واقعیت کمونیسم
افشای بزرگتــرین دروغهایی که علیه کمونیســم ساخته شده است
در اوضاع کنونی، یکی از رادیکالترین مبارزات انقلابی علیه سرمایهداری، روشن کردن «ترازنامه واقعی کمونیسم و انقلاب سوسیالیستی» است. به مناسبت صدمین سالگرد پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه تحت رهبری لنین، حزب کمونیست انقلابی آمریکا در نشریه «انقلاب» دست به افشای بزرگترین دروغ های ساخته شده علیه کمونیسم، زد. در زیر افشای «دروغ شماره ۴» را ترجمه کرده و در اختیار خوانندگان نشریه آتش قرار می دهیم.
دروغ شماره ۴: کمونیسم شکلی از توتالیتاریسم (تمامیتگرایی) است. آدولف هیتلر و ژوزف استالین در پی تحمیل سلطه «تام و تمام» بر جامعه بودند و این کار را از طریق سرکوب هر جنبه از زندگی جامعه و فرد و ایدئولوژی کنترل فکری انجام می دادند.
تئوری «توتالیتاریسم» (تمامیتگرایی) کمونیسم را با فاشیسم مترادف میکند … دیکتاتوری پرولتاریا را با حاکمیت فاشیستی یکسان میپندارد … و استالین و هیتلر را از یک جنس میداند. این تئوری، هیچ نیست مگر تحریف بیمارگونه واقعیت. اتحاد جماهیر شوروی، آن زمان که سوسیالیستی بود (از سال ۱۹۱۷ تا اواسط سالهای ۱۹۵۰) و آلمان نازی (۱۹۳۲-۱۹۴۵) در کلیه جوانب کلیدی مانند، نظام اقتصادی، ساختارهای سیاسی و اجتماعی، اهداف و جهانبینی رهبری، قطب راهنمای ایدئولوژیک هر یک، طرق و راههای جامعه و تجربه زندگی مردمِ این جوامع، تفاوت صد و هشتاد درجه با یکدیگر داشتند.
تئوری توتالیتاریسم مبتنی بر دروغهای شاخدار، تحریف روشها، اهداف، تاریخ و تجربه واقعی انقلاب کمونیستی است. این تئوری، آلمان نازی را از پایههای سرمایهداریش، جدا میکند و عاجزانه روی پای امپریالیسم لیبرالدموکرات میافتد و آن را به عنوان عالیترین نقطهای که جامعه بشری میتواند به آن دست یابد پرستش می کند و میگوید، همه باید بهسوی این “قله” حرکت کنند. این تئوری، جنایتهای هولناک و ضد انسانی امپریالیسم و استثمار وحشیانه صدها میلیون نفر در اعماق نظام سرمایهداری را پنهان میکند.
با نفوذترین اثر به اصطلاح «آکادمیک» که تئوری «توتالیتاریسم» را ارائه داده است، اثری است به نام «سرچشمههای توتالیتاریسم» به قلم هانا آرنت۱. باب آواکیان در کتاب «دموکراسی: آیا به جامعهای بهتر از آن نمیتوان دست یافت؟» بهطرزی نافذ هانا آرنت را نقد کرده و غیر علمی بودن تئوری توتالیتاریسم را تشریح میکند و نشان میدهد که این تئوری در خدمت به چه برنامهای است.
درواقع آماج اصلی تئوری توتالیتاریسم، کمونیسم است. عمده عملکرد ایدئولوژیک این تئوری، تحریف انقلاب کمونیستی، القای تصویری شیطانی از کمونیسم و تلاش برای آشتی دادن مردم با همین جهان مملو از وحشتها است.
بیایید نگاهی به واقعیتها بکنیم.
واقعیت شماره یک: شوروی و آلمان نازی دارای خاستگاهها و سیستمهای حاکمیت طبقاتی متفاوت بودند.
– شوروی سوسیالیستی، محصول یک انقلاب تودهای، محصول شورش میلیونها نفر علیه جنگ جهانی اول که ویرانی و کشتار ترسناکی به بار آورد و علیه جامعهای سرکوبگر و ستمگر بود. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ تحت رهبری حزب بلشویک (کمونیست)، طبقه حاکمه و نخبگان سرمایهداری-امپریالیستی را سرنگون کرد و در جنگ داخلی (۱۹۱۸-۱۹۲۰) که پس از آن آغاز شد، بازمانده قدرت سیاسی – نظامی آن طبقات را درهم شکست. انقلاب، ساختارهای حکومتی نوین و دیکتاتوری پرولتاریا را آفرید. انقلاب، استثمارشوندگان و ستمدیدگان پیشین را در اتحاد با اکثریت عظیم جامعه، قدرتمند کرد تا عهدهدار مسئولیت عظیمترِ اداره جامعه شوند. جامعه سوسیالیستی نوین، تغییرات و غلیان اجتماعی- فرهنگی را تشویق و به جلو راند.
