داستان واقعی آگاهی و مبارزه ی طبقاتی , تبادل نظر با همکاران درباره ی آگاهی ومبارزه ی طبقاتی(بخش نخست)

داستان واقعی آگاهی و مبارزه ی طبقاتی

تبادل نظر با همکاران درباره ی آگاهی ومبارزه ی طبقاتی(بخش نخست) 

 

بحث وجدل ما هشت نفرهمکاران ادامه یافت. ومن برای آسان وساده شدن پیش برد جدلمان، همه ی اسامی را نام نمی برم. بحث وتبادل نظر امروز ما معتمدین کارگران، بعد از چند جدل شکل گرفت و ادامه یافت.  در نتیجه ما بر آن شدیم، که هر سه ماه یک بار خارج از کارخانه دورهم جمع شویم وموضوعات مورد علاقه ی مان را ادامه دهیم. گردهم آیی کنونی اولین قراری است که ما بحث مان را شروع کردیم. سوال مطرح شده این قرار بدین دلیل طرح شد که چند نفراز ما در سمیناردو روزه ای درغرب آلمان شرکت کرده بودیم، که موضوعش اضافه دستمزد بود ودر خلال این بحث موضوعاتی مثل عمل کرد سرمایه داری، مبارزه ی طبقاتی وآگاهی طبقاتی هم بعنوان موضوعات مورد جدل طرح شد، وهرکسی به سهم خود سعی می کرد آنرا توضیح دهد.

 پیتر چنین مطرح کرد: – در سمینار هفته گذشته چند موضوع مثل آگاهی طبقاتی، مبارزه ی طبقاتی فکر من را حسابی مشغول کرده است. آگاهی طبقاتی یعنی چه؟

استفان در جواب گفت : – ما نمی توانیم درمورد تیتر ها صحبت کنیم.

 پیتر : -همکار عزیز بحث برسر تیتر نیست، بلکه این موضوعی است که در هر قدم از مبارزاتمان نهفته است، تعریف مبارزه ویا آگاهی طبقاتی نهفته در مبارزه برای اجرای صحیح طبقه بندی مشاغل، اضافه دست مزد، شروط کار، مرخصی سالانه، پایین آوردن ساعات کار مثلا از ۳۵ ساعت به ۳۰ ساعت درهفته، انتخابات، رای دادن، احزاب وهمچنین دیگر مطالباتمان ومسائل مهم جامعه است. ما می دانیم که در بین هم کاران کارخانه خودمان و اعضای اتحادیه کارگری فلز نسبت به موضوعات یاد شده، تعریف وبرداشتهای مختلفی وجود دارد. ضمنا یاد آوری می کنم، که روشن نمودن مبارزه وآگاهی طبقاتی موضوع عده ای از هم کاران شده است. یادت هست که در سمینارگذشته نه تنها درمورد آگاهی طبقاتی، بلکه در مورد مبارزه ی طبقاتی هم صحبت شد وشرکت کنندگان روی این موضوع تکیه کرده وبرخی از شرکت کنندگان بر این باور بودند، که مبارزه علیه سرمایه داری وبخصوص موضوع سمینار،تعیین واقعی دست مزد بدن آگاهی طبقاتی راه بجایی نمی برد. همکارعزیزمن با شیوه ی کار ورفتار بعضی از گردانندگان وهدایت کنندگان سمینار مشکل دارم، ببین در این سمینار ضمن اینکه بحث و جدلها خوب پیش می رفت وهمچنین انگشت روی موضوع اصلی می گذارشتند ولی راه حل عملی ارائه نشد و گفته  بصورشعارماند و بحثی هم در مورد ادامه کاری نکردن وتبلیغاتی بیش نبود.( یادت هست که سال گذشته یکی از همکاران کارخانه لینده linde برای سمیناردو روزه ی ما کتاب مزد- بها – سود کارل مارکس را برای بررسی به سمینار آورد که حدودا چهارساعت به این مطلب  پرداختیم، ولی بعد از این سمینار ادامه نیافت.) اگر یادت باشد موضوع اصلی هم بر سر دستمزد بود. ولی من سوالم این است، که تو چگونه دست مزد یک کارگر را تعیین می کردی؟

