تناقضات و نقد اقتصاد سیاسی , بینش محمد مالجو (۳)

تناقضات و نقد اقتصاد سیاسی

بینش محمد مالجو   (۳)

در ادامه بخش‌های پیشین در نقد بینش رفرمیستی آقای مالجو از «حلقه‌»های سه‌گانه‌ای نامبردیم ‌که  ایشان با برداشت از کتاب ۱۷  تناقض سرمایه‌داری، بی آنکه از مرجع نامی ببرد، ‌دستمایه‌ی گفتگوی خود قرار داده است.

ارباب حلقه‌ها

سه حلقه‌ی نخست برداشتی از هاروی از سوی مالجو: انباشت از راه (۱) سلب‌مالکیت عمومی، (۲) کالایی‌سازی طبیعت و (۳) کالایی‌ترسازی نیروی کار(!)  این سه حلقه، در میان شش حلقه وی، مناسبات سرمایه‌داری در ایران، «تعمیق» می‌بخشند. و سه حلقه سپسین- (۴)غلبه‌‌ی فعالیت‌های اقتصادی نامولد بر فعالیت‌های مولد، (۵)غلبه‌ی سرمایه‌ی تجاری بر تولیدکنندگان (۶) داخلی، و غلبه‌ی خروج سرمایه از کشور بر انباشت سرمایه، حلقه شش گانه را تکمیل می کنند. بنابراین دلخوش نباشید، سه حلقه نخست  با یک فوت،‌ خنثی می‌شوند. فشرده دغدغه‌ی مالجو این شعار است: پیش به سوی نجات سه حلقه نخست! دغدغه این است و نگران که: در «اقتصاد ایران» سه بحران ماندگار حاکم است: بحران تولید ارزش، بحران تحقق ارزش و کمبود انباشت سرمایه حاکم است. و این یعنی انکار  حاکمیت مناسبات سرمایه‌داری و طبقات اصلی این مناسبات. در ادامه نشان می‌دهیم که آقای مالجو رفع این بحران و انکشاف سه حلقه سرمایه‌داری در ایران را به همین مناسبات و به دولت میانه‌باز کنونی حکومت اسلامی رهنمود می‌دهد. با همین افاضات حلقوی است که وجود سلطه سرمایه‌داری و حکومت سرمایه‌داری نفی می‌شود و آنانکه و آنچه در ایران به سان طبقه فرمانروا و مناسبات حاکم در این ۳۸ سال به استثمار طبقه کارگر، به ربایش ارزش افزوده و دسترنج طبقه کارگر افزون بر ۴۰ میلیونی و زحمتکشان و به همین ویرانگری و فلاکت‌‌آفرینی و کشتار، حاکمیت دارند، نه سرمایه و مناسبات سرمایه داری، بلکه به بیان آقای مالجو: «غلبه‌‌ی فعالیت‌های اقتصادی نامولد بر فعالیت‌های مولد، غلبه‌ی سرمایه‌ی تجاری بر تولیدکنندگان داخلی، و غلبه‌ی خروج سرمایه از کشور برانباشت سرمایه» می‌باشند.

