سیاست «کی بود کی بود؟» و قضیه مرتجعینی که اپوزیسیون میشوند!

سیاست «کی بود کی بود؟»
و قضیه مرتجعینی که اپوزیسیون میشوند!

در میان جناحهای مختلف و باندهای فاسد درون هیئت حاکمه جمهوری اسلامی رقابت جدیدی بر سر ایفای نقش «اپوزیسیون» علیه نظام خودشان در گرفته است. به ظاهر وضع مضحکی است. اما درواقع مصداق «فرار موشها از کشتی شکسته» است. فساد و انحطاط، ورشکستگی سیاسی و ایدئولوژیک و اقتصادی نظام جمهوری اسلامی مانند روز بر همگان روشن است. اما بانیان نظام و سران رژیم بیشتر و عمیقتر از هرکس به این امر آگاهند و اقداماتشان برای حفظ تعادل خود، هر چه بیشتر به اقداماتی از سر استیصال تبدیل شده است.
احمدی نژاد با به چالش کشیدن قوه قضاییه میخواهد نقش «رهبر اپوزیسیون» را بازی کند. او قوه قضاییه را آماج قرار داده زیرا میداند که سران آن در میان اکثریت مردم منفورند و بهعنوان سردمدار و مرکز اعمال خشونت و بیرحمی علیه مردم، سرکوب کننده هر شکل از اعتراض و خفه کننده آزادی بیان و هر شکلی از حقخواهی و یک اختلاسگر بزرگ شناخته میشود. میداند که قوه قضائیه سپر دفاعی مافیای نظامی و مالی و آشیانه امن دزدان تریلیون تومانی است. همانگونه که برای باندِ خودِ احمدی نژاد بود.
گفتمانی که احمدی نژآد و باند او در پیش گرفتهاند صرفا و فقط واکنش به فاش شدن پروندههای فساد و اختلاسهای حیرت انگیز او و دار و دستهاش نیست. هرچند این نیز هست اما این جنبه در پرتو جنبه اصلی مساله، اهمیت پیدا میکند. در واقع، سیاست «کی بود کی بود» یک سیاست بهاصطلاح «راهبردی» با اهداف سیاسی بلند مدت است که جریان احمدی نژاد آن را آخرین شانس یا آخرین تیرترکش برای نجات جمهوری اسلامی یا بخشها و تکههایی از آن میداند. افشاگری قوه قضاییه از دزدی و فساد باند احمدی نژاد برای مبارزه با فساد (که همهشان تا خرخره در آن فرو رفتهاند) نیست. بلکه پرونده سازی برای برخی سران حکومت است که امروز باید برای حفظ کلیت نظام، سرشان قطع شود. احمدینژاد و همپالگیهایش این را میدانند. مسلما هیچ یک از باندها و سران حکومت نمیخواهند در پای محرابی که برای حفظ جمهوری اسلامی ساخته شده، قربانی شوند.
