ناسیونالیسم ایدئولوژی بورژوایی دوران سپری شده
این نوشتار به افسانه ناسیونالیسم، و بازتاب و واکنش های به آن میپردازد.
برپایهی دیالکتیک، زایش ایدئولوژی ناسیونالیسم، همراه است با پیدایش مناسبات سرمایه داری. بر همین مبنا، ناسیونالیسم همانند نازیسم، فاشیسم، لیبرالیسم، سکولاریسم، سوسیال دمکراتیسم، جامعهیمدنیسم ووو ایدئولوژی مناسباتی است که نیروی کار آدمی را بهسان کالا در خدمت انباشت سرمایه و بازتولید سرمایهداری قرار میدهد. در بازنگری به تاریخ مبارزه طبقاتی، با سلطه سرمایهداران بر مناسبات تولیدی، مقوله حکومت– ملت نیز پدیدار شد. به این بیان که، در برههای خاص از تاریخ مناسبات سرمایهداری هر حکومت، سرمایهداران یک کشور، برآن بودند که استقلال اقتصادی و سیاسی خویش را در سرزمین زیر سلطهی خود پاس دارند و خود را غالب سازند. این برههی ترقی، رقابتی استقلال، و شکوفایی سرمایهداری، به سدههای ۱۸ و ۱۹ میلادی تا نخستین سالهای سدهی ۲۰ میلادی یعنی تا ۱۹۰۰ یا چیره شدن مرحلهی امپریالیستی باز میگردد. این فرایند برای سرمایه داری و تشکیل حکومتهای مستقل در کشورهای صنعتی و مرکزی، یک دوران طلایی است. اما سرمایه، همانند ابر مسمومی آسمانها را درنوردید زیرا در عمل، مرزی را بهرسمیت نمیشناسد. امپراتوری سرمایه و سرشت سرمایهداری بر خلاف مناسبات بردهداری و فئودالی، حتا بر خلاف امپراتوریهای پیشین، با جنگ و بدون جنگ، جهان گیر میشود: «نیاز به یک بازار پیوسته گسترش یابنده، برای فروش کالاهای خود، بورژوازی را به همه جای کرهی زمین میکشاند. همه جا باید رسوخ کند، همه جا ساکن شود، با همه جا رابطه برقرار سازد.» و این که «بورژوازی از راه بهره کشی از بازار جهانی به تولید و مصرف همه کشورها جنبهی جهان وطنی داد و علیرغم آه و اسف فراوان مرتجعین، صنایع را از قالب ملی بیرون کشید.»(۱) (مارکس، انگلس، مانیفست حزب کمونیست) به همین سبب به برداشت کمونیسم، کارگران بهسان طبقهای جهانی برای رهایی از اسارت و استثمار، میبایستی متحد و آگاه میشدند. شعار «کارگران جهان متحد شوید» از همین ارزیابی فلسفی برآمد و بر درفش کارگران نشست.
در این مفهوم بینالمللی بودگی، طبقه کارگر هر کشور، همراستا با وظیفه انترناسیونالیستی، یک تقسیم کار جغرافیایی «ملی» نیز به دوش دارند و آن پیشبرد انقلاب کارگری در زیستگاه خویش است.
افسانه ناسیونالیسم در ایران
مانیفست حزب کمونیست، برای نخستین بار آگاهانه و علمی، افسانهی «بورژازی ملی» و «دولت های ملی و مستقل» و «مترقی» را سپری شده خواند. از آن به بعد، میلیونها انسان و بیش و پیش از همه کارگران و زحمتکشان به سود بورژوازی «خودی» با شعار جنگهای «آزادیبخش» و «ملی» قربانی شدند. امکان وجود و برآمد «بورژواری ملی» و «مستقل» در ایران را آوتیس میکائیلیان (آ- سلطانزاده) نخستین دبیرکل حزب کمونیست ایران، نزدیک به یک سده پیش اینگونه ارزیابی کرد:
«ایران به خاطر فقدان سرمایه های بزرگ انباشت شده، نخواهد توانست با اتکاء به نیروی خود صنایع بزرگ سرمایهداری را به وجود آورد. بهعلاوه عدم وجود شرایط مناسب انکشاف سرمایهداری، باعث میشود سرمایههای بزرگ انباشت شده در دست بورژوازی تجاری و ربا خوار به کاررفتن – چنانچه قبلاً دیدیم- در صنعت، و به وجود آوردن کارخانجات و تاسیسات جدید متوجه کشاورزی شده و با استفاده از تمامی شیوههای استثمار عقب مانده، از نو وبال گردن دهقانان میشود…» [آ.سلطانزاده، انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان]
کمونیست انقلابی، سلطانزاده، در دومین کنگرهٔ کمینترن (انترناسیونال سوم) در ۲۵ ژانویۀ ۱۹۲۲ در جایگاه عضو هیئت اجراییۀ کمینترن، به نمایندهگی از حزب کمونیست ایران در انترناسیونال سوم، به نقد بینش غالب در کمینترن در سیاستها و تحلیل اشتباه باور به «بورژوازی ملی و مترقی» در ایران به رهبری رضا شاه و مواضع شوروی پرداخته و در حضور لنین، اعلام می کند:
«آنچه تعجب آور است این است که در اتحاد شوروی به مدح و ثنای این «قهرمان ملی» را بگویند در حالی که این «قهرمان ملی» دربست در دست ارتجاع است» [آ.سلطانزاده، انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان] در این نگرش، او به همراه «روی» از هندوستان و نمایندگانی از مکزیک، از انگشت شماران بود.
