روشنفکران و رسالت فرهنگ سازی

روشنفکران و رسالت فرهنگ سازی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خرد وآینده نگری دواصل اساسی

روشنفکریا روشنفکری است .

ادوارد سعید

روزنامه نویس و منتقد آمریکایی

دردههٔ چهل شمسی زنده یادجلال آل احمد با انتشارکتاب « درخدمت وخیانت روشنفکران» نه تنها تنور مقوله روشنفکری را داغ کرد بلکه این بحث را ازکشو به روی میزهای جامعه منتقل کرد و باعث شد که دیدگاه جامعه نسبت به روشنفکران و همچنین روشنفکران نسبت به هم حساس شود .

آل احمد بعد از تشریح سابقهٔ تاریخی واژهٔ روشنفکر در مکاتبات وادبیات فارسی و ریشه یابی آن ، به تعریف وظائف روشنفکران نسبت به جامعه و رویکرد آنها در قبال حاکمیت می پردازد و مسئولیت تاریخی آنها را یاد آوری می کند .

قبل آز آل احمد یاردیرینه اش خلیل ملکی که بقولی در حمام فین حزب توده رگ زده شد ، در نوشته هایش روشنفکر و جایگاه اجتماعی اش را چنین تئوریزه کرده بود :

« روشنفکران به معنی جامعه شناسی کلمه طبقهٔ خاص اجتماعی نیستند ، بلکه هرطبقهٔ اجتماعی روشنفکران خود را دارد ، بنابراین نمیتوان از ایدئولوژی خاص روشنفکران بحثی به میان آورد . روشنفکران درعمل تابع ایدئولوژی های خاص طبقات مختلف هستند ، بنابراین به همان اندازه که اختلافات طبقات درجامعه

حکم فرماست میان روشنفکران آن جامعه نیز تنوع ایدئولوژیک وجود دارد. اما بطورکلی می توان از طرز تفکرو حالات روانشناسی خاص صحبت کرد که همهٔ روشنفکران با ایدئولوژی های متضاد ممکن است کم و بیش آن حالات روانی باتفکرخاص را داشته باشند » *

بهررو با این بسط وپیشینه میرسیم به روشنفکران معاصرو مواظعشان در برابروضع موجود وتعهد و مسئولیت شان در قبال جامعه ای که به آن تعلق دارند . شاید اشاره به این نکته ضروری است که گرچه کل جامعه روشنفکری خاورمیانه از نارسائی های مشابهی رنج می برد اما در این نوشته مخاطب مستقیم نگارنده نخبه گان جامعه کرد است ، چرا که در این رابطه ، هم صاحب حشر ونشروارتباطات پویا تری هستیم و هم سابقه عملکرد اجتماعی آنها آشناتراست .

بنا به سابقهٔ تاریخی ، روشنفکران بطورعام در این حوالی همواره نسبت به وضع موجود بالاخص در برابرحاکمیت نقش مخالف را داشته اند ، گفتم بطورعام ، قطعا هر قاعده ای دارای استثنائی هم هست ، اما

چون درعملکرد اجتماعی روشنفکران استثناء اندک است ، بنابراین آنها بطورعام مشمول این مطالب خواهند بود

اشاره شد که روشنفکران کرد نقش خود را در جامعه در مخالفت با وضع موجود ، ضدیت و افشاگری نسبت به حاکمیت تعریف کرده اند ،اما این مخالفت خوانی بی آنکه توانسته باشد تغیرچشم گیری دروضع موجود و یا تعدیل استبداد ویرانگر منطقه ایجاد کند ، در عوض موجد نوعی رخوت وحتی سرخوردگی اجتماعی گردیده است ، چرا که گردش اطلاعات هرچند غیر رسمی ، درجامعه به میزانی است که نه تنها فعالین اجتماعی بلکه حتی نو جوانان هم از حجم فساد و تبعیض ها و بی عدالتی های گسترده اجتماعی مطلعند ،

می بینند که مثلا سران حکومت اقلیم ووابستگان آنها درچه شرائطی زندگی می کنند ، همهٔ این نمونه ها عینا

در آن بخش از کردستان که زیر سیطره حکومت آخوندهای ایران هم هست و سا کنان آن حوالی هم بخاطر طرح وافشاگری فعالین سیاسی طی سالیان متمادی ، درهرصورت ازهمین حد ازآگاهی بهره مند اند ، برهمین سیاق آن بخش از کردستان درحکومت ترک ها هم ، همین حد از ستم هم راه با یک جنگ ویرانگر در

