“استیون هاوکینگ: سوسیالیستی که میخواست به ستاره ها سفر کند!”

“استیون هاوکینگ: سوسیالیستی که میخواست به ستاره ها سفر کند!”

۱mesleto.blogspot.com

تیتر بالا عنوان مقاله ای در “ان وای تید” نشریۀ چپگرائی است که در کشورهای اروپای شمالی بزبان سوئدی منتشر میشود[١]. آشنائی من با هاوکینگ البته از سر سیاست یا آرمانهای سوسیالیستی او نبود. من نیز مانند اغلب کنجاوان به علم فیزیک و دوستداران هاوکینک از طریق کتاب “تاریخ مختصر زمان” با استیون هاوکینگ آشنا شدم و از ابتدای دهه نود میلادی بکرات به او رجوع کردم. همانند میلیونها نفر دیگر که اسم هاوکینک برایشان به یک نام خانگی تبدیل شد، نام او جزئی از آرایش خانه ام شد. دیروز صبح اول وقت با شنیدن خبر فوت او گوئی آشنائی نزدیک را از دست دادم، گوئی فردی که نه عضوی از خانواده اما در خانه ام زندگی میکرد و به او خو گرفته ام را از دست دادم. متاثر، متاسف و غمگین شدم. بفاصله کوتاهی پس از آن روی دیوار فیسبوکم در یادبود دو دوست دیرینه ام نوشتم: ١۴ مارس: دو متفکر بزرگ و بیخدا فوت کردند. کارل مارکس ١٨٨٣، استیون هاوکینگ ٢٠١٨. یاد و کارهایشان همیشه زنده باد!

یک دوست مجازی معترضانه عکس العمل نشانداد و گفت که بصرف بیخدا بودن هاوکینگ نباید او را با مارکس مقایسه و همتراز کرد. نوشتم که اولا مقایسه ای در کار نبوده است، وجوه مشترک ایندو را برشمردم. ثانیا ایندو اتفاقا بجهات نه چندان کمی قابل مقایسه اند. حتی آنجا که به آرمانهایشان برمیگردد نزدیکهای چشمگیری دارند. ایندو عاشق کار بودند. هاوکینک صرفنظر از اینکه یک دانشمند باشد یا یک کارگر فکری ساده، الگوی بزرگی از اراده و عشق به زندگی است. او برخلاف روحیه شرقزده که بسرعت وا میدهد، علیرغم اینکه قدرت تحرک و حتی حرف زدن را بعلت بیماری ای ال اس از دست داده بود، بیش از نیم قرن بدون وقفه، با روحیه بالا و شوخ طبعی مشهورش بکارش ادامه داد. مارکس نیز عاشق کار بود. این شاید یکی از خصائص قابل توجه و قابل مقایسه ایندوست. او مانند مارکس تا آخرین لحظه‌ی زندگی از مبارزه دست نکشید: «اگر پیش از مرگم به آنچه که در مورد کیهان می‌دانم، اضافه نکرده باشم، همان بهتر که وقتی مردم، منفور باشم.» [٣]

از نظر عموم مردم، هاوکینگ دانشمندی بود که به لیگ پایه گذاران علوم طبیعی یعنی آلبرت اینشتین، اسحاق نیوتون، چارلز داروین، گالیلئو گألیله، نیکلاس کپرنیک تعلق داشت. هاوکینگ اما یک تفاوت چشمگیر نسبت به تمام اعضای لیگ پایه گذاران علوم طبیعی داشت: او تنها دانشمندی بود که یک باور عقلانی را به یک فاکت علمی طبیعی کرد. او تنها دانشمندی از جمع بالا بود که با یقین علمی مفهوم خدا را رد کرد. اگر تنها میراث او را همین امر بدانیم، او از دید مارکس علم را در خدمت انسانیت بکار برد. همچنین از دید عام هاوکینگ بیخدا با مارکس بیخدا قابل مقایسه اند. از سوی دیگر مارکسِ دانشمند هم لیگ دانشمندان بالا و از جمله هاوکینگ بود. مارکس یکی از پایه گذاران علوم جامعه شناسی، انسانشناسی و اقتصاد سیاسی بود. ثالثا، استیون هاوکینک یک “سوسیالیست” بود. البته سوسیالیسم او از جنس سوسیالیسم کارگری مارکس نبود بلکه بیشتر به جناح چپ رفرمیستها نزدیک بود. مادر هاوکینک، “ایزوبل” در جوانی یک کمونیست پایبند بود و تا آخر عمرش سوسیالیست باقی ماند. استیون متاثر از مادرش، گرایش سوسیالیستی پیدا کرد. هشدار هاوکینگ به جامعه این بود که باید از روابط سرمایه داری ترسید، نه از روباتیزه شدن. هاوکینگ در بایکوت اسرائیل شرکت کرد، او از جرمی کوربین حمایت کرد اما پس از مدتی منتقد او از زاویه منافع کارگری شد. او شاید تنها دانشمندی بود که نه تنها عنوان شوالیه را از سوی ملکه انگلیس قبول نکرد که در مصاحبه هایش از اعلام انزجار خود از آن کوتاهی نمیکرد، میگفت «از کل مفهوم [شوالیه] بدم میاد». برای هاوکینگ اصل انسان بود وقتی که میگفت: «کیهان ارزش زیادی نخواهد داشت مگر آنکه خانه کسانی باشد که دوستشان داری» [٢]

منابع

[١]http://www.nytid.fi/2018/03/stephen-hawking-socialisten-som-ville-till-stjarnorna/

[٢] http://www.bbc.com/persian/science-43395969

[٣] http://www.dw.com/fa-ir/درگذشت-استیون-هاوکینگ-دانشمندی-که-به-انسان-اعتقاد-داشت/a-42966922