اگر کمی با کارکرد و مکانیزم‌های سرمایه‌‌ی جهانی آشنا باشیم، ‌حتی بدون نگاه به کاپیتال مارکس، موانع انکشاف سرمایه‌داری درکشورهای پیرامونی را از ۱۹۰۰ و برآمد امپریالیسم مرور کرده باشیم، مگر ایران درچارچوب این مناسبات می‌تواند شرایطی جز این داشته باشد! مالجو نمی‌گوید، این طبقه که به هر شیوه‌ای، انباشت می‌کند، و  سرمایه‌ی‌ انباشته‌اش را به بیرون منتقل می‌کند و یا به بخش غیرمولد در چرخه‌ اقتصاد حاکم می‌اندازد، چه طبقه‌ای است! مالجو می‌تواند ادعا کند که این «سرمایه»‌،‌ سرمایه بدوی است. با فرضی محال، بپنداریم که انباشت بدوی از روند تجارت و یا سلب مالکیت بدوی (از طبیعت،‌ از مالکیت غیرسرمایه‌دارانه ووو) در ایران سرچشمه گرفته است، اما این سرمایه در چرخه‌ی سپسین خویش و بازگشت در ایران یا خروج از ایران، خود اگر انباشت می‌شوند در چه مناسباتی به ارزش افزوده دست می‌یابند؟ اگر در آمد از راه تجارت است و نه ربایش ارزش افزوده نیروی کار، «آدام اسمیت» و کتاب «ثروت ملل»‌اش را باید تقدیس کرد و کاپیتال مارکس در نقد اقتصاد سیاسی که پس از افزون بر ۱۵۰ سال همچنان نقد نهایی بر تابوت اسمیت‌ها و تمامی نظریه پردازان بورژوازی است را باید بر کنار کرد! از جهانی شدن سرمایه، از وجود و نقش گام امپریالیستی سرمایه و گلوبالیزاسیون، از جهان‌گشایی‌های پدیده‌هایی همانند کمپانی هند شرقی تا کنون را باید افسانه پنداشت. و به قدرت «انکشاف» و «پیشروانه» سرمایه‌داری باید ایمان آورد!

رفیق آوتیس سلطانزاده، نخستین رهبر حزب کمونیست ایران، در نقد دیدگاه حاکم بر انترناسیونال ۳ و به درخواست لنین در کتاب پژوهشیِ «انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان»، افزون بر ۹۰ سال پیش، سبب‌ برای همیشه واپس‌ماندگی مناسبات سرمایه‌داری درایران را ارزیابی کرد. سلطانزاده، در پاسخ به کسانی در کمینترن که رضا خان را«قهرمان ملی» و رهبر «بورژوازی ملی ومترقی»‌ می‌نامیدند نوشت: «مارکسیست‌‌ واقعی این را یک اصل می داند که حوادث اجتماعی را باید از دیگاه طبقاتی مورد بررسی قرار داد. در تحلیل نهایی چگونه تفاوتی میان زمین‌داری تجاری و فئودالی موجوداست؟ هردوی این زمینداران…به مناسبت وارد شدن دراقتصاد کالایی-پولی به فروشندگان مواد اولیه در بازارهای خارجی تبدیل شده‌اند. تازه اگر تفاوتی هم میان زمین‌داری تجاری و فئودالی باشد، این تفاوت به نفع کسانی نیست که مایل‌ند مترقی بودن زمین‌داری تجاری را ثابت کنند. ما قبلاً یادآور شدیم که بورژوازی کمپرادور [بخوان باندهای حکومتی در حکومت اسلامی ایران] که نقش واسطه بین تولید کننده خارجی [بخوان چین ووو] و مصرف کننده‌ی داخلی را ایفاء می‌کند در ایران دارای نفوذ بسیار بوده و هست،‌ و مالک زمین‌های بزرگی نیزمی‌باشد[بخوان حوزه‌های نفت و گاز، کانی‌های بسیار، زمین و کوه و جنگل و رودخانه‌ها،‌ دریاچه‌ها، دریا ووو].  این موقعیت برای بورژوازی کمپرادور،‌ سود کلانی در بردارد. می‌توان دهها شرکت را نام برد که به خاطر واسطه بودن،‌ در عرض مدت  کوتاهی ثروت بزرگ انباشته‌اند…انباشت سرمایه‌ از طریق رباخواری دراوضاع ایران که ربح سالانه آن بین ۲۴ تا ۴۸٪  نوسان می‌کند، کار مشکلی نیست.» سلطانزاده گویی نزدیک به یک سده پیش، برای آموزش الفبای اقتصاد سیاسی ایران است که می‌نویسد:«انباشت سرمایه‌ای که از کشاورزی به وقوع می‌پیوندد،‌ انباشت سرمایه‌ی ربایی و یا درست تربگوئیم،‌ انباشت سرمایه‌ تجاری-ربایی است. حال پرسش پیش می‌آید که آیا در اوضاع ایران، سرمایه‌ ربایی می‌تواند نقش مترقی وانقلابی  را – که در تمام کشورهای غربی داشته است- ایفا کند؟ ما معقدیم که نه. مارکس در این باره توضیح می‌دهد.» آ‌. سلطانزاده بیانی از مارکس در باره شیوه تولید آسیایی را به کمک می‌گیرد و می‌نویسد: «… روش‌های عملکرد سرمایه‌ ربایی در ایرن، تقریباً همان است که در رم و یونان باستان وجود داشت،‌ جایی که انتقال مالکیت زمین به رباخواران پدیدهای‌عادی بود.»( صص ۴۳-۵)

