اولین قدم در راهى سترگ

دوّمین قسمت گفتگو رفیق سربلند با بهمن و شباهنگ

 

سربلند:

از این مرحله از گفتگو، رفیق " بهمن" هم به جمع ما اضافه شد که امیدواریم با حضور این رفیق بتوانیم زوایای بیشتری را از بحث ببینیم. به رفیق بهمن سلام میکنم و سئوالی که ذهنم وجود دارد را با شما شریک میشوم. پرسشی که خودم تا بحال جواب کاملی برایش نیافتم.

بیش از چهل سال از شروع جنبش چریکی در ایران میگذرد. ایدئولوژی این جنبش در دهه اول عمرش دستخوش تغییراتی شد و بحثهای بسیاری را دامن زد. رفقای ما در سالهای قبل از قیام در حالی زیر شدیدترین فشارهای پلیسی حکومت قرار داشته و از هر امکان تبادل نظری بی بهره، اما بحثهایی را دامن زدند که امروز ما بارها به آن رجوع میکنیم. در آن مدت برخی از این خط سیاسی جدا شدند و سازماندهی های متفاوتی را پیگرفتند، ولی همه اینها در مقطع سال شصت و با آخرین مجادلات رفقا صبوری و حرمتی پور پایان گرفت. الان نزدیک به سی سال است که هر آنچه که از گذشته در آن خصوص برایمان مانده دست نخورده باقی ماند.

پرسش من این است که در این مدت مشی چریکی چه تغییرات نظری داشت؟ آیا کماکان مبتنی بر همان مباحث آن سالهاست یا بحث تازه ای به آن اضافه شده؟ و چرا در سه دهه اخیر شاهد هیچ مبارزه ایدئولوژیک جدی میان معتقدین به مشی چریکی نبودیم؟

 

شباهنگ راد:

با درود به شما و با سلام به رفیق بهمن که به پای این گفتگو اومده.

اگه بخواهم در پاسخ به سئوال شما بر آیم و از معنی و تعریف مفاهیم فاصله بگیرم، باید بگم که پایه‏ریزی هر روش مبارزاتی و تاکتیک‏ها ناشی از تحلیل‏مان نسبت به مناسبات حاکم بر جامعه، جایگاه و نقش طبقات مختلف و رابطه‏ی‏شان با همدیگه و غیره نشأت می‏گیره. بدون شک برای تعیین هر خط مشی بایستی به این مسائل پاسخ درستی داده بشه و بدنباله‏ی آن روشن ساخت که استنتاجات عملی‏مون نسبت به هر گونه تغییر و تحولات در درون جوامع‏ای هم‏چون جامعه‏ی‏مان چگونه تعریف میشه. درسته که در این میان هم می‏بایستی به دگرگونی‏ها و جابجائی‏ها توجه‏ی لازمه بشه و رابطه‏ی اونها را با نظر و عمل‏مان مشخص نمائیم. لازمه تا در این زمینه روشن سازیم که خصلت مبارزه‏ی ما در دوره‏های متفاوت چگونه رقم میخوره و همگونی و نا همگونی‏های آنرا در چه چیزهایی می‏توان توضیح داد. در حقیقت ندیدن دو شرایط متفاوت تاریخی بمعنای در جا زدن تلقی میشه. بعنوان نمونه بنظر من خصلت تحرکات نظامی رفقا در سال‏های قبل از قیام با بعد از آن متفاوته. یعنی اینکه ما با شرایط جدیدی روبرو شدیم که در دوران شاه با آن مواجه نبودیم.

 

