه هیچ ارزشی ندارد. به عبارت دیگر با سه نوع دید می توان به این برنامه نگاه کرد:

نگاه اول: برنامه ی ضدانقلابی («سوسیالیزم در یک کشور» و منحل کردن بین الملل کمونیستی چون نیاز به انقلاب جهانی نیست و سوسیال ناسیونالیزم، جبهه ی متحد خلق، انقلاب دو/سه مرحله ای و دفاع از انقلاب دموکراتیک با هر پیشوند و یا پسوندی، تضاد خلق و امپریالیزم، دفاع از بخشی از سرمایه داری و بیرون کشیدن بورژوازی ملی از آستین، همزیستی مسالمت آمیز و شرکت در حکومت های بورژوائی، خلع سلاح طبقه ی کارگر، لوث کردن آکاهانه ی یک تشکیلات انقلابی با کارهای علنی بی مورد  و…) روشی که تمام اسالینیست ها، مائوئیست ها، منشویکی و سوسیال دموکرات ها همیشه در تاریخ به کار برده اند مثل حزب توده و اکثریت که از قِبَلِ جنبش کارگری به منافع گروهی و کیش شخصیت خود می رسند.

نگاه دوم: طرح برنامه ی انقلابی ( انقلاب سوسیالیستی یعنی انقلاب کارگری با تکالیف دموکراتیک و سوسیالیستی، انترناسیونالیزم پرولتری و ساختن بین الملل کمونیستی برای گسترش انقلابات جهانی، جبهه متحد کارگری، تضاد کار و سرمایه، تسلیح کارگران تا برقراری سوسیالیزم در جهان، تحریم شرکت و یا همکاری با بخشی از بورژوازی، تشخیص زمان مناسب برای هر کار علنی و در دوران فاشیزم، ساختن تشکیلات کاملاً مخفی و…). این نگاه را فقط کمونیست/سوسیالیست های انقلابی دارند، زیرا معتقدند که با وجود داشتن اشکالات، همیشه مثل «ماهی سیاه کوچولو» دنبال مطالب نو و هر لحظه در تکامل خود به عنوان یک فرد سوسیالیست کوشش می کنند و اعتقادات آن ها در مسائل تشکیلاتی بیرون می زند و در طول فعالیتِ هر عضو در تشکیلات، ماهیت واقعی او ظاهر می گردد. برای رشد هر تشکیلاتی و رشد آزادانه ی هر فردی در گروه، رشد آزادانه همه ی اعضا بدون تبعیض امکانپذیر می شود . کمونیست ها/سوسیالیست های انقلابی منافع گروهی و فردی خود را در رسیدن طبقه ی کارگر به منافع طبقاتی خود می بینند. در نتیجه در مقابل کارهایشان انتظار هیچ نوع پاداشی ندارند، تمام کارهایشان را به عنوان وظایف یک فرد کمونیست/سوسیالیست انجام می دهند و معتقدند که رشد آزادانه ی هر کس شرط رشد آزادانه ی همگان است و برعکس.

نگاه سوم: در ظاهر، این نگاه از لحاظ برنامه ای تا حدود زیادی فرقی با نگاه دوم ندارد در حالی که از لحاظ تشکیلاتی فرق اساسی با نگاه دوم دارد و آن اعتقاد راسخ داشتن به برنامه و درک و تکامل آن از هر جنبه است. در امر تشکیلاتی این نگاه را از نگاه دوم اینگونه می توان تشخیص داد، یکی اینکه با وارد بودن به مسائل تئوریک (نظری) می توان من درآوردی بودن بحث های این نگاه را که اغلب نان را به نرخ روز می خورد کشف نمود (برای نمونه وقتی مازیار رازی با آنارشیست ها در پالتاک بحث می کرد گفت که ما هم فردای انقلاب حزب را منحل می کنیم. و یا در نمونه ای دیگر در زمان انتخابات روحانی گفت و هنوز هم می گوید که «در ایران گشتایشاتی انجام خواهد گرفت و «آی ال او» به ایران خواهد آمد و اتحادیه های زرد شکل خواهد گرفت.»! به عبارت دیگر ایشان معتقدند که سرمایه داری از یک عقل معقول پیروی می کند و نه صِرف منافع. لذا ایشان معتقد نیستند که سیاست های سرمایه داری جهانی را منافع آن تعیین می کند، نه عقل سلیم!).