تعیین دستمزد از نگاه یک همکار

  من روی این موضوع کمی فکر کردم و به سؤال شما جواب می دهم. برای روشن شدن موضوع ازیک واقعیت، یعنی ازخانواده ی چهار نفری خودم شروع می کنم. توجه کنید من با یک دوره ی سه سال ونیم کارآموزی درهمین کارخانه جوشکارشدم و همسرم هم دوره ی حساب داری را گذرانده است،در این بررسی باید دست مزد ماهیانه ی من وهزینه ی زندگی روزمره ی ما با توجه به داشتن دو فرزند یکی دختر ۹ ساله ودیگری پسر ۱۲ ساله را مد نظر داشت. من نسبت به تعیین دست مزدمان و برای تامین یک خانواده چها نفره، چنین فکرمی کنم: اگربطورمتوسط حساب کنید، هر انسان برای تجدید نیروی کار وزندگی، حد متوسط به هزینه های ضروری زیر نیاز دارد: طبق قانونی که به تصویب رسیده افرادی که به هر دلیل بیکار شده یا کسانی که اساسا توانایی کارکردن را ندارد، شامل حقوق ومزایای زیرمی باشد:هرفرد مجرد برای خواب، خوراک و محل نظافت و استراحت مساحتی بین ۴۵ تا ۵۰ مترمربع، برای دونفر ۶۰ متر مربع وبرای هر فرزند ۱۵ متر مربع  می توان به مساحت محل زندگی اضافه کرد، یعنی برای یک خانواده ی چهار نفره ۹۰ متر مربع  مورد نیاز است. با برسی که از اطراف وحومه ی شهر به عمل آمده حد متوسط کرایه هر متر مربع ۱۱ یورو می باشد(البته قیمت یاد شده در شهرهای مختلف متفاوت است)، کرایه ۹۰ متر مربع  ۹۹۰ یورو می شود، اگر ما برای تامین گرمای لازم گاز استفاده کنیم، برای گرم کردن هر متر مربع۱,۵ یورو در ماه مورد نیاز است.  یعنی  برای گرم کردن ۹۰ متر مربع ۱۳۵ یورو ضروری است، اگردرسال شش ماه شوفاژ روشن باشد، که به قیمت  ۸۱۰ یورو هرماه ۶۷,۵  یورولازم است. مصرف برق برای روشنایی وحمام و نظافت برای چهارنفرحد متوسط ۵۰۰۰ کیلوات در سال وهر کیلووات به قیمت ۲۸ سنت می شود ۱۱۴۴ یورو درسال ودرهرماه ۹۵ یورو است. هزینه ی بچه ها: اگر از رقابتی که به وسیله تبلیغات رسانه ها برای فروشندگان لباس ومواد مصرفی که بین جوانان راه انداخته اند بگذریم، وازحقوق ومزایایی که قانونا برای بچه ها ونو جوانان تا سن ۲۵ سالگی تصویب شده است، حرکت کنیم(  حقوق ومزایا نسبت به سطح استاندارد زندگی تا خط فقر حساب شده است.) هربزرگسال مجرد ۳۵۹ یورم ودو بزرگسال که باهم زندی می کنند هریک  ۹۰ درصد از x2´=۷۱۸۳۵۹ یورو جمعا می شود ۶۴۶  یورو برای تامین ماهانه ی هزینه ی مواد غذایی، لباس، وسائل آرایش ونظافت و سائل خانگی تعیین شده است. برای تامین ماهیانه بچه ی زیر ۶ سال  ۶۰ در