مقام ”کره شمالى“ در جنگ تجارى ”آمریکا“ با ”دشمنان“

انتشار خبر ملاقات قریب الوقوع رئیس جمهور آمریکا با رهبر کره شمالی، هرچند با موجی از اظهار شگفتی، نگرانی، ابهام، و بخصوص “شعف” از کاهش خطر نظامی تر شدن منطقه “شرق آسیا” روبرو شد، نه تنها پایان جدالی نیست که دور قبل به بهانه خطر “کره شمالی اتمی” بین آمریکا و این “دشمن” سرباز کرده بود، بلکه ادامه آن در فاز مستقیم تر و آشکارتری است.

درک رویدادها از نگاه رسانه های رسمی، تصویر دو رهبر “دیوانه جهان”، “دشمنان خونین و آشتی ناپذیر” دیروز، کسانی که ظاهرا با پروپاگاندهای متقابل چماق “خطر آغاز جنگ اتمی” و “نابودی کره خاکی” را بر فراز سر بشریت بالا نگاه داشته بودند، و تبدیل ناگهانی آنها به “دوستان بی واسطه”، که قرار است بزودی “رو در روی” یکدیگر بر سر مسائل مهم “امنیتی جهان” مذاکره کنند، و توضیح این شیفت در چهارچوب “خلق و خوی” این دو شخصیت، سناریویی هالیوودی و ارزان تر از آن است که کسی را به فکر بیاندازد.

این شیفت سریع و ظاهر غیر مترقبه، تنها تغییر شکل “یک جنگ جاری معین” از شکل و فازی به شکل و فاز دیگری است. شیفتی که بیانگر عقبنشینی هیئت حاکمه آمریکا است، آنهم نه در مقابل کره شمالی و رهبر آن، که شکست از تلاش برای راه اندازی جنگ نیابتی جدیدی در شرق آسیا، و در مقابل قدرت های اقتصادی اصلی، و متحد دیروز آمریکا.

این ملاقات و “آشتی” بیانگر این واقعیت است که سیاست هیئت حاکمه آمریکا از راه اندازی جنگ نیابتی بین دو کره شمالی و جنوبی، که قرار بود به نیابت از آمریکا چین را تحت فشار قرار دهد و با تخریب و میلیتاریزه کردن محیط جغرافیایی چین، اصلی ترین رقیب و دشمن اقتصادی آمریکا را از میدان بدر کند، شکست خورده است!

در “شرق آسیا”، متحدین قدیمی آمریکا، کره جنوبی و چین و ژاپن، پس از تجربه شکست سیاست آمریکا در خاورمیانه، بر سینه تکرار همان تجربه شکست خورده این بار در شرق آسیا، دست رد گذاشتند!

شرق آسیا، برخلاف خاورمیانه که پس از پایان جنگ سرد، دهه ها کانون و حیات خلوت حل و فصل رقابت ها و معضلات بورژوازی غرب بود، امروز نه تنها متحد و دنباله رو بی قید و شرط سیاست های امپریالیستی آمریکا (این قدرت اول و برنده جنگ سرد) نیست که خود جغرافیای تحت کنترل قدرت های اقتصادی و نظامی جدید و از رقبای اصلی آمریکا است.

از نقطه نظر تقابل ها و رقابت ها در صف بورژوازی حاکم بر جهان، “خاورمیانیزه” کردن شرق آسیا، تقابل و جدال مستقیم با یکی از اصلی ترین قدرت های منطقه و جهان، یعنی چین است. امری که دامنه آن پای سایر قدرت های مدعی شراکت در کنترل اقتصادی و نظامی و سیاسی بر جهان، قدرت های اروپایی، روسیه و اروپا و .. ، را هم به میدان می کشد.

این گره گاهی است که سیاست پیشین و امروز، دشمنی و آشتی آمریکا با کره شمالی را به جدال اقتصادی و مستقیم اخیر آمریکا با چین وصل می‌ کند. این ها، هر دو، یک سیاست و یک راه تلاش بورژوازی آمریکا برای خروج از بن بست ناتوانی در حفظ موقعیت برتر اقتصادی خود، بر جهان سرمایه است.

جنگ تجاری جدید آمریکا با ورود فولاد و آلومینیوم به آمریکا، که مستقیما صدور فولاد از چین به آمریکا را نشانه گرفته است، و اقتصاد اروپا را هم بشدت در مقابل خود قطبی کرده است، با صدای بلند “حکمت” و “فلسفه” همه تقابل های نظامی و سیاسی و “حقوق بشری” با کشورهای حاشیه ای و محور شر تراشی ها و جنگ های نیابتی قریب سه دهه گذشته را به زبان خود بازگو میکند.

بهانه، نجات اقتصاد “ملی” و صنایع داخلی آمریکا در مقابل سیلاب محصولات ارزان تولید چین است.

واقعیت اما، ناتوانی اقتصاد آمریکا در رقابت اقتصادی با رقبای جدید، بخصوص چین است. همه ماشین میلیتاریستی و ارعاب سیاسی و ایدیولوژیک و … سه دهه گذشته نتوانست معضل و مشکل اقتصاد بورژوازی غرب و در راس آن آمریکا را، که مشکل آن فقدان الگوی رشد است، حل کند.