دیگر اینکه ماهیت جریان هائی که دارای این نگاه هستند را می توان از اَعمالشان درون تشکیلات پی برد. روابط درون اینگونه تشکیلات آلوده به اِعمال بوروکراسی از بالا می باشد. در چنین تشکیلاتی رهبری هرگز اجازه ی ابراز نظر مخالف به اعضا نداده و با سفسطه و در صورت لزوم با توهین، تهمت، افترا و بی ارزش کردن بحث های مخالفان، بحث های مخالف را در گلو خفه می کند. اینگونه تشکیلات در صورت کوچک بودن، بدست باند رهبری و در صورت بزرگ بودن حزب/سازمان به دست ایادی و سرسپردگان خود شروع به سرکوب و شانتاژ می کند.

رهبری بوروکراتِ نگاه سوم که از قِبَلِ جنبش کارگری تغذیه می کند عموماً اینگونه تشکیلات را شکل می دهد تا از این موقعیت برای جاه طلبی و کیش شخصیت خود استفاده کند. حال، عناصری که به اینگونه تشکیلات می پیوندند به دو دسته تقسیم می شوند: دسته اول کسانی هستند که آگاهانه برای فروپاشی تشکیلات به اینگونه تشکلات پیوسته و از زیربنا آن را تهی می کنند. آن ها اغلب عوامل رژیم بوده و از بورژوازی نیز از هر لحاظ کمک می گیرند. دسته دوم کسانی هستند که به علت داشتن فرهنگ خرده بورژوائی بوروکراتیک آگاهانه یا ناآگاهانه آلت دست رهبری و عناصر دسته اول می شوند. در نهایت به علت منافع فردی، رهبری دسته اول و دسته ی دوم به نحوی درهم تنیده می شوند که جداکردن آن ها از هم اغلب غیرممکن است.

به عنوان نمونه، به گفته های متناقض مازیار رازی در لینک های زیر دقت کنید. زمانی که هنوز توده ای ها و اکثریتی های وابسته به رژیم او را به بازی نگرفته بودند. بیان می کند که اگر ما هم حامل نظرات بورژوازی بودیم، تلویزیون «بی بی سی» یا تلویزیون آمریکا در اختیار ما هم قرار می دادند و دلیل شرکت ندادن گرایش اش را سالم و صادق بودن آن می داند.

http://www.nashr.de/2/razi/bbc1.mp4

در لینگ دوم مشاهده می کنید که با شرکت در برنامه های «بی بی سی» گفته های قبلی خود را فراموش کرده و همانطور که ملاحظه می فرمائید مجری این برنامه ی مناظره  از مازیار رازی طرفداری می کند و در یک مورد هم به عمد جلوی فرد سوسیال دموکرات را می گیرد و عملاً او را (تقریباً در دقیقه ی۴۳ ) سانسور می کند. لینک پایین.

http://www.nashr.de/2/razi/bbc2.mp4

در لینک بالا مناظره ی انجام شده (تقریباً در دقیقه ی ۴۹)، ظاهراً مازیار رازی راجع به ایجاد حزب لنینیستی در ایران صحبت کرده و می گوید «اگر این حزب انقلابی در ایران درست بشود که بسیاری در ایران در تدارک آن هستند، بسیاری از رهبران کارگری که در زندان هستند مثل شاهرخ زمانی که اصلاً اعتقاد دارد به حزب لنینیستی» اما ظاهراً «بی بی سی» این قسمت را سانسور می کند و گرایش مازیار رازی خود این بخش را اضافه کرده و روی سایت می گذارد. دو هفته پس از این مناظره شاهرخ زمانی در زندان کشته می شود. (سخنرانی مازیار رازی در تاریخ ۷ شهریور ۱۳۹۴ و مرگ شاهرخ زمانی ۲۲ شهریور ۱۳۹۴) یعنی یک بوروکرات از شاهرخ زمانی به صورت ابزاری استفاده می نماید و برایش مهم نیست که به سر او چه می آید. این نهایت رذالت یک بوروکرات فرصت طلب را می رساند که برای موقعیت گروهی و کیش شخصیت خود زندگی یک کارگر مبارز در زندان را که هیچ راه فرار هم ندارد، به خطر می اندازد.

