انقلاب اکتبر، “مامای” تاریخ!

انقلاب اکتبر، “مامای” تاریخ!

اگر تعبیر مارکس در مورد قهر یعنی نقش نقش قهر در پروسه ی انقلابی به مثابه ی مامای تاریخ را بپذیریم، باید قبول کنیم که انقلاب اکتبر، به عنوان شکستن قهرامیز دیوار ارتجاع بورژوازی، با کمترین تلفات انسانی، مامای تاریخ بشری بود و هست. لنین و بلشویک ها در پروسه ی پیچیده ی دوران جنگ “جهانی اول”، در شرایطی که وطن پرستی و ناسیونالیسم به عنوان سیاستی امپریالیستی از جانب دولت ها و احزاب سوسیال دمکراتیک بورژوایی از یک طرف در سطح وسیع تبلیغ  می شد و در شرایطی که به قول لنین بانک ها و سرمایه ی مالی به عنوان حامیان اصلی سیاست امپریالیستی به دنبال فتح جهان بودند و سیاست های میلیتاریستی را در سطح اقتصادی و جهانی به بشریت تحمیل می کردند، از طرف دیگر، همچنین  در شرایطی که ناسیونالیسم و میهن پرستی و احساسات کثیف ضد بشری و راسیستی از جانب دولت ها و حامیان سیاست امپریالیستی در سطح ملی تبلیغ می شد، توانستند، با بلند کردن پرچم انترناسیونالیسم و شعارهای “صلح، نان و آزادی” علیه امپریالیسم جهانی و شوینیسم داخلی و خارجی به مقابله برخیزند و نقش بهترین “مامای” تاریخ تا امروز دنیا را ایفا کنند. لنین را باید به خاطر فلسفه و ماتریالیسم پراتیکش، به خاطر درایت و کاردانی و مشی و متدولوژی کمونیستی اش و عمل به موقعش به عنوان بهترین قابله ی تاریخ بشر به رسمیت شناخت و جایزه ی بهترین “مامای” تاریخ لازم است به این سیاستمدار کاردان، کمونیست، انقلابی، رادیکال و عمیق تعلق بگیرد. لنین دقیقا مانند پزشکی عمل کرد، که با عمل سزارین هم مادر و هم بچه را از مرگ حتمی نجات داد. انقلاب اکتبر در واقع بهترین و موفق ترین عمل سزارین در تاریخ بشری است، چون هر تاخیری در این عمل می توانست جامعه را به طرف نابودی ببرد و فجایع انسانی عظیمی در پی داشته باشد.

