ملاحظاتی پیرامون جنبش طبقه کارگر ایران و وظایف روشنفکران واقعا کمونیست

 ملاحظاتی پیرامون جنبش طبقه کارگر ایران و وظایف روشنفکران واقعا کمونیست

 بر خلاف وضعیت پس از کودتای ۲۸ مرداد که بر اثر خیانت جریانات سیاسی آن دوره بویژه خیانت رهبری حزب توده که به غلط به عنوان جریان «کمونیستی» شناسانده بودنش و اعمال یک دیکتاتوری تماما خشونت بار  روحیه رکود و خمود بر طبقه کارگر و زحمتکشان بعلاوه بی اعتمادی نسبت به کمونیستها و کمونیزم تسلط پیدا کرده بود۰برغم تمام جنایات جمهوری اسلامی بویژه در دهه شصت طبقه کارگر و توده های ستمدیده ایران بر خلاف یکی از اهداف جمهوری اسلامی از تعرض سراسری به توده های کارگر و زحمتکش و کشتار هزاران کمونیست و آزادیخواه در دهه ۶۰ یعنی  ایجاد روحیه رکود بر کارگران و خلقهای ایران بر عکس   مبارزات کارگران و توده های ستمدیده ایران علیه جمهوری اسلامی تداوم یافت و امروز شاهد جنبش طبقه کارگر هستیم۰در اثر  انقلاب توده ای سال ۵۷ حکومت سلطنتی نابود شد، سد دیکتاتوری بورژوازی وابسته ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند، از این رو  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده، پس  قیام ۵۷ آمد خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که آن تشکیلات  حمایت معنوی و مادی توده کارگر را کسب کرده باشد۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واصل میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸  سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی توجه کنیم چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها را که در این خیال بودند که با رفتن «استبداد» سلطنتی «دمکراسی» حاکم شد و می توانند در سایه آن دمکراسی طبقه کارگر را متشکل کنند  جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر کار آرام سیاسی نیست۰ سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق یعنی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کند رذیلانه دعوت به مذاکره کند ۰ در آغاز مبارزه مسلحانه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت، جاری بودن اعتراضات کارگری و  در شرایط کنونی چنین پیشاهنگی  برای  حال بر اساس تجربه جریاناتی که معتقد بوده و هستند انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری  برای  حال بر اساس تجربه جریاناتی که معتقد بوده و هستند انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری  برای  حال بر اساس تجربه جریاناتی که معتقد بوده و هستند انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری ،کارگرانی که جاده را می بندند و فریاد می زنند «زیر بار ستم نمی کنیم زندگی،جان فدا می کنیم در راه آزادگی»۰چه کسی می تواند بگوید کمونیست می باشد و جرات کند بگوید اگر پیشاهنگ مسلح در داخل وجود داشت و صاحب هپکو را به سزای اعمالش می رساند کار اشتباهی می کرد؟من که بر این باورم، با چنین کاری در دل آن کارگری که می گوید آماده است جانش را «فدا» کند جا می یافت و او را به عنوان رهبر آگاه،شجاع و دلسوزش می پذیرفت و برای حمایت از چنان پیشاهنگی جانش را می داد۰به امید آن روز۰ غلام امیدوار  ۹ اکتبر ۲۰۱۷   انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری  برای  حال بر اساس تجربه جریاناتی که معتقد بوده و هستند انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری  برای  حال بر اساس تجربه جریاناتی که معتقد بوده و هستند انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری  برای  حال بر اساس تجربه جریاناتی که معتقد بوده و هستند انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری ،کارگرانی که جاده را می بندند و فریاد می زنند «زیر بار ستم نمی کنیم زندگی،جان فدا می کنیم در راه آزادگی»۰چه کسی می تواند بگوید کمونیست می باشد و جرات کند بگوید اگر پیشاهنگ مسلح در داخل وجود داشت و صاحب هپکو را به سزای اعمالش می رساند کار اشتباهی می کرد؟من که بر این باورم، با چنین کاری در دل آن کارگری که می گوید آماده است جانش را «فدا» کند جا می یافت و او را به عنوان رهبر آگاه،شجاع و دلسوزش می پذیرفت و برای حمایت از چنان پیشاهنگی جانش را می داد۰به امید آن روز۰ غلام امیدوار  ۹ اکتبر ۲۰۱۷   انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری  برای  حال بر اساس تجربه جریاناتی که معتقد بوده و هستند انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری  برای  حال بر اساس تجربه جریاناتی که معتقد بوده و هستند انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت،اتفاقا به دلیل جاری بودن اعتراضات کارگری  برای  حال بر اساس تجربه جریاناتی که معتقد بوده و هستند انقلاب توده ای، سد دیکتاتوری ترک بر داشت و کارگران توانستند تشکلات صنفی خود را ایجاد کنند ولی جمهوری اسلامی به علت