سرانجام، سلطانزاده ۹۰ سال پیش تناقض‌های آقای مالجو را به‌سادگی حل کرد: «… ایران به خاطر فقدان سرمایه‌‌های بزرگ انباشت‌ شده،‌ نخواهد توانست با اتکا به نیروی خود، صنایع بزرگ سرمایه‌داری را به وجود آورد. به علاوه‌،‌عدم وجود شرایط مناسب انکشاف سرمایه‌‌داری، باعث می‌گردد که سرمایه‌های بزرگ انباشت شده در دست بورژوازی تجاری و رباخوار، به‌جای کار رفتن… درصنعت و به‌وجود آوردن کارخانجات و تاسیسات جدید،‌ متوجه کشاورزی شده و با استفاده از تمامی شیوه‌های استثمار عقب مانده،‌ از نو وبال گردن دهقانان شود…[بخوان در حکومت باندهای اسلامی سرمایه، اکنون استثمار در نفت و گاز و پتروشیمی و… و نه در صنعت تولید برای تولید] (سلطانزاده، ص ۱۶۴). در پایان باردیگر گویا، روی سخن به‌توهم پراکنان دارد که به تبلیغ امید انکشاف سرمایه‌داری و برداشتن حلقه‌های بحران نشسته‌اند. «درچنین اوضاع و احوالی این سئوال مطرح می گردد که آیا گذشت از مرحله‌ی انکشاف سرمایه‌داری برای ایران اجباری است؟» وی سپس به نوشتاری از لنین بازمی‌گردد که پی گرفتن جنبش بورژوا- دمکراتیک ملی… در چارچوب نظام سرمایه‌داری» و یا «مبارزه دهقانان فقیر و طبقه کارگر برای آزادی‌»‌ به پشتوانه انترناسیونال کمونیستی و سازمان کمونیستی… به منظور رهبری آنان به‌انقلاب وپایه‌گذاری جمهوری شورایی‌است» به اینگونه «ورود  توده‌‌های مردم کشورهای عقب افتاده به کمونیسم- نه از طریق انکشاف سرمایه‌داری،‌ بلکه به وسیله‌ی انکشاف خودآگاهی طبقاتی آنان به‌رهبری پرولتاریای کشورهای پیشرفته- انجام خواهد گرفت.» (ص. ۱۶۵) و «ایران می‌تواند و باید از راه طولانی و پر رنج انکشاف سرمایه‌داری بپرهیزد… ایران – به کمک پرولتاریای پیروز کشورهای پیشرفته‌ی صنعتی-قادر خواهد بود،‌ مصممانه در راه انکشاف سوسیالیستی گام بردارد.»(ص ۶-۱۶۵)

