قدرت طبقه کارگر کجاست؟

قدرت طبقه کارگر کجاست؟

یک هفته گذشته آینه تمام نمای بود از بی ربط بودن دنیای بورژوازی چه در حاکمیت چه در اپوزیسیون، از دنیای ما مردم که کار همه زندگی مان است و در طی آن و در انتهای آن هیچی به نصیب نمی بریم جز نیستی. و این زندگی است که آنها برایمان رقم زده اند.

خواب آشفته راست برای داشتن قدرت

گند چاله دهان های سرمایه ، از  روحانی فاشیست اسلامی معتدل، تا ترامپ فاشیست غیر قابل پیشبینی، برای هم رجز خواندن که در این میان توده مردم را ترسانده باشند. حسن کلید ساز که دیگر ادعای کلید سازی ندارد، رفت وسط میدان و زنجیر پاره کرد و خطاب به رقیب گفت : با دم شیر بازی نکن! ترامپ نه گذاشت و نه برداشت جواب داد بلای سرتان نازل میکنم که تو کتابهای تاریخ بنویسند! سردار عارف در عروج ملکوتی دیگر پوشک را با بیضه بند ضد انفجاری اشتباه گرفت و در حالی که رجز میخواند برق ها رفت! او به داش ترامپ گفت بیا که با من طرفی. بزنی، میزنیم که ندانی از کجا خوردی!( احتمالا محمود دولت آبادی از این همه سلحشوری سردار در خلوت اشکی ریخته ) روزنامه ها حکومتی تیتر زدن “شکوه سلیمانی”؛ بی بی سی دروازه باز مانده به سوی شهادت در سپاه یعنی سپاه قدس را زیر ذره بین گفت و احتمال داده بیشتر سپاهیان له له میزنند که برند به سوی ملکوت، برای همین برای جهاد در زیر بیرق سردار سرو دست میشکنند.

اپوزیسیون راست، از کلام دونالد عزیز به وجد آمدند و سر از پا نمی شناختند و برای سخنرانی وزیر خارجه ترامپ لحظه شماری میکردند و هر باندی  از جناح بورژازی  در رویای خویش میدید که همای سعادت بر روی دوش او نشسته است. خطابه پمپئو تمام شد و علی ماند و حوضش. معلوم شد ته ماجرا ترامپ مذاکره با همین “جماعت آخوند” را میخواهد. برای ساعاتی همگی سکوت اختیار کردند اما دوباره یادشان آمد که باید دست روی زانو خود بگذارند و بلند شوند. دلگیرانه گفتند که امریکا فکر منافع ملی خودش است ما هم باید فکر خودمان باشیم. ما نیازی به ناو و هواپیمایی جنگی امریکایی نداریم ایران را باید خودمان بسازیم! در این میان زد سال مرگ محمد رضا پهلوی ” شاه ایران” رسید. شهبانو فرح که گفتند و نوشتند که زن متین و باوقاری است اطمینان داد:”ارزش‌های جاودان خود در آینده‌ای نزدیک، باز خواهد گشت.” و این چنین بود که ملکه سابق هنوز در آرزوی بازگشت روزهای که ارزش های جاودان با گارد جاویدان و ساواک تامین میشد به خود وعده ملکه مادر شدن را داده . ایشان هم از بازگشت نور میگوید مرحوم مغفور خمینی هم از انفجار نور گفت و یادش بخیر نشریه آهنگر که در کاریکاتوری چراغ قوه ای در دست نیروهای ارزشی جاویدان ( از نوع اسلامی اش) به تصویرکشید که عوض روشنایی، تاریکی منتشر میکرد.