جریان است . بنابراین پرسش این است که چرا بعد ازاین همه دیرسال افشاگری جامعه روشفکری کرد درمقابل

نظام های خودکامه حاکم برکردستان ، استبداد همچنان روبه فزونی می رود و چشم انداز آینده تیره تراست ؟ چرا بعد ازپشت سرگذاشتن سالهای مدید مبارزهٔ سیاسی نخبه گان جوامع کرد و تقبل هزینه های فراوان جانی ومالی و از دست رفتن جان های شیفتهٔ این مبارزین ، هنوز شاهد هیچ بارقه ای از دمکراسی و آزادی در جوامع کرد نیستیم ؟ آیا این به تنهایی سند گویایی براین مدعا نیست که این شیوهٔ مبارز از کمبود های جدی رنج میبرد و تغیرات مبرمی درکم و کیف آن الزامی است ؟

با اینکه شکست دولت عثمانی در جنگ جهانی اول سرنوشت مطلوب را برای ملت کرد رقم نزد ، با اینکه بعد از جنگ اول جهانی اوضاع دنیا و شرائط منطقه هرگز به نفع ملت کرد پیش نرفت ، بآ این همه نمی توان کم کاری خود ملت کرد را درعرصهٔ دیپلوماتیک در یکصد سال بعد ازقرارداد سورِ توجیه کرد .

کمبودها و نبودها

____________

قدمت مبارزات سیاسی که نتیجهٔ مستقیم ستم تاریخی درجوامع کرد می باشد باعث شده که سیاست زدگی یکی از مختصات معین این جوامع شود ،اینستکه روشنفکران سیاست را تنها راه چارهٔ همهٔ معضلات جامعه

می بینند و غیر ازمسیر سیاست چاره دیگری برای گشایش مشکلات جامعه نمی شناسند ، غافل ازاین که سیاست به تنهائی پاسخگوی همهٔ مسائل نیست ، وراه حل تمامی مشکلات جامعه از کوچه پس کوچه های سیاست نمی گذرد . تا دیر نشده یادآور شوم که ، قصدم تنزل مقولهٔ سیاست نیست ، چرا که براین باور بوده و هستم که سیاست ، زیستن در فضیلت بوده ، وبخشی از جامعهٔ مدنی و بخش جداناشدنی زندگی است ، این بجای خود ، نکته اساسی اما این است که جوامع کرد صرفا و فقط از مسیر سیاست به دمکراسی نخواهند رسید و جامعهٔ دمکراتیک الزاما محصول کار سیاسی نیست ، بنابراین وارد کردن این اندیشه دربطن فکری جامع ضرورت کارفرهنگی را الزام آور خواهد کرد ، و جامعه به این فهم مشترک خواهد رسید که کار فرهنگی بر سیاست ارجحیت دارد .

ما می بینیم امروز جریان های سیاسی و فکری بخاطردرگیر کردن خارج ازظرفیت خود با مسائل سیاسی

مجالی برای مشغله های فرهنگی ندارند، این است که احزاب و سازمان ها بجای تولید اندیشه صرفا به

راه حل های سیاسی متوسل می شوند ، درصورتی که مدل روشنفکرناراضی کار ساز نیست بلکه باید روشنفکرفرهنگ ساز شد ، و دراین مبارزه فرهنگی بنیاد یک فرهنگ دمکراتیک را در جامعه پایه ریزی کرد وبصورت یک پروژهٔ ملی و یک تولید جمعی روی آن کار شود ، درغیر این صورت حتی با سقوط و تغییرحاکمان خودکامهٔ فعلی محتملا سیستم های تمامیت خواه وحاکمان غدارتری جایشان را پرخواهند کرد .