صد از ۳۵۹ یورو، که ۲۱۵ یوروم است. وبچه ی زیر ۱۴ سال  ۷۰ درصد از ۳۵۹ یورو، یعنی ۲۵۱ یورو(در اینجا من حد متوسط برای دو فرزن ۵۰۰ یورو حساب کردم) در اینجا مسائل فرهنگی وآموزشی،مثل مدرسه، دانشگاه، ادبیات، هنر، ورزش، سینما، تآتر وغیره تقریبی بررسی شده است. نتیجه این می شود که خرج وهزینه ی ماهیانه یک خانواده ۴ نفره ی نزدیک به خط فقر ۱۷۵۸ یورو است. این حساب همانطوری که گفتم حساب نزدیک به زندگی خط فقر است. در مقابل درسال ۲۰۱۶ بطورمتوسط دست مزد ناخالص یک کارگر ۲۷۸۷ یورو و دست مزد خالص ۱۸۴۳ یورو بوده. باید اشاره کنم که  این آمار از سوی دولت اعلام شده است. می بینی که ما هم با خط فقر فاصله ای نداریم. تازه این موضوع را اکثرهم کاران می دانند. حال تو فکر می کنی اگریک تیم کاری ازجانب ما دخالتگری کند، آیا بررسی بهتر از از طرح یادشده پیش نهادی خواهد کرد؟  البته همانطوری که گفته شد هر کدام از ما نگاه وبرداشت دیگری از این بررسی داریم وتایید یا رد برداشت تو به آگاهی و مبارزه طبقاتی ما ربط دارد. مثلا درنظربگیرید، همکارانی که ازطریق شرکت های واسطه  ومقاطعه کاردرکارخانه ی ما موقتا مشغول به کار هستند، تعداد زیادی ازآنها با وجود داشتن مدرک فنی با حد اقل دست مزد شروع بکار کرده اند ومی دانی که اکثر آنها حد اقل دو فرزند دارند و با حد اقل دست مزد تعیین شده ۸,۵ یورو کار شان را شروع کرده اند. می دانیم که طبق تعرفه ی اتحادیه ی کارگری هرهفته ۳۵ ساعت و هرماه بدون اضافه کاری ۱۵۴ ساعت کار می کنند، که در آمد نا خالص ماهیانه آنها باساعتی ۸،۵ یورو درساعت ۱۳۰۹ یورد می شود. باید دانست که مخارج  وهزینه ی ما هانه ی یک خانواده ی چهار نفری را تا خط فقر ۱۷۵۸یورو حساب کرده اند.  با این حساب هم کار ما ۴۴۹ یورو لازم دارد که به خط فقر برسد. البته می دانیم که اداره ی اجتماعی از درآمد مالیاتی ما این مقدار را تامین می کند. یعنی اگر ما قبول کنیم که خط فقرعادلانه تعیین وتصویب شده باشد،  کارفرما هر ماه ۴۴۹ یورو به هم کارما نپرداخته وبا کمک نمایندگان ما در پارلمان وسکوت اتحادیه های کارگری به جیب خودش سرازیر می شود. البته در بین همکاران عده ای هم هستند که دست مزدشان ساعتی بین ۵۱۱,۵- ۸, یورو مزد دریافت می کنند که حد متوسط دست مزد ۱۰ یورو و ماهانه ۱۵۴۰ می شود، که باز هم زیر خط فقر است وما باید با مالیاتمان تفاوتش را بپردازیم. حالا خودت می توانی حساب کنی که مثلا در اعتراضات برای تعرفه ای