نزدیک به پنجاه سال بعد، در سال ۱۳۴۹ انقلابیونی همانند علی اکبر صفایی فراهانی، فرمانده چریک های فدایی خلق ایران در خیزش سیاهکل، (در دفتر آنچه یک انقلابی باید بداند) «بورژوازی ملی» را «بورژازی ناکام» می شمارد که در مشروطه شکست تاریخی خورد و کمپرادوریسم به جای آن نشست و تنها کاریکاتوری از آن به جای ماند. مسعود احمدزاده، همرزم وی و از بینانگزاران چریکهای فدایی خلق ایران نیز همزمان در سال ۱۳۴۹ در کتاب (مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک)، همسخن با صفایی فراهانی، «بورژوازی ملی» را موضوعی تاریخ گذشته اعلام می کند و برخلاف ارزیابی اشتباهآمیز زنده یاد بیژن جزنی، تمامی بخش های بورژوازی در ایران را ضدانقلاب و دلال و کمپرادور می شمارد. آنکه: اگر کسانی پس از اینها که «کشف» «افسانه بورژوازی ملی» را به نام خود کردند و سخن گفتند، سزاوار بود از این مراجع تاریخی و انقلابی نیز یاد می کردند.
«سرنوشت» کشورهای پیرامونی همانند ایران با ورود سرمایه به مرحلهی امپریالیستی، چون «تقدیری» شوم، در آسمان سرمایه نوشته شد. سرمایه ربایی، دلالی و تجاری واپس مانده در کشوری همانند ایران نه میخواست و نه میتوانست نقش مترقی داشته باشد؛ ازهمین روی رضاخان و دولت وی که سر فرمانده دولت چنین سرمایهداری بود، نیز، تنها به سوی وابستگی و امنیت سرمایههای جهانی رویکرد داشت و خود از جمله کارگزاران چنین مناسباتی بود. بنابراین در ادامه و در جانشینی وی، بورژوازی دلال- کمپرادور ایران، از هرنوع بورژوازی تجاری و سوداگر دیگر، رذلتر و ارتجاعیتر است. حکومتهای کمپرادور- دلالها، الیگارشی پهلوی و حاکمیت اسلامی سرمایه در حکومت اسلامی، ارگانها و کارگزاران سرمایه جهانی بوده و میباشند.
«توپخانهی سنگینی» که به بیان مانیفست: با «بهای کالاهای ارزان» دیوار چین را در هم میکوبید، دیوار امپراتوریهای چین و روسیه، از آسیا تا آفریقا و تمامی جهان را در هم کوبید، اما «جهانی همشکل و همانند خویش» نیافرید و «وحشی ترین ملل را به سوی تمدن » نکشانید. با جهانی شدن سرمایه، تضاد بین از خود بیگانگی انسان و خودآگاهی انسانی و تضاد بین بردگی جدید و رهایی، ژرفتر شد. «مدنیت» بورژوایی به بربریت کامل بازار آزاد و فلاکت و کشتار و سرقت هستی جامعه و طبیعت انجامید و به بحرانهای دورهای و در پی هم بحرانها و بحران مرگ آور کنونی کشانیده شد. مانیفست به درستی این روند را ارزیابی کرد: «نتیجه الزامی این وضع تمرکز سیاسی ست.» سلطهی قهرآمیز سرمایه بر تودههای زیر استعمار از ملزومات سرمایه و انباشت ناشی شده و نوعی «پیشرفت» خوانده میشد، اما در کاپیتال مارکس، گسترش استعماری سرمایهداری، نمونه استعمار بریتانیا در هند، «چیرهگی منفی» نامیده شد. و مخوف بودن این سلطه و کشتار بومیان و بردهگان در آفریقا و قارهی آمریکا، افشا شد. در مانیفست حزب کمونیست، چیرگی بر طبیعت از سوی گسترش سرمایه ارزیابی میشود و در کاپیتال، داهیانه از تجاوز شیوه تولید سرمایهداری بر«محیط طبیعی و تخریب منابع دیرپای حاصل خیز» سخن گفته میشود.