بنابراین از منظر کسانیکه همچنان دارند بر خط بنیانگذاران سازمان پای می‏فشارند، باید بگم که ما «جدا از ارائه‏ی تحلیل سیاسی صحیح از ماهیت امپریالیستی رژیم جمهوری اسلامی و بازگوئی تاکتیک‏های سازمانی‏ای که آن رفقا بر شماردند»، شاهد ارائه‏ی نظرات جدیدی در عرصه‏ی تئوریک نبودیم (حداقل من نخوانده‏ام و یا تا این لحظه مطلع نیستم). در هر صورت این ایراد را میشه به همه‏ی کسانیکه خود را از پیروان تئوری مبارزه‏ی مسلحانه قلمداد می‏کنند، وارد دونست. امّا فارغ از کمی و کاستی‏هایی که ما به عینه با آن مواجه‏ایم و قابل کتمان هم نیستش، اینه که تئوری مبارزه مسلحانه تعریف روشنی از قطع سلطه‏ی امپریالیستی در جامعه‏ی‏مان ارائه داده و تاکیدش بر اینه تا مادامیکه مناسبات بنیادی جامعه دستخوش تغییرات بنیادی و اساسی نگردیده و داره تجلی خودشو در سرکوب خشن و عریان نشون میده، مبارزه‏ی مسلحانه همچنان نقش محوری‏ را خواهد داشت. طبعاً پذیرش این موضوع از جانب مدافعین‏اش بمعنای شانه خالی کردن از بار و میزان مسئولیت‏شان نباید تلقی بشه. یعنی اینکه می‏بایست آن تحلیل را به روز کنند. برای روشن شدن موضوع، لازمه تا مثالی بزنم. ببینیید یکی از اهداف اولیه‏ی مبارزه‏ی مسلحانه بر جنبه‏ی تبلیغی، شکستن رکود و سکون و دو مطلق جامعه و … بوده. امّا امروزه بنظر من ما دیگه با چنین مفوله‏هایی در درون جامعه‏ی‏مان روبرو نیستیم. فکر می‏کنم که این تفاوت‏ها را باید بیان نمود و بر جنبه‏های عملی آنها اشاراتی داشت. نگاه به چنین موضوعاتی و بر شمردن خصلت و محتوای مبارزه‏‏ی نظامی در شرایط کنونی بر خلاف نظرات موجود دال بر رد بنیانهای فکری آن رفقا نیست بلکه انطباق آن با شرایط ‏کنونی جامعه‏‏مون می‏باشه. باید به اینها توجه نمود و نسبت به هر یک از آنان حساسیت نشان داده بشه. همه‏ی اینها نیازمند براه افتادن بحث و درگیر شدن آدمهایی‏ست که همچنان خود را مدافع‏ی این خط می‏دونند. یعنی خط مشی رفقای بنیانگذار سازمان. باید در این زمینه به بحث‏های جمعی‏تری دامن زده بشه تا بشه ازش نتایج مطلوب‏تری را به بیرون کشید. نباید از وارد شدن به مسئله ترس و واهمه‏ای بخود راه داد و باید آنچه را که در درون‏مون وجود داره، بیان بکنیم و به جدل تئوریک در دورن دامن بزنیم.

 

اضافه بر اینها من فکر می‏کنم که یکی از دلائل اساسی اضافه نشدن مباحث تازه در میان این طیف را باید در فقدان حضورمون در درون جامعه‏ی‏ ایران توضیح بدیم و در ثانی در عدم جدیت هواداران این طیف دید. بی مناسبت نمی‏باشه تا در همین جا به این نکته هم اشاره بکنم که ارائه‏ی هر بحثِ جدید تئوریک منوط به عملی نمودن آنها در صحنه‏ی عملی می‏باشه. یعنی اینکه تا مادامی ما نظرات‏مانرا در مرحله‏ی عملی مشاهده ننمائیم قادر به رفع نادرستی‏ها و تکامل آنها نخواهیم بود. نب
ود مباحث جدید تئوریک را دقیقاً باید به عدم آشنائی‏مان با شرایط روز جامعه مربوط دونست. به همین دلیله که تحلیل‏های‏مان همواره از استانداردهای معینی برخوردار گردیده و از چارچوبه‏های تعیین شده خارج نمیشه و طرح و ارائه‏ی هر حرف تازه‏ای را داریم به پای انحراف واریز می‏کنیم بدون اینکه بخواهیم به پای آن بنشینیم و اینکه یا بخواهیم به تبادل نظر آنها بپردازیم.