انقلاب اکتبر بی گمان بزرگترین رویداد تاریخ بشری است. این انقلاب نقطه عزیمت پرولتاریا برای به دست گرفتن سرنوشت سیاسی خویش بود. انقلاب اکتبر همانطور که جان رید نشان می دهد، تحولی بود که جهان را لرزاند[۱]. جهانی که در جنگ بین امپریالیست ها غرق شده بود، تنها می توانست با چنین انقلابی از پایین و به رهبری یک حزب کمونیستی وفادار به منافع و ارمان پرولتاریا به عنوان تنها طبقه ی انقلابی، جامعه غرق میلیتاریسم و ارتجاع را از بربریت برای یک مقطع زمانی مشخص نجات دهد. در مورد انقلاب اکتبر هزاران رساله و صدها کتاب نوشته شده است. از نقطه نظر کمونیستی و دفاع از ضرورت این انقلاب به ندرت کسانی را می توان یافت که بدون هیچ گونه تزلزلی از ضرورت انقلاب دفاع کرده باشند. شاید اثاری که در دفاع از انقلاب اکتبر نوشته شده اند و بدون هیچ اما و اگر وتبصره یی ضرورت و حقانیت این رخداد ضد اوانتوریستی و در عین حال ضروری و آوانگارد، تاریخ را تایید کرده باشند، کمتر از صد کتاب باشند. طارق علی ده کتاب مهم در این زمینه معرفی کرده است که دو کتاب تروتسکی (تاریخ انقلاب روسیه) و جان رید (ده روزی که دنیا را لرزاند) از زمره ی این کتاب ها هستند[۲]. او همچنین به نقش بنیادین جزوه ی تزهای اوریل لنین به عنوان یک تز سلبی و اثباتی اشاره می کند که در راهنمایی پرولتاریا و دیگر طبقات اجتماعی تحت ستم برای پیشبرد انقلاب اکتبر نقش حیاتی ایفا کرده است[۳]. در بین چپ های سوسیال دمکرات، کم نبودند کسانی که لنین را به ماجراجو بودن و عدم تطابق لنینیسم با کمونیسم مارکس و اراده گرا و دیکتاتور بودن متهم می کردند، کم نیستند کسانی که انقلاب اکتبر را با کودتای بلشویکی مقایسه کرده و نقش پرولتاریا و حزب بلشویک در عظیم ترین پروسه ی انقلابی تاریخ مبارزات کارگری در جهان را تا حد کودتا تقلیل داده و ان را انکار کرده و می کنند و کم نیستند کسانی مانند “مارسل موس” “انسان شناس” که تفکرات لیبرالی و ضد کمونیستی خود را تحت نام ضدیت با بلشویم، به خاطر “خشونت طلبی” این جنبش و دولت بلشویکی و نبود آزادی برای “بازار” آزاد، اعلام کرده اند[۴]. تمام انتقاداتی که از جانب راست به بلشویسم شده است، از کائوتسکیست ها و پوزیتویست ها گرفته تا کلکتویست ها و انارشیست ها، از پاسیفیست ها و دمکرات ها، تا طرفداران فئودالیسم و سلطنت، از چپ های ملی و ناسیونالیست، تا فاشیست ها و غیره، تنها و تنها در خدمت ارتجاع بورژوایی بوده است و ذره یی از ترقی خواهی در این نقدها وجود ندارد. بسیاری از این انتقادات که بخشا از جانب سوسیال دموکراسی صورت گرفته است، نشان می دهد که درک این نیروها از سوسیالیسم مبتذل، سطحی، مکانیکی، پوزیتویستی، اپورتونیستی، ابلهانه و شدیدا راست و پاسیفیستی است. رزا لوگزامبورگ اگرچه بخشا بر سر یک سری مواضع با لنین مخالف داشت، اما با دیدن پژواک و تاثیرات این انقلاب، مواضعش را در قبال اقدام به موقع بلشویک اصلاح کرد و به انتقاد از خود پرداخت. لنین از نقطه نظر لوکاچ هشیار ترین سیاستمدار، تئوریسین و شخصیت انقلابی بود که فلسفه اش بیشتر از انکه در خدمت تفسیر جهان قرار بگیرد، به تغییر جهان پرداخت و کمک کرد. لوکاچ اگرچه در اوایل به خاطر تاثیر پذیرفتن از فلسفه ی بورژوایی هگل “خشونت انقلابی” بلشویکی را “خلاف” “فلسفه ی اخلاق” و “آزادی” خواند، اما سریعا با پیگیری رویدادهای بعد ا زانقلاب به مدافع پر و پا قرص لنین و لنینیسم تبدیل شد[۵]. طرفداری لوکاچ از لنین تا جایی پیش رفت که مخالفانش او را به استالینیست بودن متهم کردند، به همین خاطر ناچار شد، کتابی تحت عنوان مارکیسسم و استالینیسم[۶] منتشر کند، تا به این ترهات ضد کمونیستی جواب دهد.