اکنون سئوال این است که چرا تلویزیون «بی بی سی» میکروفن را در اختیار مازیار رازی قرار می دهد، تا او تشکیل حزب لنینیستی اش را تبلیغ کند؛ یا «بی بی سی» انقلابی شده است و یا مازیار رازی ضدانقلابی بودن خود و گرایش اش را به بورژوازی ثابت کرده است. جالب است که این شخص از تلویزیون «بی بی سی» اعلام می کند که او و گروه اش کار مخفی می کنند، ولی اغلب افراد این گروه در تلویزیون گرایش ظاهر می شوند و شماره تلفن و وایبر و تلگرام اشان را هم برای عموم در آنجا می گذارند و می خواهند که کارگران و زحمتکشان از طریق شماره تلفن ها با آن ها تماس برقرار کنند و سالم هم بمانند. عجبا! معنای مخفی کاری به سبک مازیار رازی را هم فهمیدیم؛ توده ای ها و اکثریتی ها هم به همین ترتیب مخفی کاری می کنند. این هم مانند فلسفه ی «بوروکراسی از پایین»(در جواب به ما در رابطه با بوروکراسی از بالا) و یا فلسفه ی «ساختن باند»(زمانی که دو عضو بدون اجازه ی از رهبری با هم صحبت بکنند) مثل شعبده بازی تنها از آستین مازیار رازی بیرون می آید.

روزا لوکزامبورگ: «گاه گاهی در حزب ما اتفاق می افتد که فعالین پایه ی حزب، که شهرتی ندارند، شدیداً مورد مؤاخذه قرار گرفته و یا حتی از حزب اخراج می شوند و این به خاطر خطاهائی است که آن ها فقط به علت کمبود آموزش مرتکب شده اند. آیا خطاهای بسیار بزرگ تری که رفقای والای ما مرتکب می شوند، می باید بدون مجازات باقی بماند، تنها به خاطر اینکه آن ها قادرند به خطاهای خود چاشنی «تئوریک» بزنند؟ اگر چنین است، آیا نمی توان گفت که در حزب ما نیز، دزدان بزرگ، دزدان کوچک را حلق آویز می کنند؟» « سانترالیزم و دموکراسی»

در آخرین جلسه ای که با ما داشت(نوار شماره ۷) می گوید در حزب بلشویک هم جاسوس تزار وجود داشت و هم کسی که زنش را کتک می زد و لنین به آن ها اجازه داد تا در حزب فعال باشند و من هم تشخیص می دهم که علیرضا بیانی و آرام نوبخت باید در این تشکیلات باشند و شما یا باید قبول کنید و یا قیام کنید و قیام علیه آن ها، در واقع قیام علیه من است.

غافل از اینکه چرا لنین گفته این جاسوس تزار را بگذارید در حزب باقی بماند. حال بیائید علیرضا بیانی را با جاسوس تزار در حزب بلشویک مقایسه کنیم. اولاً زمانی لنین به این موضوع پی برد، که روسیه در شرایط انقلابی به سر می برد(۱۹۱۷). لنین بلافاصله اظهار داشت که اگر ما این جاسوس را بیرون کنیم، دستگاه تزار جاسوس دیگری را به جای او خواهد فرستاد و ما آن شخص را نخواهیم شناخت. صلاح ما در این است که به نادانی در این مورد تظاهر کنیم و اما همگی باید بدانند که این شخص جاسوس است و هیچگونه مسائل تشکیلاتی حقیقی را نزد او نکنند. به این ترتیب همه در حزب به جاسوس بودن او آگاه بودند. در ثانی حزب بلشویک یک حزب بسیار بزرگ چندین هزار نفره بود و تشکیلات چند نفره ی مازیار رازی را با آن نمی توان مقایسه کرد.(وقتی ما سه نفر عضو و یک نفر عضو مشورتی بیرون آمدیم کل اعضای گرایش مارکسیست های انقلابی به انضمام تازه واردها حدود ۶ نفر می شدند.) و قابل یادآوری است که زمانی که علیرضا بیانی ایران رفت، ما سه رفیق فعال در ایران داشتیم. زمان کوتاهی پس از برخورد حضوری با علیرضا بیانی، همگی کار سیاسی را رها کردند و یا مجبور به ترک فعالیت سیاسی شدند. به عبارت دیگر، علیرضا بیانی طی همکاری خودش با گرایش نه تنها یک نفر را هم عضو گرایش نکرد بلکه ۷ نفر را هم فراری داد ( سه عضو از ایران، سارا قاضی، سعید صادقی، شخص من و یک عضو مشورتی). در حالی که جاسوس تزار در حزب بلشویک همانطوری که لنین اظهار داشت با یک سخنرانی صدها نفر را جذب حزب بلشویک می کرد. در «گرایش»  فقط من و مراد شیرین و شخص مازیار رازی از اکثریتی بودن علیرضا بیانی مطلع بودیم و من پس از بیرون آمدن از «گرایش» در بحث ها با رفقای دیگر که از «گرایش» بیرون آمده بودند، متوجه شدم که همه ی رفقای دیگر از این موضوع بی خبر بودند و مطمئناً رفقای ایران هم نمی دانستند که مازیار رازی یک اکثریتی را به سراغ آن ها فرستاده است.  وظیفه«بی بی سی» مطلع کردن همه ی رفقا از روز اول به عهده ی مازیار رازی بود. اما چرا یک فرد بوروکرات این کارهایی که در حزب بلشویک اتفاق افتاده را با تشکیلات خودش در یک کفه ی ترازو قرار می دهد، خیلی آشکار و روشن می باشد:

در مورد کسی که زنش را کتک می زد و عضو کمیته مرکزی حزب بلشویک بود(البته طبق اظهارات مازیار رازی)، اولاً صد سال پیش با امروز نه از لحاظ زمانی و نه از لحاظ مکانی و نه از لحاظ آگاهی یکی است و دوماً لنین هم مثل ما می توانست اشتباه کند. مازیار رازی مدعی بود که دلیل حضور این شخص در رهبری به علت کارهائی بود که او می توانست انجام دهد. ما می گفتیم که او برای انجام یک سری کارها لازم نبود که در رهبری باشد و او می توانست خارج از رهبری همان کارها را انجام دهد. علاوه بر این به نظر ما او تا زمانی که زنش را کتک می زد تنها می توانست یک عضو ساده باشد. زیرا کنار گذاشتن چنین افرادی از رهبریم می تواند آن رهبری را قوی تر سازد. اما وجود اینگونه افراد در سطح رهبری است که میدان را برای ورود و حضور استالین ها باز گذاشته تا حزب را به انحراف بکشند. در حالی که سالم بودن رهبری تضمین کننده ی حفظ آن در برابر هرگونه انحراف می باشد، زیرا در طول فعالیت، تمام انحرافات و اشکالات به نحو دموکراتیک مورد بحث و تبادل نظر قرار می گیرد، نه با مسکوت گذاشتن این مسائل برای آینده ای نامعلموم. زیرا وقتی که بوروکرات ها در تشکیلات غالب شوند دیگر، جایی برای نه لنین ها و نه تروتسکی ها باقی می ماند.

ما به عنوان بخشی از «گرایش سوسیالیزم انقلابی» خواهان جلوگیری از فرهنگ بوروکراتیک هستیم. ما می خواهیم که پیشروی کارگری با توجه به تجربیات تاریخی اش زنگ خطری را درون تشکیلات انقلابی خود به صدا درآورد که از زمان مرگ تروتسکی به بعد به سکوت کشیده شده است. همان طوری که حتماً می دانید بوروکراسی حاکم بر حزب کمونیست شوروی بعد از لنین منجر به عواقب جبران ناپذیری شد که تا امروز گریبانگیر طبقه ی کارگری جهانی بوده است. این بوروکراسی یک شبه و درست روز بعد از مرگ لنین ظاهر نگردید، بلکه پدیده ای بود که سوسیال دموکرات های فعال در حزب کمونیست شوروی با خود به حزب آورده بودند و بارها لنین و تروتسکی در رابطه با آن اعتراض کرده و خطر آن را گوشزد کرده بودند.