اینکه چرا ما تا کنون در درون مشی چریکی و به تعبیر من در طیف مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه شاهد مبارزه‏ی ایدئولوژیک نبودیم را در درجه‏ی اوّل باید در این دید که اساساً در این میان چه کسان و یا جریاناتی دارند همچنان بر باورهای فکری رفقای سیاهکل تاکید می‏ورزنند. بنظر من در درون این طیف هم – بعد از جابجائی در درون حاکمیت توسط امپریالیست‏ها -، تغییرات بسیا زیادی صورت گرفته و خیلی‏ها کاملاً مسیر دگرگونی رو طی نمودند. میدونیم که بسیار کسان و یا جریاناتی هستند همچنان دارند خود را "فدائی" مورد خطاب قرار میدهند و بر این باوراند که از زمره میراث‏داران راه آن رفقا می‏باشند. امّا در حقیقت اگه به نظرگاه‏ها و یا راه‏های ارائه‏ی شده از جانب آنانرا نگاهی بی‏اندازیم، متوجه میشیم که وظیفه‏ای جز به یدک کشیدن نام "چریک" و یا "فدائی" بر عهده ندارند. اگر چه فکر می‏کنم لازمه تا به این نکته اشاره بشه که می‏بایست حساب آن جریان و یا افرادیکه، آن خط و تحلیل رفقا را کاملاً به کنار گذاشتند، با حساب افراد و جریاناتی که اس و اساس آن تحلیل را معتبر می‏دانند، فرق گذاشت و بر اساس همین نگاه‏شان از آنان انتظار داشت و آنانرا به چالش کشید. نباید نسبت به افراد و جریانات توهمی داشت و صرف تشابه نامی، آنانرا در این طیف گنجاند. اگه بخواهیم چنین نگاه واحدی نسبت به جریانات متفاوت بداشته باشیم آنوقت خودمون با دست خودمون داریم بر توهمات دامن می‏زنیم و داریم حقایق را به گونه‏ای غیر واقعی توضیح می‏دهیم.


ولی تا آنجائیکه به این طیف بطور مشخص مربوط میشه، باید گفت که اینها هم نخواسته‏اند و یا نتوانسته‏اند موقعیت و جایگاه فعالیتی خود را با صراحت یک فدائی اعلام بکنند. بهرحال اگه از طیف اوّل صرف نظر کنیم که خودشون هم علناً اعلان نمودند که "تاریخ مصرف" آن تئوری و آن راه به اتمام رسیده و دیگه کارآئی گذشته رو نداره، در طیف دوّم یعنی اینور قضیه هم صراحت و بازگوئی حقیقت خودی، بسیار و بسیار کمرنگ و بعبارت واقعی‏تر بی رنگ شده. همین امر بنوبه‏ی خود یکی دیگه از موانع‏ی سر راه مبارزه‏ی ایئولوژیک در صفوف این طیف می‏باشه. مازاد بر اینها باید به این نکته هم اشاره بکنم که پرداختن به موضوعات متفاوت و جدل سیاسی – تئوریک مستلزم رعایت پرنسیب‏های اولیه و پشت پازدن به منفعت گروهی – فردی‏ست که متأسفانه در درون و در پرونده‏ی این طیف هم بمانند دیگر گرایشات، چیزی جز تخریب، ترور شخصیت، تکبر، منمیت، اتهام زدنها و … نمی‏بینیم. روشنه که ذاتِ مبارزه‏ی ایدئولوژیک سالم و هدفمند با چنین روحیه‏ای در تخالف قرار می‏گیره. اینرا می‏توونم بگم که نه تنها همه‏ی ماها از سنت‏های عملی آن رفقا فاصله گرفته‏ایم بلکه در عرصه‏ی رفتاری هم داریم همه‏ی تلاش خود در جهت تخریب هر چه بیشتر ارزش‏های انقلابی – کمونیستی بکار می‏گیریم که بی تردید مغایر با رفتار و کردار آن رفقاست.

 

بهمن:

با سلام به رفقای گرامی سربلند و شباهنگ و با تشکر از لطف تان برای امکان دادن برای بازگو کردن نظراتم. بگذارید بکوتاه نظرم را در مورد مبارزه مسلحانه بگویم و سپس به کاستی ها و هزون هایش بپردازم و در انتها چرایی خاموشی این روش در ۲۵ سال گذشته. اگر بعنوان یک مارکسیست بر این باوریم که "روش مشخص مبارزه میباید بر مبنای شرایط مشخص جامعه" باشد و یک روش علمی بر "بدست آوردن داده های اجتماعی-سیاسی و حلاجی آن بر مبنای خرد و دانش است" نه بدست آمده ازلابلای صفحات کتب و برخواسته از ذهن و امیال و آرزو ها. اگر چنین به پنداریم، بناچار میباید براین باشیم که روش مبارزه مسلحانه تنها روش مبارزه ای بود که میتوانست جو خفقان زده، سکون، راکد، و ترس زده سالهای ۱۳۴۰ را در هم شکسته و طرحی نو براندازد و راه را برای بدست آوردن آزادی های سیاسی-اجتماعی-فرهنگی، جنسی و قومی هموار کند. این روش دقیقا بر این مبنا بنیان نهاده شد. این روش، اما، در ذات خود نمیتوانست خیل عظیم روشنفکران سترون و سازمانهای که تنها حرکتشان بحث و جدل تمام نشدنی بود را علیه خود بسیج نکند، که کرد و صدمات چبران ناپذیر به جنبش آزادیخواهانه ما زد که امروزه ما داریم در مورد آن صحبت میکنیم.

