ازدواج های مصلحتی طاعونی برای بشر

ازدواج های مصلحتی طاعونی برای بشر
بیش از حد علیه ازدواج هاق مصلحتی
یکی از معضلات وحشتناک جامعه ی ایرانی و غیر ایرانی در تبعید، تن دادن به ازدواج ها و روابط مصلحتی بدون شناخت است. بسیاری از مردان و زنانی که به دلایل مختلف و متنوع به زندگی در تبعید ناچار می شوند، یا خود آگاهانه این زندگی (بخوانید مرگ تدریجی) را انتخاب می کنند، بعد از خستگی از سکس متنوع با انسان های مختلف در خارج کشور، از سکس با تن فروشان گرفته تا سکس با هر کسی که برایشان الترناتیو بوده است، سرخورده شده و فیلشان یاد دیاری که از ان متواری شده و یا از ان امده اند، کرده و با جستجو در اینترنت و شبکه های اجتماعی و درخواست از اقوام و اشنایان، به دنبال یک پارتنر و شریک زندگی دست نخورده ی پلمپ شده می گردند و بعد از مدت زمانی کوتاه با تن دادن به قوانین بردگی اسلامی در مسجدی یا سفارت ایران در یک کشور دیگر و یا هر جای دیگر، عقد اسلامی و “قانونی” کرده و پارتنر “دست نخورده” و “پلمپ باز نشده” شان را به خارج کشور می اورند. بیشتر کسانی که به این ازدواج ها تن می دهند، مردانی هستند که در خارج کشور سکس متنوع برای مرد را عادی و سکس خارج از ازدواج برای زنان را “مکروه” و زشت می دانند.
زنانی که تن به این ازدواج ها می دهند، در کشور مبدا با هزار و یک شکل سرکوب سیستماتیک، ساختاری، خانوادگی و اجتماعی دست و پنجه نرم کرده و به امید رسیدن به “جهان ازاد” غرب حاضرند با کله توی فاضلاب شیرجه ببرند. اکثریت این زنان لازم است، مقداری زیبایی و جذابیت جنسی هم داشته باشند.
من می توانم با گوشت و پوست و استخوان درک کنم که انسان های زیادی برای “رهایی” از طاعون اختناق سیاسی و سرکوب جنسی و مذهبی، به هر مفری پناه ببرند، ولو این مفرها، بردگی انان را چند برابر و مضاعف کند. من درک می کنم که زنان ایرانی به خاطر زجرهایی در طول زندگی نکبت بارشان کشیده اند، تصمیم احساسی و ضد عقلانی می گیرند، که اینگونه به نکبت بدتری تن می دهند، اما من مردان اپورتونیست زن ستیز را نمی فهم که خود به قول هدایت از خوابیدن با بزغاله هم ابایی ندارند، ولی دنبال زن دست نخورده، چند هزار کیلومتر دورتر از محیط زندگی فعلی شان می گردند و بردگی زن را بازتولید می کنند. فاکتورهایی که ایزولاسیون و حاشیه یی شدن خارجیان را در غرب تحمیل می کنند، را می توانم جداگانه در جای دیگر بررسی کنم و تاکنون صدها صفحه ادبیات به زبان های مختلف در این زمینه تولید کرده ام. این خود یکی دیگر از معضلات است.
البته قصد ندارم که این تحلیل را به کل انسان هایی که به این ازدواج ها تن داده اند، تعمیم دهم ولی این را باید در نظر گرفت که استثنائات تابعی قوانین و هنجارهای اجتماعی هستند و در تحلیل کلی جامعه جایگاه برجسته یی به خود اختصاص نمی دهند.