سال آینده، اتحادیه ی ما  با خواست ۵ درصد وارد میدان مبارزات با اتحادیه کارفرما می شود وبعداز دوماه چونه زنی واعتصابات اخطاری با ۲,۵  تا ۳ درصد اضافه دست مزد به توافق می رسند وسروته قضیه را هم می آورند. باور کنید این موضوع را همه ما می دانیم که هر ساله مبارزات برای اضافه دست مزد کم و بیش با ۳- ۲,۵ درصد خاتمه می یابد. اما بعد از بوق و سرنا  وجنجال سران اتحادیه ها، ما شروع به نق زدن می کنیم ویعد از مدتی همه راضی می شویم! آیا این آگاهی به مبارزه ی طبقاتی ما را نشان می دهد؟ به نظر من در این مورد ما تسلیم تبلیغات دروغین اتحادیه ی کارفرمایان واتحادیه کارگری می شویم. ببین من مثال خودمان را می زنم، من وبرخی از همکاران دارای گروه شغلی ۱۰ هستیم ودستمزد نا خالصمان با توجه به سنوات کاری  حدودا ۳۴۰۰ یورو می شود، حال اگر کار خانه ی ما دچار بحران شود و ما بیکار شویم و به فردای بیکاری، با سعی وکوشش در جستجوی جا یگاه کاری، در کارخانه ی دیگری کار پیداشود، فکر می کنید که ما را با همین دستمزدی که امروزه دریافت می کنیم استخدام می کنند؟ تجارب نشان داده که مسلما نه، همانطوریکه تجربه ی ما وهمکاران دیگر بیان کننده ی وتایید این موضوع است، اولا با ما هم مثل همین همکارانی که اکنون موقتی پیش ما کار می کنند قرارداد یکساله می بندند، دوم اینکه به ما همین دستمزدی را که اکنون دریافت می کنیم، نمی پردازند، بلکه می بایست بعنوان کارگر فنی با گروه شغلی ۷ شروع کنیم ونه با گروه شغلی ۱۰ که متناسب با تجارب ودانش فنی امروزی ماست. تازه دریافت این گروه شغلی منوط بر این است، که کار فرمای جدید عضو اتحادیه کارفرمایان باشد. واز سویی اگر بد شانسی بیاوریم وبا کارخانه ای که عضو اتحادیه ی کارفرمایا ن نیست قرارداد کاری ببندیم باید از حد اقل دست مزد  ۸,۵  یورو شروع کنیم، همانطوری که می دانیم در این موردهیچ قانونی کارفرما را مجبور نمی کند که  نسبت به مهارت وثنوات کاری یک کار گر فنی دست مزد ها رارا تعیین کند. اگر یادمان باشد، ما در دهه هشتاد تا دهه ی نود، مبارزات  خوبی رابرای  اجرای ۳۵ ساعت کار در هفته داشتیم. ۲۸ می ۱۹۸۴ ۳۳۰۰ اتوبوس و۵۱ قطار پرازهمکاران فلز از سراسر آلمان راهی بن شدند وبن تقریبا بوسیله ی همکاران اشغال شد. بهر حال تا جایی که می دانم ما در گذشته برای بدست آوردن مطالباتمان مبارزات واعتراضات خیابانی بیشتری داشتیم واتحادیه فلزهم در مبارزاتش جایگاه بهتری داشت تا امروز.

