آیا جمهوری اسلامی رفتنی است؟

آیا جمهوری اسلامی رفتنی است؟

اکنون و نزدیک به چهار دهه است که رژیمی بی نهایت ارتجاعی بنام جهموری اسلامی از طرفی با برنامه و کمک و یاری دول غرب و آمریکا و از طرف دیگر در اثر ضعف و ناتوانی احزاب و سازمانهای چپ و مترقی از رهبری کردن کارگران و مردم زحمتکش در انقلاب سال ۵٧ سر کار آمد. این چپ که بخشاء خود را کمونیست هم می دانستند اصلا اهل رهبری کردن کارگران و صنف های مختلف جامعه و گرفتن سکان قدرت حکومتی نبودند.

بلکه چپی بودند با افکار مائو تسه دون و انور خوجه و سوسیالیسم استالینی و افکار عقب افتاده دهقانی و آغشته به پوپولیسم ناب و ریزیونیسم و افکار چریکی، که ناگفته پیداست که این چنین بینش و ایده و دیدگاه نه تنها نمی تواند ایده و بینش و دیدگاه جنبش کارگری باشد، بلکه کاملا در تضاد بنیادی با مارکسیسم و جنبش کارگری و گرفتن قدرت سیاسی به نام کارگر و زحمتکش است.

این بود که در اثر ناتوانی احزاب و سازمانهای چپ پوپولیست- ریزیونیستی دوران سالهای پیشا انقلاب و سال ۵٧ در هدایت و رهبری کردن کارگران و اقشار مختلف مردم،  یک قشر پوسیده در حال زوال کامل از قعر دریا به روی دریا آمده و ناخدا و سکان کشتی انقلاب را به دست گرفت و آنرا به سوی بهشت نامرئی این مرتجعین هدایت کرده و سوار بر انقلاب کارگران و بخش های مبارز مردم ایران، حکومتی را به نام جمهوری اسلامی پایه گذاری کردند.

این حکومت از روز اول تاسیسش تا به امروز فقط توانسته با توسل به سرکوب خونین و قتل و عام و اعدام و شکنجه و قطع عضو و سنگسار و زندان کردن هزارها انسان شریف و مبارز و فراهم کردن جنگ و دخالت گری افراطی در امور کشورهای دیگر به حیات ننگین و سیاه خود ادامه دهد. یعنی این حکومت با تمام جنایات ضد انسانی و قتل و عام های فجیعی که نسبت به کلیه انسانهای آزادیخواه و برابری طلب و سکولار انجام داده هنوز که چهل سال از عمر ننگینش می گذرد ، نتوانسته یک حکومت پایدار و با ثبات که بتواند از لحاظ اقتصادی نیازهای سرمایه داری داخلی و جهانی را بر آورد کرده و از سوی دیگر زندگی بخور و نمیر کارگران و مردم ایران را تامین و تثبیت کند.

این رژیم به لحاط سیاسی و فرهنگی هم فرسنگها با سیاست و فرهنگ جامعه امروزی مردم ایران و بخصوص جوانان ایران در این عصر انقلاب صنعتی و انترنیتی فاصله دارد و قادر به برآورد کردن کوچکترین توقعات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی جوانان و زنان و کارگران و معلمان و دیگر اقشارجامعه ایران نیست و کاملا در نقطه مقابل تمام خواسته های سکولار جامعه مدنی ایران قرار گرفته است.

این رژیم گر چه رژیمی اسلامی و سرمایه داری است اما در مدت این چهار دهه نتوانسته که به انباشت سرمایه و ثبات سرمایه و صنعتی و مدرنیزه کردن اقتصاد ایران و تکنولوژیا را با آن سرعتی که سرمایه داری جهانی طی میکند و آنهم خود را دراشتغال بیکاران و فراهم کردن پروسه کار و رفاء برای شهروندان ایرانی منعکس می کند فائق آید و در نتیجه بحران های اقتصادی و روزمره و پیوسته در طول این چهار دهه همیشه دامن این رژیم را ول نکرده و همراه با محدودیت و سرکوب های  شدید سیاسی و فرهنگی و پایمال کردن کلیه آزادی های فردی و اجتماعی، ایران را به آتشفشان خفته درون یک کوه عظیم تبدیل کرده و هر گاه بیگاه این آتشفشان بصورت خشم و کینه اقشار مختلف جامعه ایران از این رژیم در خیابانها فوران کرده و رژیم را سراسیمه و وحشت زده میکند.

