مسئله انرژی تجدیدپذیر در ایران

مسئله انرژی تجدیدپذیر در ایران

مسئله تأمین انرژی در قرن بیست و یکم به شکلی متفاوت از گذشته مطرح است. در گذشته فقط ملاحظات اقتصادی که جز آینده نزدیک چیزی را نمی دیدند، تعیین کننده منبعی بودند که انرژی از آن حاصل می شود. زغال سنگ، نفت، گاز، رودخانه‌ها و ذخایر اورانیوم منابع انرژی بودند و هر کشور و منطقه‌ای که به آنها دسترسی داشت انرژی اش را از آنها تأمین می کرد. اما اکنون مشخص شده که ادامه این شیوه برای طولانی مدت امکان پذیر نیست. منابع فسیلی تمام شدنی هستند و استفاده از آنها باعث آزاد شدن مقدار عظیمی گازهای گلخانه‌ای می شود. این گازها علاوه بر آسیب های بلاواسطه‌ای که از طریق وارد شدن به سیستم تنفس انسان بر جا می گذارند، باعث تغییرات آب و هوایی در کره زمین می شوند. استفاده افسارگسیخته از آنها ذوب شدن یخهای قطبی و بالا آمدن سطح آب دریاها را در پی دارد، امری که زندگی میلیاردها نفر را تهدید می کند. این میلیاردها نفر عمدتاً انسانهای کارگر و زحمتکش هستند و سرمایه داران بزرگ می توانند هر زمان که خواستند به مکانی بهتر که در معرض تهدید نیست بروند. اما آنجا که منافع و بقای کل سیستم سرمایه داری بر منافع بلاواسطه این یا آن سرمایه دار ارجحیت دارد، جایی که طبقه سرمایه دار به شیوه مدرن حاکم است و منافع کلان آینده کل سیستم را فدای خرده منافع کوتاه مدت نمی کند، نمایندگان سیاسی طبقه سرمایه دار نه از روی دلسوزی برای مردم بلکه از ترس شورش آنها و همچنین نگرانی از عواقب تخریب محیط زیست برای کسب سودهای آینده، به تکاپو افتاده‌اند تا جلوی تخریب بیشتر محیط زیست را بگیرند. این امر از لحاظ سیاسی نیز با منافع کشورهای امپریالیست گره خورده است. امپریالیستها نمی خواهند وابسته به نفتی که خارج از کنترلشان است و ممکن است به دست رقیب شان بیافتد بمانند. اگر نفت منبع مسلط انرژی بماند می تواند ابزار فشاری در دست کشورهای تولید کننده‌اش باشد. اما این برای کسانی که قصد تحمیل سلطه شان را دارند تحمل پذیر نیست.

نمایندگان سیاسی طبقه سرمایه دار در کشورهای سرمایه داری پیشرفته معمولا سعی می کنند توازنی بین منافع کوتاه مدت استفاده از منابع انرژی قدیمی و منافع دراز مدت استفاده از منابع انرژی تجدیدپذیر برقرار کنند. از آنجا که هزینه تأمین انرژی تجدیدپذیر (بادی، خورشیدی، زیست توده، زمین گرمایی و …) گران تر از انرژی ای است که از منابع قدیمی و عمدتاً فسیلی حاصل می شود، دولتهای سرمایه داری با شیوه‌های مختلف به بخش انرژی تجدیدپذیر پول تزریق می کنند تا آن را تقویت کنند. البته نباید فراموش کرد که تجدیدپذیرها هنوز جوان هستند. با گسترش استفاده از آنها و پیشرفت فناوری مربوط به آنها، به مرور زمان ارزان تر و در دسترس تر می شوند. این امر بخصوص در مورد انرژی خورشیدی مشهود است که استفاده از آن روز به روز ارزان تر می شود و احتمالا تا میانه قرن بیست و یکم بدون تزریق پول اضافه از طرف دولتها قادر به رقابت با انرژی غیرتجدیدپذیر خواهد شد.