به بیان مالجو، در هزاره سوم و شرایط کنونی سرمایه جهانی، سرمایه تجاری حاکم در ایران، پدیده‌ای است جدا از سرمایه‌داری و عنصری است پیشاسرمایه‌داری، یا ماوراء طبقات در مبادله و داد و ستد و عجیب‌تر آنکه در انباشت پی در پی می‌چرخد! تا همینجا آقای مالجو، زنجیره ای از شش حلقه متضادی را به هر روی در اختیار گرفته، که سه حلقه زنجیر با سه حلقه دیگر و هر حلقه با حلقه دیگر در تضاد و تناقض و نیمی دستکم خنثی کننده‌ی نیمه‌ی دیگر است و نیمه‌ای مسلط و نیمه دیگر مغلوب! بنابراین، مناسبات غالب،‌ همان روند پیشا‌سرمایه‌داری است که باید به سود سرمایه‌درای انکشاف یابد‌. این است تمامی جرثومه‌ی تز آقای مالجو. دغدغه ی مالجو، دفاع از نیمه‌ی مغلوب و «مظلومی» است که به ناروا مورد ستمی تاریخی قرار گرفته است. مالجو، به‌ سنت «رداکشیونیسم» یا نزول دانش مبارزه طبقاتی، نقد اقتصاد سیاسی را آنقدر فرو‌ می‌کاهد و دچار پوپولیسم می‌گرداند و با تزهای حلقوی خویش می‌کوشد تا ایران، یعنی اجزا تشکیل دهنده این جغرافیای امروزین، در شمار بلوچستان، کردستان ووو را که خود رژیم نام «استانهای محروم» برآنها نهاده، قربانیان مناسباتی بیرون از سرمایه‌داری نشان دهد. بورژوازی، در این جنایت و فلاکت‌زای طبقاتی،‌ کارکردی جز پدیده‌ی ایران وهمه‌ی استان‌‌های محروم‌اش نمی‌تواند داشته باشد. با دیگر‌نمایی مالجو، نقش سرمایه، بورژوازی و مناسبات سرمایه‌داری بیرنگ وحتا زدوده و عامل این همه جنایت، تبرئه می‌شود. آیا این خلق‌ها و ملیت‌ها در غیاب «اردوگاه»‌ سوسیالسم دولتی به «راه رشد» سرمایه‌دارانه و به مراحل «توده‌ایسم» یعنی سوسیال دمکراسی ایرانی (و نه اروپایی) چشم بدوزند تا ناسیونالیسم محلی «انقلابی بورژوا دمکراتیک» را سازمان دهند و به پیروزی برسانند و سوسیال دمکراسی برفراز آید و دولت را سازمان دهد و مناسبات را «دمکراتیزه»‌ گرداند و«ملت» را«مستقل» و از زیر ستم (پیشا سرمایه‌داری مالجو)، رهایی‌ بخشد! همان تلاشی که دغدغه‌ی سرمایه‌داری زیر سلطه و ستم سه حلقه متناقض و مناسبات حاکم مالجو ‌است. تز حلقوی مالجو برآن است که سه حلقه پیشین، قربانی سه حلقه پسینی است که ناقض و مانع انکشاف سرمایه‌داری در ایران هستند. مالجو، به نوشتاری از آوتیس سلطانزاده نیز اشاره می‌کند. آوتیس سلطانزاده، نخستین رهبر و سازمانده حزب کمونیست ایران یک‌سده  پیش، به نقش امپریالیستی سرمایه در ایران و کشورهای پیرامونی سرمایه جهانی پرداخت و ثابت کرد که انکشاف سرمایه داری کلاسیک و «مترقی» و «ملی» و «مستقل» در ایران ناممکن شمرد که هرگز رخ نخواهد داد.  رفیق آوتیس نشان داد که برای انکشاف نیروهای مولد و رشد مناسبات انسانی، در ایران راهی جز سوسیالیسم نیست. رفیق سلطانزاده، این پژوهش را در پیشنهادی به لنین و ابهام زدایی از ذهنیت انترناسیونال سوم ضروری دانست. او به درستی این پژوهش را برعلیه نظر کسانی در حزب کمونیست روسیه و کمینترن انجام داد که رضاخان را عنصری «مترقی» و نماینده «بورژوازی مترقی» ایران می‌دانستند و انکشاف سرمایه داری را با پروژه رضاخانی و رفع سلسه پوسیده قاجاریه شدنی می‌شمردند. در اینجا به ناچار باید به باز تعریف انباشت و سرمایه بپردازیم تا سلطه این مناسبات مورد انکار مالجو را نه به سبک رداکشیونیسم،‌ بل‌که با الف/ ب نشان دهیم:

انباشت

تمرکز پول و ثروت پیش درآمد و بسترساز انباشت اولیه و سلطه‌ی مناسبات سرمایه‌داری شد. حلقه ادعایی کشف مالجو مربوط به انباشت بدوی است که کمونیست‌ها ۱۶۰ پیش به آن پرداخته بودند.