انقلاب اکتبر بی هیچ چون و چرایی در نتیجه ی پراکسیس انقلابی حزب پرولتری بلشویک ها و فعالیت های تئوریک و پراتیک لنین و سایرین صورت گرفت. انقلاب اکتبر در عین حال یک نه ی بزرگ به سیاست های جنگ طلبانه ی دولت های امپریالیستی بود و سازماندهی بلشویک ها در میان سربازان و پاسخ دادنشان به خواسته ها و مطالبات سربازانی که از جنگ بیزار بود، در قالب شعار ها، مطالبات و راه حل های بنیادین همچون پایان جنگ، باعث جذب سریع سربازان به بلشویک و تنفر شدید این سربازان از احزاب سوسیال دمکراتیک شوینیست جنگ طلب شد. نفش “شخصیت ها” در انقلاب اکتبر بی نهایت برجسته است. لنین و تروستکی، کولنتای و دیگران شخصیت های برجسته ی این انقلاب بودند. اگر این شخصیت ها و سخگویان پرولتاریا و مدافعان دهقانان فقیر و بی چیز در حزب بلشویک به انقلابیگری سوسیالیستی و رادیکالیسم همچون سایر نیروها پشت می کردند، نسل لنین هیچ گاه انقلاب را تجربه نمی کرد. لنین در تب و تاب انقلابی زمانی که خودش در تبعید به سر می برد، همواره به رهبری حزب بلشویک و اعضا و کادرها در داخل مقاله و تلگراف می فرستاد، که تحت هیچ شرایطی با رژیم کرنسکی سازش نکنند. یکی از این تلگراف ها را اینجا نقل می کنم:

تاکتیک ما: عدم اعتماد به و عدم حمایت از حکومت جدید و موقت (کرنسکی). “کرنسکی شدیدا مشکوک است؛ مسلح شدن پرولتاریا تنها ضمانت؛ انتخاب سریع شورای پتروگراد، عدم اتحاد با دیگر احزاب.
تلگراف به پتروگراد.
اولیانف” ترجمه از متن المانی حسن معارفی پور[۷]

این تلگراف کوتاه به پتروگراد به خوبی عدم توهم لنین به دولت کرنسکی و اعتقاد او به مسلح شدن پرولتاریا برای انقلاب و در هم شکستن ماشین دولتی و عدم اتحاد با اپورتونیسم را نشان می دهد و همین تلگراف و متون دیگری از جمله تزهای آوریل چاشنی های انقلابی ایی بودند که بر باروت خشم توده ی مردم متنفر از سیستم حاکم در روسیه، دولت کرنسکی و سلطنت مطلقه و به طور کل مناسبات سرمایه داری که بخشا روبنای فئودالی خود را حفظ کرده بودند، اتش گشودند و تئوری انقلاب اکتبر شدند.

لنین در تزهای اوریل با صراحت انقلابی تمام قلم می راند و از حاکمیت پرولتاریا، ثبت و ضبط املاک زمینداران بزرگ و ملی کردن این زمین ها سخن می راند و پرولتاریای و دهقانان بی چیز و سربازان را برای عدم سازش با بورژوازی و اپورتونیست ها، علیرغم هرگونه رفورمی که دولت ممکن است به ان تن دهد، فرا می خواند. لنین همانجا از حاکمیت شورایی پرولتاریا و سربازان از پایین به بالا و الغای کلیه ی سازمان های سرکوبگری پلیس و ارتش صحبت می کند. لنین در همین تزها اعلام کرد که بلشویک ها باید فورا اعلام کنگره کرده، و انترناسیونال را تجدید کرده و همچنین اسم حزب را از عوض کنند، چون سوسیال دمکراسی با انترناسیونال دوم تداعی می شود و بیشتر رهبران انترناسیونال دوم به کمونیسم و طبقه ی کارگر و انترناسیونالیسم پشت کرده اند، به همین خاطر لازم است که اسم حزب را حزب کمونیست گذاشت. لنین به عنوان رهبری تیزبین و معتقد به ماتریالیسم پراتیک، معتقد بود که اگاهی طبقاتی را باید از خارج به درون توده های کارگر و زحمتکش برد و منتظر رسیدن خودبخودی توده ها به اگاهی نبود. لنین در این شکی نداشت که طبقه ی کارگر نمی تواند به صورت مکانیکی به اگاهی طبقاتی برسد، لذا در چه باید کرد؟ سال ها قبل از انقلاب، ضرورت پس زدن ایدئولوژی بورژوایی را از طریق آژیتاسیون و تبلیغات کمونیستی حزب پیشتاز طبقه ی کارگر، مطرح کرد و همچون کائوتسکی ها در دام تحلیل های خوشباورانه و پوزیتویستی رسیدن خودبخودی طبقه ی کارگر به اگاهی پرولتری و سوسیالیستی نیفتاد. او اگرچه به خاطر مطرح کردن این نظریات از جانب سوسیال دمکراسی آلمانی که لوگزامبورگ ان را تعفنی بیش نمی دانست، مورد نقد و بایکوت شدید قرار گرفت، اما صراحت بیان لنین، دفاع راسخانه اش از انقلاب، سوسیالیسم و کمونیسم او را به موقعیت قوی ترین شخصیت کمونیست در تئوری بعد از (مارکس و انگلس) و عمل  در تاریخ تحولات بشری ارتقا داد.