ما با توجه به چنین تجربه ی بزرگ تاریخی، باید به پدیده ی بوروکراسی با دید انتقادی سازنده نگریسته و خصلت های بوروکراتیک در رهبری سازمان های چپی موجود را در حد توانمان باز کرده و افشاء نماییم. من مطمئنم که تجربیات ما درون گرایش مازیار رازی خاص ما نبوده و نمونه های زیادی از صدماتی که روابط بوروکراتیک رهبری به اعضای سازمان های چپ وارد نموده، (و این اعضاء یا با سکوت شرایط را پذیرفته و به کار خود ادامه می دهند و یا اگر از تشکیلات خود بیرون آمده اند، باز هم با سکوت یا کار سیاسی کنار گذاشته اند و یا اگر مستقل عمل می کنند باز هم خواهان افشای رهبری تشکیلات سابق خود نیستند)، کم نیستند. به عقیده ی ما این سکوت از آنجائی که جلوی این روابط رئیس و مرئوسی را نگرفته و در نتیجه اینگونه رهبری ها به روش بوروکراتیک خود همچنان اداهه می دهند، کار اشتباهی است و نتیجه ی آن نفوذ هر چه بیش تر عناصر اکثریتی، توده ای، استالینیستی و سوسیال دموکرات درون تشکیلات کمونیستی/سوسیالیستی انقلابی است که منجر به انحراف کشیده شدن مبارزات پیشروی کارگری در حداقل خود و لو رفتن و از بین رفتن پیشروی کارگری انقلابی در نهایت آن است.

حفظ روابط بوروکراتیک در تشکیلاتی که خود را در ارتباط با پیشروی کارگری دانسته و حتی شعارش انقلاب سوسیالیستی است، نشانه ی اولین زنگ خطر در منحرف بودن آن جریان است. یک تشکیلات انقلابی کارگری به هیچوجه به اهداف انقلابی ای که مدعی آن است نخواهد رسید، اگر درون آن روابط کل اعضا بر مبنای سانترالیزم دموکراتیک نباشد؛ به این معنای ساده که در بحث ها همه ی اعضا با هم برابر بوده و در یک سطح قرار داشته و حق ابراز عقیده و نظر دارند و از یکدیگر می توانند به طور مساوی و بر اساس نیاز انتقاد رفیقانه بکنند و در هنگام عمل همه به مرکزیت یا رهبری تعیین شده از جانب همه ی اعضا برای انجام یک عمل خاص احترام می گذارند و در غیر این صورت کسی یا کسانی در بالای این جریان ننشسته و همه چیز را بر دیگران دیکته نمی کند.

یکی از خطرات بزرگی که امروز پیشروی کارگری را تهدید می کند، نفوذ اکثریتی ها، توده ای ها و استالینیست های شکست خورده و مغرض و جاسوس رژیم به درون تشکیلات پیشروی کارگری انقلابی است. ما سعی داریم نشان دهیم که در تشکیلات پیشروی کارگری انقلابی اگر از همان ابتدا از روابط بوروکراتیک جلوگیری نشود. عناصر نفوذی به آسانی قابل شناسایی نبوده و از حضورشان نمی توان جلوگیری کرد. در غیر این صورت این عناصر، تشکیلات انقلابی را از درون متلاشی خواهند کرد.

به عنوان مثال:

«گرایش مارکسیست های انقلابی ایران»،

«شبکه همبستگی کارگری»،

«کمیته اقدام کارگری»،

«گرایش بلشویک لنینیست های ایران»،

«کمیته عمل سازمانده ی کارگری»

این جریانات نامبرده دارای چنین ماهیتی هستند، با وجود اینکه تعدادشان به ده نفر هم نمی رسد. واضح است که با حضور توده ای ها و اکثریتی ها عناصر انقلابی به عناوین مختلف پاکسازی می شوند.

زمانی که یک فرد درون یک تشکیلات انقلابی برای منافع طبقه ی کارگر فعالیت می کند، ضرورتی ندارد که حتماً در رهبری قرار گرفته باشد تا بتواند دقیقاً همان کار را به انجام برساند. او حتی به عنوان یک عضو ساده و یا حتی یک هوادار هم می تواند همان وظایف را ایفا کند. کادر رهبری را باید کسانی تشکیل بدهند که در وهله ی اول آزادی بیان و حق انتقاد را به نحو احسن واجب شمرده و به مورد اجرا درمی آورند و در این راه باید بی چون و چرا «کمیسیون مبارزه با بوروکراسی و دفاع از دموکراسی کارگری» را نه تنها به رسمیت بشناسند بلکه این اصل را یکی از ابتدائی ترین اصول برنامه ی تشکیلات خود بنمایند، تا آن تشکیلات مثل حزب بلشویک در لحظات حساس به دست بوروکراسی حزبی غافلگیر و نابود نشود.

یاشار آذری