– هیتلر و جهانبینی نازی، عروج دوباره امپراتوری آلمان بود که میخواست شکست آلمان در جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ را با انتقامجویی جبران کند و مدعی «خلوص نژادی» آلمانیها بود.
طی سالهای دهه ۱۹۲۰ هیتلر یک پایه اجتماعیِ تودهایِ ارتجاعی و نژادپرست را تحت فرماندهی خود بسیج و سازماندهی کرد. در نهایت، برنامهاش مورد حمایت بخشهایی از طبقه حاکمه سنتی سرمایهدار- امپریالیست آلمان قرار گرفت. حاکمیت نازی بر پایههای سرمایهداری صنعتی- مالیِ توسعهیافته آلمانی ساخته شد و هیتلر نخبگان اقتصادی- نظامیِ حاکم را پشت برنامه تبدیل آلمان به قدرت امپراتوری معظم و مسلط جهان متحد کرد. حاکمیت فاشیستی، تودههای مردم را از کوچکترین حقوق محروم کرد، برخی قشرها را بهعنوان زبالههای اجتماعی دستهبندی کرد و سرکوب و کنترل وحشیانهای به راه انداخت که با سرکوب کمونیستها آغاز شد!
واقعیت شماره ۲: دو نظام اقتصادی بنیادا متفاوت
– انقلاب در شوروی راه را بر اولین اقتصاد سوسیالیستی برنامهریزیشده باز کرد. برخلاف سرمایهداری، این اقتصاد طبق اصول تولید برای نیاز اجتماعی عمل میکرد و نه طبق سود در فرماندهی – نیازهای مادی و فرهنگی مردم را تامین میکرد و کارگران و دهقانان را در موقعیتهای مسئولیت قرار میداد. منابع، بهطور آگاهانه و نقشهمند برای توسعه یک اقتصاد همهجانبه تخصیص داده میشدند. توسعه جهانی و استثمار جهانی یا مستعمره کردن مردم و مناطق مختلف جهان، نه قوه محرکه نظام اقتصادی شوروی بود و نه هرگز به دنبال آن بود. اتحاد شورویِ نوین، حق تعیین سرنوشت ملل را به رسمیت شناخت، از مبارزات خلقهای تحت استعمار و تحت سلطه امپریالیسم حمایت کرد و به آنها یاری رساند.
– اقتصاد آلمان تحت حاکمیت هیتلر، نظام مالکیت سرمایهداری و کنترل و استثمار کار مزدی را حفظ و تقویت کرد و آن را تبدیل به یک اقتصاد میلیتاریزه آدمخوار نمود. دولت امپریالیستی آلمان به دنبال آن بود که از طریق تصرف کشورها، جنگ و غارت، کنترل منابع و نیروی کار، بخش اعظم اروپا و ماورای اروپا به زیر سلطه خود درآورد.
واقعیت شماره ۳: یکی بشریت را از زنجیرهای ستم رها و دیگری زنجیرهای ستم را محکم کرد
الف. زنان در جامعه شوروی و در آلمان
– برنامه حکومت نازی، منکوب کردن تام و تمام زنان بود. نازیها زنان را از نیروی کار بیرون راندند و برنامهشان تبدیل زنان به مادران باردار و فرمانبردار سرزمین پدری بود. شعار حکومت نازی برای زنان «آشپزخانه، بچه، کلیسا»۲ بود. «رُل مدل» یا الگویی که در مدیای دولتی، نظام آموزشی و در فرهنگ تبلیغ میشد، مردِ «آریایی» بود: یعنی، یک مرد پدرسالار و جنگسالارِ نژادپرست.
– موضع شوروی، رهایی زنان بود. در دهه ۱۹۲۰ و دهه ۱۹۳۰، جامعه شوروی سنتها و الگوهای جنسیتی سنتی که زنان را برده میکرد، از جمله قانون شریعت را به چالش گرفت. حق طلاق و حق سقط جنین قانونی به سهولت در دسترس بود. در هیچ جامعه دیگر و در هیچ برهه تاریخ، مساله ریشهکن کردن ستم بر زن تا این حد، برجسته نشده بود. زنان در شمار بزرگ و بینظیر به نیروی کار پیوستند که از مراقبتهای پس از زایمان و تسهیلات مهد کودک برخوردار بودند. تلاشهای عظیمی شد تا در میان ملل اقلیت، مراقبتهای پس از زایمان بهتر شود.