بحران سرمایهداری
در شرایط کنونی، بحران سرمایهداری، به مدار دیگری گراییده و «تکرار ادواری» آن تنها «بیماری اضافه تولید» نیست. نولیبرالیسم و مانورهای تنظیمسازی دوباره (دِ- رگولاسیون)، همسازی ساختاری یا(Adjustment)، بیکار سازی که به فریب «تعدیل» نام نهاده شده، و قمارهای بورس (اسپیکولاسیون) و سی دی اس ها (CREDIT SWAP DEFAULT) و و و نوعی آزادی عمل با پشتوانهی میلیتاریسم جهانسوزی را برای گسترش سرمایه، به ویژه سرمایه مالی آفریده است. به فاصله کوتاه تر از چند ماه، کشورها و حوزههایی مانند بالکان، آسیای مرکزی، خاورمیانه، شمال آفریقا، شمار ترکیه، افغانسان، عراق، یمن، سوریه، مصر و در اروپا اکراین، به وسیله سرمایهی جهان گستر، مورد هجوم قرار گرفته، زیر ساخت تخریب، اشغال، دست به دست و فروخورده میشوند. به نگرش مارکس، تناقضات الزامات تولید و گردش، بحران میآفریند و اما بحران اضافه تولید و کاهش نرخ سود و ارزش سرمایه و کار، به طور گذرا و کوتاه مدت با صدور سرمایه، کالا، تجارت خارجی، گسترش نیروی کار، شدت استثمار و غارت ارزش افزوده مطلق و نیز از راه انباشت بدوی سرمایه در سرزمین های دیگر مهار میشود. مهاری تنها بهسان آتش زیر آتشفشان، تا برههای دیگر هولناک تر و ویران گرانهتر، شعلهور شود. بحران کنونی در آغاز هزارهی سوم میلادی، جهان شمول، در برگیرندهی همه حوزهها و اشکال سرمایه، مداوم و خزنده اینک انفجار یافته است. این بحران با چنین خصلت نمایی، کل ساختار جهانی سرمایه را فرا گرفته است و دست بردار نیست. هرچند این به معنای فروکاهی روند تولید و سد کنندهی گردش و بازدارندهی تحقق سرمایه و انباشت نمیباشد؛ طبقه کارگر جهانی نیز در چنگال این بحران اجتماعی و ساختاری تنیده شدهاست. نئولیرالیسم به سان ایدئولوژی جهانی شدن (گلوبالیزاسیون) در نیمه دوم ۲۰۱۰، با آخرین نفس در کنترل بحران بازماند و گونهای محافظت گرایی (پروتکتویسم) در دستور سرمایه جهانی قرار گرفت.این تاکتیک، اما تلاشی گذرا و ناآکارآمد بوده که شکست آن از هم اکنون پیداست. در آمریکا سیاست دونلاند ترامپ و در انگلستان «ترزا می» نمونههای برجسته کارگزاران این راهبردها هستند.
بازتاب بحران در منطقه، کردستان و ناسیونالیسم
بحران جهانی سرمایه به کشورهای پیرامونی سرمایه پرتاب و خیزشهای عموم خلقی «بهار عربی» نمودار می شوند، اما میدان تحریرها، به جای آزادی، میدانهای اسارت می شوند و بمبافکنها و بمبهای شیمیایی و بشکهای بر سر اهالی فرو میریزند. بحران سرمایه، بلاگردان خویش را برای مهار، درمیلیتاریسم، اشغال بازارها و تخریب جهان میبیند. بانک جهانی و صندوق بین المللی پول هر کشوری را به ویژه در حوزههای پیرامونی زیر و رو میکنند و دولتهای دست نشانده را به قدرت مینشانند. نمونههای عراق و مصر و اقلیم در کردستان عراق ووو امتیازات و نهادهای اجتماعی دستاورد سدهها مبارزات طبقاتی کارگران، یکی در پی دیگری لغو و نابود میشوند. در عراق با برکناری دولت بعث، مناسبات استثماری و طبقاتی حاکم میماند و خودمختاری خلق کرد اعلام میشود، اما تودههای زیر ستم، همچنان زیر ستم میمانند و تنها سهمی از رانت و دلالی به بورژوازی منطقه تازه به قدرت رسیده داده میشود. این شیوه در رانتخواران سیاسی و اقتصادی، فساد آفرید و کارگران و زحمتکشان زیر ستم دوگانه را در جشن آزادی به فلاکت و سوگ نشانید. «خلق» برای سوسیال دمکراسی، «اسب تروای» این دستبردها میشود. ناسیونالیسم سده ۱۸ و ۱۹ با مضمون و ماهیتی ارتجاعی ناسیونال نئولیبرالیسم سده ۲۱ نمودار میشود. پس از جنگ جهانی نخست، مبارزات و خیزشهای «ملی» به رهبری سوکارنوها دراندونزی، ناصرها