بسیاری از «نظریه پردازان» جناح روحانی در طول انتخابات ریاست جمهوری علیه «پوپولیسم» احمدینژاد هشدار میدادند و منظورشان از «پوپولیسم» استفاده حقه بازانه وی از نارضایتی مردم و سوار شدن بر موج این نارضایتی بود. اما این فقط سیاست و روش احمدی نژادی ها نبود. تاریخا دولتمردان جمهوری اسلامی از بنیانگذار مرتجعاش خمینی گرفته تا به کنون، این سیاست را پیشه کردهاند. شاید غلظتِ «پوپولیسم احمدینژاد» بیش از بقیه بود اما وقتی روحانی پشت بلندگوهای کارزار انتخاباتیاش فریاد میکشید، «در این ۳۸ سال غیر از دستگیری و اعدام چه کردهاید» هدفش علاوه بر جمع کردن رای، سوار شدن و استفاده از موج نارضایتی در میان بخشهای دیگری از جامعه بود و روش و راهکارش تفاوتی با احمدی نژاد نداشت. اگر دار و دسته احمدی نژاد «پوپولیسم»شان را بر نارضایتی تودههای مردم از وضعیت معیشت و نداری استوار کردند، آماج «پوپولیسم» روحانی و همراهانش، قشرهای دیگری از مردم بود. روحانی همین نقش را روز ۲۸ آذر در «اجلاسِ ملى گزارش اجراى حقوق شهروندى» بازی کرد. او با حرارت از مراکز بودجه بگیر و «حساب پس نده» (یعنی، از بیت رهبری و سازمانهای تبلیغات اسلامیاش تا نیروهای نظامی و امنیتی و حوزههای علمیه) انتقاد کرد و «شفافیت» در هزینه هایشان را طلب کرد؛ علیه دخالت در زندگی خصوصی مردم توسطِ نیروهای حراست سخن گفت. گویی دارد از بیرون از نظام سخن میگوید و گویی این خودش نبود که در فاصله کمی از این اجلاس بودجه پیشنهادی کابینهاش را به مجلس داد که در آن سهمِ موسسات مذهبی، شش برابرِ بودجه اختصاص داده شده برای فعالیتهای عمرانی است! حقه بازی این اسلام گرایان حد و حصری ندارد. روحانی در همین اجلاس در اظهاریهای کمنظیر اعلام کرد: «ملت ما از انقلاب مشروطه به این سو گفت که من نمىخواهم رعیت باشم و یک آقایى هم آن بالا به نام شاه باشد که فرمانروایى کند و من هم مجرى فرمان او باشم. همه انقلاب و تلاش براى این بود که مــردم بگویند ما رعیت نیستیم، ما شهروندیم، شــاه نمىخواهیم بلکه قانون مىخواهیم. هر کس در این کشور هر مسئولیتى دارد، بالاتر از قانون نیســت و وظیفهاى مهم تر از اجراى قانون ندارد.» (روزنامه قانون – چهارشنبه ۲۹ آذر ۹۶). در این اظهاریه روحانی آشکارا شخصِ خامنهای را آماج قرار داده است. همانطور که حملاتِ پی در پی احمدینژاد علیه «قاضی القضات» (آملی لاریجانی رئیس قوه قضاییه) بهطور غیرمستقیم متوجه «رهبر» است که شخصا رئیس این قوه را انتصاب میکند. یک نفرت عمومی از خامنهای در میان مردم وجود دارد و هر دو سخنگوی دو جناحِ جنایتکار جمهوری اسلامی به روی این بازی میکنند و بهنوعی «اعلام برائت» میکنند و «اپوزیسیون»اش میشوند. تودههای مردم، از قشرهای مختلف، تا زمانی که به آگاهی علمی و همهجانبه از کارکرد و سوخت و سازِ این نظام دست پیدا نکنند، تا زمانی که یاد نگیرند پشتِ ادعاهای حاکمین را بخوانند و عمیقا منافعِ درگیر در این ادعاها را درک کنند، گرایش به این دارند که علت رنجها و بیحقوقیها را در افراد جستجو کنند و نه در کلیت نظام. سردمداران نظام جمهوری اسلامی بهویژه در وضعیت بحرانی کنونی، روی همین گرایش بازی میکنند. در واقع آنها فکر میکنند اگر کروبی و موسوی که از مهرههای دست اول رژیم در جنایت و پستی بودند توانستند نقش رهبر اعتراضات مردم را بازی کنند، روحانی و احمدی نژاد چه چیزی از آنها کمتر دارند؟!
