در سالگشت زادروز «بهرام بیضایی» کارگردان برجسته تیاتر

در سالگشت زادروز «بهرام بیضایی» کارگردان برجسته تیاتر

پنجم دی سالگشت زادروز آقای بهرام بیضایی شاد باد. بهرام بیضایی کارگردان و نمایشنامه نویس برجسته و پژوهش گر در دی ۱۳۱۷ خورشیدی دیده بر جهان گشود. به نوشتن و هنر علاقه مند بود و از دوران نوجوانی آغاز به نوشتن کرده بود. بیضایی به دانش گاه در رشته ادبیات رفت و پس از مدتی از مدرک چشم پوشی کرد و دانشگاه را ترک گفت.
بیضایی ۴۰ فیلم نامه بلند و کوتاه، بیش از ۳۰ نمایش نامه در پرونده کاری خود دارد. حاصل پژوهش هایش کتاب نمایش ست که از منابع سینمایی بر شمرده می شود. بیضایی فیلم نامه نویسی را در سال ۱۳۴۱ با فیلم نامه عروسک ها و غروب در دیاری غریب آغاز کرد. از موفق ترین کارهای بیضایی نمایش «پهلوان اکبر می میرد» در سال ۱۳۴۴ ست؛ که دو ماه بر صحنه اجرا بود. از سال ۱۳۴۸ در دانشگاه هنرهای زیبا سینما و دانشگاه تهران در رشته تیاتر به تدریس پرداخت.
بهرام بیضایی هم چنین یکی از ۹ تن موسس کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ خورشیدی ست؛ و در برنامه ۱۰ شب «گوته» که در خانه فرهنگ آلمان در تهران برگزار شده بود؛ همراه با دیگر اعضای کانون به اجرای برنامه می پردازد. وی تا ۱۳۵۷ در کانون می ماند؛ سپس جدا می شود. کارهای زیادی از این کارگردان برجسته، هرگز اجازه اکران و به صحنه رفتن نیافتند. فیلم «چریکه تارا» با بازی هنرمند برجسته «سوسن تسلیمی» در ایران نمایش داده نشد. نمایشنامه “مرگ یزدگرد” در سال ۵۷ به صحنه رفت و از روی آن فیلمی ساخته شد که فیلم آن پروانه پخش نگرفت و در توقیف همیشگی باقی مانده ست؛ هم چنین فیلم “شاید وقتی دیگر” و “باشو غریبه کوچک” با هنرنمایی هنرمند تبعیدی خانم تسلیمی با سال ها تاخیر اکران گرفتند. بیضایی در سال شصت با داشتن ۲۰ سال پیشینه کار برای دولت از دانش گاه اخراج می شود و اجازه نمی یابد تا نمایش بر صحنه ببرد به مدت ۱۴ سال.
“ما به تهران نمی رسیم؛ ما در راه می میریم” دیالوگی از فیلم «مسافران» با حضور هنرمند ارزنده سینما و تیاتر زنده یاد خانم «هما روستا» که پس از ساخت با حذف و تغییر صحنه هایی، مجوز نمایش عمومی داده شد.
آقای بیضایی چند مهاجرت هم در پرونده خود دارد؛ و سرانجام به کشور آمریکا مهاجرت کرد و با دعوت دانشگاه استنفورد در آن جا به تدریس پرداخته ست. و فرصت کار صحنه پیدا کرده و نمایش هایی را به صحنه می برد که در ایران امکان به صحنه بردن نبوده است. بهرام بیضایی بر خلاف آن که در ایران مورد بی مهری و مانع تراشی از سوی دولت بود؛ در آمریکا برنده چندین جایزه شده است و در سال ۱۳۹۵ موفق به کسب دریافت دکترای عالی در رشته ادبیات از دانشگاه سنت اندروز در اسکاتلند گردید.
در زمینه ادبیات و هنرهای نمایشی نویسندگان نمایش نامه نویس و کارگردانان چند تن صاحب سبک بوده اند و بر “تعزیه خوانی”، “نقالی” و هنر “روحوضی” و “سیاه بازی” افزوده اند و همگی شان با دولت مشکل داشته اند. صادق هدایت، غلام حسین ساعدی، سعید سلطان پور (اعدام شد در خرداد ماه ۱۳۶۰)، صادق چوبک، ناصر تقوایی، اسماعیل خلج، بیژن مفید، اکبر رادی، حمید سمندریان و بهرام بیضایی همگی هنرجویانی عالی تربیت کرده اند؛ بازی گران با استعدادی هم چون زنده یاد پرویز فنی