بودن یا نبودن؟ سوال این نیست

در آستانه رفراندوم ٢۵ سپتامبر و ورای آن، از منظر منافع توده مردم در کردستان عراق چه میتوان گفت، چه میتوان کرد؟ برای پاسخ، اول باید جواب این سوال که “از دید توده مردم چه معضل عاجلی گریبانگیر همه است؟” را داشت. پیش از حمله آمریکا به عراق در زمستان ١٩٩١، علاوه بر استبداد حاکم بر کل عراق، تبعیض سیستماتیک، روتین و وحشیانه دولت بعث عراق در کردستان فاجعه ها آفریده بود. بمباران شیمائی حلبچه فقط یک نمونه آن بود. سوای کردستان، کلیت عراق در چند دهه گذشته بارها با “مبرمترین معضل” که شریان حیات را هدف قرار داده بود، روبرو شده بود. در حین جنگهای اول و دوم خلیج مبرمترین مسئله خاتمه دادن به حملات آمریکا بود. پس از حماله اول آمریکا و متحدانش و تا سال ٢٠٠٣ معضل اصلی نان بود، آذوقه بود، مرگ نیم میلیون کودک بود. پس از ٢٠٠٣ ثبات سیاسی و امنیت جانی، ودر کردستان در امتزاج با ستم ملی، در بالای لیست معضلات قرار گرفت. امروز در کردستان چه معضلی در صدر لیست مردم قراردارد؟

مبرمترین معضل

١) ستم ملی؟ هیچکس مدعی وجود چنین ستمی بعد از حاکمیت ربع قرن احزاب کرد بر کردستان عراق نیست.

٢) مسئله ملی؟ بمعنای ستم خارج از محیط بلافاصله زیست، یعنی ضدیت سیستماتیک با کردها بعنوان یک قوم از طرف دولت و تحت پوشش پان عربیسم، نه لزوما در داخل کردستان! ممکن است گفته شود عراق کشور متعارفی نیست که دولت حتی اقتدار کافی برای نفرت پراکنی سیستماتیک یا اجرای آن در جامعه داشته باشد. از طرفی دیگر دولتی که رئیس جمهورش رهبر یکی از دو حزب اصلی در کردستان عراق است نمیتواند بطور سیستماتیک علیه کرد تبلیغ یا اقدام کند. پس اگر مسئله ملی وجود داشته باشد، ناشی از تبلیغات و تحرکات دستجات مسلح فاشیستی اسلامی است. اگر این واقعا دلیلی برای جذب به آلترناتیو جدائی باشد، سوال این است که چگونه مرز گذاری مانع ورود دستجاتی میشود که هیچ تعهدی به هیچ مرزی ندارند؟ اینها، بنابر فرض ما، دولت نیستند، دستجات داعش مانند هستند. بسیار بعید بنظر میرسد که توده مردم در اهمیت و اولویت جایگاه مسئله ملی اشتراک نظر داشته باشند.

٣) ثبات سیاسی و امنیت جانی در عراق؟ احتمالا معضلی که توده مردم در مبرمیت آن متفق النظرند، بی ثباتی منطقه و بویژه بی ثباتی سیاسی و عدم امنیت حیات در عراق است. اگر میشد یک رفراندومی، که نه، اما یک نظر خواهی قابل اتکائی از توده مردم در کردستان کرد (که شاید کرده باشند)، امنیت و ثبات سیاسی در راس تمام خواسته های مردم قرار داشته باشد. استقبال توده مردم از جدائی کردستان در حال حاضر، بنظر من، ناشی از موقعیتی است که کردستان عراق در آن گیر کرده است. چه کسی در عراق و نه لزوما در کردستان عراق مخالف ثبات سیاسی و امنیتی در عراق است؟ اگر همین فردا به مردم عراق پیشنهاد شود که با پیوستن به کویت یا عربستان سعودی ثبات و امنیت جانی به عراق باز میگردد، قابل تصور است که مردم چشم بسته در رفراندومی که عراق را بعنوان استانی بضمیمه کویت در بیاورد شرکت و به آن رای مثبت دهند.

