حقیقت، و افسانه ی طبقه ی متوسط

– با نگاه به مقاله ی مهم افسانه و افسون طبقه ی متوسط آقای کمال خسروی، لازم می دانم به نکاتی اشاره کنم که اگر چه جداگانه عنوان شده اند اما در پیوند با یکدیگرند.

۱ – مفهوم طبقه از مبارزه ی آن طبقه جدا نیست. یعنی اگر طبقه ی کارگر را به گونه ای تعریف کنیم که منجر به متشکل شدن اش نشود و طبعا نهاد های مبارزاتی اش را نسازد یعنی در تعریف مان دچار اشتباه شده ایم.

۲- مبارزه ی طبقه ی متوسط (از نظر من همان لایه های میانی) به دلیل وجود لایه های متفاوت درون اش و از این رو وجود خواست های اقتصادی و سیاسی مختلف، تنها در کلیتی، و در قالب کلی مبارزات دموکراتیک متحقق می شود، زیرا در مبارزه ی دموکراتیک که شکلی کلی از مبارزات لایه های مختلف (و نه یک طبقه ی مشخص و مجزا) است  می توان این چند گانگی را کنار یکدیگر جمع نمود و قطعا در مراحل دیگر این لایه ها، بخصوص در عرصه ی اقتصادی صفوف خود را از یکدیگر جدا کرده وتشکل های خود را می سازند و بسته به منافع مادی خود در مواردی نه در کنار هم، که در مقابل یکدیگر قرار می گیرند.

۳ – فراموش نکنیم که مرحله ی تغییرات در شرایط کنونی مرحله ی دموکراتیک است. از انقلاب مشروطه تا کنون جنبش دموکراتیک مردم ایران هر بار به گونه ای متفاوت خود را به آزمون گذارده اما هنوز موفق به تکمیل خود نشده است. حتی خواست آزادی تشکل ها که برای کارگران بشدت بار طبقاتی دارد در ماهیت اش خواستی دموکراتیک      می باشد. لایه های بزرگی از طبقه ی متوسط برای بدست آوردن حق آزادی تشکل ها در مرحله تغییرات دموکراتیک در کنار کارگران ودر مرحله ی تغییرات سوسیالیستی با جا به جایی لایه ها (بخشی از این لایه ها به نا گزیر و در شرایط دیگر تولید درطبقه ی کارگر ادغام می شوند) در مقابل کارگران قرار می گیرند.

مثلا کارگران اتومبیل سازی، پرستاران و پزشکان، مغازه داران و فروشندگان پوشاک، مهندسین ساختمان، معلمان و ……. همگی در مبارزات دموکراتیک همان گونه که شاهدش هستیم در کنار یکدیگر قرار دارند اما این صف بندی در شرایطی دیگر این چنین نخواهد بود. مهم درک ما از اولویت های مبارزه و تفکیک کار طبقاتی از کار دموکراتیک است به هیچ عنوان نبایستی روشنفکران ارگانیک طبقه ی کارگر در کار میان کارگران این دو نوع مبارزه را با یکدیگر مخدوش نموده  و یا یکی را در برابر دیگری بی ارزش جلوه دهند .

۴ – با گسترده کردن دلبخواهی تعریف طبقه ی کارگر وکشاندن بخشی از لایه های میانی به میان کارگران (در آینده وبا گسترش وتعمیق تولید قطعا این اتفاق خواهد افتاد اما در طول این چهل سال در مواردی برعکس هم بوده است) به منظور بزرگ جلوه دادن طبقه ی کارگر  و ادعای اینکه کارگران نیروی اصلی و عظیم جامعه می باشند، تنها خودمان را گول  می زنیم. واقعیت این است که تولید در حال نابودی است. فرهنگ پرولتری که در هنگام انقلاب بارقه هایی از خود را به نمایش گذارده بود با گسترش فرهنگ کاسبکاری رو به نابودی رفته است. با نا بسامانی تولید و خاصیت شناوری در لایه­های طبقات و از جمله در طبقه ی کارگر، این طبقه از نیروی اکثریت جامعه به حاشیه رانده شده است. به علت ضعف اش در تولید، جایگاه اش در مبارزات طبقاتی نیز ضعیف گشته است و به همین دلیل نیز نتوانسته نیروهای نظری خود را بسازد. در واقع مهم­ترین دلیل ضعف چپ ایران در شرایط کنونی نه گردش به راست طبقه ی متوسط و تغذیه نکردن نیروهای چپ، که ضعیف بودن طبقه ی کارگر و نبود تولیدی با ثبات ومقتدر است (می دانیم که فشار از پایین رکن اساسی بوجود آمدن روشنفکران ارگانیک طبقه است) پس واضح است که برای طبقه ی کارگر   زمینه های مادی تغییرات سوسیالیستی وجود ندارد.