زنانی را سراغ دارم که در ایران از ازادی های “یواشکی” و سکس خارج از ازدواج هم بهره برده اند و تا حدود زیادی استقلال اقتصادی و فکری خود را با وجود تمام فشارها و سرکوب های سیستماتیک وحشیانه ی دولتی و خانوادگی به این سیستم هار و خونخوار تحمیل کرده اند، اما زمانی که با یک مرد مغزپوک ضد زن و سکسیست ایرانی در خارج کشور ازدواج کرده اند، به پرنده های بال و پر چیده شده ی قفسی و زندانیان خاموشی تبدیل شده اند، که نتوانسته اند، از اشپزخانه و اتاق پذیرایی و اتاق خواب یک گام فراتر نهند و کسی هم صدای ناله هایشان را نشنیده است و جدی نمی گیرد. این زنان با تن دادن به این “انتخاب” بعضا تحمیلی و یا برخا سهل انگارانه و ساده لوحانه، نیمچه ازادی “یواشکی” خود در ایران زیر حاکمیت فاشیسم اسلامی از دست داده و در “دنیای ازاد” بورژوایی غربی، غیر از اشپزی و دادن سرویس جنسی به مردان سکسیست شان، (مردانی که خود در خارج خانه از اغوای جنسی همکاران شان در محیط کار، از خوابیدن با تن فروش ها و نگاه سکسیستی به زنان دیگر به عنوان آلترناتیو و پارتنر جنسی، ابایی نداشته و ندارند.) و تولید مثل و انجام کار خانگی طاقت فرسا، کار دیگری نمی کنند.
من شخصا با چندین زن ایرانی که بعد از چند سال تحمل این سرکوب وحشیانه و بی رحمانه، فرار از این وضعیت مرگبار را به قرار ترجیح داده اند، در فاصله ی زمانی پنج سال روابط دوستی و بعضا جنسی هم داشته ام و با این زنان گفتگوهای طولانی داشته ام، که بازگو کردن ان در چند کتاب هم نمی گنجد. رفیق زنی که چهار سال کامل هر شب از جانب شوهرش مورد تجاوز وحشیانه قرار گرفته بود، بعد از چهار سال جدا می شود، به من می گفت که او در طول این چهار سال حتی اجازه ی رفتن به کلاس زبان و عضویت در کتابخانه و خرید از سوپرمارکت بدون همراهی همسر را نداشته است. می گفت حتی اجازه ی استفاده از گوشی هوشمند و وارد شدن به دنیای مجازی و فیس بوک هم نداشته و زمانی که دزدکی یک گوشی معمولی برای تماس با خانواده اش خریده است، گوشی موبایل توسط همسرش خرد می شود و سیم کارت گوشی هم به توالت انداخته می شود. این رفیق بعد از جدایی از همسر ملعون و منفورش، پله های ترقی را در فاصله ی زمانی کوتاه، علیرغم رنج بردن از فشارهای کمرشکن اقتصادی و افسردگی های خفیف و شدیدی که منشاء اقتصادی و اجتماعی دارند، طی کرده و امروز یک زن مستقل و تا حدود زیادی رها است، که خود ازادانه می تواند سفر کند و پارتنرهای جنسی مختلف هم داشته باشد‌.
“خیانت” در روابط “زناشویی” برای مردان تاریخا همیشه نوعی افتخار بوده و پرستیژ اجتماعی به همراه داشته است و این مساله حتی در مورد “جهان ازاد” بخوانید بردگی غربی هنوز صدق می کند، اما وقتی مساله ی “خیانت” زنان در روابط زناشویی پیش میاید، اکثریت مردم بدون توجه به دلایل مادی و ماتریالیستی قضیه، این زنان بعضا واقعا شریف و انسان دوست را “جنده”، حشری، حیز و غیره می خوانند و سنگسار روحی می کنند.
دست بکشید پفیوزهای ضد زن از این اتهامات سخیف علیه زنان.
اگر جدایی برای زنان در روابط زناشویی سنتی و پیش پا افتاده، کمر شکن و کشنده و یا عملا غیر ممکن است، “خیانت” می تواند، روزنه یی برای بیرون امدن از زندان زناشویی و قفس این پرندگان “معصوم” یعنی زنان و اشنایی انان با دنیای خارج از قفس باشد‌. در همین رابطه من به عنوان کسی که به ازادی از نقطه نظر مارکسیستی عقیده دارم و عشق را یکتاهمسری و پدیده یی رومانتیک بین دو انسان و نه بیشتر می دانم، “خیانت” در روابط زناشویی را به تمام زنان تحت ستمی که همچون پرنده ی قفسی دیده می شوند و با انان رفتار می شود، توصیه می کنم.

حسن معارفی پور