مفسرین و مورخین از دلزدگی شاه نگون بخت در روزهای آخر گفتند و اینکه دلش نمی آمده آتش به روی مردم بگشاید فقط مانده بود چرا مردم ناسپاس شدند! گویا ایشان در پی آباد کردن ایران بوده گویا خودش مستحضر بوده که رویه استبدادی دارد و امید داشته شازده اش بتواند دموکراسی را تامین کند، دموکراسی سلطنتی! میگویند اگر شاه بود الان ایران کره جنوبی بود! از آخرین کشفیات جان نثاران این است که گویا محمد رضا شاه یک پا سوسیالیست بوده و بواسطه همین انقلاب شاه و ملت راه انداخته بود! و در این میان باز هم هیچ کس نگفت سرنوشت شکم گرسنه مردم و منزلت زیر پا له شده مردم چه میشود. در قاموس بورژوازی شکم گرسنه و تحقیر انسانها زیرساخت مهم توسعه استثمار و ارزش اضافی است. ارزش های جاودان اسم رمز دیگری است برای آماده سازی دوره دیگری از سرکوب بعد از جمهوری اسلامی. خواب آشفته دیگری در امتداد کابوس سرمایه اسلامی، این آن ارزش جاویدان است که در پی آن هستند.

آشفتگی چپ سنتی درمواجه با قدرت

با وجود آشفتگی وسیعی که در صفوف راست جامعه است اما هیچ فرد یا سازمان یا حزبی از ایشان به خود به اندازه سر سوزنی تردید راه نمی دهد که باید برود قدرت سیاسی را بگیرید، اصلا حق خودش میداند. طرف یک کتاب نوشته ودر آن گویا ثابت کرده کا گ ب از خیلی قدیم پروژه رفیق آیت الله را در دست داشته و حالا انتظار دارد اگر شاه نشد حداقل وزیر ضد جاسوسی بشود. دیگری بارها و بارها جان نثاری خودش را به شهبانو و شاهزاده ثابت کرده او انتظار دارد وزیر درباری یا چیزی همردیف این باید به او سپرده شود و همه گی  انتظار دارند “قدرتهای بزرگ غربی” پشت شان باشند چون تنها در این صورت میتوانند به قدرت برسد. دست به دست شدن قدرت را امری مربوط به خود و کریدورهای سیاست خود میدانند و مدام در حال معامله و چانه زنی هستند که من بهتر از دیگران میتوانم امور مملکت را اداره کنم. اما فشار جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر چنان روی دوش ایشان سنگینی میکند که مجبورند قسم بخورند که خود محمد رضا هم باور داشت که یک جورهای سوسیالیست است!

اما درست برعکس دوستانی هم داریم* که مدعی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر هستند و هر وقت فرصتی دست بدهد و از باب نصیحت و تجربه و آموزش و جلوگیری از انحراف دست به قلم میبرند که با طرح ” مسایل عمومی و بنیادین مبارزه طبقاتی” طبقه کارگر را به راه راست هدایت کنند و شاه بیت شان هم این است که طبقه کارگر نه در وسط میدان سیاست است و نه آمادگی به دست گرفتن قدرت را دارد، طبقه کارگری که حضورش باعث شده است که “شاه مستبد” را سوسیالیست بخوانند موجود مفلوکی میخوانند که هنوز گرفتار مبارزه  نان روزانه اش است. این دوستان اشاره میکنند که اوضاع خطیر است باید یک کاری کرد نهایتا کارشان میشود در جستجوی پاسخی” جمعی و سنتزی طبقاتی” در جواب به تحولات اخیر . تازه این پاسخ جمعی  و سنتزی طبقاتی که قرار است مسایل عمومی و بنیادین طبقاتی را حل کند همان اول بسم اله جای شک و شبه دارد “لذا ابتدا باید این را به بحث گذاشت که آیا سوال فوق (چگونه می توان طبقه کارگر را به مرکز سیاست آورد؟ )صحیح است و درست طرح شده است؟” اینجاست که آدم دوست دارد سرش را محکم بکوبد به دیوار!!