آگاهی طبقاتی موضوعی است  که ما هروزه حین مبارزه بدست می آوریم

 

استفان(Stefan) با نارضایتی گفت : – آگاهی طبقاتی موضوعی  است که ما هر روز حین مبارزه و درروند زندگی مان بدست می آوریم واین آگاهی در ارطبات با رشد وتحول  ابزارو وسائل کار در فرایند تولید تغییر کرده وتکامل می یابد. مثلا بررسی که تو در رابطه با مسکن , دست مزد ودیگر هزینه های زندگی  کرده اید را قبول دارم. ببینید ما پنج نفر هستیم که زیر یک سقف به مساحت ۶۰  متر مربع وبدون فضای سبز زندگی می کنیم و تنها نکته ی مثبتش این است که به  محل کارم  نزدیک می باشد. ما قانونا باید ۷,۵ساعت در روزو ۳۷,۵ ساعت درهفته کار کنیم ولی با دست مزد ی که دریافت می کنم نمی توانم مخارج زندگیم را تامین کنم به همین دلیل بایست اضافه کاری کنم . مگر همسرت کار نمی کند؟ همسرم در خانه مواظب بچه هاست ووقت برای سرخاراندن ندارد وبا این وجود دست مزدی از کسی دریافت نمی کند. چرا دست مزد دریافت نمی کند؟ آخر دوست عزیز همسر من کار خانگی می کند به بچه ها می رسد. در واقع به ازای کارخانگی که بیشتزاز ۸ ساعت در روز است، از سوی اداره ی کار ویا کلا مسئولین می بایست دست مزد پرداخت شود. البته همه می دانیم، که این مشکل  تنها مشکل ما آلمانیها نیست بلکه در سراسر دنیا دونفر برای کارفرما کار می کند ولی دست مزد به یک نفر پرداخت می شود. درواقع ما دونفرکار می کنیم ویک دست مزد در یافت می کنیم. به هرحال این قانون در مورد همه ی خانواده ها صدق می کند. بنظر من دولت باید قانونی تصویب کند که کارفرما دست مزد کار خانگی زنان ویا مردان را بپردازد. مگر حق اولاد از دولت دریافت نمی کنید ( باید در اینجا اشاره کنم که حق تربیت اولاد ازمالیات من و تو وکسانی که مالیات پرداخت می کنند تامین می شود). حق اولاد برای تامین خورد و خوراک وپوشاک است. البته باید بگویم که بین همسرم ومن تقسم کار شده و قرار ما بر این است که یک سال او در خانه بماند وبه بچه ها برسد ویک سال  من. البته فراموش نشود که یک مقدار پول بنام حق تربیت اولاد به شرح زیر می پردازند: ۱٫ افرادی که قبل ازتولد فرزندشان درآمدی نداشته اند: مثل دانشجو، مادر ویا پدر خانه دار ویا کارگران بیکار، عموما ماهانه ۳۰۰ یورو دریافت خواهند کرد. کارگران ویا کارمندانی که اشتغال بکار دارند ودرآمدشان بیشتر از ۲۵۰۰۰۰ یورودرسال نمی باشد، ۶۷ در صد از حقوق ماهیانه ی آنها بعنوان حق تربیت اولاد به مدت دوازده ما پرداخت می شود. آیا درآمد ۲۵۰۰۰۰ یورودر سال درآمدی عادلانه است هر چند می دانم که روئسایی هم هستند که از یک تا ده میلیون در سال درآمد دارند ما اگرازتعیین دست مزد صحبت می کنیم باید این دست مزدها راهم در نظر بگیریم،لازم به اشاره است که در آمد ۲۵۰۰۰۰ در سال با کارگر فنی که  حد متوسط در سال ۴۰۸۰۰ یورو دست مزد در یافت می کند تفاوتش بیش از ۶ برابر می باشد. مگر اینها چکار می کنند ویا خونشان از خون ما رنگین تراست،ضمنا اگر از تقسیم کار در جامعه صحبت کرده باشم این است که هریک از ما نسبت به کارآیی که  در جامعه  دارد فعالیت  می کند، می توان اینطور نتیجه گرفت، که ثروتی  که از طریق فعالیتهای تولید وغیر تولیدی ایجاد می شود به همه متعلق است. در اینجا مثالی می آورم، فرض کنیم  دونفرازما از کلاس اول دبستا تا زمانی که یکی دوره ی کار آموزی فنی را برای کار در کارخانه را شروع می کنم ودیگری به درس ادامه می دهد، به دانشگاه می رود وزمانی مهندس می شود ودریک کارخانه  مشغول بکار می شوند. یکی کار یدی می کنم ودیگری کارفکری، یعنی نه فعالیتهای اقتصادی بدون کاریدی می تواند ادامه پیداکند ونه بدون کار فکری، نتیجه اینکه هر فرد در جایگاه خودش برای پیش برد جامعه لازم وضروری است. اگراین توضیح را قبول داشته باشیم، چرا دست مزد مهندس باید از دست مزد تولیدگر وامثال آن بیشتر باشد؟ با این بررسی که ما می کنیم دیگر کارفرما ویا مدیر و سرپرست در محیط کارما وجود نخواهد داشت و مفهومش این می شود که باید فرمان را از فرمان روا گرفت ولی چگونه؟ واما خارج از این بررسی من نظرتو را در مورد پرداخت دست مزد کارخانگی وتربیت فرزندان تایید می کنم لازم است که ما این مهم را به خواسته هایمان در تعرفه های اتحادیه فلز اضافه کرده و به اتحادیه فلز فشاربیاوریم که در مبارزات تعرفه ای آینده این مورد از خواسته های ما درج شود. پیشنهادی پرزحمت ودرعین حال  پیشنهاد بسیار خوبی است، از این نظر پر زحمت است، که کله گنده های اتحادیه را برای قبول این مورد از خواسته ها به آسانی نمی توان قانع کرد، بلکه آنها را باید بوسیله ی کارگران وبا فشاراز پایین( کارگران)  قبولاند. برای رسیدن به این هدف، ما نیاز به تبلیغ ومبارزه ی گسترده تری خواهیم داشت.