اولا پلنر یکی از تاریخدانان مارکسیست در کتابی که تحت عنوان “رزا لوگزامبورگ و لنین، شباهت ها و تفاوت هایشان” به نقل از لنین در تاریخ ۲۶ اکتبر ۱۹۱۷می نویسد که: “لازم است با فجایع خطیر و پیش رو به مبارزه برخیزیم، زمانی که مساله ی توحش و بربریت جنگ، پیش روست و همزمان مساله ی وضعیت اضطراری توده ی مردم، که جدا از فجایع جنگی نیست، مقابل ماست. لنین در ادامه می نویسد اگر طبقه ی کارگر و دهقانان در این شرایط بحرانی به دفاع از سوسیالیسم برنخیزند، سوسیالیسم به شکست خواهد انجامید.[۸]

انقلاب اکتبر با تمام  نقطه ضعف هایش با تمام نقدهایی که از زاویه ی کمونیستی ممکن است به ان وارد شود، باید بدون هیچ تبصره یی مورد دفاع تمام کمونیست های واقعی در سطح جهانی باشد. اگر مارکس در ابتدا به کمون پاریس امید چندانی نداشت و این تحول را زودرس خواند، زمانی که کمون را تجربه کرد، در آثار متفاوت ضمن نقد کمونیستی تجربه ی کمون، به راسخنانه ترین شکل ممکن به دفاع از ان پرداخت و انگلس کمون را به عنوان اولین تجربه ی یک انقلاب کارگری و سوسیالیستی معرفی کرد. مارکس و انگلس با تمام انتقاداتی که به کمون، به خاطر عدم به کارگیری قهر انقلابی و تشکیل دولت یعنی دیکتاتوری پرولتاریا از جانب رهبران کمون پاریس و پایین بودن مشارکت زنان در کمون داشتند، در عین حال ان را ستایش کردند و اگر این دو انقلاب اکتبر و نقش پرولتاریا و زنان و دیکتاتوری پرولتاریا را با چشم خود مشاهده می کردند و تمام مشکلاتی که کمون داشت، اما توسط لنین به صورت تئوریک و در عمل رفع شد را می دیدند، انقلاب اکتبر را هزاران بار بیشتر شایسته ی دفاع و قدردانی می دانستند. لنین با درایت راسخنانه ی خود ضمن تکمیل تئوری دولت مارکسیسم و عملی نمودن دیکتاتوری پرولتاریا، زمینه را برای مشارکت زنان در سطح رهبری این انقلاب و در کمیته ی رهبری حزب بلشویک و حزب کمونیست شوروی، به مراتب در سطح وسیع تر از کمون مهیا کرد و زمینه های رسیدن به سوسیالیسم را در یک جامعه ی نسبتا عقب مانده مانند شوروی مهیا کرد. لنین شورش ضد انقلاب سفید و  جنبش های اجیر لیبرالی و انارشیستی کرونشتات را در اوج فقر و کمبود آذوقه و بحران اقتصادی و جنگ “جهانی” به بهترین شکل ممکن سرکوب و کنترل کرد و از عروج دوباره ی بورژوازی جلوگیری کرد. لنین همچنین کارهایی که بورژوازی متزلزل سلطنتی و دولت موقت کرنسکی توانایی پیشبرد ان را نداشت، با سیاست اجتماعی کردن زمین و تلاش برای از بین بردن فاصله ی شهر و روستا و ملی کردن صنایع و کمونیسم جنگی در دوران های سرنوشت ساز تاریخی عملی کرد، اما او همیشه از تبدیل شدن فاز اول سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا به نوعی سرمایه داری دولتی و خروج از ریل سوسیالیستی هراسان بود و همیشه هشدار ان را می داد.