 

روش مبارزه مسلحانه، اما، با خود کاستی هایی همراه داشت که امری غریب نبود چرا که بقولی "قدم اول هر راه سترگ با نفس همراه است" منتها ما "از این جانبازی" درس نگرفتیم. شروع هر حرکتی میبایست با مطالعات وسیع در آن زمینه و بررسی داده های این مبارزه در جوامع دیگرهمراه باشد که این امر در مورد حرکت سچفخا بگونه ی وسیع اش انجام نشد. یکی از مشکلات نداشتن نوشته ها و داده های جوامع دیگر بود. جرکت سچفخا گرچه متاثر از چنگ پارتیزانی کوبا بود ولی تجربه رفقا بخصوص
رفقای سازمان دهنده مبارزه ، گرامی یادان رفقا صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی، بیشتردر زمینه مبارزات فلسطینی ها بود. قلسطینی ها، اما، مبارزه اشان مبارزه با حکومت خودی و برای آزادی های سیاسی و اجتماعی نبود بل که یک مبارزه آزادیبخش سرزمین اشان بود. مبارزه رفقای سچفخا، مبارزه با دیکتاتوری، حکومت خودی بود. مبارزه مشابه سچفخا را میشد، شاید تنها، در آمریکای لاتین و جنوبی سراغ گرفت. همان که آگاه هستیم، مبارزه مسلحانه که اصطلاحا "چریکی" خطاب میشود، ابتدا در پاراگویه توسط گروه "توپامارا" ها شروع شد. این گروه که یک گروه "چریک شهری" بود که بیشتر شامل روشنفکران انقلابی و دانشجویان میشد، گرچه توانست کمک های ارزنده ای به انقلاب کوبا بکند و بقولی بدون کمک های آنها شاید انثلابیون کوبا با مشکلات بسیاری مواجهه میشدند، اما، نتوانستنددر جامعه خود به پیروزی دست یابند و حکومت دست نشانده همراه با سی-آی-ا توانست با کشتار سریع و بدون محاکمه و حتی زندان کردن، این جنبش را بشکست بکشاند (نگاه کنید به فیلم حکومت نظامی). همین روش مبارزه، اما، در کوبا و نیکاراگویه و تا حدی در گواتمالا و السالوادور پیروز شد. یکی از دلایل اصلی شکست توپامارا ها "چریک شهری" بودن صرف آنها بود. چریک شهری از قدرت مانور بسیار کمی برخوردار است و دست نیروهای نظامی و جوخه های مرگ رژیم بسیار باز. در کوبا و دیگر کشور های که پیروزی (کامل و یا نسبی) نصیب اشان شد، یا مبارزه مسلحانه، مخلوطی از مبارزه "شهری" و "روستایی" بود و یا صرفا "روستایی". جرکت اولیه سچفخا گواه بر آن است که نگاه بر مبنای مبارزه "کوه" و "شهر" هست ولی بعد از سیاهکل، شاهد مبارزه "کوه" نیستیم. مخالفین مبارزه مسلحانه، تحلیل رفتن سچفخا را دال بر کم بها دادن به مطالعه و تیوری و یا داشتن مشی جا از توده ها میدانند. اما، تمامی شواهد، نشان از آن دارد که در هر دوی این ادعا لغزشی ها فراوانی هست و داده ها چندان بدرستی این ادعا ها گواه نمیدهند. اگر خوب نگاه و بررسی کنیم، شاهد خواهیم بود که ادبیات سچفخا بسیار پر بار تر از سازمانهای است که تمامی هم و غمشان بحث و جدل بود و بس. نوشته ها و تجزیه و تحلیل های گرامی یادان، رفقا: احمد زاده، پویان، صفایی، جزنی، اشرف، مومنی خط بطلان بر این ادعا میکشد. نمونه ارزنده دیگر بحث های رفیق جمید مومنی هست با نویسنده گان سازمان وحدت کمونیستی (بیاد داشته باشیم که این سازمان خود را- تا حد بسیاری به حق – معلم چپ ایران میدانست و بیشترنوشته های نشریه اشان بعد از قیام ۵۷ تجزیه و تحلیل سازمان های سیاسی بود. رفیق مومنی که مخفی بود و چندان زمانی برای تمرکز حواس و نوشتن نداشت به تنهایی به چندین نویسنده سازمان وحدت به بحث و جدل می نشست و بخوبی بر درستی نظرات سازمان انگشت میگداشت بطوری که آنطرف مناظره جواب قانع کننده ای بر درست بودن نظراتشان نداشت. ایراد دیگر، ادعایی بود دال بر مشی "جدا از توده ها" ایرادگیران چنانچه بخود زحمتی میدادند و از برج عاج خود پسندی به پایین میامدند و ادبیات و خواست های سچفخا را مطالعه میکردند، به روشنی میدیدند که سچفخا هیچگاه ادعای بر پایی انقلاب را نکرده بود و هدف از برپایی مبارزه مسلحانه را شکستن ترس خفقان و نشان دادن شکست پذیری رزیم و تشویق توده ها برای مبارزه ای رو در رو برای گرفتن آزادی و حق و حقوق خویش بود وبس.