۵ – بخش های بزرگی از طبقه ی متوسط در جوامعی اینچنینی در تغییرات دموکراتیک جزو نیروهای مردمی و ترقی خواه می باشند (همانگونه که این روزها در کف خیابان و در عرصه ی مبارزات دموکراتیک شاهد آن هستیم) وشاید درتغییرات سوسیالیستی آینده جزو نیروهای واپس گرا قرار گیرند. بخش هایی از این لایه ها در مبارزات دموکراتیک جزو متحدین طبقه ی کارگر و در مرحله ی بعدی جزو مخالفین اش عمل می کنند. یعنی در این مرحله برای آزادی کلیه ی تشکل ها (از جمله تشکل های کارگری، سندیکا واحزاب ) تلاش می کنند و در آینده به کمک بورژوازی برعلیه بخشی از همین تشکلات توطئه می نمایند . پس تنها با درک دقیق مرحله ی تغییرات می توان از حقیقت و یا افسانه ی طبقه متوسط سخن گفت.

۶ – مقاله ی “افسانه وافسون طبقه ی متوسط” به غیر از توضیح نظری، بایستی در شرایط فعلی ایران بطور عملی نشان دهد که طبقه ی متوسط چه می خواهد. و آنچه که امروز او می خواهد با منافع فعلی طبقه کارگر چه ضدیتی دارد؟ با گفتن اینکه طبقه ی متوسط در خدمت بورژوازی و حفظ هژمونی سرمایه است و تضادش با طبقه ی کارگر از اینجاست، برای این مرحله از تغییرات هنوز حرفی نزده ایم. بخش بزرگی از لایه های طبقه­ ی متوسط ( به علت ساختار حاکمیت و نگاه اش به تولید، حرکت سرمایه، رفتار غیردموکراتیک در عرصه های اجتماعی وسیاسی) دیگر وضع موجود را بر تمی تابد، پس تلاش آن حفظ وضع موجود نیست و برای حاکمیتی بورژوا دموکراتیک پا به عرصه گذارده است. اینکه متزلزل، بینابینی، ناهمگن و شکننده است کاملا صحیح است اما مگر بناست طبقه ی متوسط جامعه را به آرمان های سوسیالیستی اش راهبری کند که می گوئیم متزلزل است. اگر خوش بینانه بنگریم سقف تلاش های طبقه متوسط رسیدن به دولت بورژوایی رفاه می باشد که تا آن مرحله در مبارزات دموکراتیک در کنار طبقه ی کارگر قرار دارد واز آن پس بتدریج با جابجایی در لایه هایش حتی با بخشی از خودش که حالا دیگر درطبقه ی کارگر ادغام شده در تضاد منافع طبقاتی قرار می گیرد.

۷ – منظور از مارکسیسم عامیانه اگر آن بخش از چپ است که فقط درتئوری ها و مباحث نظری و تعاریف گیر کرده و هیچ تلاش عملی برای پیوند با طبقه ی کارگر برقرار نمی کند، حرف کاملا صحیحی است، اما اگر منظور آن چپی است که سعی دارد نیروهای کارگری را از نیروهای غیرکارگری تفکیک نماید، و این تفکیک را نه بر اساس درآمد (که با تائید سخن آقای خسروی معیار دقیقی نیست) یا مولد بودن یا نبودن و یا به صرف حرف کلی فروش نیروی کار و فاقد مالکیت ابزار وشرایط کار بودن، بلکه از روی مبارزه ی طبقاتی و نه دموکراتیک و با تاکید بر حس هم­سرنوشتی انجام دهد باشد، سخن دقیقی نیست. یادمان نرود که اوایل انقلاب در قالب شوراهای کارخانجات ما با تشکل های غیر طبقاتی ای روبرو بودیم که مجموعه ای از کارگران تولید، کارمندان اداری، سرپرستان، مهندسین و در مواردی حتی مدیران فنی را هم در برمی گرفت که از طرف چپ آگاه تلاش بسیاری می شد که این تفکیک صورت پذیرد وهر نیرویی نهادهای طبقاتی خود را بسازد اما بخش بزرگی از چپ که در همین شوراها گرد آمده بودند آن زمان نیز(به مانند حال) به این مسئله ی مهم کم توجهی نموده وبرای شان بیشتر کمیت مهم بود و نه کیفیت طبقاتی شوراها. وباز یادمان باشد که یکی از دلایل خنثی شدن تدریجی شوراها همین غیرطبقاتی بودن شان وهرز رفتن نیروی شورا در درگیری های طبقاتی درون خود بوده است، که حاکمیت آگاهانه بر این به هم پاشیدگی (غیر طبقاتی) همواره اصرار داشته است. اگرچه می توان با تعاریفی بخشی از لایه های طبقه ی میانی را در طبقه ی کارگر گنجاند اما این حقیقت را نمی توان تغییر داد که، تعریف طبقه از مبارزه ی طبقه جدا نیست و کارگران تنها با کسانی که احساس هم­سرنوشتی داشته باشند در امر مبارزه ی طبقاتی متشکل می شوند.