برخورد به دولت

 

   استفان ادامه داد وگفت : – از دولت صحبت کردم، واین دولت است که مالیات ها را در یافت می کند. و دولتی است که ما انتخابش کردیم. گئورگ جواب داد و گفت : – البته این دولت با ترکیبی که دارد، می توانم بگویم، که نه تو انتخابش کردی ونه من ونه ما!

اشتفان در ادامه گفت: – معلوم است که این دولت را امسال من وتو انتخاب کرده اند. کئورگ  گفته من دوباره تکرار می کنم: – به نظر من، این دولت را امسال تو و من انتخاب نکرده اند. حد اقل می توانم بگویم که من این دولت را انتخاب نکردم، زیرا من حزب چپ را انتخاب کرده ام واین حزب در دولت سراسری نقشی ندارد. ولی سوال من این است که آیا تو به این دولتی که از سوسیال دموکرات ها وسوسیال مسیحیان تشکیل شده رای دادی؟

استفان جواب داد: – نه من در حقیقت به سوسیال دموکرات ها رای داده ام.گئورگ ادامه می دهد ومی پرسد: سوال بعدی من این است که آیا تو موافق این بودی که حزب سوسیال دموکرات ها (SPD) با حزب سوسیال مسیحان(CDU   (دولت تشکیل دهند؟ آیا از ما  سوال کرده ویا رای گرفته اند؟ استفان جواب داد و گفت : – معلوم است که من موافق تشکیل ترکیبی به این شکل از دولت نبودم، من سوسیال دموکرات ها را انتخاب کردم که خودشان تنها ویا اگر غیر ممکن بود با حزب چپ دولت را تشکل دهند.

گئورگ ادامه داد و گفت : – پس می بینی که دولت وقت نه دولت انتخابی تو است ونه دولت مورد نظرمن است.

گئورگ  بحث را چنین ادامه داد: حال فرض کنیم که سوسیال دموکرات ها به تنهایی قدرت را به دست بگیرند ، فکر می کنید که ما از زیر یوغ سرمایه داران رها می شویم؟ یاد تان رفته که سوسیال دموکرات ها وسبزه ها با هشت سال حکومتشان ما را بیچاره تراز دوران حکومت سوسیال مصیحیان ولیبرالها کردنند، البته اشتباه نشود من طرفدارهیچ کدام از احزاب موجود نیستم، من طرفدار همکارانی هستم که شبیه به من فکر می کنند وتعداد آنها هم کم نیست.