تاکنون دولتهای مدرن سرمایه داری، یعنی دولتهایی که منافع کلان و درازمدت طبقه سرمایه دار را در اولویت قرار می دهند، تمایل بیشتری به استفاده از انرژی تجدیدپذیر نشان داده‌اند. مثلا دانمارک از اواخر دهه ۱۹۷۰ سیاست حمایت از تجدیدپذیرها را در پیش گرفت و امروز بیش از ۴۲ درصد از برق مورد نیاز خود را از باد تأمین کند و با برنامه ریزی انجام شده قرار است تا سال ۲۰۳۵ این سهم به ۸۴ درصد برسد. یا ژاپن در سالهای اخیر سیاست حمایت از انرژی خورشیدی را در پیش گرفته بطوری که فقط در سال ۲۰۱۶ ظرفیت نیروگاه‌های خورشیدی نصب شده در این کشور با افزایش ۹۸۰۰ مگاوات، رشدی انفجاری داشت (این را مقایسه کنید با ظرفیت ۱۰۰۰ مگاواتی نیروگاه اتمی بوشهر که دولتهای ایران ۴۰ سال است در حال ساخت آن هستند!). از طرف دیگر دولتهایی که سیستم استبدادی قرون وسطایی دارند یا جای پای محکمی ندارند و می دانند رفتنی هستند، تمایل کمتری به استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر نشان می دهند، با اینکه در مواردی امکانات مالی بیشتری برای پرداخت تعرفه تزریقی به تجدیدپذیرها دارند.

در این میان جایگاه ایران کجاست؟ شاید در نگاه اول تعجب آور به نظر برسد اگر ببینیم که تعرفه تزریقی در نظر گرفته شده برای تجدیدپذیرها (بخصوص انرژی خورشیدی) در ایران بیشتر از کشورهای اروپایی، آسیای شرقی و آمریکای شمالی است و همچنین مدت خرید برق با تعرفه تزریقی طولانی تر است. چرا چنین است؟ آیا حاکمان ایران آینده نگرتر از حاکمان آن کشورها هستند یا ارزش بیشتری برای زندگی مردم خود قائلند؟ در زیر به این پرسش پاسخ داده خواهد شد.

مرداد ماه ۱۳۹۶ یک نیروگاه خورشیدی ۲۰ مگاواتی در کرمان افتتاح شد. چیت چیان، وزیر نیرو که بیشتر یک مهره نظامی – اطلاعاتی – امنیتی است در مراسم افتتاحیه حضور داشت. او گفت که هزینه احداث این نیروگاه از طریق فروش برق به دولت در پنج سال به سرمایه گذاران باز خواهد گشت. اما قرارداد خرید برق از نیروگاه بیست ساله است. طی این بیست سال برق برق نیروگاه به صورت تضمینی از طرف دولت خریداری خواهد شد و بهای آن هر سال متناسب با نرخ تورم و قیمت ارز افزایش می یابد. البته نرخ خرید در ۱۰ ساله دوم ۴۰ درصد کاهش خواهد داشت. این بدین معناست که سرمایه گذاران بعد از بازگشت سرمایه اولیه شان تا ۱۵ سال پول پارو خواهند کرد! بی دلیل نبوده که سرمایه گذاران (که برخی از آنها اروپایی بودند) پولشان را برای احداث این نیروگاه گذاشتند. در دنیای امروز کمتر جایی را می توان یافت که چنین بازگشتی وجود داشته باشد. در سایر رشته‌ها سرمایه داران باید مدام با یکدیگر رقابت کنند، به دنبال نوآوری باشند، مصرف کنندگان کالا و خدمات را راضی نگه دارند و مشتریان شان را حفظ کنند. اما اکنون فرصتی پیدا شده که بدون چنین نگرانی هایی با تضمین دولت ایران پول پارو کنند. با برگشتن پولی معادل سرمایه اولیه در سال پنجم، سرمایه گذار می تواند آنرا تبدیل به سرمایه جدیدی برای احداث نیروگاه مشابهی کند و بدین ترتیب بعد از ۱۰ سال صاحب ۳ نیروگاه، بعد از ۱۶ سال ۱۰ نیروگاه و بعد از ۲۰ سال ۱۹ نیروگاه شود (به دلیل کاهش تعرفه و کاهش احتمالی تولید نیروگاهها در طول زمان مبلغ دریافتی هر نیروگاه را در ده ساله دوم عمرش برابر با یک دهم هزینه ساخت آن و طول عمر هر نیروگاه را ۲۰ سال فرض کردم؛ همچنین نیروگاههای خورشیدی هزینه نگهداری اندکی دارند که در مقایسه با هزینه ساختشان قابل صرف نظر کردن).