این خشم و اعتراضات بر حق که نشانه بیزاری مردم از بیعدالتی اجتماعی و بیکاری و گرسنگی و گرانی و کمبود مسکن و نبود هیچگونه آزادی فردی و اجتماعی و رفاه انجام می گیرد، روز به روز جنبه مترقی تر و سکولارتری بخود میگیرد.

می توان گفت که این رژیم با آن دید و بینش و بنیادگرای اسلامی که بر حاکمان آن حکمفرماست نمی تواند که بر مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ای که دامنگیر آن است و بطور مستمر ادامه داشته و دارد فائق آید و در نتیجه با مبارزه و شورش و مخالفت بخش عظیمی از مردم و بخصوص جوانان ایران روبرو شده و گریزی از آن نیست و اجتناب ناپذیر است. بنابراین کُلیت جنبه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی این رژیم در تقابل کامل با خواسته های امروز کارگران و جوانان و اقشار و طیف های مختلف اجتماعی ایران قرار دارد و همچنین رژیم ایران بلحاظ اقتصادی و سیاسی هم در تقابل با سرعت تکنولوژیا و انباشت  سود و سرمایه رژیم های سرمایه داری جهانی قرار دارد و کاملا در انزوای اقتصادی و سیاسی به سر می برد. بنابراین این رژیم از این لحاظ رفتی است و نمی تواند مدت طولانی ای به حیات سیاسی خود ادامه دهد.

اما سرعت رفتن و ماندگاری آن به نظر من بستگی به چند فاکتور داخلی و خارجی دارد که باید حداقل این شرایط فراهم گردد که  حکم مرگ این رژیم را صادر کند. قبل از هر خط و ربطی اگر ما انتظار داشته باشیم که بعد از این رژیم، حکومتی دمکراتیک و سوسیالیست سر کار آید و کارگران سکان آن را بدست گیرند، باید در درجه اول: بخشی از نیروی پیشرو و سوسیالیست و مبارز این طبقه در سازمان و حزب کمونیستی خود متشکل باشند تا بتواند در شرایط مناسبی که دیگر حاکمان و بالایی ها نمی توانند حکم کنند و پائینی ها هم تحمل شرایط ناگوار تحمیل شده بر آنها را ندارند به میدان آیند و توسط حزب سیاسی خود، رژیم را به پائین کشیده و قدرت سیاسی را خود بدست گیرند. باید در چنین شرایطی کارگران پیشرو بتوانند سمپاتی بخش فعالی از کارگران و اقشار مترقی جامعه را به سوی خود جلب کنند و یا حداقل ضدیت آنها را خنثنی کنند.

اگر ما فقط میخواهیم که این رژیم به هر نرخ و قیمتی شده برود که میرود، آنوقت آش همان آش و کاسه همان کاسه می شود. خامنی ای، خاتمی، خانواده رفسنجانی ، علی مطهری و احمدی نژاد میرود و بجایش مثلا رفرم خواهان و اسلامیون معتدل و بوروکراتها و مجاهد و امثالهم می آید که دوباره و برای چند دهه دیگر با روش های گوناگون مردم را به همان مسلک جمهوری اسلامی سرکوب و از تمام آزادی های فردی و اجتماعی و بی حقوقی سیاسی و اقتصادی و مدنی محروم می کنند. پس یک فاکتور مهم برای سرنگونی جمهوری اسلامی و پرهیز از تکرار سناریوی سال ۵٧ در گرو تحزب کمونیستی کارگران در حزب و سازمان سیاسی خود است. نباید تجربه سال ۵٧ دوباره تکرار شود، که متاسفانه باید بگویم که اولا: کارگران ایران در حال حاضر فاقد چنین اتحاد و همبستگی و حزب خود هستند و احزاب سیاسی ای هم که ادعای کمونیستی و سوسیالیستی دارند بسیار پراکنده و فاقد نفوذ سیاسی قابل لمسی در میان این طبقه هستند.