۸ – چند سال پیش سعی کردم در کتاب “طبقات شناور و فرهنگ کاسبکاری” با زبانی ساده به دیگر همکاران کارگری ام بگویم که چه دلایل مادی باعث کنده شدن افرادی از طبقه ی کارگر و پیوستن شان به طبقه ی متوسط گشته است. سیاست های اقتصادی و فرهنگی حاکمیت چه بوده و چه شرایط مادی ای باعث این شناوری شده که طبقه را بی ثبات کرده است. چه شده که طبقه کارگر خود را بازتولید نمی کند و قدیمی نمی شود، ریشه نمی دواند، تشکلی نمی سازد و طبعا تجربیات اش را چه در عرصه ی فنی وچه در عرصه ی مبارزاتی به نسل بعدی منتقل نمی کند. چرا ما مدام با خوش نشینانی مواجه ایم که باور نمی کنند بایستی در تولید جا خوش کنند واز فرار به عقب (روستا یا شهرستان) یا فرار به جلو (لایه های پائینی طبقه متوسط) دست بردارند. و درنهایت با تاکید بر ماندگاری آگاهانه در طبقه به تعریفی متفاوت از پرولتاریای ایران رسیدم. فکر  می کنم ابتدا بایستی از یک سو درارتباطی ارگانیک با طبقه ی کارگر بود واز سوی دیگر به وجوه اقتصادی سیاسی و فرهنگی حاکمیت توجه داشت ، تا در سایه ی آن امکان مادی این جابجایی ها را درک و فهم کرد و برایش راهکاری یافت. نکاتی که بنظر می رسد آقای خسروی به آنها کم توجهی کرده است.