تعجب آورتر اینکه تعرفه خرید برق تولید شده از انرژی خورشیدی بیش از سایر انرژیهای تجدیدپذیر است، علیرغم اینکه تولید انرژی بادی در مقیاس بزرگ بسیار ارزان تر تمام می شود و تکنولوژی ساخت توربین های بادی تا حد زیادی در کشور موجود است. سایر کشورها (حتی آنهایی که تابش زیاد و وزش باد پایین دارند) به این دلیل از انرژی خورشیدی حمایت می کنند که می دانند با پیشرفت فناوری در دراز مدت انرژی خورشیدی به صرفه تر و در دسترس تر از سایر انرژیها خواهد شد، اما فعلا تا روزی که چنین شود فاصله زیادی داریم و برای رسیدن به آن روز نیاز به تحقیقات علمی فراوان و پرهزینه‌ای هست. پس چرا ایرانی که هیچ بخش تحقیق و توسعه‌ای برای انرژی خورشیدی ندارد و فقط از صفحات خورشیدی تولید شده در دیگر کشورها استفاده می کند، چنین اهمیتی به انرژی خورشیدی می دهد؟ و چرا هر چه نیروگاه کوچکتر می شود تعرفه بیشتری به آن تعلق می گیرد؟ مثلا در سال ۱۳۹۵ تعرفه تعیین شده برای نیروگاههای خورشیدی با ظرفیت ۱۰ مگاوات و کمتر ۴۹۰۰ ریال به ازای هر کیلووات است، برای ۳۰ مگاوات و کمتر ۴۰۰۰ ریال و برای بیش از ۳۰ مگاوات ۳۲۰۰ ریال بود. اگر از یک کارشناس صنعت برق در این مورد سؤال کنید احتمالا خواهد گفت برای جلوگیری از تمرکز نیروگاهها و فشار بیش از حد بر شبکه انتقال برق چنین تصمیمی گرفته شده. اگر در مورد کشورهای پیشرفته صحبت می کردیم این حرف می توانست صحیح باشد. معمولا در کشورهای پیشرفته که نیروگاههای بزرگ قبلا در بهترین مکانها از نظر دسترسی به شبکه و منبع انرژی ساخته شده‌اند و نیازی به احداث نیروگاههای بزرگ نیست، دولتها مشوقهایی برای تولیدکنندگان خرد در نظر می گیرند تا هم سرمایه‌های کوچک بتوانند در این زمینه بکار بیافتند و هم شبکه انتقال بتواند کارآیی بهتری داشته باشد. اما در کشور توسعه نیافته و وابسته‌ای نظیر ایران پرداخت تعرفه بالاتر به نیروگاه کوچکتر در بهترین حالت فقط منجر به شکسته شدن سرمایه‌های بزرگ و تجزیه شدن آنها به سرمایه های کوچک جهت احداث نیروگاههای کوچک با کارآیی کمتر می شود و هزینه تولید برق افزایش می یابد، آن هم در شرایطی که نیروگاههای بزرگ اقتصادی تر هستند و نیاز فوری به آنها وجود دارد. می گویم در بهترین حالت، زیرا می توان خیلی ساده، با کاغذبازی اداری، یک نیروگاه بزرگ را تبدیل به چند نیروگاه کوچک کرد تا قیمت فروش برق افزایش یابد. برای مثال همان نیروگاه خورشیدی ۲۰ مگاواتی که در کرمان افتتاح شد روی کاغذ ۲ نیروگاه ۱۰ مگاواتی است که از لحاظ فیزیکی فقط چند ده متر با هم فاصله دارند. در مراسم افتتاحیه نیز هیچ اسمی از دو شرکتی که دو قرارداد جداگانه فروش برق با یک سازمان زیرمجموعه وزارت نیرو بسته‌اند نبود و همگان از یک نیروگاه واحد نام می بردند. سرمایه گذاران و بهره برداران هر دو شرکت کاغذی نیز یکی بودند. این کلاهبرداری نه فقط جلوی چشم وزیر بلکه با حمایت او انجام می شود. سرمایه گذاران بدون اینکه متحمل زحمتی شوند با حمایت وزیر قوانین را دور می زنند و صاحب سودی بادآورده می شوند. البته فکر نکنید هر سرمایه داری قادر به دور زدن قوانین است! تنها وابستگان به حکومت مجاز به این کارند! در این مورد خاص، سرمایه دار آقازاده اکبر ترکان، از اعضای مؤسس حزب اعتدال و توسعه، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در دولت اول  و وزیر راه و ترابری در دولت دوم هاشمی رفسنجانی، مشاور رئیس جمهور کنونی، دبیر شورای هماهنگی مناطق آزاد تجاری – صنعتی و ویژه اقتصادی و دارنده بسیاری سمتهای دیگر در گذشته و حال بود.