     ” ﺗﺒـﺪﻳﻞ ﻣﺎﻟﮑﻴــﺖ ﺧﹸـﺮﺩ ﻋــده ﺍی ﮐﺜﻴـﺮ ﺑــﻪ ﻣﺎﻟﮑﻴــﺖ ﻋﻈــﻴﻢ ﻋــﺪﻩﺍﻱ ﻧــﺎﭼﻴﺰ ﻭ ﺳــﻠﺐ ﻣﺎﻟﮑﻴــﺖ ﺯﻣــﻴﻦ  ﻳﻌﻨــﻲ ﻭﺳــﺎﻳﻞ ﻣﻌــﺎﺵ ﻭ ﺍﺑــﺰﺍﺭ ﮐــﺎﺭ ﺍﺯ ﺗــﻮﺩﻩ‌ی ﻋﻈــﻴﻢ ﻣــﺮﺩﻡ ﺳﻠﺐ ﻣﺎﻟﮑﻴﺖ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﻭ ﻣﺸقت ﺑﺎﺭ ﺗـﻮﺩﻩﻫـﺎی ﻣـﺮﺩﻡ ﭘﻴﺸـﺎﺗﺎﺭﻳﺦ ﺳـﺮﻣﺎﻳﻪ ﺭﺍ ﺷـﮑﻞ می‌‌دهد. ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺸﺎﺗﺎﺭﻳﺦ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﺠﻤﻮعه ی ﮐﺎﻣﻠﻲ ﺍﺯ ﺭﻭش های ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻥها ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﺍﺭﺩی ﺭﺍ ﺑﺮﺭسی ﮐﺮﺩﻩﺍﻳﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺷﻴﻮه‌های ﺍﻧﺒﺎﺷﺖ ﺳـﺮﻣﺎﻳﻪ، ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﺎﺯ ﺑﻮﺩه‌ﺍﻧﺪ. ﺳﻠب ﻣﺎﻟﮑﻴﺖ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﻴﺪﮐﻨﻨﺪه گاﻥ، ﺑـی‌‌ﻭﺍﺳـﻄﻪ ﺑـﺎ ﺑـﻲ ﺭﺣﻤﺎﻧـﻪ ﺗـﺮﻳﻦ ﺑﺮﺑﺮﻳﺖ ﻭ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﺑﻲ ﺷﺮﻣﺎﻧﻪ‌ﺗﺮﻳﻦ، ﻧﮑﺒﺖ ﺑﺎﺭﺗﺮﻳﻦ، ﭘﺴـﺖ ﺗـﺮﻳﻦ، ﻭ ﻧﻔـﺮﺕ ﺍﻧﮕﻴﺰﺗـﺮﻳﻦ ﺷﻬﻮﺍﺕ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻣﺎﻟﮑﻴﺖ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻣﺒﺘنی ﺑﺮ ﮐﺎﺭ ﺷﺨصی، یعنی ﻣﺎﻟﮑﻴﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ‌ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻓﺮﺩ ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ ﻣﻨﻔﺮﺩ ﻭ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﮐﺎﺭﺵ ﺩﺭ ﻫﻢ می‌ﺁﻣﻴﺨﺖ، ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﻟﮑﻴﺖ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ‌ﺩﺍﺭی ﮐﻪ ﻣﺘﮑﻲ ﺑﺮ ﺍﺳﺘﺜﻤﺎﺭ ﮐﺎﺭ ﻏﻴﺮ، ﺍﻣﺎ ﺭﺳـﻤﺎ “ﺁﺯﺍﺩ” ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.» (ﮐﺎﺭﻝ ﻣﺎﺭﮐس؛ ﻛﺎﭘﻴﺘﺎﻝ مجلد ﻳﻜﻢ ﺻﺺ  ۸۱۵-۸۱۴ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﺮتضوی).