۹- از آنجا که در کشورهایی مانند ما که عمده ی درآمد ملی شان نه بر اساس رشد تکنولوژی و فروش تولیدات صنعتی در بازارهای جهانی، که متکی بر فروش منابع ملی نفت و گاز و پتروشیمی است، تولید صنعتی در حال نابودی است و سرمایه بیشتر میل به حضور در حوزه های مالی، دلالی و تجاری دارد. و فرهنگ کاسبکارانه ی مفت بری، میل به کار نکردن، بی مسئولیتی، بی توجهی به کیفیت و تلاش های فردی برای ارتقاء شخصی، با سیاست های اقتصادی و فرهنگی حاکمیت در طول این چهل سال از عمق بیشتری برخوردار شده است. (گو اینکه این معضلات فرهنگی ریشه های تاریخی ای دارند). بدیهی است گرایش به کسب درآمد بیشتر و مصرف گرایی تبدیل به ارزشی عمومی گردد. اینکه طبقه ی متوسط ( وطئه بورژوازی) در تلاش است با کوچک کردن نهایت هایش و جا انداختن ارزش های خود بعنوان طبقه ی میانگین نظام سرمایه را ابدی جلوه دهد اگرچه از منظر صرفا نظری سخن درستی است اما این تلاش بورژوازی در چه جوامعی کاربرد دارد ؟ اگر طبقه متوسط در جوامع پیشرفته نقش ترمزی در برابر خواست سوسیالیستی طبقه ی کارگر را بازی می کند (که این خود جای بررسی بیشتری دارد زیرا بنظر نمی رسد که احزاب کارگری این کشورها خیلی هم خواستار برقراری سوسیالیسم باشند) آیا در کشورهای در حال توسعه نیز طبقه متوسط عاری از خواست های دموکراتیک و ترقی خواهی است؟ اگر وضعیت تولید دراینجا بدین گونه نبود. سرمایه ها به سمت تولید صنعتی و انتقال تکنولوژِی سرازیر می شد، فرهنگ کار تغییر می کرد و بتدریج فرهنگ پرولتری نضج می یافت آیا بطور مادی نیز امکان این شناوری فراهم می بود یا در واقع امکان مادی کوچک شدن نهایت های طبقه متوسط (هرچند با تلاش نظری بورژوازی) باز هم مهیا می گشت؟ جوامع پیشرفته صنعتی و  ثروتمند با تکیه بر دستیابی به ارزش اضافی کشورهای توسعه نیافته و گسترش خدمات در کشورهای خود، بدیهی است که از طبقه متوسط گسترده ای برخوردار باشند اما در کشورهای پیرامونی و فقیرآیا این امکان کوچک شدن طبقه ی کارگر و بزرگ شدن طبقه ی متوسط اصولا وجود خواهد داشت؟ اگر اینگونه باشد کدام نیروی کار و با کدام ارزش اضافی شکم این همه نان خور را سیر می کند؟ تا کنون حاکمیت با پول  نفت توانسته بحران های ناشی از نابودی تولید وکوچک شدن طبقه ی کارگر را موقتا مدیریت کند اما آنچه که تا کنون رخ داده نه توطئه ی نظام سرمایه جهانی و جاانداختن اش بعنوان نظامی ابدی است بلکه مشکلات ساختاری و ماهیتی حاکمیتی است که از نظام سرمایه چیزی جز معامله گری و دلالی و نهایتا غارت منابع ملی نمی داند. قطعا اگر حاکمیت، هوشمندی یک نظام کلاسیک سرمایه داری را داشت  وضع طبقه ی کارگر در اینجا از ثبات بیشتری برخوردار می بود، با پدیده ی شناوری به این شکل مواجه نمی بودیم، طبقه ی متوسط به این شدت رشد نمی یافت، تکلیف مبارزات طبقاتی طبقه ی کارگر و همچنین رابطه اش با لایه های میانی نیز روشن تر بوده و احتمالا مرحله مبارزات دموکراتیک را تاکنون پشت سر گذارده بودیم. در چنین شرایطی سخنان آقای خسروی حتما به کار جنبش کارگری بیشتر می آمد. اما اینک این مقاله هم به جنبش دموکراتیک ایران که رهبری اش به عهده ی لایه های میانی است وقعی نمی گذارد وهم روشنفکران چپ که عمدتا از طبقه ی متوسط هستند را با گسترده کردن تعریف طبقه ی کارگر در این طبقه قرار داده و آنها را از تلاش عملی برای کار در طبقه بی نیاز می سازد، که بسیار با تمایلات اینان هم خوانی دارد. کوهی از کار بر دوش روشنفکران ارگانیک طبقه ی کارگر سنگینی می کند اما متاسفانه میل بخش بزرگی از چپ همچنان بر تحقیر مبارزات دموکراتیک و گرد بحث های نظری و ادعاهای سوسیالیستی می چرخد و آقای خسروی در دادن این خوراک نظری بی تاثیر نبوده است.

۱۰- افسانه ای که اتفاقا افسون کننده نیز هست وطبقه ی متوسط به گوش طبقه ی کارگر می خواند (برای طبقه فرادست که جذابیتی ندارد) رویایی است غیرممکن. اما از آنجا که اینجا وآنجا به دلایل ذکر شده گاهی ممکن می گردد بنظر بخشی از  کارگران شدنی جلوه می نماید، درست بسان برنده شدن یک است از بسیار. اما طبقه متوسط تنها قصه گویی نمی کند در واقع در این مقاله حقیقتی مهم  پنهان مانده است و آن تلاشی است که طبقه ی متوسط (در ایران و در این مرحله ی تاریخی) ناگزیر است برای حفظ موقعیت خود انجام دهد و این حقیقت چیزی نیست جز مبارزات دموکراتیک. حقیقتی که دراین مرحله از تغییرات سیاسی اجتماعی بسیار به کار طبقه ی کارگر ایران و روشنفکران ارگانیک اش می آید.

_ جذابیت های مقاله ی آقای خسروی

                          ۱- ساختار به هم پیوسته ومنسجم

                          ۲- مقدار درآمد معیار درستی برای تعریف طبقه نیست

                          ۳- لایه های میانی لفظ دقیق تری است برای طبقه ی متوسط

                          ۴- نقش طبقه متوسط در مرحله ی سوسیالیستی نقشی غیردموکراتیک وضدکارگری است

                          ۵- ایدئولوژی طبقه متوسط در خدمت نظام سرمایه وابدی کردن آن است

                          ۶- تبدیل جایگاه میانی به میانگین

                                                                                                                      مرداد ۹۷