در حالی که قشرهای مختلف مردم از کارگران تا مالباختگان بانکها و موسسات اعتباری ورشکسته گسترش می یابد، بیکاری به طور تصاعدی افزایش مییابد (بنا به اعتراف وزیر کشور در برخی استانهای کشور به ۶۰ درصد میرسد)، کارگاههای تولیدی یک به یک بسته می شوند و تورم افسارگسیخته بازمیگردد، آدمکشیها و جنایتهای سپاه قدس و قاسم سلیمانی در سوریه و عراق و رژههای نظامی سپاه پاسداران و ارتش در مقابل خامنهای، حتا برای پایههای رژیم قوت قلبی محسوب نمیشود. ژستهای «نارضایتی» خامنهای از اوضاع، نه تنها از کراهت او نمیکاهد بلکه مردم را عصبانیتر میکند. از حصر بیرون آوردن رهبران جنبش سبز (کروبی، موسوی و رهنورد) دست جناح «اصلاح طلب» حکومتی را خالی از «مطالبات» خواهد کرد و دیگر نمیدانند با چه سرابی تودههای مردم را در مجاری سیاستهای ارتجاعی خود جهت دهند. تخاصم میان تودههای مردم و این رژیم سر تا پا فاسد و مستبد به جایی رسیده است که ادعای «اصلاحات از درون» تبدیل به شوخی تلخی شده است.
احمدینژاد و حتا روحانی، سخت تلاش میکنند، خود را «خارج از گود» جا بزند تا بتوانند نقش «ناراضی» و «اپوزیسیون» را بازی کنند. گنجاندن احمدینژاد در شورای تشخیص مصلحت نظام توسط خامنهای تلاشی بود برای خنثی کردن این نقش. اما وی وقعی به آن ننهاده و کماکان این نقش را بازی میکند. حرکات احمدینژاد میتواند تعادل شکننده این رژیم را برهم بزند. خویشتنداری جناحهای دیگر (مشخصا خانواده لاریجانی و رئیس قوه قضاییه و «رهبر») در مقابل او میتواند بهعلت اسناد و مدارکی باشد که او از فساد غیرقابل تصور اینان در دست دارد. اما مهمترین جنبه این «خویشتنداری» آن است که تعادل شکننده جمهوری اسلامی میتواند به سرعت برهم بخورد و نزاعهای درون هیئت حاکمه بر بستر نفرت و انزجار تودههای مردم،به ویژه قشرهای تحتانی جامعه که در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ نظاره گر بودند، روندهایی به جریان بیفتد که غیرقابل کنترل باشد و حتا سال ۸۸ در مقابل آن رنگ ببازد.
اجبار کابینه روحانی در وارد کردن «شوک اقتصادی» برای به بیرون آوردن اقتصاد از رکود، حذف بیش از ۲۰ میلیون نفر از دریافت یارانه، افزایش بهای حاملهای انرژی که در طرح بودجه سال ۹۷ پیشنهاد شده است، اعلام ورشکستگی سازمان تامین اجتماعی و بیبهره شدن بخشهای بزرگی از مردم از بیمههای درمانی، همراه با فساد و ثروتهای افسانهای حکومتی ها و اعوان و انصارشان، ورشکستگی موسسههای اعتباری و بالاکشیدن میلیاردها تومان سپردهها و … همه اینها عمیقتر از پیش، رژیم را در میان اکثریت اهالی منفور کرده است.
سران رژیم و مشاورین فکری و «دلسوزان»اش هشدار میدهند بی اعتمادی شدید مردم به دولت (که در جریان کمکرسانی به زلزله کرمانشاه بهطور برجستهای تبارز یافت و تبدیل به یک مشغله بزرگ برای هیئت حاکمه و اتاقهای فکرش شد) میتواند مقدمه شورشهای اجتماعی باشد. دبیر شورای عالی امنیت دولت روحانی (شمخانی) در آخرین روزهای آذرماه در نشستی در «مجتمع فرهنگی شهید بهشتی قوه قضائیه» گفت: «مهمترین تهدید امروز کشور کاهش اعتماد مردم به کارآمدی نظام است». در این وضعیت احمدینژاد و باندش امیدوارند بخش مهمی از هیئت حاکمه را حول خود متحد کرده و با فرار به جلو و ادعای بازگشت به شعارهای اولیه «انقلاب اسلامی» بر موج نارضایتی مردم سوار شوند و به طریقی نظامشان یا بخشهای مهمی از آن را از سقوط و فروپاشی نجات دهند.