بدین ترتیب انرژی خورشیدی که فعلا یکی از گرانترین و غیربومی ترین انرژیهاست، رشدی بادکنکی دارد. سرمایه گذاران خارجی که به دنبال کسب سودهای بادآورده به صورت تضمین شده و بی دردسر هستند سرمایه شان را به ایران می آورند و دهها نیروگاه خورشیدی در حال احداث هستند. اما این بادکنک تا چه حد می تواند بزرگ شود؟ مثلا اگر طبق مثال بالا ظرفیت نصب شده در ۲۰ سال ۱۹ برابر شود این روند قابل ادامه خواهد بود یا اینکه آن زمان همین آقایانی که باعث و بانی این رشد بادکنکی با هزینه‌ای چند برابر آنچه که در دنیا متعارف است هستند، پس از انجام سوء استفاده‌هایشان، وقتی دیدند دیگر پولی نمانده که غارت شود، هزینه بالا را بهانه خواهند کرد تا حمایت دولتی را از انرژیهای تجدیدپذیر قطع کنند؟

رشد بادکنکی کنونی فقط مانعی بر سر راه توسعه پایدار است، منابع مالی که برای توسعه پایدار وجود دارند را می بلعد و چیزی که ارائه می دهد قابل مقایسه با هزینه‌ای که برای کشور دارد نیست. اگر هزینه هنگفت این رشد (یا بهتر است بگوییم بزرگ شدن بیمارگونه) بخش انرژی خورشیدی در سایر زمینه‌ها، مثلا انرژی بادی یا بهینه کردن تولید، انتقال و مصرف انرژی فسیلی، صرف می شد، قطعا خروجی قابل قبولی داشت و در راستای توسعه پایدار، حفظ محیط زیست و رفع وابستگی ایران بود. اما افسوس که مشتی سرمایه داران زالو صفت فقط به دنبال سود بادآورده و بی دردسر هستند و حکومت نیز در خدمت آنهاست؛ زیرا در ایران حکومتی داریم که حتی به فکر منافع دراز مدت طبقه سرمایه دار نیست. ساختار حکومت طوریست که فقط افراد خاصی که از دایره وابستگان به حکومت می آیند و عضو یکی از باندهای مفسدین و جنایتکاران هستند، می توانند به پست و مقام برسند. پس از آن نیز نمی توانند کاری کنند جز اینکه در مدت تصدی شان تا حد امکان از مقامشان سوء استفاده کنند یا زمینه را برای غارتگری و سوء استفاده گری باند پشت سرشان فراهم سازند.

جواد راستی پور

۰۲/۰۶/۱۳۹۶