در ادامه تاکید کنم این نوشته تلاش میکند مبرمترین معضل جامعه را از منظر مردم ترسیم کند، نه از منظر دولت اقلیم کردستان یا دولت عراق یا اپوزیسیون این نهادها. غرض اینست که اپوزیسیون کمونیست در کردستان عراق بتواند رابطه منافع توده مردم را با معضلات مبرمشان نشان دهد. این قبول که مردم به کسی برای شناساندن معضلاتشان احتیاج ندارند، آنها را خوب میشناسند. اما راه حلی که پیش روی توده مردم گذاشته میشود لزوما ضامن حفظ منافع شان نیست. برای مثال در نفی رسمی و فرمال رژیم سلطنتی تنها گزینه ای که پیش پای مردم گذاشته شد، شرکت در رفراندوم آری یا نه به جمهوری اسلامی بود. با این داده ها میتوان بسراغ بهترین پاسخ از منظر منافع مردم رفت.

بهترین پاسخ

چه مولفه عمومی را میتوان لازمه بهترین پاسخ به معضل مبرم مردم دانست؟ حتما نوعی از مشارکت مردم. در این سطح کلی حتی بارزانی نیز با ما موافق است. او نیز خواهان مشارکت مردم در رفراندوم جدائی است. اما این مشارکت در چه سطحی باید باشد؟ بنظر من، تفاوت ما با آلترناتیوهای دیگر خود را در پاسخ به این سوال نشان میدهد. از منظر کمونیستها، مشارکت مردم باید ضامن اجرائی اراده آنها باشد، مردم را صاحب اختیار زندگی اجتماعیشان کند. در نتیجه مشارکت مردم باید مستقیم و در تمام سطوح قانونگذاری و اجرائی باشد. وقتی این مولفه مشخص، شفاف و راهنمای عمل ما شد، یافتن راه حل دشوار نیست، بعبارت دیگر، هر راه حلی که مشارکت مستیقم مردم را تضمین کند، بهترین راه حل است!

بارزانی میگوید راه حل معضل مردم جدائی از عراق است اما مشارکت مردم در این پروسه تنها در رای دادن به یک رفراندوم خلاصه میشود. اینکه او با نتایج انتخابات چه خواهد کرد تابعی از فاکتورهای متعدد اما در هر حال تابعی از حفظ منافع حاکمین جاری در اقلیم کردستان است. خب، صرفنظر از اینکه جدائی پاسخ درستی به معضل مبرم مردم باشد یا خیر، ما میدانیم که شیوه ای که بارزانی برای پیشبرد این راه حل مقرر کرده است، در ضدیت با منافع مردم قرار دارد. درنتیجه ماندن یا جدا شدن از عراق تحت چنین شرایطی علی السویه است، پاسخی به معضل مردم نیست. نه تنها هیچ تضمینی به ثبات سیاسی و امنیت جانی در فردای جدائی کردستان عراق با حاکمیت بارزانی وجود ندارد بلکه چنین دولت مافوق مردم، مستبد و هاری هر آن امکان دارد برای بسط منافعش، در جنگهای منطقه ای درگیر شود، خرده آرامش نسبی ای که امروز بر کردستان عراق جاری است را برباد دهد. تا اینجا ما پاسخ سیاسی مان را مطرح کرده اینم، اما معنای عملی آن چیست؟

قطعا راه حل سیاسی لازم است تا سطح عملی مشخص و کنکرت شود. راه حل عملی مشارکت همه جانبه مردم، متشکل کردن آنها در ظرف مناست برای چنین مشارکتی است، یعنی تشکیل شوراهای مردمی. کردستان عراق خصوصا پس از جنگ اول خلیج تجربه غنی ای از این کار دارد. بنظرمن، اگر مردم قرار است فرصتی را بغنیمت بشمارند، که حتما باید بشمارند، آن فرصت استفاده از تشتت حاکم در دولتهای درگیر در منطقه و از جمله در کردستان عراق است. با استفاده از این ضعیف ترین حلقه، راه برای برقراری حکومتی که در آن اراده مردم قانون مملکت است بسیار هموار میشود، حال چه در جدا شدن از عراق و چه با ماندن در عراق! جدائی کردستان عراق بنظر من تنها در تبعیت با چنین هدفی معنا پیدا میکند، در غیر اینصورت و با توجه به داده های امروز در کردستان عراق ارزش درخودی ندارد، بعبارت دیگر نه مشکل و نه راه حل با سوال “بودن یا نبودن با عراق” فرموله نمیشوند.

“”””