زاده همراه خانم پروانه معصومی در فیلم رگبار و در فیلم گوزن ها، اما آن گونه که می بایست زمان بدست نیاوردند و کارهایشان در اداره ممیزی و بخش سینمایی ساواک و جمهوری اسلامی سال ها و سال ها خاک خوردند و سرمایه گذاری ها با بهره های کلان بانکی بدون بازگشت ماندند. و بسیاری از نمایش نامه هایی را که نوشتند؛ هرگز انتشار نیافتند. دلیل پدید آمدن چنین شرایطی قدرت حذف از سوی دولت بوده ست؛ به دلیل تیغ سانسور حکومتی نتوانسته اند توانایی های خود را با دل خوشی و بدون دغدغه بکارگیرند تا آن گونه که می خواهند هنرنمایی کنند.
لازمه خلاقیت زیستن و پرورش در محیطی بدون تیغ سانسور ست و بیضایی از آن دست کارگردانانی ست که بطور مرتب از صحنه رفتن کارهایش جلوگیری شده ست. دو دلیل مشخص این که صاحب سبک در نمایش نامه نویسی می بود و مسوولان ارشاد جمهوری اسلامی درک دانش موجود (دیدگاه فلسفی) در دیالوگ های بیضایی را نداشتند و از متن سر در نمی آوردند و دیگر این که از خانواده ای بهایی بود؛ و می شنیدم از تنی چند از بهاییان که می گفتند وی از فرقه بهاییت جدا شده است.
به خاطر می آورم که سال ۱۳۷۰-۱۳۷۱ بود. من در آن هنگام روزنامه نگار مطبوعاتی بودم و نامه ای تولانی در چند برگ به دستم افتاده بود. پس از خوانش آن که نگارش آن اداری و با امضای آقای بهرام بیضایی بود؛ تلاش کردم آن را منتشر سازم. اما با مخالفت سردبیر مطبوعه با توجه به تجربه های پیشین و دردسرهای احتمالی پیش رو، مواجه شدم. در نامه ایشان از پاره پاره شدن ادبیات و هنر در زنجیر سخن به میان رفته بود. این نامه یا بهتر است بگویم شکواییه، بیضایی از قلع و قمع کارهایش، نوشته بود. و هم چون شب نامه دست به دست می چرخید. بیضایی شکواییه خود را خطاب به اداره سینمایی وزارت ارشاد اسلامی نوشته بود (تصور می کنم مدیرکل، ضرغامی- رییس تلویزیون رسمی ایران).
از وزارت خانه خواسته بودند که از محدودیت و موانع ساخت فیلم هایش کم کنند و مسوولان بیندیشند به این که برای ساخت هر فیلم چه میزان سرمایه شده؟ و تامین هزینه ها جز از طریق وام های گرفته شده از بانک توسط خودشان، کسی دیگر سرمایه گذاری نکرده بوده ست. از سختی هایی که بر وی تحمیل شده بود یکی یکی سخن گفته بودند. از حذف بخش هایی از فیلم ها با وجود تایید فیلم نامه و گرفتن پروانه ساخت از همان وزارت خانه سخن گفته بودند. گلایه کرده بودند؛ فیلم هایش در توقیفند و یا اگر فیلمی هم چون “مسافران” پس از حذف صحنه ی ادای احترام داماد بزرگ خانواده (کلاه از سر بر می دارد و تا نیمه خم می شود) در مواجهه با خانم جمیله شیخی (مادر بزرگ خانواده)، مجوز اکران عمومی گرفته بود؛ در زمان نامناسبی در ماه اسفند نمایش داده شده و گیشه مخارج ساخت را برنگردانده و فروش خوب نبوده ست. از توقیف تولانی فیلم “باشو غریبه کوچک“ و مایوس شدن بازیگران و سرخوردگی سخن گفته بودند. در ادامه اظهار کرده بودند به دلیل توقیف یکی پس از دیگری کارهای پیشین وی، کسی برای کارهایش سرمایه گذاری نمی کند و شرکت های تولید فیلم و تهیه کنندگان از تبدیل فیلم نامه هایش به فیلم خودداری می کنند و مجبور شده خانه مسکونی خود را بفروشد تا بتواند بهره وام های بانکی را تامین کند. و …

با آرزوی تندرستی و موفقیت بیش از پیش برای بهرام بیضایی
لندن
۲۷ دسامبر ۲۰۰۱۷