در مصر و گاندیها در شبه قاره هند و در آفریقا قوام نکرومهها و خاور میانه جنبش آزادیبخش فلسطین (فتح) به رهبری یاسر عرفات و همدستان وی، در آمریکای جنوبی و لاتین در پوشش «ارتشهای آزادیبخش» و چپ و «ضدامپریالیست» در تمامی مستعمرات و نیمه مستعمرات، با سرکوبگری امپریالیسم و کارگزاران آن در هم کوبیده شدند و یا ذوب مناسبات، در بازار سرمایه، کارگزار شدند. پس از جنگ دوم جهانی، برآمد «دولتهای ملی» و «دموکراتیک» و «جنبشهای آزادیبخش ملی» به پشتوانه و دخالتگری «روسیه شوروی» زیر نام «اردوگاه سوسالیسم» در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، در بازار جهانی سرمایه و مناسبات حاکم حل شدند. اگر ناسیونالیسم سدهی بیستم به نازیسم (ناسیونال سوسیالیسم) و فاشیسم گرایید و یا نمونهی اندونزی «استقلال» طلب و «آزادیبخش» سوکارنویی، به کشتار افزون بر یک میلیون کارگر و کمونیست به فرمان سوهارتو انجامید. در بهترین حالت، نمونههای نیکاراگوئه به رهبری ساندینیستها، ارتشهای آزادیبخش ایرلند، بولیوی ووو در تن سپاری، کارگزاری و ادغام در بازار جهانی و نئولیبرال به رقابت کشانیده شدند. گروهبندیهای گریلایی، اتحادیههای کارگری و چپ پوپولیست (نمونه لولا دا سیلوا و دیلما روسف در برزیل) و اروگوئه و شیلی و بولیوی ووو با دریافت پستی، پایگاههای خود را پشت سر نهادند و تفنگها و تهیدستان را بر زمین و دردولتهای پیرامونی، مقامی یافتند. این سرانجام رهبران و جنبش خلق کرد در سوریه و ترکیه میباشد که در بازیهای پارلمانتاریستی و تکیه بر وعده های بورژوازی جهانی، آمریکا و یا روسیه چنین مسیری را پیموده، هزینه گزاف داده و هنوز میپیمایند و جنبش ستمدیدگان را به انحراف برده، کانتونها وشوراهای خودگردان را یکی بعد از دیگر مغلوب و بر میچینند و از محتوای خود- دولتی شهروندان تهی میسازند.
اسلام سیاسی، به سان یک ایدئولوژی آکتورها
پیدایش، اسلام سیاسی با به قدرت رسیدن حکومت اسلامی در ایران، آزمون و آلترناتیو تازهای بود به سود سرمایه جهانی. در ایران، کشور پاسداران به تجربه درآمد و برای سرمایه کارسازترین آلترناتیوها شد. دولتها و نیروهای اسلامی ناب، یکی در پی دیگری به پشتوانهی سیاست و نظامی سرمایه جهانی در آسیا و آفریقا نمونه افغانستان، پاکستان، بنگلادش، اندونزی، ترکیه، مصر، عراق، سودان، فلسطین، سومالی، بحرین، عربستان، نیجریه،بسیرای از کشورهای آسیای مرکزی پیرامون روسیه، ووو پرچم سیاه و سبز اسلام را برای بسیج و انحراف «مستضعفین» و محرومین به اهتزاز درآوردند. جهادطلبان، بسیج شدند؛ از جهاد اسلامی تا بوکوحرام و الشباب و القاعده و النصره و داعش، حشدالشعبی (بسیج شیعه عراق زیر فرمان سپاه قدس حکومت اسلامی ایران و بدر و ضمیمهی ارتش عراق)، حزبالله، اخوان المسلمین، ووو تا میلیتاریسم سرمایه جهانی در بحران را مشروعیت بخشند. در غیبت طبقه کارگر سازمان یافته و آگاه و سوسیالیسم انقلابی و حزب کمونیست انقلابی، این یک پروژهی جهانی سرمایه بود، «طبقه متوسط» با رفرمیسم و سوسیال دمکراسی خویش و سنت و فرهنگ و رنگ و خوی بومی، حتا به نام چپ و کمونیست و یا برعکس با برداشتن تابلو کمونیسم بر ویترین خویش و گزینش نام سوسیال دمکرات و سوسیالست به حرکت افتادند. این گرایشهای بورژوایی، با برخورداری از سنتهای دیرین سالهای ۱۹۰۰ از برنشتین و کائوتسکیها، واپس ماندهتر، کمونیسم و طبقه کارگر را هدف قرار دادند تا بر دوش این نیروها، سهمی در قدرت سیاسی و اقتصادی بربایند. بورژوازی آن گونه که مارکس میدید، بیش از همه، مصلحت اندیش تر از آن بود که تمامی نمودهای جامعهی کهن را در نوردد.