اما در اواسط دهه ۱۹۳۰ حکومت با مشاهده خطر فزاینده جنگ، نیاز به تثبیت جامعه را دید و در این راستا، برخی اقدامات اجتماعیِ رادیکال را واژگون کرد و منع سقط جنین یکی از آنها بود. این یک عقبگرد تاسفبار بود. اما زنان کماکان، نقش مهمی در حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه بازی میکردند.
ب. خلوص نژادی در مقابل برابری چند ملیتی/چند نژادی
– هدف حکومت نازی برقرار کردن یک آلمان به اصطلاح «ابَر نژاد» و استیلای آن بر اروپا و شرق بود. این حکومت، فقط آلمانیهایی را که بهاصطلاح «نژاد خوب» داشتند برای تولید مثل مناسب میدانست. سیاست اجتماعی نازیها این بود که آلمانیهای بهاصطلاح «نژادپست» (مثلا، معلولین، همجنسگرایان و غیره) را از طریق عقیمسازی و محرومیت از درمان و بهداشت از بین ببرد. در نهایت، دولت نژادپرست نازی برنامه نسلکشیِ مردم یهود در آلمان و اروپا و دیگر گروههای قومی و ملی را پیش گذاشت. هیتلر داستانی جعلی در مورد توطئه بلشویکی/کمونیستی و مردم یهود ساخته و تبلیغ میکرد و در پی انهدام هر دو بود.
– شوروی سوسیالیستی اولین دولت چند ملیتی براساس برابری ملل بود. این دولت، تنوع قومی را ارزشمند دانسته و آن را تبلیغ میکرد. علیه «عظمتطلبی روس» کارزار راه میانداخت. مناطق خودمختار برای ملل اقلیت به وجود آورد. درحالیکه قبلا، این ملل حتا حق استفاده از زبان خود را در مدارس و زندگی سیاسی نداشتند. اما در دولت شوروی از این حقوق بهرهمند شدند. در شوروی سوسیالیستی، رهبری محلی و بومی تقویت میشد و برای شکوفایی فرهنگ ملل اقلیت تلاش میشد. دانشمندان و معلمین شوروی، افسانه نژادهای «برتر» و «پستتر» را پاره پاره کردند. در هیچ کجای جهان چنین کاری نشده بود. در همان زمان، در ایالات متحده آمریکا جداسازی نژادی و عظمتطلبی نژاد سفیدپوست، قانون حاکم در مملکت بود؛ لینچ سیاهان امری معمول بود و یهودیان همواره در معرض تبعیض قرار داشتند. شوروی سوسیالیستی، پیگرد و آزار مردم یهود را متوقف کرد. باید گفت: آقایان و خانمهای «توتالیتاری» شما خوب میدانید که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جنگ جهانی دوم، تنها کشوری بود که فعالانه جان شمار عظیمی از مردم یهود را نجات داد. در جنگ جهانی دوم، ارتش سرخ شوروی به هر نقطه از اروپای شرقی وارد شد، یهودیان را نجات داده و تحت حمایت خود گرفت. اما ارتش آلمان نازی، با ورود به هر نقطه، دست به قتل عام یهودیان زد. این یک واقعیت انکارناپذیر است: دویست هزار یهودی لهستانی بهعلت ورود ارتش سرخ شوروی به لهستان در سال ۱۹۴۹ و در دست گرفتن کنترل آن کشور، از هولوکاست آلمانی نجات یافتند.
واقعیت شماره ۴: در اتحاد شوروی «اردوی مرگ» وجود نداشت
در سالهای ۱۹۳۶-۱۹۳۸ خطر تهاجم بزرگ آلمان به شوروی در حال افزایش بود. دولت سوسیالیستی، عملیات پلیسی برای ممانعت از نفوذ ضد انقلاب به راه انداخت. آماج این کارزارها بیش از اندازه بزرگ شد و در جریان آن، حقوق مردم لگدمال شد و بیگناهان زیادی دستگیر و اعدام شدند. (ما در مورد دلایل و درسهای این واقعه در نوشته دیگری در مورد استالین، به این واقعه خواهیم پرداخت). اما در شوروی، هرگز «اردوی مرگ» موجود نبود. این ادعا که استالین «میلیونها» نفر را اعدام کرد، افسانه خالص است. هیچ گروه قومی هرگز آماج انهدام نبود و هیچ ملتی آماج حبس تودهای قرار نگرفت (یعنی، آنطورکه امروز در ایالات متحده در رابطه با آمریکاییهای آفریقاییتبار انجام میشود).