نبود یک رهبری کمونیستی قدرتمند توانست یک شبه آنها ر ا نابود کند،  می توانم از همین حالا بگویم، که در اوضاع کنونی و در غیاب یک رهبری قدرتمند کمونیستی که کارگران کمونیست و پیشرو جزیی از این رهبری هستند  سرنوشت آن تشکلات دچار سرنوشتی مشابه آنچه بر سر تشکلات کارگری ایجاد شده پس  قیام ۵۷ خواهد بود۰وقتیکه از تشکیلات قدرتمند کمونیستی حرف می زنیم از تشکیلاتی سخن می گوییم که توانسته حمایت معنوی و مادی توده کارگر کسب کند۰ یعنی  در پروسه ای با توده کارگر یا حداقل بخش پیشرو طبقه به مثابه تسمه واسطه میان خود و توده عظیم کارگر  پیوند سازمانی پیدا کرده۰ در شرایط مشخص  ایران که به علت دیکتاتوری حاکم طبقه کارگر فاقد تشکلاتی مانند اتحادیه و یا سندیکاست جایی که پیشاهنگ قادر است بطور مسالمت آمیز با توده کارگر تماس گرفته و از این طریق آگاهیهای سوسیالیستی را به میان کارگران ببرد، کاریکه سیاسی کاران یا جریاناتی که  می خواهند با کار آرام سیاسی انجام دهند ولی قادر به انجام آن نبوده اند۰اگر ماحصل فعالیت جریاناتی که به کار آرام سیاسی در میان کارگران باور دارند در ۳۸ سال گذشته خصوصا چند سال اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در آن فضای شبه دمکراسی چیزی جز شکست نبود۰ دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از جمع و جور کردن دست و پایش بساط آنها جمع کرد و چیزی جز برزخ نصیب آن دیدگاه نشد۰همین تجربه که دارندگانش، به دلیل ماهیت خرده بورژوایی تفکرشان  از «کوبیدن میخ آخر تابوت مشی چریکی» از شادی قند در دلشان شکرآب می شد بار دیگر ثابت کرد که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته راه ایجاد پیشاهنگ طبقه کارگر و پیوند سازمانیش با توده کارگر نیست سوال این است پس راه و چاره چیست؟ برای پاسخ به این سوال دو تجربه تاریخی در دست داریم۰تجربه پر بار چریکهای فدایی خلق و کلا مشی مسلحانه در دهه پنجاه که با شش سال مبارزه مسلحانه به مثابه محور دیگر اشکال مبارزاتی که باید تاکید کرد به واقع چفخا بود که به دلیل مبارزه مسلحانه قادر بودند از دیگر اشکال مبارزاتی ،مانند پخش اعلامیه های سازمان که بواقع کاری علنی بود یا داشتن رادیو برای سخن گفتن با توده کارگر و زحمتکش استفاده کنند و همه حتی آنهایی که در خیال خود و با همکاری لانه کردگان در رهبری سازمان عشق «میخ تابوت» مبارزه مسلحانه را می «کوبیدند» انکار نمی کنند که سازمان چفخا به قدرتمندترین تشکیلات کمونیستی در ایران و منطقه تبدیل شده بود۰تجربه دیگر تجربه خلق دلاور کرد است که با مبارزه مسلحان خود توانست خمینی این سگ زنجیری امپریالیسم را وادار کرد رزیلانه دعوت به مذاکره کند و در آغاز آن مبارزه در کردستان سازمان قدرتمندترین سازمان سراسری در کردستان بود۰بله خلق کرد بود که برغم رهبری غیر کمونیستی توانست با مبارزه مسلحانه خود در برابر جمهوری اسلامی و »ارتش شاهنشاهی»اش که یک شبه تغییر نام داد تا مدتی از دست آوردهای خود دفاع کند۰ به نظرم اگر رهبری مبارزه مسلحانه خلق کرد در دست یک جریان کمونیستی معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک بود،برای از محاصره درآوردن خلق کرد و پراکنده کردن نیروی دشمن، مبارزه مسلحانه را به مناطق دیگر می کشید و نتیجه چیز دیگری و نه شکست خلق کرد می بود۰ به این هم اشاره کنم که مثلا  کومله آن زمان، اعتبار خود را از شرکت نا خواسته در مبارزه مسلحانه خلق کرد کسب کرد۰این دو تجربه نشان می دهند که پیشاهنگ طبقه کارگر نه از دل جنبشهای خود بخودی توده ها بلکه در پروسه به قول رفیق مسعود «عمل مسلحانه» ایجاد شده و رشد خواهد کرد با جنبش کارگری پیوند خواهد یافت، آنوقت اعتراضات کارگری جاری و خیزشهای توده ای مانند خیزش سال ۸۸  می توانند بستر رشد چنین پیشاهنگی باشند۰در شرایطی که کارگران هپکو  جاده را می بندند  فریاد می زنند «زیر بار ستم نمی کنیم زندگی،جان فدا می کنیم در راه آزادگی»۰چه کسی می تواند بگوید کمونیست می باشد و جرات کند بگوید اگر پیشاهنگ مسلح در داخل وجود داشت و صاحب هپکو را به سزای اعمالش می رساند کار اشتباهی می کرد؟من که بر این باورم، با چنین کاری در دل آن کارگری که می گوید آماده است جانش را «فدا» کند جا می یافت و او را به عنوان رهبر آگاه،شجاع و دلسوزش می پذیرفت و برای حمایت از چنان پیشاهنگی جانش را می داد۰برای رفع ابهام وقتیکه رفیق مسعود می گوید راه بسیج و سازماندهی طبقه کارگر و تامین هوژمونی این طبقه در انقلاب دمکراتیک ضد امپریالیستی «عمل مسلحانه» می باشد آنرا در ابعاد وسیع و به مثابه یک راه مطرح می کرد به این معنی که آن پیشاهنگ در آن مسیر در تمام اشکال مبارزاتی شرکت می کند و تلاش می کند آنها را ارتقاء خواهد داد، اما با توجه به تجربه چریکهای فدایی خلق ایران در دهه ۵۰  چنین پیشاهنگی با توسل  به مبارزه مسلحانه ایجاد می شود۰به امید آن روز۰ غلام امیدوار  ۱۰ اکتبر ۲۰۱۷