بیداری اپورتونیسم در جنبش سوسیالیستی
اپورتونیسم نفوذ کرده در احزاب کمونیسم نیز همیشه در تندپیچ ها و شرایطی مناسب سر برون میآورند. حزب کمونیست ایران بهسان پیشاهنگ انقلابی طبقه کارگر ایران، برخوردار از اعتبار و اعتماد کارگران و پیشاهنگان طبقه، دخالتگر در مبارزه طبقاتی پرولتاریا، از این واقعیت و گزند، مصون نبوده است. بروز رفرمیسم و جلوهیابی گرایش ضد حزبی، پوپولیستی و رفرمیستی، در پوشش سوسیالیسم منطقهای و بورژوایی از جنگ خلیج، سرنگونی صدام و اشغال عراق توسط آمریکا نمونههایی از این برآمدها بودهاند. بسیاری در راه انقلاب کارگری جان باختند، برخی از مبارزه دور شدند و برخی با پراکنده شدنهای پیدر پی، محو شدند و برخی حضوری در حاشیه یافتند. برخی با همهی اعلام آمادگی کمر بسته به خدمتگزاری، به انتظار تغییر از بالا، به متحدین سلطنت طلب و دیگر گروهبندی سیاسی بورژوا-امپریالیستی دمخور و دمساز شدند. اینان به امید شرکت یابی در سهم رانت منطقهای، همانند آنچه در کردستان عراق به خرده دولتهای اقلیم رسید، بهانتظار نشستهاند. پاتوقهایشان، کریدورهای وزارت امور خارجه و کاخ سفید و کعبه و لابی پارلمانها بود. صدایشان از گلوی «محسن سازگارها» (بنیانگزار سپاه سرمایه در ایران) و در کنار حزب دمکرات و طیف تودهای و بنیادهای «الوف پالمهها» و مدیاهای امپریالیستها و عربستان (تلویزیون ایران فردا) درکنار «علیرضا نوریزادهها»ی جارچی، رله میشود. آنان حتا با گشودن درب گفتگو با «خط ۳»حکومتی موسوم به «اصلاحطلبان» و شرکت در بازیهای انتخاباتی حکومت اسلامی، در آمد و شد ماندند. با ورود گروه ترامپ به رهبری دولت آمریکا، با شعار «قدرت را به آمریکا بازمیگردانم» و «اول آمریکا» این گرایش ها اکنون با اعلام همه پرسی در کردستان عراق برای استقلال، ذوق زده شدهاند. اینان خشنود از شعارهای تاکتیکی و وعدهها و دخالگتریها و حضور نظامی بلوکهای امپریالیستی روس و آمریکا در منطقه، سر از پا نمیشناسند. این گروهبندیها در کشاکش و رقابت نیروهای ناسیونال – نئولیبرال در منطقهی کردستان، برای شرکت در جنگ نیابتی نیز، بیش از پیش تلاشهای فشردهای از بیرون، در دستور کار قرار دادهاند. این تدارک درحالی چیده میشود که سازمان کردستان حزب کمونیست ایران-کومهله و حزب کمونیست ایران در این روند افزون بر ۴۰ ساله با گذر انقلابی از تمامی تندپیچهای مبارزاتی تا اکنون، با پاینبدی به اصول کمونیسم و جانفشانی، همچنان سربلند و استوار و سازش ناپذیر مانده است.
تاثیر ترامپیسم با بوی نفت
ترامپیسم و شعارها و تاکتیکهای ایذایی و فشارهای کاخ سفید بر باند خامنه ای و سپاه (خط یک و دو) به سود باند روحانی-خاتمی (خط۳) بار دیگر گروهبندیهای سیاسی بورژوایی بیرون از حاکمیت، از جمله نیروهای منطقهای کردستان (ایران) را امیدی دیگر بخشید. در پی تغییر در شرایط منطقه و پیدایش ترمپیسم، در تیرماه سال ۱۳۹۵، عبدالله مهتدی دبیر اول «سازمان زحمتکشان» طی فراخوانی از کومهله (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) در خواست کرد زیر “چتر پلاتفرم مشترک” همکاری داشته باشند. این تیر در تاریکی، بهسنگ نشست، با کمی ترکش، که باید کوبندهتر و شفافتر پاسخ میگرفت. توهم و امید به تغییر از بالا در رسانهها و نشستهای پی در پی منطقهای در کردستان عراق برای یارگیری در قبال رقبا، به ویژه از سوی حزب دمکرات کردستان عراق (پارتی)، تلاشی همه جانبه آغاز شده بود.
در یک همکاری تاکتیکی و موردی در کارزار تحریم انتخابات ریاست جمهوری، فرصت طلبانه عناصری در بیرون حزب کمونیست ایران و کومه له نیز، فرصت خودنمایی یافتند. سوی دیگر این حمله بهانهای بود برای بورژوازی که درون را نشانه گرفته بود.
