کمونیسم ما و “کمونیسم” آنان!

کمونیسم ما و “کمونیسم” آنان!
کمونیسم در ایران بیش از هر زمانی بحران زده است. کمونیست های ایرانی علیرغم دستیابی به “منابع” کمونیستی به زبان فارسی در سال های اخیر، شدیدا گیج می زنند و سرگردانند. نیروهای “روشنفکر” چپ نمای سیاه اندیش که هر کدام خود را مبلغ کمونیسم و “تئوریسین” خطاب می کنند و برای خود دار و دسته یی درست کرده اند، برای زدن کمونیسم و انقلاب اکتبر به ارتجاعی ترین تزهای راست ها، نئولیبرال ها، سبزها، سوسیال دمکرات ها و هر مرتجع دیگری پناه می برند.
جدیدا این نیروها خوانش ضد انقلابی و ارتجاعی موشه پوستون از مارکس را به کمونیست ها توصیه می کنند. موشه پوستون تئوری پرداز یک جریان ارتجاعی صهیونیستی خونخوار به اسم “انتی دویچ” در المان است. انتی دویچ ها از امپریالیسم تروریستی امریکا و اسرائیل به عنوان راهکاری برای حل مساله ی “سرمایه داری” دفاع می کنند و به بزرگترین لابیست های اسرائیل در المان تبدیل شده اند.
مساله ی یهود و کشتار یهودیان به دست نظام فاشیستی هیتلر بهانه یی برای ترویج کثیف ترین و راسیستی ترین ایدئولوژی یعنی صهیونیسم در خاورمیانه و جهان شده است.
کسانی که موشه پوستون یا ادورنو را کمونیست می دانند و به لنین می تازند و لوگزامبورگ متزلزل را به عنوان الترناتیو لنین خطاب می کنند، منشویک های امروزی هستند که در تلاشند به بورژوازی سواری بدهند و این مجال را فراهم کنند که این مناسبات تا بی نهایت بازتولید شود و خود را سرپا نگه دارد. منشویسم امروزی و سوسیال دمکراسی راست هر پرچمی که بر افرازد، نمی تواند فراتر از رفورمیسم برود. انقلابی گری پوشالی این نیروها و پرداختن به مسائل انتزاعی و بی ربط به شرایط واقعی زندگی توده های کارگر و زحمتکش انان را به فرقه های شبه مذهبی تبدیل کرده است که تنها لاف زنی “تئوریک” و چرندیات پراکنی انتی کمونیستی بلدند. در بین این جریانات کم نیستند کسانی که در خارج کشور به عنوان “هگل شناس” و مارکس شناس و تحلیل گر مارکسیسم یک دکان باز کرده اند و برای خود دار و دسته ی چند نفره یی جمع کرده اند که به خزعبلات انان گوش بدهند و برای انان به به و چه چه کنند. عناوین دکتر، متفکر، فیلسوف، هگل شناس، مارکس شناس، ادورنو شناس، کارل شمیت شناس، هایدگر شناس و نیچه گرا، فوکوئیست، فوکویامائیست ووو ممکن است در بین محافل چند نفره ی متوهم به تغییر از طریق بالا بردن سطح “دانش” اکادمیک کمک کند، اما بر روی زمین سفت مبارزه ی طبقاتی به درد درز لای دیوار هم نمی خورد.
این ها طوطی هایی بیش نیستند که به صورت طوطی وار ادبیات “اکادمیک” و تحلیل های بورژوایی در مورد مارکس و مارکسیسم را تکرار می کنند و اگر ویکی پدیا و جزوه های خلاصه شده ی این یا ان نویسنده را ازشان بگیرید، بی گمان توانایی ده دقیقه بحث منسجم بدون تعریف کردن چند خاطره از ننه و پدر بزرگشان را ندارند.
من علاقه یی به اسم بردن از این سوسیال دمکرات های مرتجع ندارم، اما در این شکی ندارم در فردای انقلاب برای هر کدام از این منشویک های چپ نما و مارکسیست های قانونی، کلاس های اموزشی مارکسیسم انقلابی خواهیم گذاشت تا زباله هایی که در ذهنشان هست و به صورت فله یی بر روی صفحه ی اینترنت می ریزند، به همراه تحلیل های دادائیستی شان را به زباله دان تاریخ انداخته و سر عقل بیایند.