بگمان من در این نهضت فرهنگی باید تا آنجا پیش رفت که حتی سیاست ما فرهنگی بشود ، یعنی سازمان ها واحزاب ما باید با تاریخ قدیمی وغنی ملت کرد آشنا شوند ، موقعیت تاریخی خود را تحلیل وارزیابی

کنند و بنگرند که در کجای این جهان ایستاده اند . بعنوان نمونه اگر سازمان ها درفکرتشکیل حزب هستند

پیشاپیش باید فرهنگ رایج حزبی رادر جامعه نهادینه کنند ؛ مزایای تحزب و عملکرد ووظایف حزب رادر

جامعه تشریح کنند ، وظایف احزاب را در قبال مردم وبلعکس ، و بطریق اولی رویکرد احزاب را دربرابرحاکمیت توصیف نمایند ونقش آنها را در ارتباطات وسیع تر یعنی در سطح جهانی به جامعه آموزش

دهند و در مجموع بنیانگذار فرهنگ حزبی در جامعه بشوند ، درچنین شرایطی است که حزب در معنای

سیاسی می تواند بوجود بیاید .

فرهنگ سازی

_____________

یکی از مسؤلیت های عاجل نخبه گان کرد و فعالان سیاسی جامعه ، می تواند فرهنگ سازی باشد که در سالهای اخیر به سیاست بازی تنزل یافته ا ست ، امرفرهنگ سازی باید دستکم حول دو محورطی طریق کند ؛ مرحلهٔ نخست ترویج پرسشگری در جامعه است ، به این معنی که پرسش به یک رفتار سادهٔ اجتماعی تبدیل

شود ، زیرا ما و جامعهٔ ما مبتلا به عارضهٔ نپرسیدنیم ، باید پرسش در مورد عملکرد مسؤلین همهٔ رده های اجتماعی ،سیاسی ، فرهنگی وبالاخص اقتصادی امری رایج شود و به کسی برنخورد . مرحلهٔ دوم فرهنگ

انتقاد و بسط تفکر انتقادی در کلیهٔ ابعاد و نهاد های جامعه ، بر بستری از مسؤلیت و ترویج انتقاد پذیری بجای

انتقادگریزی حاکم بر جامعهٔ موجود .

بدین ترتیب و دراین رهگذر است که روشنفکران وجریان های فکری ـ سیاسی می توانند همراه باجامعه

پابه پای هم درمسیر ایجاد یک فرهنگ متعادل پیش روند .

این مبارزهٔ فرهنگی غیراز بعد فرهنگ سازی دارای ابعاد دیگری هم هست که « خود سازی » بعد دیگر

این فرایند است ، بدین معنی که رهبران سیاسی و نخبه گان و روشنفکران نباید خود را دربرج عاج محبوس

نمایند ومابین خود و آحاد جامعه دیوار چین ایجاد کنند ، بلکه همان گونه که در ساختن فرهنگ جامعه تأثیرگذارند خود نیز از جامعه بیاموزند و در ایجاد فضاهای شهروندی یعنی مکان هایی که شهروندان بتوانند با هم ارتباط و گفتگو داشته باشند ، اهتمام ورزند و شرکت دراین فضاهای شهروندی را از جملهٔ و ظایف شهروندی خود بدانند .

نسل لاکتاب

ــــــــــــــــــــــــــ

یکی از معضلات پایه ای کشورهای جهان سوم ، بالاخص منطقهٔ خاورمیانه فقرمطالعه است . طبق آمار

نهادهای بین المللی میزان سرانهٔ مطالعه در کشورهای خاورمیانه با تفاوت اندکی زیر یک دقیقه در سال است ،

این رقم برای کشورهای پیشرفتهٔ صنعتی بازهم با تفاوتی نا چیزبالای یک ساعت در سال است . اولین بازتاب

قلت کتاب خوان ، در نازل بودن تیراژ کتاب خود نمائی می کند ؛ بعنون نمونه تیراژ کتاب درکشورایران با

هشتاد میلیون جمعیت هزار جلد می باشد ، واین عارضهٔ مبتلابه سایر کشورهای خاورمیانه هم هست .

این فقر مطالعه به اپوزیسیون هم سرایت کرده ، تا جائی که دامنهٔ مطالعهٔ آنها از فیسبوک ـ که در آن همه

چیز هست بجز اندیشه ـ فراترنمی رود ، این درجهٔ نازل بودن از میزان خود سازی نخبه گان ، تاثیرات

ماندگاری بر روند مبارزاتی جامعه و رهبران سیاسی هم گذاشته است ، تا آنجا که به دلیل بعضی مزایا حتی مایلند حقیقت شان را به مصالحه بگذارند .