 مالجو می‌کوشد، تا با عمده نمودن سلب مالکیت غیرسرمایه‌دارانه که همیشه و در تمامی درازای تاریخ  جوامع طبقاتی و به ویژه در دوران سرمایه‌داری از بدایت تا نهایت، در کانون سرمایه جهانی و کشورهای پیرامونی جاری بوده است، در ایران سالهای ۲۰۱۷ میلادی نیز نه تنها غالب نشان دهد، بل‌که سد راه رشد سرمایه‌‌داری جلوه دهد. مالجو دردغدغه‌ی برداشت این سد است. مالجو،‌ این سلب مالکیت را بر خلاف مانیفست کمونیسم، نه به دست سرمایه و مناسبات سرمایه‌داری،‌ بل‌که به دست مناسباتی غیرسرمایه‌دارانه می‌نمایاند. او با این‌روش، سرشت مالکیت زدایی یا سلب مالکیت را از سرمایه‌داری پنهان می‌کند، خواسته یا ناخواسته،‌ غلبه و جاری بودن سرمایه‌داری را با استبداد ذاتی فلاکت بار و استبداد مضاعف بودگی آن، انکار می‌شود. انکار می‌شود که سرمایه در ایران حاکم است و طبقه کارگر طبقه اصلی و آنتاگونیست سرمایه داری حاکم است. مالجو می‌پذیرد که تولید سرمایه‌داری عالی‌ترین شکل تولید کالایی و بر پایه مالکیت خصوصی (نه اشتراکی) استوار است، اما سلطه طبقه و مناسبات سرمایه داری را در ایران جاری نمی‌داند. به بیان مارکس، سرمایه ابتدا از گردش ناشی می‌شود و از پول عزیمت می‌گیرد (گروند ریسه ج ۱ ص ۲۱۰ فارسی، برگردان باقر پرهام، احمد تدین) سرمایه ابزار تولید است و ترکیبی‌ست از مواد اولیه، وسایل کار، و انواع وسایل گذران زندگی برای تولید مواد جدید، وسایل کار جدید، وسایل گذران جدید. و همه محصول کار هستند. ومالجو درایران،‌  منکر این دانش می‌شود.

سرمایه، کار انباشته شده می‌باشد. کار عینیت یافته‌ای و انباشته شده‌ای که در خدمت تولید دوباره قرار می‌گیرد. سرمایه‌داری ( کاپیتالیسم)-  آن وجه تولیدی ست که به‌سوی ارزش افزایی، یعنی به‌دست‌ آوردن ارزش افزوده و انباشت سرمایه کشش دارد. شاخصه‌ی این وجه تولید: مالکیت خصوصی بر ابزار تولید‌ و تقسیم جامعه به طبقات است. سرمایه‌داری تجاری، ربایی، سرمایه‌داری مانوفاکتوری، سرمایه داری صنعتی، کشاورزی و انگلس سرمایه‌داری دولتی که نوع انحصاری سرمایه‌داری است را به این صورت بندی می‌‌افزاید. سرمایه از ارزش مبادله‌ای تشکیل یافته است زیرا که تمام تولیداتی که سرمایه از آنها تشکیل یافته، کالا به شمار می‌آیند. اما هر ارزش مبادله‌ای، سرمایه نیست. زیرا در درازای تاریخ، ارزش‌های مبادله‌ای کارکرد داشته‌اند. زمانی که مبادلات کالایی، میدان مرکزی خود را به نیروی کار گسترش داد و کار انسانی (کارگر) را که تنها مالکیت‌‌اش همان نیروی کار است، داد و ستد کرد، ارزش مبادله‌‌ای به سرمایه‌ تبدیل می‌شود. سرمایه: گماشتن سرمایه زنده (نیروی کار) به عنوان وسیله در خدمت سرمایه مرده (انباشت شده) برای حفظ ارزش مبادله‌ای و تراکم و آکندگی آن است. در ایران  به‌سان کشور پیرامونیِ سرمایه‌های‌ متروپل و کانون جهانی سرمایه، شرط موجودیت سرمایه، کار مزدوَری سرمایه است. سرمایه آنگاه فزونی می‌یابد که در برابر نیروی کار، مبادله گردد و آفریننده کار مزدوَری گردد. این انباشت برخلاف تبلیغات افرادی همانند مالجو و مرتضی محیط، انباشت اولیه نیست که در ایران هنوز پس از گذشت بیش از ۴۰۰ سال پیدایش مناسبات سرمایه‌داری تولید و بازتولید می‌شود.در بیشینه‌ترین کمیت و کیفیت این انباشت، استثمار نیروی کار تراکم یافته دارد و بخش کمینه‌ای استثمار طبیعت و سلب مالکیت‌هایی که در تحلیل نهایی در استثمار نیروی کار انباشت می‌‌یابند. «نیروی کار تنها در مقابل سرمایه مبادله می‌شوند. با افزون ساختن حجم سرمایه و افزایش قدرتی که بنده‌ی آن است» (‌مارکس کارمزدور، سرمایه، بها، ارزش سود).  مالجو دربرابر این پرسش که:‌ سلب مالکیت از هر راه و از هر «مالک» (طبیعت، تاجر، زمیندار،‌ تولیدگر بومی و سنتی ووو) آنگاه که به«پول»، نقدینه، انباشت، و سرمایه تجاری،‌ ربایی و یا هرشکلی از ارزش تبدیل می‌شود،‌ در چه مناسباتی، و به وسیله چه کسانی متحقق می‌شوند؟ آیا استثماری در میان است؟ استثمارگران چه طبقه‌ای هستند، مناسبات حاکم چه نام دارد؟ استثمار شونده چه طبقه‌ای است وووو؟