فشرده آنکه، با فشا ر و تمهیداتی از بیرون به وسیله احزاب بورژوا- ناسیونالیستی منطقهای، تلاش شد تا اهداف کومه له را در خودمختاری طلبی و حق تعیین سرنوشت خلاصه کنند. اسناد کنگرههای کومهله به روشنی یکی در پی دیگری به روشنی در مبانی استراتژی خود اعلام میدارند که «اینکه کومهله امروز در راس یک جنبش انقلابی در کردستان قرار دارد به هیچ وجه حاصل پراتیک وی در زمینهی تعیین حق سرنوشت و خود مختاری طلبی نبوده است، زیرا اگر قرار باشد به این اعتبار جریانی در رای «جنبش کردستان» باشد، چنین نقشی را احزاب بورژوایی و ناسیونالیست از زمینه وامکات بسیار مساعدتری برخورد بودند و آنها هم تاریخاً در راس جنبشهای ملی کرد بودهاند و سنتهای آنرا دارند و همین امروز هم باقیمانه توهمات تودهها را در این زمینه پشت سرخود دارند…» و وظیفه کومهله را اینگونه اعلام میدارد: «…اشاعهی کمونیسم در میان کارگران و تبدیل کمونیسم به یک نیروی اجتماعی، منزوی کردن و بیاعتبار کردن قطبهای بورژوایی ورویزیونیستی، دفاع از خواستههای زحمتکشان روستا، مبارزه بر علیه بی حقوقی سنتی زنان در جامعه…» و «بنابراین برای ترسیم خط مشی فعالیتهای آتی کومهله هم به جای اینکه از یکی از عرصههای تاکتیکی فعالیتهای کومهله، یعنی مبارزه برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم کردستان شروع کنیم، بایستی از اهداف کارگری کومهله و نیازهای مبارزه طبقاتی کارگران در کردستان شروع کنیم و سپس به تاکتیکهای کومهله در مبارزه برعلیه ستمگری ملی هم برسیم….. شکل دادن به صف کارگران کمونیست، متحد کردن کارگران به مثابهی طبقه تحت رهبری جریان کمونیستی، به میدان کشانیدن طبقه کارگری به مثابه یک رهبردر مبارزه سیاسی و در تقابل با تمام نیروها و تشکلهای بورژوایی…، تبدیل کردن جنبش کمونیستی به یک نیروی اجتماعی، آن وظایف اساسی و تاخیر ناپذیری هستند که ما در جنبش کردستان، آنها را بایستی به پیش ببریم…» (کنگره ششم کومهله به نقل از دفتر ارزیابی از کومهله وحزب کمونیست ایرن، اسنادی از کنگرههای ششم، هفتم و هشتم کومهله، دفتر نخست، ص ۲۲- ۲۴، اسفند ۱۱۳۷۸، به کوشش رفیق ابراهیم علیزاده)
در رابطه با برخورد به موضوع تحریم و همکاری پیرامون یک موضوع سراسری (انتخابات در ایران) با نیروهای بورژوایی که مورد انتقاد من نیز بود و هست، بیرون از حزب کمونیست ایران با دو برخورد روبرو بودیم: برخوردی انتقادی، سازنده و از راه رفاقت و در دیگر سوی، با برخوردی مخرب، کینهتوزانه و فرصت طلبانه از جانب گروهبندیها و عناصری که درعمل به ناسیونال رفرمیستها نیرو میبخشیدند و از هرگونه تلاشی برای تخریب و شایعهپردازی و شانتاژ فروگذار نبودند. دراین میان حتا سوسیال رفرمیستهایی مزمنی (برآمده از بینش تودهای) مانند «راه کارگر» (کمیته اجرایی) که در پرچمداری از تودهایسم ید طولایی دارند، فرصت را غنمیت شمردند. این جریان که همیشه حول و حوش انتخابات رژیم اسلامی تنها درمخالفت با ولایت فقیه و نه مناسبات سرمایهداری حاکم شعار میدهد، و پرسه زنان بودهاند، گرایشی رفرمیستی که تنها مخالف «نظارت استصوابی شورای نگهبان» بوده و مایوس از شرکت نداشتن درانتخابات از خاتمی تا …، برههای فراخوان کارگران به جبهههای جنگ «میهنی» و فراخوان «۱۲ ساعت کار،۸ ساعت دستمزد» در شرایط جنگی…در برههای اتحاد پایدار با حزب دمکرات، و اینک با شعار پارلمانتاریسم، اتحادیه گرایی، تبلیغ و ترویج رفرمیسم، مجلس موسسان بورژوایی ووو فرصت یافت تا با فرار از جلو، به حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب، زبان به گستاخی بگشاید و تا آنجا پیش رفتند که حزب کمونیست ایران را متحد بورژواز، پیوسته به «رژیم چنج» و ترامپیسم نامیدند. این خود را به فراموش کاری زدهگان، به خوبی میدانند که «رژیم چنج» از بالا، تبلیعی است برای تحکیم باند روحانی در برابر دیگر باندهای رقیب حکومتی، و کمترین امکان و ضرورت اجرایی برای بورژوازی جهانی دارد.
در برگزاری کنگره۱۷ کومهله درماه ژولای ۲۰۱۷، با تصویب بیانیه سیاسی و قطعنامهها و قرارها به ویژه بازنگری کامل قطعنامه کنگره ۱۵ در باره همکاری با نیروهای سیاسی در کردستان با شفافیتی قاطعانه از جمله چنین اعلام شد:
«…احزاب سیاسی فعال در کردستان هر یک میکوشند تا در انطباق با استراتژی سیاسی و پایگاه طبقاتی خود همپیمانانشان را در سطح سراسری انتخاب کنند. گاه انتخابها آنچنان ناهمگون است که پیشبرد امر همکاری احزاب سیاسی در کردستان را به شدت دشوار و گاهی حتی غیرممکن می سازد. همپیمانی با اصلاحطلبان حکومتی و یا نیروهای شوونیست اپوزیسیون ایرانی، مانند سلطنت طلبان ویا همپیمانی با سازمان مجاهدین خلق ایران که خواهان برپایی یک جمهوری اسلامی دیگر در ایران است و همگی آنها باحق تعیین سرنوشت مردم کرد دشمنی می ورزند، از آن جمله هستند…
دوم، در پیش گرفتن سیاست اتکاء به دخالت قدرتهای امپریالیستی؛ دخالت ابرقدرتها و میدان دادن به دخالت دولتهای منطقه که هرکدام به دنبال منافع ویژۀ خود هستند، وارد شدن به ائتلافهای ارتجاعی در سطح منطقه…
ششم، همکاری نیروهای سیاسی در هر سطحی که انجام بگیرد، لازم است در راستای منافع عمومی کارگران و مردم ستمدیده در سطح ایران و منطقه بوده و در جهت تقویت مبارزات جمعی و مستقیم آنها علیه جمهوری اسلامی و حکومتهای سرکوبگر مردم کشورهای منطقه انجام بگیرد...»