واقعیت شماره ۵: چه کشوری نقش تعیینکننده را در شکست هیتلر بازی کرد؟
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و آلمان نازی سرمایهداری- امپریالیستی در تخاصم مرگ و زندگی با یکدیگر قرار داشتند. یکی از مشکلات جدیِ تئوری توتالیتاریسم، در مترادف کردن هیتلر و استالین، نادیده گرفتن همین واقعیت است. در سال ۱۹۴۱، آلمان به اتحاد شوروی حمله کرد. جنگ عظیمِ فتح و ویرانیِ آلمان علیه شوروی، در تاریخ بشر دیده نشده بود. هیتلر برای سربازانش روشن کرده بود که برای پیشبرد یک جنگ نابودکننده تام و تمام علیه شوروی باید کلیه اصول انسانی را دور بریزند. بار اصلی ماشین جنگی آلمان نازی را اتحاد شوروی بر دوش کشید. تحت رهبری استالین، ارتش سرخ شوروی و مردم شوروی نه تنها با شجاعت این تهاجم را شکست داده و عقب راندند بلکه نقش کلیدی در مغلوب کردن هیتلر بازی کردند. هزینه این جنگ برای شوروی، جان باختن ۲۶ میلیون نفر از مردم آن از جمله ۱۱ میلیون سرباز، بود.
واقعیت شماره ۶: دو شیوه تفکر متفاوت
کمونیسم یک علم است. کمونیسم، انترناسیونالیستی است. در کمونیسم، پژوهش علمی- تعقلی و کسب درک علمی- تعقلی در مورد واقعیت، الزامی است. هدف کمونیسم، تغییر واقعیت موجود و آفریدن جهانی است که از استثمار و ستم آزاد است و این امر را بر پایه وجود پتانسیل واقعی در جهان برای ایجاد چنین دنیایی و با تکیه بر مبارزه آگاهانه بشریت تحت ستم و همه کسانی که آرزوی ایجاد چنان جهانی را دارند، پیش میبرد. درحالیکه…
جهانبینی نازی پایه در مفاهیم «خاک و خون» آلمانی، خلوص نژادی، برتری مردان، نفرت از تفکر نقادانه و تحقیر آن و ضدیت کامل با خِرَد داشت.
نتیجهگیری کنیم:
تئوری توتالیتاریسم، بهلحاظ محتوای فکری توخالی است و مبتنی بر شواهد تجربی نیست. یک یاوهگوییِ پر نفوذ است که لطمات عظیمی زده است. اتهام «توتالیتاریسم» علیه کمونیسم این است که کمونیسم یک «ایدهآل تخیلی است که تبدیل به جنون شد». این تئوری، مهرهای مهم در زرادخانه ایدئولوژیک بورژوازی علیه کمونیسم است و اعلام میکند: از انقلاب کمونیستی دوری کنید، به دنبال جهانی که بنیادا متفاوت و بهتر از جهان کنونی است نروید، تلاش نکنید ارزشها و تفکرات مردم را بهسمت بهتر، تغییر دهید و اگر چنین کنید، اوضاع بدتر خواهد شد و رویاها تبدیل به کابوس خواهند شد. پس، زنده باد وضع موجود.
«آتش»
پیشنهاد برای مطالعه:
– باب آواکیان، دموکراسی: آیا به جامعهای بهتر از آن نمیتوان دست یافت؟ ۱۹۸۶٫ بهویژه فصل ۶ تحت عنوان: تئوری توتالیتاریسم و نقش سیاسی آن.
– باب آواکیان فیلم سخنرانی. ۲۰۰۳، انقلاب: چرا لازم است، چرا ممکن است و برای چیست؟ بهویژه بخش سوم تحت عنوان: آیا کمونیسم تولیتاریسم است؟
– ریموند لوتا، مصاحبه ۲۰۱۴. «انقلاب کمونیستی و راه واقعی بهسوی رهایی: شما نمیدانید آنچه در مورد کمونیسم “میدانید“ … به فارسی تحت عنوان «تاریخ واقعی کمونیسم» بهشکل کتاب، در سایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م) موجود است.
– باب آواکیان، ۳ دسامبر ۲۰۰۶، سه جهان آلترناتیو. ترجمه فارسی با همین عنوان در سایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م) موجود است.
پانوشت:
- Hannah Arendt, The Origins of Totalitarianism.
- “Kitchen, children, church”
به نقل از آتش شماره ۷۴ – دی ۹۶
atashHYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”1917HYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”@gmail.com
n-atash.blogspot.com