 ایشان یادآور میشوند”جامعه ایران پس از دی ماه ٩۶ وارد دوران بحران های بزرگ و  تحولات عظیم شد.دورانی که هم امید شیرین و حیات بخش به رهایی …از ستم طبقاتی نظام سرمایه داری را برافروخته… و هم نگرانی هایی عمیقی را نسبت به مخاطرات پیش رو طرح کرده است.” و کسی که نمی خواهد به قول منصور حکمت در قسمت گود استخر باشد بهانه میگیرد که طرح این سوال که طبقه کارگر مرکز سیاست باشد درست است یا خیر؟! در راست جامعه طرف یک نفر هم که باشد از ته پیراهن خودش را در می آورد تا دیده بشود. او خود را بهترین کاندید طبقاتی راست میداند و طرف چپی ما به هزار ویک بهانه دنبال این میگردد که کاندید طبقاتی کارگر نباشد گویا مسایل بنیادی تری هست که ما خبر نداریم! مسئله بنیادی تر این است که ایشان با وجود اظهار اخلاص در برابر طبقه کارگر از قدرت این طبقه به هراس می افتد برای همین پشت عباراتی مانند رهایی کارگران بدست خود کارگران شدنی است پنهان میشود تا دیده نشود.

حزب نقطه قدرت کارگران

حال سوال اینجاست که اگر چپ سنتی ما که خود را سوسیالیست میداند و دنبال طرح مسایل بنیادین طبقاتی است این قدر از مرحله پرت است چطور راست سلطنت طلب شاهنشاه را فعلا آریامهر خطاب نمی کند و او را سوسیالیست میخواند و اصرار هم دارد که نقل و قول از شاه مرحوم بیاورد که خود را سوسیالیست میدانست و ما مدعی هستیم این نشانه قدرت جنبش سوسیالیستی کارگران است، این قدرت  کجاست و چطور خود را نشان میدهد؟

حقیقت این است که طبقه کارگر در مرکز سیاست ایران هست. این طبقه در زمان ما اکنون نماینده سیاسی فعالی دارد. بورژوازی نام حزبی که نماینده سیاسی طبقه کارگر است به زبان نمی آورد اما فشار سیاسی او را حس میکند. این حزب معین به پشتوانه اعتصابات هر روزه کارگران،” مبارزه ای بی وقفه و دایما جاری برای تامین نان و زندگی روزانه” ( که برای برخی مسایل بنیادین طبقاتی نیست!) قدرت طبقه کارگر را به رخ راست جامعه کشیده است. این حزب متکی به طبقه ای است که با قدرت اجتماعی اش عملا در زمانه ای که اعتصاب با سرکوب شدید مواجه میشد و میشود و نفس عملش ممنوع وحرام خدایی بود اما عملا حکومت قدار جمهوری اسلامی را وادار کرده که این حق را عملا به رسمیت بشناسد. این حزب فشار طبقه کارگر را روی سر راست جامعه گرفته، فشار روز افزونی که بعد از خیزش دی ماه گرسنگان ابعاد وسیعی یافته است. این حزب طبقه ای را باور دارد که به این باور رسیده است که برای رسیدن به مطالباتش باید دست جمعی و در خیابان اعتراض کرد تا بدین ترتیب همه جامعه را متوجه خودش کند. مارکس که تاکید میکند رهایی کارگران بدست خود کارگران شدنی است بلافاصله یادآورمی شود که طبقه کارگر وقتی به عنوان یک طبقه میتواند حضور داشته باشد که در حزب سیاسی خودش متشکل شود، واین حزب سیاسی در ایران شکل گرفته است و به پشتوانه قدرت یک طبقه حرفش را به کرسی نشانده است. معیشت و منزلت اگر خواسته توده مزد بگیر جامعه شده است برای این است که حزبی بوده است که پرچم طبقاتی کارگران را برافراشته نگه داشته است در زمانه ای که همگی مبارزات کارگران را تدافعی میخواندن. قدرت طبقه کارگر در حضور وسیع و فعالش در مبارزات جاری است که مستقیما سرنگونی حکومت را هدف گرفته است و به این واسطه درست وسط میدان سیاست است. و حضور قدرت مندانه  طبقه در سیاست را حزب کمونیست کارگری تضمین کرده است و خود حزب از طبقه نیرو میگیرد.

*

به طور نمونه به نوشته امیر پیام اشاره میکنم .در این یادداشت قصد نقد مستقیم یادداشت ایشان با عنوان “چگونه میتوان طبقه کارگر را به مرکز سیاست آورد؟” ندارم. قضیه فقط تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل است!