این بیان روشن، راه را بر هرگونه تفسیر و برداشتسویی میبندد. اگر نیروی ناسیونال رفرمیست، هم پیمانان طبقاتی خویش را در گروهبندیهای بورژوایی میجوید، حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن نیز همپیمانان طبقاتی خویش را در طبقه کارگر و جنبش سوسیالستی مییابد. به این بیان که، ناسیونال رفرمیسم، با به تاریخ سپرده شدن نقش و وظیفه ناسیونالیسم، ناچار است که به ارتجاع منطقه، به باند «اصلاح طلبان» حکومت اسلامی، به سلطنت طلبان و شاهپرستان و مجاهدین رجوی و ملک فهد و شیوخ امارات و ترامپ و کمپینهای نئولیبرالیسم جهانی چشم بدوزد و چشم به راه تحول از بالا و «رژیم چنج» و از این انتخابات تا انتخابات بعدی باشند.
اگر آن ناسیونالیسم پیشا امپریالیستی در پی استقلال و آزادی بود و با پرچم آزادیبخش در ایرلند، آمریکای لاتین، و مرکزی و آفریقا و آسیا به جنبش در میآمد، اینک دربرهه پسا گلوبالیزاسیون، به کارگزاری سرمایهداران متروپل تن میسپارد و ناجی فرمانروایی واقتصادی و سیاسی خویش را مرتجعترین و ضدانسانیترین حکومتها و امپراتوریهای سرمایه می داند. بقایای ناسیونالیسم در کردستان عراق و سوریه و ایران و ترکیه، در راهروهای کاخ سفید میپلکند، بر در دیوار و پرده ی کعبه آویزان می شوند، ترامپیسم را منجی می شمارند. با همزادان خویش، یعنی ناسیونال نئولیبرالیستهای ایرانی، فارس، عرب و بلوچ به دستبوس شاه نفت و کعبه می روند و در سرسپارانه، در پی ترامپ و رکس می دوند. سهم سهام مالی و شرکت در حکومت طبقاتی و بقا خویش را در گرو بقا سرمایه جهانی و بمب افکن ها می دانند. آنان، به آسمان چشم دوختهاند تا در زمین سهمی یابند و حکومتی کمی آنسوتر بنشیند تا اندک جایگاهی برای نشستن بیابند.
نیروی کمونیستی، وفادار به اصل انترناسیونالیسم کارگری، و به طبقه کارگر، به تهیدستان شهر و روستا و به جنبشهای کارگری و سوسیالیستی پشتوانه دارد و استراتژی سرنگونی سوسیالیستی حکومت اسلامی و سازمانیابی مناسبات سوسیالیستی به رهبری نه- دولت کارگری سازمانیافته در شوراهای انقلابی پرولتاریا را در برنامه دارد.
تفاوتهای ما و چرایی بروز ناسیونال رفرمیسم
تفاوت سازمان کمونیستی پرولتاریا، یعنی حزب کمونیست ایران با دیگر سازمانها و گرایشها، در انترناسیونالیستی بودن، همیشه «محرک جنبش به پیش» بودن، و چهرِ مشترک آنها با دیگر احزاب و سازمانهای کارگری «متشکل ساختن پرولتاریا به صورت یک طبقه، سرنگون ساختن سیادت بورژوازی و به دست قدرت حاکمه سیاسی پرولتاریا» ست. به بیان دیگر، سازماندهی انقلاب، پیروزی انقلاب و سازماندهی تحقق سوسیالیسم. با چنین پیش شرط و ویژگی هاییست که حزب و سازمان کمونیستی طبقه کارگر، در برابر دیگر احزاب کارگری بنا به بیان مانیفست، قرار نمیگیرند، بلکه پیشتاز و پیشاهنگ مبارزه طبقاتی اند.
«تشکیل پرولتاریا به شکل طبقه»، خود – رهایی پرولتاریا و جامعه انسانی را در پی دارد. این یک تئوری علمی برای ریشهکنی فلاکتها و ناهنجاریهای اجتماعی ست، همانند نظریه علوم پزشکی در باره یک بیماری. جنبشها و اعتراضات زنان و جوانان و ملیتها و اقوام و اقلیتهای اتنیکی و… همه و همه به رهایی طبقه کارگر مشروط است و از آنجا که طبقه کارگر هنوز بهسان یک طبقه آگاه، سازمانیافته و برای خود به این ضرورت دست نیافته، خود لایههای اجتماعی غیرکارگری بدون داشتن فلسفه و رسالت این وظیفه تاریخی به میدان آمدهاند و به تنهایی راه به جایی نمیبرند، جز به راه بورژوایی و ماندن در وضعیت آخر. چرایی هنوز تاخیر در برآمد آگاهانه و طبقاتی و سراسری طبقهی کارگر به عهده کمونیستها و چاوشگران دانش مبارزه طبقاتی کارگران است.
