به مطلب زیر بنگریم:
{(با درودهای گرم! رونمایی از کتاب جلوههای زندگی شنبه ۲۵ آگوست در استکهلم.
کتابی در بارهی چگونگی یادگیری الفبای مبارزه، نخستین آموزگارانم در این عرصه، جو و فضایی که در آن درس مبارزه را آموختم و بعدها حضور در عرصهی مبارزه، مخاطرات، آموختهها سختی ها، یارانم در شهر سنندج و بعد در تشکیلات علنی کومهله.
مبارزهای بی امان که شخصیت من را شکل داد و هر آنچه را که دراین عرصه آموختم، به ارزشهای واقعی در زندگی من تبدیل شدند و توانستم با آن آموختهها پایههای زندگی کنونیم را بنا نهم. در این کتاب از کوشش ها و سخت گوشی و از خود گذشتگی رفقای زیادی نام برده شده که یا در میان ما نیستند و یا سالها در زندان های جمهوری اسلامی بسر بردند.
در لابلای صحفات این کتاب، سعی کردهام از طریق بازگو کردن اتفاقات و تصویرسازی، جو و فضای آن دوره را برای خوانندگان ملموس کنم. در اینجا جا دارد که از تمام رفقای عزیزی که همواره آمادهی همکاری بودند و درست مانند گذشتهها، در این عرصه هم یار و پشتیبان من بودند تشکر کنم.
درود بر همگی شما دوستتان دارم. ناهید وفایی دوم ماه آگوست).
**
(رونمایی کتاب! با همکاری عباس سماکار و حضور نویسنده ناهید وفایی
جلوههای زندگی
وقتی به این جمع ملحق شدم فصل پائیز بود؛ ولی بهار زندگی من بود. نه، از بهار هم فراتر بود! تمام زیبایی های طبیعت همزمان با هم بود؛ زیرا با وجود اینکه بهار زیباترین فصل سال است و هر کدام از زیبایی هایش به نوعی چشمان ادم را رونق می بخشند، والاتر از تمامی زیبایی های بهار، چشمان آدمی از دیدن دختران و پسران جوانی رونق می گیرد که برخاستهاند تا دوش بدوش هم، آیندهای درخشان بسازند و در لبخندهای شیرین شان بشارت دنیایی نوین موج می زند. کدام بهار این گونه زیبا به گل می نشیند و این چنین زیبا رخ می نماید؟ برگرفته از متن کتاب.
تاریخ: شنبه ۲۵ آگوست در محل کتابفروشی ارزان. زمان: ساعت ۴ بعد از ظهر)}.
**
مطالب فوق بازنویسی شده، اگر اشتباهی باشد معذرت میخواهم!
**
پراگرافهای فوق و (جملهء تیراندازی کردهاید؟) مرا به نوشتن این چند سطر تشویق نمود.
مکان (رونمایی کتاب) در محلهء (آکالا) میباشد که در آن زندگی مینمایم، در زمان مقرر به آنجا رفتم، میشود گفت حدود ۹۵% افرادی که حضور داشتند (کرد) و از شهر و روستاهای سنندج، مهاباد، ارمیه، بانه، مریوان و جاهای همجوار بودند، بقیه هم دوستانی بودند که قبلا” آنها را دیده بودم. برنامه توسط آقای عباس سماکار و خانم ناهید وفایی شروع گردید.
زبان جلسه فارسی بود، سئوالهای توسط آقای سماکار طرح و نویسنده کتاب هم جواب میدادند. این جلسه مرا به گذشته برد، به (۶۵) سال قبل، به دورانی که در مدارس ابتدایی در (سقز) درس میخواندم و در بالای تابلو (تخته سیاه) و روی دیوار کلاس با خط درشت نوشته بودند:
(فارسی حرف بزنید!)
علاو بر آن جمله که دیوار کلاس را ” مزین و ملون فرموده بود “، معلم کلاس که اهل سقز بود و با شاگردان هم مانند پدری مهربان برخورد میکرد، ولی بنا به (تذکرات) ادارهء ” آموزش و پرورش ” یا بهتر بگویم ( آموزش بی ارزش) در مواردی همان جملهء (فارسی حرف بزن) را بیان میکردند. معلم بود و (مسئول) خانواده!