جدل و بحث های سیاسی حول اتحاد چپ در کردستان و ایران بارها و بارها در این روند تاریخی چهار دهه قبل تا کنون موجود بوده و از طرف احزاب مختلف واکنش های مختلفی ببار آورده و باید گفت  متاسفانه  نه تنها به هیچ کاراکتر عملی در خدمت جنبش کارگران و انسجام آنها و مردم ایران قرار نگرفته ، بلکه ما شاهد جدایی ها و انشعابات مکرر و پیوسته خود این چپ و مدعیان کمونیسم بوده و هستیم.

ببین هم اکنون ده ها و صدان انسان مدعی کمونیسم و باتجربه ، همراه با ده ها سازمان و حزب سیاسی بنام کمونیسم در خارج ایران موجودیت علنی دارند، اما اگر به سیاست و پروپاگنده و پلیمیک هر یک از اینها نگاه کنید هیچ فرد و حزبی دیگری را بطور ابژکتیو و عملی قبول ندارد و فقط شتر خودش چهار پا دارد و شتر بقیه دو پا. با این توصیف و عملکرد افراد و احزاب چپ و کمونیست و پراکندگی کارگران، گر چه سخن گفتن از سرنگونی رژیم سخت نیست، اما باید گفت که سخن گفتن از یک بدیل کمونیستی و سوسیالیستی که بتواند در آینده این سرنگونی نقش ابژکتیو و موثری همراه با بخش پیشرو کارگران در صحنه سیاسی ایران بازی کند سخت و تاسف آور است. این یک واقعیت است که ما باید آنرا کاملا پذیرا باشیم.

فاکتور دیگری که در سرنگونی و ماندگاری جمهوری اسلامی میتواند نقش ایفإ نماید،همانا دخالت کردن دولت های بورژوازی جهانی مثل آمریکا، روسیه، چین و دولت های اروپایی می باشد. گر چه خود این دولت های بورژوازی در کُل دارای منافع اقتصادی و سیاسی مُشترکی هستند، اما درمنافع منطقه ای و کشوری دارای تناقضات و اختلافات سترگی هم هستند.

 آنچه به حوزه نفوذ اقتصادی و سیاسی اینها بر می گردد هر یک از آنها خواهان سر کار آوردن رژیمی هستند که نماینده فراهم کردن بیشتر خواسته های اقتصادی آنها باشد. گر چه جمهوری اسلامی بلحاظ سیاسی و درجه توحش و سرکوب کارگران و کمونیست و آزادیخواهان ایران باب میل دول غرب و دیگر دول امپریالیستی است، اما همچنانکه در بالا به آن اشاره کردم بلحاظ اقتصادی و انباشت و ثبات سرمایه نتوانسته خود را با بورژوازی جهانی منطبق و تطبیق دهد و از این لحاظ با آنها بدرجه ای و به شکلی پیوسته در تناقض و کشمکش بوده است. منظور این نیست که ج – ا اصلا انباشت نکرده و نداشته، بلکه منظور این است که صنعت و تکنولوژیا و کشاورزی در غرب و آمریکا و روسیه و چین و ژاپن و غیره  با سرعتی سرسام آور به جلو میرود و ج-ا نتوانسته که به پای آن جلو رفته و جوابگوی توقعات و خواسته های سرمایه جهانی را بر آورد کرده و به ثبات و امنیت داخلی برای صدور سرمایه و راضی نگه داشتن نسبی کارگران و اقشار مردم ایران جامه عمل بپوشاند.