حزب کمونیست ایران، حزب کارگران، تنها بخش کوچکی از طبقه کارگر است، اما همین بخش است که کل طبقه میلیونی و جامعه را به حرکت و جنبش رهنمون میسازد و همانند لوکوموتیو به جلو و سرانجامی پیروز میرساند. حزب کمونیست کارگران، کارآترین و ضروری ترین سلاح رهایی بخش جامعه، و ضمانت پیروزی انقلاب است. حزب لوکالیست، برخلاف حزب سراسری، تمامی عوامل شکست را داراست، و ظرفیت و استعداد سازش و شرکت در قدرت سیاسی و سرکوب را دارد. حزب کمونیست، پیشروترین، آگاهترین و ازهمین روی انقلابیترین بخش طبقه کارگر است. این حزب، منافع دیگری جز منافع طبقه کارگر سراسری را در برنامه و هدف ندارد. این حزب در همان حال یک اهرم سیاسی و سازمانی است، که با سازماندهی و آماده سازی طبقه کارگر، میتواند سنگینترین وزنههای مناسبات طبقاتی، یعنی حکومت و طبقه سرمایهدار را بر دوش جامعه بردارد، سرنگون کند و به زباله دانی تاریخ بیافکند. چیزی که از عهده و توان وماهیت حزب لوکالیست خارج است.
وجود انحرافات عمیق درون جنبش کارگری در شکلهای لوکالیست گرایی و محلی گرایی، اکونومیستی، فرقه گرایی، سوسیال دمکراتیک، اعتقاد به رشد و شکوفایی خود به خودی، تدریجی و اوولوسیونری (تکامل تدریجی، خودبخودی و آهسته) مکتب برنشتین به جای آموزش و دیدگاه روولوسیونری (انقلابی و دخالتگری عنصر عینی و ذهنی، در تئوری و پراتیک) مارکس ووو. اپورتونیستها و رفرمیستها، همه در انحلال طلبی،تبلیغ جامعه ی مدنی و حقوق بشر و فعالیتها و نافرمانی مدنی ووو مشترکاند، و از پیوند زنده و مبارزه جویانه با جنبش مبارزاتی کارگران ناتوناند. این انحرافها از گسترش یابی حزب سیاسی سراسری کارگران بهسان ستاد فرماندهی جنبش انقلابی در سرنگونی نظم موجود و برپایی حاکمیت شورایی کارگران جلوگیری می کنند.
در دوران جهانی شدن سرمایه،رفع ستم ملی، در گرو رفع ستم طبقاتی است.
مانیفست بر آن است که « پرولتاریای هر کشور… در گام نخست باید کار را با بورژازی خود به فرجام برساند» و در همان حال پرولتاریا «نخست باید سلطه سیاسی کسب کند» و مهم آنکه «اقدام متحد پرولتاریا، دست کم در کشورهای عمده،… یکی از نخستین شرایط رهایی پرولتاریاست» .
حزب کمونیست ایران، این کانون فشرده انقلابی را باید با همهی وجود استوار و پوینده پاس داشت. سازمانیابی و ساختن، آسان نیست. نمیتوان اراده کرد و سازمان ساخت. سازمانیابی حزب یک پروسه تاریخی است، نمیتوان این فراشد را به گذشته بازگشت داد.اما بنای مادی که بر پایه نیاز مادی طبقه کارگر و فرودستان شهر و روستا به بار نشسته کاری بس دشوار است. کارستانی که با مبارزه، مقاومت شکوهمند، با خون و تیرباران و دار و زندگی مبارزاتی در پایگاهها و کوهها و در شهر و روستا، در کارخانهها و معادن و بازارهای کار و رنج و کورهپزخانهها و دیگر مراکز تولید و استثمار، در دانشگاهها و در میدانهای کارزار زندگی و درزندانها و شکنجه گاهها ووو آفریده شده است.
در این شرایط مبارزه طبقاتی نیر، یا ناسیونال رفرمیستها (در صورت جدی بودن)، سرنوشت کارگران را درکردستان برای اسارت و بازتولید بردگی در دست میگیرند، یا کمونیسم بهسان دانش و شرط رهایی جامعه از نابودی و اسارت، دخالتگر مبارزه طبقاتی میشود. یا سوسیالیسم یا بربریت. دستآورد اولی، رهایی، پیآمد دومی فلاکت و اسارت است….
…… ادامه دارد
از جهان امروز، ارگان سیاسی حزب کمونیست ایران شماره ۳۸۰
http://cpiran.org/JE-PDF/JE380.pdf
عباس منصوران ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۷