جنجال های فرسایشی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یکی دیگر از معضلات جامعهٔ روشنفکری ما این است که عرصه های مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک

را به مباحث کهنه شده ویا اغراض شخصی که از فرط تکرار مطلوبی اتش را از دست داده ،اختصاص

می دهند ، تاجائی که صورت اصلی مسأله پاک می شود ، مضافا جنجال های فرسایشی هم توسط افراد با گرایش های متفاوت و گروه ها وجناح های مختلف ، به شیوهٔ غم انگیزی باعث اتلاف وقت و انرژی خود و جامعه می شود ، که مثل معروف سلمانی وفقدان مشتری را تداعی می کند .

به گمان من یکی ازعلل اساسی مباحثات بی انتها وکسالت بار این است که اپوزیسیون در مواجهه با مشکلات امروز جوامع خود حرفی برای گفتن ندارند ،مظافا بخاطر توقف دیرپا در گذشته ، دچارانجماد سیاسی هم شده اند ، نمونه اش بحث بی پایان ۲۸ مرداد در جامعهٔ روشنفکری ایران است که بعد از ۶۵ سال آزگار هنوزبر سر این که آیا باید آن را قیام ملی ، رویداد یا کودتای انگلیسی ـ آمریکایی نامید ، مناقشه است ،در حالی که بعداز این همه سال ، زمان آن رسیده که برسریک تاریخ ملی به توافق رسید و نقطهٔ پایانی گذاشت بر این معضل، وا نرژی ها را به سمت آینده هدایت کرد ، هما ن کاری که ملت شیلی بعد از سقوط سالوادرآلنده و کودتای پینوشه انجام داد .

بر گردیم به خطهٔ خودمان . درجبههٔ روشنفکران کرد هم اینجا وآنجا مباحثاتی از این دست د رجریان است

شبیه بحثی که اخیرا مربوط می شود به صف بندی های سیاسی سال های اول انقلاب ایران در شهر مریوان و

مقوله ای به نام « شیرین بهاره » بین دو جناح باز مانده از آن سال های دور ، که اخیرا در فضایی نه چندان صمیمانه بلکه خالی از فضل و فضیلت ، در رسانه های جمعی به قضاوت گذاشته شده است . فارغ از این که ادعا های کدام جناح به حقیقت نزدیک است ، حاصل بحث غیرازبه انحراف کشاندن ذهن افکارعمومی از مسائل حاد جامعه هیچ دستآورد ملموس سیاسی ، فرهنگی و حتی تاریخی برای خلق الله ندارد . در مطالب طرفین استدلال های شان را زیرعلم توجیهات تاریخی پوشش داده اند ، اما فراموش کرده اند که روشنفکر باید

در یادآوری های تاریخی بدوا اولویت های تاریخی را بشناسد و تشخیص دهد که این حادثه در کجای تاریخ

قراردارد ، نادیده گرفتن اولویت هایی که امروز ملت کرد با آن دست به گریبان است ، نشان می دهد که هر دو جناح دچار نزدیک بینی سیاسی شده اند .

برخلاف آنچه که هر دوجناح ادعا می کنند طرح این مباحثه نه « سندی است ماندگار در تاریخ شفاهی

چپ کردستان » و نه « خدمت و نگاهی است دوباره به تاریخ برای دستآورد های بیشتر » ، بلکه این یک

نزاع جمعی است که بوی الرحمان گرفته وتعدادی در برابرهم بر سر بحثی که هیچ جایگاه سیاسی یا تاریخی

در جنبش ملت کرد ندارد صف آرائی کرده اند . به بیان دیگر این استفاده ابزاری است از یک هدف والا

مبتنی است بر ارتقأ جنبش ملت کرد ، و همچنین تسویه حساب معوقه ای است که شباهتش به یک نزاع خانوادگی بیشتراست تا یک بحث تاریخی تأثیر گذار ، و دریغا بعضی از فعالین سیاسی قدیمی هم که داعیهٔ رهبریت سیاسی دارند ، خواسته یا ناخواسته سربازان این لشکرکشی شده اند ، که جز به بیراهه کشاندن جامعه از مسائل جدی و مطرح روز دستآورد دیگری ندارد .

به باور من ملت کرد امروزبه یک فرهنگ نو و کارساز مبارزاتی نیازمند است ، و دراین رهگذر تاریخی روشنفکران باید باررسالت فرهنگ سازی را به دوش بکشند ۰

بهروز قبادی

_____________________________________________________________________

* : خاطرات سیاسی خلیل ملکی صفحهٔ ۲۷۹