اگر غرب تا کنون پشتیبان جمهوری اسلامی بوده و دائما در مماشات با آن قرار دارند و در ماندگاری آن نقش داشته اند، دلیلش نبود یک آلترناتیو باب میل آنها بوده است. یعنی حزب بورژوازی ای با قدری قدرت پشتیبانی مردمی که هم بتواند سرکوبگر خوبی باشد و هم بتواند منافع اقتصادی و سیاسی آنها را در دراز مدت تامین و تضمین کند و قرطاس باز خوبی باشد و ثبات و امنیت را بر قرار کند  را هنوز در میان اپوزسیون ایران نیافته اند. ج – ا غیر از آنکه نتوانسته بلحاظ اقتصادی با بورژوازی جهانی خود را منطبق کند به علت بینش و دید پان اسلامیسم و سیاست های خارجی منطبق با این بینش دخالت گرانه باعث ایجاد ناآرامی و افراط گرایی مذهبی در منطقه خاورمیانه شده در حالیکه این منطقه از بدو پیدایش نظام سرمایه داری یکی از شاهرگهای انباشت سود و سرمایه دول بورژوازی جهانی می باشد.

تنها، درجه سرکوب آزادیخواهی و انسان کشی رژیمی نمی تواند رضایت خاطر دول سرمایه داری و امپریالیستی را فراهم کند، بلکه آنها به رژیمی احتیاج دارند که هم سرکوبگر و جنایتکار مهاری باشد و هم بلحاظ اقتصادی و سیاسی بتواند خواسته های روزمره آنها را هم برآورد کند و بتواند امنیت نسبی را در مملکت بر قرار کرده تا اینکه از طرفی برای آنها بازده سود و سرمایه دلخواه باشد و از طرف دیگر کارگران و دیگر اقشار مردم هم بتوانند همان زندگی بخور و نمیر روزانه خود را تامین کرده و کمتر در فکر تظاهرات و شورش و اعتراض باشند تا چرخ و سیکل سرمایه به دلخواه آنها بچرخد.

ما کاملا می دانیم که جمهوری اسلامی در اجرا و پیاده کردن این روندها کاملاً ناکام بوده و به درازای عمر این رژیم اکثریت مردم نه تنها احساس هیچگونه امنیت و آسایش نکرده بلکه اکثریت کارگران و زنان و جوانان و بقیه اقشار مردم از دست بیکاری، گرانی، بی بضاعتی و بی مسکنی و گرسنگی ، خفقان و سرکوب و فساد مالی و اداری شکایت و اعتراض داشته اند. مگر می شود دستگیری و کتک زنی و زندانی کردن جوانان پسر و دختر را بخاطرشادی و رقص و تجمع در یک کلوب شبانه را فراموش کرد؟ مگر می شود که شلاق زنی و کتک کاری کارگران گرسنه را در ملاعام و جلو دوربین ها به خاطر اعتراض به تعویق دستمزدهای ناچیزشان را اصلاً فراموش کرد و از یاد برد؟

یکی دیگر از معضلات بزرگ جمهوری اسلامی مسئله اقلیت های قومی- مذهبی در ایران بوده و هست. ج – اسلامی نه تنها نتوانسته حداقل خواسته های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و زبانی این اقلیت ها را بر آورد کند، بلکه همیشه کوشیده که با اعدام و زندانی کردن و کشتن آنها را از حق طبیعی خود محروم نگه دارد. ما می دانیم که ایران مملکتی چند ملیتی است و حقوق اینها یا باید در چارچوب ایرانی آزاد و دمکرات و سوسیالیست که خواهان برابری کامل کلیه شهروندان است حل شود یا اینکه باید خواسته های ملی و فرهنگی این اقوام را بگونه ای حل کرد که از تصادمات و دشمنی این اقلیت های ملی – مذهبی جلوگیری کرد. ج – اسلامی نه این است و نه آن و ماهیت و دید و بینش و زبان این رژیم، فقط و فقط اعدام و زور است و بس.