مشکل تحلیل سچفخا و خاموشی مبارزه مسلحانه را من در واداده گی بسیاری ازمبارزین این روش و مهم تر از همه "تسلیم شدن انبوهی از آنها به بوق و کرنای میان تهی مخالفان مبارزه مسلحانه و موافقان مبارزه سیاسی" میدانم. گرچه قیام ۵۷ و جذب هزاران هزار آزاده به سچفخا بود، اما، همین جذب عظیم نیروی انسانی واداده گانی که در باطن مبارزه رو در رو را کاملا کنار گذاشته بودند را به شوق درآورد که بظاهر خود را رفیق غافله جا بزنند در حالیکه دزد غافله بودند. از طرف دیگر انبوه سازمانهای ریز و درشتی که مبارزه را با کاسبی به اشتباه گرفته بودند، از روی آوری هزاران هزار به سچفخا را بنوعی مرگ سیاسی خود قلمداد کردند و تمامی هم وغم خود را باصطلاح صرف "افشا" و "اشتباه بودن مشی مسلحانه" کردند و در حالیکه رژیم نیروهای سرکوب خود را سازمان میداد، اینان بی اعتنا به بسیج دشمن، برای رونق دکان سیاسی خود فعالیت میکردند و احیانا جذب چند تایی از آن هزاران هزار مشتاق جذب شدن به سچفخا. در این میان بسیاری از اعضای سچفخا تسلیم جو موجود شدند و در این خیال باطل که پا فشاری بر مشی مسلحانه همانا عقب افتاده گی فکری – سیاسی است. از همه غمگین تر کنار کشیدن رفقایی بود که به مشی مسلحانه کماکان باور داشتند. آنان بر خلاف روحیه یک چریک که جبهه را براحتی به دشمن نمیسپارد، تمامی سازمان و امکاناتش را به رایگان و بسیار سهل و آسان بدست دشمن (باند نگهدار- کشتگر) سپرد و با اینکه مدام بدرستی به محکوم کردن مبارزه سیاسی صرف میپرداخت، خود بسیار زود از یک سازمان مبارز سیاسی – نظامی به یک سازمان بی عمل و صرفا سیاسی مبدل شد. گزچه گرامی یادان رفقا حرمتی پور و صبوری در راهی والا و درست قدم نهادن ولی اندک تعداد آنها و شرایط بسیار سخت، امان از آنها گرفت. نگاه و تجزیه و تحلیل سازمان ها ی که بر خلاف ادعایشان حرکت کردند، گرچه روشنایی بخش حرکت آینده است، اما، باید بخاطر داشت که یک نیروی قهر را تنها میتوان با یک نیروی قهربه شکس