بازگشت ارتجاع بورژوایی در پوشش ناسیونالیسم روسی، صنعتی شدن سریع روسیه با مایه گذاشتن از نیروی کار طبقه ی کارگر و استثمار دولت بر این طبقه، حاکم کردن فضای پلیسی بر جامعه، گولاگ و بروکراسی عظیم دولتی، دیکتاتوری حزب به جای طبقه و دیکتاتوری فرد استالین و قتل عام بزرگترین متفکران حزب بلشویک و اکثریت قریب به اتفاق کمیته ی مرکزی این حزب، جنایی کردن دوباره همجنسگرایی، مساله یی که در دوران لنین آزاد شده بود، جنگ امپریالیستی “جهانی” دوم و تمرکز شوروی روی تسلیحات جنگی به جای پاسخگویی به نیازهای حیاتی و اقتصادی طبقه ی کارگر و به جای تلاش برای خوشبختیی جامعه، سوسیالیسم در یک کشور، ایزوله شدن انقلاب بعد از شکست انقلاب ۱۹۱۹در المان و القای روحیه ی ناسیونالیسم روسی به جای انترناسیونالیسم پرولتری، دفاع از جنبش های ملی مذهبی از جانب استالین و بازماندگانش به جای سرمایه گذاری روی  طبقه ی کارگر جهانی، خشونت وحشیانه و پلیسی علیه طبقه ی کارگر روسی، از بین بردن ازادی های دمکراتیک حتی برای طبقه ی کارگر، از بین بردن شوراها و کنترل از پایین در دوران استالین، ادامه ی سیاست های ناسیونالیستی و بورژوایی استالین از جانب خروشچف و بعدها برژنف، گلاستنوست و پروستریکا و پذیریش برنامه ی نئولیبرالی در دوران گورباچف و بعدها فروپاشی شوروی در دوران یلتیسین همه و همه موضوعاتی هستند که باید از نقطه نظر کمونیستی به نقد و بررسی کشیده شوند. متاسفانه بیشتر نقدهایی که تاکنون به شوروی شده است از نقدهای پل باران تا پل سوئیزی و ای اچ کار و دیگران و حتی تروتسکی از زاویه یی کمونیستی صورت نگرفته است. در میان نقد هایی که به شوروی شده است می توان اثار تونی کلیف را به عنوان یکی از بهترین اثار در این زمینه معرفی کرد. در چپ ایران هم می توان بولتن به سوی سوسیالیسم حزب کمونیست سابق ایران، به ویژه نوشته های حکمت در مورد شوروی را به عنوان منابعی غنی برای نقد سوسیالیستی و کمونیستی تجربه ی شوروی معرفی کرد و همچنین کتاب های محمد قراگوزلو نویسنده ی مارکسیست و فعال سیاسی در داخل ایران.

اگر بخواهم این مطلب را خلاصه کنم به نقل قولی از محمد قراگوزلو ان را به پایان می رسانم و ان این است: “تحلیلت را از انقلاب اکتبر مطرح کن تا بگویم کجا ایستاده ایی” [۹]

در واقع می توان گفت خود این جمله یی که از مقاله ی محمد قراگوزلو نقل کرده ام بیانگر این است که ما در کجا ایستاده ایم. ایا به جناح بورژوایی با تمام تفاوت هایش متعلق هستیم یا در کنار پرولتاریا و طبقه ی کارگر ایستاده ایم! لنین ثابت کرد که تنها با شجاعت و راسخی و درک درست از اوضاع و عمل به موقع است که می توان تاریخ خود را ساخت و جهان را از افتادن به ورطه ی نابودی نجات داد.