آری زبان جلسهء رونمای کتاب (فارسی) بود، این جلسه نه در تهران، نه در سقز، نه در سنندج زیر سلطه دولت ایران، بلکه در اروپا، در سوئد، در سوئدی که عربها، ترکها، فارسها، کردها … آزادانه به زبان مادری خویش درس میخوانند برگزار میگرد و راجع به یک جریان سیاسی میباشد به نام {(کومهله) و تشکیلات علنی و مخفی آن در سنندج … و افرادی که در آن فعالیت مینمودند و درس مبارزه را به (خانم وفایی) یاد دادند}. ایشان در باره آنها چنین نوشتهاند:
(در این کتاب از کوشش ها و سخت گوشی و از خود گذشتگی رفقای زیادی نام برده شده که یا در میان ما نیستند و یا سالها در زندان های جمهوری اسلامی بسر بردند).
با توجه به اینکه فعالین کومهله اهل مناطق کردستان بودند و به چنین سرنوشتی دچار گشتهاند. در چنین حالتی چگونه میشود انتظار داشت یکی آموزگارانی که درس مبارزه را به (زبان کردی) به نویسنده کتاب (جلوههای زندگی) آموختهاند، در معرفی کتاب همراه آقای سماکار حاضر شوند و اشک شادی، (شادی از رشد یکی از دوستانشان که موفق به نوشتن کتاب در باره مبارزه گشته در چشمانشان ظاهر گردد) و با زبان (کردی) چنین یادگارهای را که در دوران (پیشمهرگایهتی) مشاهده نموده، جلسهء رونمایی کتاب را غنی و بارورتر نمایند:
{ناهید گیان، له بیرته نوێنهر ئایهتوڵا خومهینی له ساڵ (۱۳۵۹) له تهلهڤزیۆن سنهوه ئهیوت:
ما تظاهرات میکنیم و مردم این شهر هم بی اعتنا به ما از پیادهروها عبور میکنند!
له بیرته ئهوت:
ما از دست اهالی محله (آغازمان و حاجی ئاو) خونین جگر هستیم.
ناهید گیان، له بیرته له فڵانه کێف فڵانه شوان کیسه نانهکهی لهگهڵ پێشمهرگهکان بهشکرد.
له بیرته حاجی (…..) خهڵکی (…… ) چۆن دهسته پێشمهرگهی شاردهوه و ….
له بیرته ئهو کاروانچییه فهقیرانه که دو کیسه برنجیان له ئێراقهوه ئههێنا بۆ فرۆش یا بۆ ماڵ خۆیان، بهڵام کاتێ که ئهگهیشتن به دهسته پێشمهرگه تۆزێ پوڵیان بهناوی (گمریکهوه) پێئهدان و بهو جۆره پشتیوانی و مێهرهبانی خۆیان دهر ئهبڕێ، له بیرته ناهید گیان.
بهو هیوایه دۆستهکانی ترمان وهک تۆ بیرهورییهکانیان بنووسنۆ}.
ولی اسف و هزاربار اسف که جلسهء رونمایی کتاب (جلوههای زندگی) بدون آنها برگزار گشت.
**
تیراندازی کردهاید؟
آقای سماکار گرامی از نویسنده کتاب، از ( داده ناهید ) سئوال نمودند:
تیراندازی کردهاید؟
تیراندازی کردهاید؟
برای فردی از کومهله یا هر جریان سیاسی کردستان و … که مخالف سیستم دیکتاتوری میباشد و به ناچار از اسلحه استفاده مینمایند، چنین مسئلهای مطرح نخواهد بود چون مایل به جنگهای نوع:
سکندری و نادری
موسولنی و هتلیری،
اسلامی و غارتگری
نبوده و نیستند، جنگ کومهله و جریانهای دیگر کردستان دفاع از آزادی، دفاع از انسانیت بوده و میباشد.
**
تصویر از فیسبوک (فریده رضائی) میباشد.
سهعی سهقزی
۳۰/۸/۲۰۱۸
Sai.saqzi@gmail.com