جلال و سرنوشت انتقاد , بیاد رفیق جلال پیجوینی

جلال و سرنوشت انتقاد
بیاد رفیق جلال پیجوینی

در جریان بمباران شیمیایی اردوگاه بوتی کومه له از طرف حکومت صدام شماری از انسانهای مبارز جان باختند . در سایت ها اسامی آنها آمده است .
در بطن این رویداد دلخراش از رفیق جلال (در کنار عبه هوشیاریان) که هر دو در کومه له و هنگام جانباختنشان وضعیت خاصی داشتند باید یادی کرد . در یادوارۀ عبه هوشیاران به اختصار به آن وضعیت اشاره ای کرده ام .
کومه له زندگینامۀ آنها را لابد نوشته است . این زندگینامه های رسمی و موجود در آرشیو ها ناقص است و پرده ای بر دوره ای از زندگی سیاسی آنان کشیده است .
در سالهای قبل از بمباران این دو رفیق با طرح نظرات و انتقاداتشان در تشکیلات کومه له مورد بی مهری ها و بطبع آن هم خلع مسئولیت شدند و در حاشیه قرار گرفتند . کومه له با مقولۀ انتقاد سر سازگاری نداشت .
قبل از این بمباران فانتومهای عراقی بر سر اردوگاه بوتی گشت و گذرهایی داشتند . تصاویر بمباران حلبجه هم منتشر شده بود .تردیدی نبود که دو باره بوتی را صدام بمباران خواهد کرد . مشکلات اردوگاه های اطراف بوتی هم جهت زیست زیادتر بود .
جلال و عبه در بوتی با هم چادری داشتند و آرامشی بدون فشار . که در جای دیگر ممکن نبود . اما این آرامش نمیتوانست پایدار بماند . فشارهای ناشی از وضعیت تشکیلاتی شان و نیاز به آرامش روحی و گریز از شرایط بدتر آنها را در بوتی ماندگار کرده بود .
در فضایی که انتقاد فرهنگ نیست و دشمنی برآورد میشود ، منتقد زندگی و مبارزه اش زیر فشار میرود . آرامش میخواهد . نیاز به این آرامش خطر دیگر را از یادشان برده بود .
با رفقا جلال و عبه سالها رفاقت داشتم . روزی به اردوگاه بوتی رفتم . جلال را ندیدم . با عبه حرف زدم که لازم و درست تر است آنجا را ترک کنند . بوتی بمباران خواهد شد . قرار شد عبه با جلال هم صحبت کند و این کار را بکنند . در حین آمدن و تغییر مکان بودند که شرایط این فرصت را از آنها گرفت و قبل از آن رویداد پیش آمد .
این دو رفیق از مبارزینی توانا و کار آمد بودند . موقعیت هایشان را با توانایی هایشان بدست آورده بودند . مسئولیت در حد کمیته مرکزی . قابلیت ها و ظرفیت های آنها اگر مبارزه راه دیگری میرفت و دوران و جنبش دیگری میشد . میتوانستند جایگاه بلند و ارزنده تری داشته باشند .
جنبش ها خارج از ارادۀ انسانها برآیند صف آرایی های طبقاتی و مناسبات اجتماعی اند . قدرت و ضعف این جنبش ها را در چگونگی تغییر و تحولات اجتماعی آن جامعه باید دید . به اضافۀ عینیت و ذهنیت حاکم بر احزاب و سازمانهای دخیل در آن جنبش ها را .
کومه له جریانی جوان و نوپا بود که در زمینۀ اجتماعی ضعیفی قرار داشت و رشد و نما میکرد . منظورم جامعۀ کوردستان و عقب افتادگی های آن و عدم سابقۀ مبارزاتی متناسب برای رشد یک جریان معتقد به کمونیسم است .
مارکسیسم را هم نمیشناخت و تحت تاثیر چپ دنیا بود . اما خود ، رادیکال و انقلابی عمل میکرد . زمانی هم که با مارکسیسم درآمیخت ، تفکرات دیگری در رهبری و افراد آن رسوب کرده و عمل میکرد . منتقد را تاب نیاوردن و او را تحقیر کردن نمونۀ آن است .
اگر رفقایی امثال جلال و عبه سالهای تلاش شان را در روستا ها و در دره و کوه و در میان دهقانان گیج و کودن سیاسی نمیگذشت . اگر به جای آن در عرصه ای دیگر و در میان اقشار پیشرو جامعه فعال بودند . اگر در حزبی دیگر که انتقاد مبانی و سرلوحۀ کارش بود میبودند ، قطعا” به جای کنار گذاشته شدن ، خلع مسئولیت شدن ، زیر فشار قرار گرفتن و تحقیر شدن ، رشد میکردند . موقعیت دیگری کسب میکرند و در جایگاهی که قدرتش را داشتند جایی میگرفتند . مایۀ افتخار حزبشان هم میشدند .
مبارزۀ درون تشکیلات گاهی بمراتب سخت تر از مبارزۀ رو به بیرون است . به خصوص اگر این مبارزه بصورت فردی در مقابل تشکیلات پیش برود .
در تشکیلاتی که زندگی و مبارزۀ اعضایش به آن تشکیلات گره خورده و انتقاد سنت نیست ، منتقد پیشرو با طرح نظراتش خسارت باید بپردازد و زندگی خود را هم به مخاطره انداخته است .
باری رفیق جلال آزادیخواه بود . سازش نکرد و کنار نیآمد . کومه له هم این آزادگی را برنتابید . او هنگامی که در رهبری کومه له اشکال دید از موقعیت های خود گذشت . فشار ها و سختی ها را بر موقعیت ها ترجیح داد . و این انتخاب سرنوشت دیگری را برای مبارز منتقد پیش آورد .
رفیق جلال انسانی مبتکر و با فرهنگ ، افتاده و صمیمی و دوست داشتنی بود . لبخند های نشسته بر لب و چهره اش از یاد ها نمیرود .
یاد عزیزش همواره گرامی باد .
بهروز شادیمقدم
۶٫۷٫۲۰۱۸
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=233326684133521&id=100023685737970