تاریخ فراموش نخواهد کرد

تاریخ فراموش نخواهد کرد  …

۳۹ سال پیش محمد رضا پهلوی که اعتراضات و مبارزات کارگران برای احقاق حقوق خود، حاشیه شینان برای داشتن سرپناه و امکان استفاده از آب و برق، دانشجویان و روشنفکران برای داشتن حق آزادی و استقلال ایران، ملیتهای مختلف برای رفع تبعیض و … نشنیده و ندیده گرفته بود، سرانجام در مقابل مبارزات عظیم و گسترده توده ها مجبور به اعتراف شد که پیام انقلاب ملت ایران برای عدالت اجتماعی و بر علیه استبداد، ظلم و فساد را شنیده است. اما دیگر دیر بود. او به همراه خانواده اش مجبور به ترک کشور شد.

مردمی که “دیو” را از کشورشان بیرون کرده بودند خیال کردند که “فرشته” ای بدرون خواهد آمد، “کوخ نشینان” به ارج و قرب خواهند رسید  و کشور به بهشتی تبدیل خواهد شد. ولی آنچه که درعینیت تجربه کردند  جنگ، دروغ، فساد، خشونت، تبعیض، ناامنی، شکنجه و اعدام، گرانی فزاینده، اختلاسهای نجومی، بیکاری، گرسنگی، اعتیاد، فحشاء ، کارتن خوابی، گورخوابی  و افزایش شدید انواع بیماریهای جسمی و روحی و … بود. و چون اعتراض نمودند سرکوب شدند. خواست برحق و انسانی کارگران با شلاق در ملاء عام پاسخ گرفت. به زندان انداخته شدند، شکنجه شدند، آنان را چون بردگان با پاهای به زنجیر کشیده به بیمارستان بردند یا بکام مرگ رهنمون شدند.

 این شیوه پاسخ دهی جمهوری اسلامی به همه اعتراضات مردمی، زنان، کارگران، دانشجویان، پرستاران، معلمان، بازنشستگان، ملیتها، دگراندیشان و … بوده است.

 آنان نیز مانند همه دیکتاتورها گوش شنوا نداشته اند.

 گمان بردند که این ملت ناکام از انقلاب قبلی، دیگر بارفکر انقلاب  را نخواهد کرد. چوبه های دار و کهریزک ها را ضامن بساط خود پنداشتند. فکر کردند که با تحقیر، لگدمال کردن شاءن انسانی زحمتکشان و رها کردن آنان در حاشیه های دور از امکانات، آنان دیده نخواهند شد، شنیده نخواهند شد. غافل از آن بودند که این از یادرفتگان حکومت، زمانی بپا خواهند خواست و صدای ضعیف خود را در هم خواهند آمیخت و فریاد برخواهند آورد برای زنده ماندن و زندگی انسانی،  برای بهره مند شدن از حق خود برای نان ، مسکن، بهداشت، نحصیل، برای عدالت اجتماعی، برای آزادی عقیده و بیان، آزادی تشکل، برای نبود تبعیض، برای حق زندگی و لغو شکنجه و اعدام.

ای برمسند قدرت نشستگان ، اینبارگوشهایتان و چشمهایتان را خوب باز کنید تا بشنوید و ببینید که این سلب شدگان از حق زندگی انسانی بحرکت درآمده اند. خطوط قرمز نظام شما را پشت سرگذاشته اند و ستونهای آنرا نشانه گرفته اند. آنان امید از شما بریده و قصد رهایی دارند.

تاریخ این جسارت و جوانه های تازه ی زندگی را در حاشیه نشینان و زحمتکشان ، که زمانی به شکوفه خواهند نشست، فراموش نخواهد کرد، آنچنان که جنایات شما را.

موجی در موجی می بندد،  بر افسون شب می خندد،   با آبی ها می پیوندد. (سرود رود آیینه)

فیروزه راد