معضل بورژوازی غرب، و در راس آن امریکا، فقدان قدرت رقابت با اقتصاد های جدید تماما متکی به کار ارزان و کارگر ساکت، و در راس آنها چین است.

بورژوازی آمریکا سه دهه است که برای حفظ سلطه و سرکردگی بر جهان یک قطبی بعد از جنگ سرد ، و تحمیل سرکردگی خود بر جهان چند قطبی امروز، ناتوان بوده است.

بالا گرفتن جنگ اخیر تجاری دولت آمریکا با ورود فولاد و آلومینیوم از “خارج”، که اساسا برای محدود کردن دامنه قدرت گیری روزافزون اقتصاد چین در مقابل اقتصاد رو به رکود آمریکا صورت میگرد، امری است که عواقب آن قدرت های اقتصادی دیگر در اروپا، بخصوص آلمان، را هم به میدان می کشاند.

این شکست و این واقعیت، ترامپ و هیئت حاکمه آمریکا را به عقب نشینی از سنگر “جنگ دونالد ترامپ و کیم جونگ اون” و شیف کردن به سمت میدان اصلی جنگ آمریکا با جهان، کشانده است.

در غیاب اعمال اراده مردم تحت حاکمیت ارتجاع های حاکم در سراسر جهان، شکست جنگ های نیابتی در خاورمیانه، وعقیم ماندن ترامپ در بازی با کارت “جدال با کره شمالی”، میتواند دورنمایی به مراتب سیاه تر و تباه تری را در مقابل بشریت بگذارد.

از این زاویه شیفت از یک سیاست ارتجاعی مخرب به سیاست ارتجاعی و مخرب دیگر، و بستن کمترین امیدی به آن، سرازیر شدن از لبه یک پرتگاه به سمت پرتگاه مهیب تری است.

برخلاف لاف و گزاف های دستگاههای تبلیغاتی آمریکا و کره شمالی، مبنی بر پیروزی کره شمالی یا آمریکا، در غیاب دخالت قدرتمند پایین و طبقه کارگر، و در فقدان قدرت گیری جنبش های ضد ارتحاعی، این شیفت در سیاست ارتجاع جهانی می‌تواند به مراتب مخرب تر و هولناک تر باشد.

این تازه آغاز کار است! جنگ تجاری با چین و بدنبال آن با قدرت های اصلی اروپا، بخصوص آلمان، قدم گذاشتن هیئت حاکمه آمریکا به میدان اصلی جدال سه دهه گذشته بر سر تامین هژمونی اقتصادی و سیاسی و نظامی بر جهان چند قطبی پس از جنگ سرد است. دیگر‌ جنگ های نیابتی نجات شان نخواهد داد.

از نقطه نظر منافع بورژوازی، کمپ بورژوازی غرب برای تامین هژمونی سیاسی ‌‌نظامی خود ‌‌بر جهان، ‌و برای حفظ قدرت رقابتی با چین و ‌اقتصادهای رو‌به رشد متکی به کار ارزان و‌ کارگر خاموش، به تعرضی افسار گسیخته تر به همه دستاوردهای قرن گذشته طبقه کارگر در آمریکا و‌ اروپا، نیاز دارد.

جنگ تجاری امریکا با چین، بیش از هر چیز جدال را به خود جامعه امریکا می کشاند. این جنگ می‌تواند محرومین و طبقه کارگر در امریکا را که باید تاوان رقابت بورژوازی خودی با چین را بپردازند، به میدان بکشاند.

این‌ واقعیت می‌تواند طبقه کارگر در آمریکا و‌ اروپا را در دفاع از دستاوردهای خود، برای مقابله با تحمیل اختناق ‌و حراج شدن بیشتر نیروی کارش، به میدان بکشاند.

بورژوازی در سطح جهان امروز تنها و‌ تنها متکی‌ به مدل رشد اقتصادی به شیوه چین و‌ بنگلادش و پاکستان ‌و هند و … است! این معضل اقتصاد آمریکا است! مدلی که بی حقوقی مطلق طبقه کارگر، گرسنگی و ارزانی مطلق قدرت جسمی و‌ قکری این طبقه‌، از کودک و بزرگ و سالمند و معلول و سالم، شرط شکوفایی و توسعه آن است.

آیا طبقه کارگر در کشورهای پیشرفته که مزه آزادی های سیاسی که قرن پیش به قدرت خود بدست آورده را چشیده است، و تجربه کسب رفاه نسبی که طی دهه ها مبارزه کسب کرده است را به آسانی تسلیم خواهد کرد؟

آیا طبقه ای که سوسیالیسم همیشه آرمان بخش پیشرو آن بوده است، در این جنگ تجاری و‌ اقتصادی، که بیش از هر چیز بر سر تحمیل بردگی به مراتب خشن تری بر او و خانواده اش است، دخالت نخواهد کرد و ورق را بر نخواهد گرداند؟

رویداد ها گواه شکل گیری رویارویی ها و تقابل های طبقاتی و بنیادی تری در امریکا ‌ و اروپا است.

۱۲ مارس ۲۰۱۸