فلسفه ، افسانه و اپوزیسیون

فلسفه ، افسانه و اپوزیسیون

در افسانه های شمال ، شمال اروپا، خدایی وجود دارد که نامش “تور” Tor است.

تور سمبل خوبی و مثبت بوده است. او، طبق این عقاید، سوار بر درشکه ای بوده که توسط دو گوزن کشیده شده و در آسمان و بر فراز باغها در حرکت بوده است.

تور چکشی دارد، که وقتی آن را میچرخاند، رعد و برق ایجاد می شود و باران می بارد.

بارانی که سر زمین را سبز و حاصل خیز میکرده است.

کار دیگر این خدای شمالی ، علاوه بر دادن باران، این بوده که با گوزن های بد مبارزه میکرده است.

چکش اش به او قدرت نا محدودی داده است چرا که بعد از پرتاب به نزد خودش بر می گشته است. شبیه “بومرانگ”Bumerang.

شیوهای دیگر برای گوزن های بد جنس این بوده که خدای باروری و زاد و ولد را که نامش” فریا Freja” بوده را دزدیده ، از قلمرو حیات دور کنند که اگر طبق این اساطیر موفق میشدند دیگر چیزی روی این زمین سبز نمی شد.

این ها و نمونه های دیگر چه در قطب شمال و چه در دیگر نقاط دنیا بخش عظیم از ادبیات و باورهای پیشینیان ما بوده اند. و برای انسان های ما قبل ما توضیحاتی بوده اند برای چگونگی فونکسیون قوانین طبیعت. و همچنین توضیح چرایی وجود دو نیروی بد و خوب در جهان پیرامون اش.

و اما فلاسفه تلاش کرده اند دلایلی علمی برای هستی ، مفاهیم زندگی، قوانین طبیعت و کارکردهایی چون ، منظور از خود زندگی و غیره بیایند و انسان را از این افسانه ها برهانند.

مذاهب و ادیان امروز هنوز که هنوز است با زندگی و باور های مردم عجین اند و باید اعتراف کنیم این مصیبت تنها دامن عوام را نگرفته بلکه ما را هم گرفتار کرده است، کافی است خودمان.را صادقانه بتکانیم آنگه متوجه میشویم که ما به مثابه بخشی از جامعه روشنفکری مسموم ایم.

از این بگذریم که جنبه صنعت بودن دین و مذهب و آن که منبع در آمد و سواری گرفتن برای آخوند و و خا خام، کشیش و اسقف و غیره است.

منتها تا آنجا که به رسالت فلاسفه و روشنفکران بر میگردد و تا آنجا که به کشوری چون ایران که اسلام زندگی مردم را به روز سیاه نشانده است و دهها بیماری روانی تحمیل کرده، کرامت انسانی شان را در مراسم های نماز و تعزیه ها تاراج کرده و آنها را به سگهای عو عو کن امامان سوق داده و تنزل داده است،.

نمایندگان خدا

با زور سیلی برای بهشت مجبورشان میکنند که مسلمان باشند همچون دوره انگیزاسیون (پانصد سال ۱۰۰۰-۱۵۰۰ میلادی) به جاسوسی و حبس و زندان و شکنجه روی می آورد تا بر اثر تکرار مکرر ات مردم رابه آن عادت و اجبار دهد. و آن را بدیهی کند.

و اما علیرغم این همه توحش و بر بریسم روز به روز نتیجه معکوس گرفته و دین خویی کالایی بی و یا کم مشتری میشود.

#######

اما ی دیگر و نکته بسیار مهم این است که رویگردانی جامعه بیشتر و اساسا به جنبه های سر راست و آشکار دین و مذهب است، جلوه هایی از جمله انجام فرایض دینی ، حاجی شدن، سینه زدن ، تاسوعا و عاشورا رفتن صیغه شدن و کردن و غیره

جنبه های عادت شده و مادیت یافته در اخلاق ، خو . روش و مناسبات اجتماعی جنبه پنهان مسئله است. و این فوق‌العاده مهم است.

برای مثال اینکه اسلام در ادبیات معاشرتی مردم ، در رابطه زن و شوهر ، در تلقی والدین از نظر نگاهشان به فرزندان و برعکس، در نگاه جامعه به مقامات دولتی ، توقعات آنها از این نهاد ها، مقوله شادی ، سکس، آموزش و پرورش، قضا ، حقوق، جرم شناسی، متدولوژی ، و غیره چگونه میتواند بر هر کدام از این عرصه ها تاًًثیر گذاشته باشد.

پرداختن به هر کدام از این مقولات به معنای دادن آگاهی اجتماعی است که خود بخشی از کار فرهنگ سازی است.

فرهنگ سازی به معنای آگاه شدن به منفعت خود، پی بردن به جایگاه و منزلت حقوقی و حق شهروندی خویش است.

به عقیده صاحب نظران فلسفی و جامعه شناسان شریف و مردمی، روشنفکران جامعه ایرانی اهمیت این عرصه را با کمال تاسف هنوز که هنوز است درک نکرده‌اند.

آنها هنوز آنگونه که وظیفه روشنفکری و بویژه سیاسی شان حکم میکند که جامعه را از خرافات و افسانه برهانند، روی این مهم خم نیستند.

برای اینکه پایین بالا را نخواهد باید آرا، افکار، سنن و عاداتی که بالا به آن متکی است را در تمام سطوح نقد کرد و به چا لش کشاند و نشان داد که این و آن سیستم رفتاری چگونه از زاویه جامعه شناختی نه تنها لاطائلات است بلکه چگونه در هر قدم اخلاق، کردار ، رفتار و گفتار جامعه انسانی را به قهقرا میبرد. به تباهی می کشاند، کما اینکه امروز ما شاهد چه تلخی های روانشناختی و نا هنجاری های اجتماعی از قبیل کودک آزاری ، تجاوز، خود کشی، بی تفاوتی، سیاست گریزی ، وقت گذرانی، کتاب نخوانی ، زیارت رفتن، مجالس و میهمانی مخدرات و ….هستیم.

جامعه سیاسی و اپوزسیون( نیروی طرفدار سرنگونی) ما در این زمینه وظایف برای خودش قائل نیست چرا که درک نکرده اسلام چه نقشی در تباه کردن مردم دارد ، هنوز به صورت جامعه شناسانه متوجه این نیست که اسلام در ایران چگونه و در چه سطح و عمقی مغز و اخلاق جامعه را دزدیده است و لحظه ای به گروگان می گیرد.

اپوزیسیون ما برای سینه به سینه زدن این معضلات باید کادر پرورده کند ، کارشناس داشته باشد، برای گفتار تلویزیونی یک ساعته یک هفته پژوهش بارش باشد

اگر چنین است و چنین روالی داشته پس چرا اعلامیه هایش کلی، کلیشه ای و شعاری است؟

اگر جامعه سیاسی و روشنفکری ما چون فیلسوفان به این اهمیت بدهند که مردم ایران را از اسلام و تاثیرات و طبعات لعنتی آن برهانند و این را صرفا امر جامعه شناس و فلاسفه نداند آنگاه توقعات اش هم از خودش به سطح و کیفیتی دیگر میرود. و قدمها از وضعیت امروز که این همه همدیگر را غیر قابل تحمل مید انند ، می تواند فاصله بگیرد.

آیا ما توان این را داریم؟

امیدوارم .

ح. شعبانی

عکس ها از گوگل

عکس نقره ای: چکش خدای شمال به نام تور

عکس رنگی: “فر ه یا” خدای تولید و تکثیر