اما حرکات احمدی نژاد، و در شکلی دیگر اظهارات روحانی، انسان را به یاد مقامات امنیتی و آدمکشان درجه اول رژیمهای اروپای شرقی میاندازد. در آخرین سالِ دهه هشتاد میلادی، در هنگامه فروپاشی رژیمهای اروپای شرقی، بخشهایی از هیئت حاکمه این کشورها در دقیقه نود برای فرار از مهلکه و نجاتِ «کل سیستم» خود به «ناراضیان» و «اپوزیسیون» رژیمی که خودشان از ستونهایش بودند، تبدیل شدند. بهطور مثال در کشور رومانی کسانی از درون همان رژیم، «رهبر» خود (چائوشسکو) و همسرش را طناب پیچ کرده و بیخ دیوار به گلوله بستند. آنها با سوار شدن بر موج توهم تودههای ناراضی از ستمهای رژیم چائوشسکو، رژیم دیگری که نماینده همان روابط اجتماعی ارتجاعی بود اما عنوان «نجاتِ ملی» بر خود گذاشته بود را تشکیل دادند. این تجربههای تاریخی در خور توجهاند.
فشارهای درونی و نفرت تودههای مردم از رژیم و نظام جمهوری اسلامی مصادف شده است با اوج گیری فشار امپریالیست های غربی به ویژه، رژیم ترامپ/پنس بر آن. روی کار آمدن رژیم فاشیستی ترامپ/پنس در آمریکا و رویکرد آنان به مسائل جهانی و خاورمیانه، معادلات قدرت را در این منطقه به هم ریخته است و فشار مضاعفی بر جمهوری اسلامی وارد میکند. جمهوری اسلامی در گردابی عمیق بهسر میبرد و از هر سو زیر حمله است. هیئت حاکمه و اتاقهای فکرش این وضعیت را تحلیل کرده، تخمین زده و انفجاری بودن اوضاع را درک میکنند و سعی میکنند برایش «راهِ چاره» بیابند. تحرکات نیروهای طبقاتی گوناگون و مهمتر از همه در اوضاع کنونی تحرکات درون جناحهای مختلف جمهوری اسلامی را باید در این بستر دید.
احمدی نژاد در افشاگریهایش از قوه قضائیه و رئیساش، میگوید «مهم تر از همه این است که مردم شما را نمیخواهند». بخشی از تودههای مردم دقیقا تحت نفوذ توهماتی که همین نظام تولید کرده و اشاعه میدهد، طرفدار احمدینژاد شدهاند و استدلالشان اینست که «تنها کسی است که جرات میکند و جلوی “رهبر” میایستد». بخش مهمی از تودههای خشمگین از وضع موجود، همیشه به دنبال یک «منجی» درون نظام حاکم میگردند تا بلندگوی اعتراض و نارضایتی آنان شود. همان گونه که در سال ۸۸ موسوی و کروبی را بهعنوان رهبر اعتراضات خود به رسمیت شناختند.
این فریبکاری و توهم سازی، خطر بزرگی است که مقاومت و اعتراضات مردم که امروز در عرصههای مختلف گسترش یافته را تهدید میکند. اینکه این فریبکاری ها فراگیر شود و یکبار دیگر مردم ما را به زیر اسارتِ سیاست و راهکارهای مرتجعین بکشاند و یا خیر به کار ما کمونیستهای انقلابی مربوط است.
این که خواهیم توانست بخشی از تودههای مردم را به این خطر آگاه کرده و آنان را در یک مقاومت مردمی و آگاهانه علیه کلیت نظام سازمان دهیم و بر بستر چنین مقاومتی، شمار مهمی از آنان را تبدیل به کمونیست های انقلابی و سازمان برای پیشبرد مبارزه درازمدت تر کنیم یا خیر، تاثیر تعیین کننده بر جهت اوضاع کنونی خواهد گذاشت.

به نقل از آتش شماره ۷۴ – دی ۹۶

atash1917@gmail.com
n-atash.blogspot.com