یک تریلی تئوری ارتجاعی به اندازه ی پشیزی فعالیت سیاسی رادیکال و ملیتانت و سازمان یافته ارزش ندارد.
تئوری انقلابی اما خود پراکسیس است. از این زاویه می توان گفت بازگشت به متون دست اول مارکس و گذر از تعابیر دست هزارم مارکسیسم جهان سومی ملوس یک ضرورت گریز ناپذیر برای هر کسی است که به دنبال نقد اقتصاد سیاسی و تغییرات رادیکال در مناسبات بردگی، کار مزدی و استثمار به نفع یک زندگی بدون بهره کشی انسان از انسان است. از این زاویه می توان گفت که لاف زنی های “اکادمیک” به درد محافل پنج شش نفره ی مجذوب اریستوکراسی می خورد که توده هایی کارگر و زحمتکش را به سبک نیچه با الاغ مقایسه می کنند.
کسانی که در تلاشند توده های کارگر و زحمتکش را از طریق کاربرد ادبیات اریستوکراتیک اکادمیک از دسترسی به متون سیاسی و اقتصادی و غیره محروم کنند، با گوشت و پوست و استخوان در ارتجاع اریستوکراتیک غرق شده اند و این ها در بهترین حالت می توانند روده درازان خوبی برای محافل چند نفره ی خود باشند.
در نهایت می توان گفت که تحلیل های سیاسی و “تئوریک” و کپی پیست های این عالی جنابان اریستوکراتیک از متون اصلی و بلغور کردن ان به صورت “تئوریک” به زبان پارسی نه کمکی به بهبود اگاهی طبقاتی می کند و نه الزاما در پی تولید اگاهی طبقاتی از خارج از طبقه است، این تحلیل ها صرفا تحلیل های محفلی پای بافور و پشت درهای بسته هستند و نمونه ی ان را می توان در قهوه خانه ها و کافه تریا های شهر هم در سطح دیگری مشاهده کرد.
مشغله ی ما کمونیست های پراتیک و مارکسیست های معتقد به ارمان کمونیسم و انقلاب پرولتری، نه صرفا تحلیل اوضاع و مناسبات، بلکه تغییر ان با نیروی مادی خودمان به عنوان اخرین طبقه ی انقلابی و سرکوب شده است. اسلحه ی ما اعتصاب و سازماندهی انقلابی و در نهایت نبرد قهرامیز و مسلحانه ی خیابانی است. مارکسیسم برای ما از جنبه ی فلسفه ی حقوق این امکان را فراهم می کند که برای گرفتن حقوق انسانی و پایه یی خود یعنی بازگرداندن محصول کار خودمان به خودمان ، رسیدن به برابری و پایان دادن به جامعه ی طبقاتی به قهرامیز ترین شکل ممکن سرکوبگران را سرکوب کنیم و هر مقاومتی را به صورت انقلابی و مسلحانه در هم بشکنیم. مساله ی مبارزه ی مسلحانه برای ما به عنوان راهکار نهایی برای سرنگونی سرمایه داری و نابودی ضد انقلابیون مرتجع از این جنبه اهمیت دارد که انان با زبان خوش و از راه های قانونی حاضر به تن دادن به مطالبات مطلقا برحق ما و منافع کارگران نیستند، به همین خاطر در یک پروسه ی انقلابی هر کس که تسلیم نشود و مقاومت ارتجاعی سازمان دهد، باید انتظار مرگ هم بکشد. یک انسان عاقل بین یک زندگی برابر با دیگر اعضای جامعه و مردن بی گمان اولی را انتخاب خواهد کرد، اما کم نیستند اریستوکرات ها و بورژواهای خونخواری که طبقه ی کارگر را پست و کثیف می دانند و مرگ را بر زندگی غیر اریستوکراتیک در برابری مطلق با دیگران ترجیح می دهند. این ملعون ها جواب خود را در ان دوران به بهترین شکل خواهند گرفت.
حسن معارفی پور
هایدلبرگ