 آری شکل‌های بینابینی نیز نه به‌سان دوران،‌ بل‌که برهه‌ای ترانزیتی یا انتقالی وجود دارند و به‌ویژه مارکس در کاپیتال مجلد نخست به آن پرداخته است. شکل‌های بینابینی،‌ گونه‌هایی‌اند که برخلاف دوران برده‌داری و یا فئودالیسم،‌ در آن‌ها کار اضافی با خشونت مستقیم از تولید کننده مکیده نمی‌شود. «تولید، هنوزبه طور کامل و ظاهری زیر فرمان سرمایه قرار نگرفته و سرمایه، ‌با مانع شیوه‌ تولید سرمایه‌داری روبه‌رو می‌شود، گرچه می‌تواند گذار به سرمایه‌داری را همانند اواخر سده‌های میانه پی‌ریزی کند.» (مارکس، مجلد یکم کاپیتال، ص ۵۲۵، ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﺮتضوی). به بیان مارکس، ‌این شکل‌‌ها، مانند «صنایع خانگی» با تثبیت و چیرگی تولید سرمایه‌داری با چهره‌هایی دیگرگون می‌توانند بازتولید شوند. اما بر خلاف چنین تصویری، مناسبات حاکم درایران،‌ مناسبات بینابینی نیست،‌ بلکه مناسباتی تثبیت شده تولید سرمایه‌داری است. و در چنین شرایطی‌است که ارزش اضافه مطق و سود مافوق به وسیله جناح باندهای حاکم و دربنیاد به وسیله سرمایه‌‌دار، مکیده می‌شود. کارشناس و مدافع اقتصاد کلاسیک ایرانی سال ۲۰۱۷ میلادی، بیش و پیش از همه، پیرو آدام اسمیت سالهای ۱۸۰۰، در پی چنین تلقینی است. مالجو نمی‌گوید که اقتصاد ایران،‌ هنوز در مراحل پیشاسرمایه‌داری و انباشت بدوی‌است، و هرگز از این مرحله عبور نکرده است، او برآن است که با حرکتی پاندولی، در این ۲۰ ساله «دهه ۷۰ تا ۹۰» به بازگشت گراییده است و سه حلقه  ارزش و تولید و ارزش انباشت بدوی، مغلوب شده‌اند! در ادامه به این بیان بازخواهیم گشت.

 نفی طبقه کارگر به سان طبقه اصلی و تاریخساز، ادامه این نوشتار و بخش نهایی است که آقای مالجو در پی آن در مسیر تزهای حلقوی‌ اش به آن دست می‌یابد.

ادامه دارد……….

عباس منصوران

دسامبر ۲۰۱۶