از این لحاظ هم می توان گفت که جمهوری اسلامی رفتنی است، اما چطور و چگونه پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی بوقوع می پیوندد از دیدگاه ما کمونیست ها کودتا، توسل به آمریکا و غرب و یورش نظامی و چینچ رژیم از بالا و رفرم وغیره نیست، بلکه ما خواهان نابودی ریشه ای و بنیادی این رژیم بنیادگرا هستیم و برای اینکار احتیاج به حزبی کمونیستی با نفوذ که بتواند نماینده بخش پیشرو و انقلابی و سیاسی کارگران ایران باشد هست، تا بتواند در شرایط بحرانی و انقلابی که اکثریت مردم دیگر رژیم را نمی خواهند و درون سیستم حکومتی هم تفرقه و چند دستگی و بحرانی می شود و دیگر رژیم هم بیش از آن قادر به ادامه حیات خویش نیست نقش اساسی و چشمگیر و تاریخی خود را ایفاء کرده و قدرت دولتی را گرفته و حکومتی دمکراتیک سوسیالیستی را بنیاد نهد. اما باید گفت درحال حاضر نه چنین حزبی موجود است و نه کارگران پیشرو و انقلابی ایران از چنان اتحاد و همبستگی برخوردار و در حزب خود متشکل هستند. اما این مطلقا بدان معنی نیست که احزاب چپ و کمونیست نمی توانند در چنان شرایطی نقش تاریخی خود را ایفاء کنند.

نگرش چپ و کمونیست در ایران برای خود تاریخی دارد و بخصوص در این چهار دهه اخیر نگرش و دید و متدلوژی مارکسیسم که خاک خورده بود و در آن تجدید نظر شده بود و احزاب چپ و بنام کمونیست ما در دوران پیشا انقلاب و پسا انقلاب ، پوپولیسم، ریزیونیسم و ناسیونالیزم و انواع تفکرات ضد مارکسیست را بنام مارکسیسم بخورد کارگران و جوانان و مردم ایران می دادند تا اندازه زیادی توسط یکی مثل منصور حکمت از ویروس های پوپولیسم، ناسیونالیسم و ریزیونیسم  پاستوریزه ، استریلیزه و هموژنیزه شده و راه و شیوه های گرفتن قدرت سیاسی توسط احزاب کمونیستی و انقلابی بطور واضحی بیان و نشان داده شده است.

بنابراین در چنان برزخ و فاصله ای که اکثریت اقشار مختلف جامعه برای سرنگونی رژیم به میدان می آیند تا سرنگونی کامل رژیم مسافتی بوجود می آید که ممکن است یک تا دو سال طول بکشد، تاریخ مبارزات مردم نشان داده که در این فاصله زمانی خیلی از احزاب و گروها از قعر دریا به روی دریا می آیند و نقش انقلابی یا ضد انقلابی خود را به اجراء در می آورند و احزاب کمونیست هم در چنین موقعیت بحرانی و خلاء حکومتی شانس آن را دارند و می توانند نفش انقلابی خود را در تشکل و هدایت کارگران، جوانان، زنان و معلمان و غیره بکار گرفته و انقلاب را به سوی کسب قدرت سیاسی توسط کارگران هدایت و رهبری کنند.‌

مسئله ای که می ماند، اقدام کشورهای امپریالیستی از طریق چینچ رژیم از بالا همچو کودتا، جابجای مهره های رژیم و یا کمک و یاری لوژیکی و تسلیحاتی و مالی  یک سازمان یا جبهه ای از چند حزب و سازمان مرتجح و ملی و غیره می باشد که خطرش هم اکنون مشاهده می شود. در هر حال هم اکنون ایران آبستن موجی از اعتراضات و تظاهرات و نارضایتی عمیق مردم بخصوص جوانان به ستوه آمده از رژیم یک مشت آخوند مرتجع و واپسگرا و پوسیده و فسیل می باشد بطوریکه تمام جناح های رنگاورنگ رژیم را به ترس و وحشت انداخته است.

اما برای سرنگونی این رژیم مفتخور و لمپن و جنایتکار این کافی نیست و به سرنگونی آن نمی انجامد، زیرا بیشتر این اعتراضات فقط از بیزاری عمیق اقشار مختلف از بیعدالتی و بیکاری و گرانی و غیره و خودبخودی انجام میگیرد و برنامه ریزی شده و توسط احزاب چپ و کمونیست هدایت و رهبری نمی شود. برای اینکه این اعتراضات و تنفر عمیق کارگران و جوانان و اقشار دیگر مردم در مسیر صحیح قرار گیرد باید احزاب چپ و کمونیست این موقعیت خطیر را دریابند و بیشتر نفوذ و کادرهای خود را به آن اختصاص داده و مهر سوسیالیستی خود را بر این جنبش بکوبند.

عزت دارابی

۲۰۱۸-۰۸-۱۱