مخالفان کمونیسم بگذار بر تپل و دهل انتی کمونیستی خود زیر نام “نقد لنینیسم” و در واقع نقد کل کمونیسم بکوبند، انان تنها چیزی را با این عمل ثابت می کنند و ان سواری دادن به بورژوازی و توجیه توحش و بربریت سرمایه داری، زیر نام زودرس بودن انقلاب. جهان ما سال هاست در بربریت عظیمی غرق شده است و انقلاب اکتبر تلاشی برای بیرون اوردن از لجناب بربریت محض بود که متاسفانه به صدها دلیل که در این مقاله نمی گنجد و فرصت مناسب تری برای تحلیل می طلبد، شکست خورد، اما امید به تغییر با ابزار پراکسیس انسانی، امید به ساختن سرنوشت و تاریخ خود همچنان در اعماق جامعه همچون اتش زیر خاکستر و در دل جنبش های کارگری و اجتماعی در سطح جهانی فوران می کند و هر ان ممکن است، تحرکات رادیکال اجتماعی، “افسانه های بورژوایی” بورژوازی در مورد اینکه “سرمایه داری پایان تاریخ است”، “بازار آزاد تنها راه حل است”، “خودخواهی در ذات انسان است” و خزعبلاتی از این قبیل که شب و روز از مدیای رسمی بورژوایی و توسط چکمه لیسان این نظام یعنی بروکرات ها، اساتید دانشگاه ها، مبلغین مذهبی و غیره، در دانشگاه ها و اکادمی ها و اماکن مذهبی و کلا در سطح وسیع اجتماعی پخش می شوند، را حباب روی اب کند و بشریت را با عمل انقلابی، مسلحانه و به موقع به سوی رهایی و سوسیالیسم هدایت کند. ما کمونیست های پراتیک راسخانه در تلاشیم به جای داد و فریاد ها و نق زدن ها و اخلاقی کردن نقد به وضع موجود به سبک صوفی مسلکان خیر طلب و سوسیالیست های تخیلی و انارشیست ها و کلا خرده بورژوازی “خیر”، امید را به اگاهی طبقاتی و اگاهی طبقاتی را به سازمان سیاسی و حزب پیشتاز طبقه ی کارگر تبدیل کنیم و از این مسیر برای سرنگونی نظم بی نظم موجود بکوشیم.

حسن معارفی پور

هایدلبرگ ۰۴٫۱۰٫۲۰۱۷

 

[۱] John Reed, Zehn Tage, die die Welt erschütterten برای خواندن کتاب جان رید به زبان آلمانی می توانید به آرشیو مارکس و لنین در اینترنت مراجعه کنید

http://www.mlwerke.de/re/re.htm

 

[۲] برای مطالعه ی مقاله ی طارق علی: به لینک زیر مراجعه کنید

https://www.theguardian.com/books/2017/apr/12/top-10-books-about-the-russian-revolution-tariq-ali?CMP=share_btn_fb

 

[۳] لنین، تزهای آوریل

https://www.marxists.org/farsi/archive/lenin/works/1917/tezhaye-avril.pdf

 

[۴] مراجعه شود به کتاب Marcel Mauss Schriften zum Geld Suhrkamp Verlag Herausgegeben von Hans Peter Hahn 2014 S 184

[۵] مقاله یی از لوکاچ در باره ی بلشویسم: منتشر شده در سایت شخصی من https://hassan-maarfipour.com/2017/05/page/2/

 

[۶] Lukacs. Georg, Marxismus und Stalinismus, Herausgegeben von Ernesto Grassi, Universität München کتاب به زبان المانی است

[۷]و به رهبری حزب بلشویک    تلگراف لنین از تبعید به پتروگراد

https://hassan-maarfipour.com/%d8%aa%d9%84%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%81-%d9%84%d9%86%db%8c%d9%86-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d8%a8%d8%b9%db%8c%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%d8%a8%d9%84%d8%b4%d9%88%db%8c%da%a9/

 

[۸] Plener, Ulla, S 84ff Rosa Luxemburg und Lenin, Gemeinsamkeiten und Kontroversen, ترجمه ی نقل قول از المانی از خودم

[۹] محمد قراگوزلو، انقلاب اکتبر در بزنگاه تاریخ

https://www.facebook.com/hmaarefipoor/posts/1489975181071779