 رایموند (Reimond)  شروع به تعریف و تمجید از کارگران فرانسه کرد و چنین ادامه داد : –  حتما اطلاع دارید که ما کارگران را چنان در قوانین خودشان غرق کرده اند، که  درمواقع زیادی مبلغ افکار آنها هستیم و این افکار را طوطی وارتکرار می کنیم.

استفان در تایید حرفهای رایموند گفت : – من با نظرت موافقم. راستش را بخواهی، مدت زیادی است این سوال برایم مطرح شده، که آیای احزاب به اصطلاح کارگری که ما انتخاب می کنیم، توانایی تغییر این سیستم را دارند؟ آیاسرمایه های بانکی، سرمایه های صنعتی ویا در کل سرمایه داران داخلی و سرمایه های جهانی دست روی دست خواهند گذاشت که ما یک دولتی داشته باشیم که فقط بدرد و دل کارگران گوش کرده و مشکل شان راحل کند؟.

تعیین حد اقل دستمزد

 

 گئورگ : حقیقت این است که من موافق این نیستم که کسی برای ما تعیین خط فقر کند، دستمزد تعیین کند ویا مالیات بر درآمد و غیره تعیین کند! اصلا چرا باید خطی برای فقرتعیین شود. این خطی است که سرمایه داران و نمایندگان آنها در پارلمان برای ما تعیین می کنند. چرا ما خطوطی را در کارخانه های تولیدی وموئسسات درون جامعه تعیین نکنییم، آنهایی که در جامعه کار می کنند وبا توجه به ثروتی که ما در جامعه تولید می کنیم وبا توجه به استانداردهای منصفانه زندگی در جامعه تعین می شود، کسی کمتراز استاندارد تعیین شده نه کمتر ونه بیشتر دریافت کند. ما باید قبول کنیم، که روابط ومناسبات اساسی جامعه، یعنی گارگر مولد وغیر مولد ومزد بگیرانی، مثل کارگران پست، نظافتچی، مهندسین ، سربازان، معلمان، پرستاران، دانشگاهیان وهمه ی تاثیر گذاران عملی وتئوری در جامعه، شبکه ی عظیمی را تشکیل می دهند، که این مکانیزم بدون یکی از این اعضائ یا امکان پذیر نمی باشد ویا کمبودی دراین روند بوجود می آورد. بنا براین اگرما بربستر این بررسی توافق کنیم، می شود چنینین گفت، که ما با همفکری هم می توانیم  استانداری را تعیین کنیم واین استاندارد شامل کسانی باشد که مستقیم وغیر مستقیم در فرآورده های تولیدی درون جامعه نقش دارند. مثلا اگر در یک موئسسه ای کار کم شد، بهتراین است که ساعات کار را پایین بیاورند وکارها را بین هم تقسیم کنند.

رایموند تاید کرد و گفت: – قبول اما من یک سوال دارم، گئورگ تواگربه گفته هایت باورداری، حاضرهستی گروه شغلی تو را با گروه شغلی  آنتونیوَAntonio  یکی کنند ودرآمدتان مساوی باشد؟

 گئوگ جواب داد و گفت : – این چه سوالی است ؟ من وقتی زندگیم تامین باشد، چرا نباید قانع باشم که زندگی آنتونیو هم مثل  زندگی من تامین شود. من فکر می کنم که آنتونیو، من ودیگر هم کاران برای تامین زندگیمان  مبارزه می کنیم. اعتصابات واعتراضات ما کارگران هم براین مبنا ست.

 الکساندر پیشنهاد ونظر گئورگ را قبول داشت اما گفت : – چطور می شود آندریاس (Andreas)  که مهندسی مکانیک دارد ودارای گروه شغلی ۱۳ است را قانع کرد که سطح استاندارد زندگی اش را با ما یکی کند؟!

رایموند در جواب گفت : – الکساندرعزیز من هم با گئورگ هم باور هستم. ببین همه ی تخصص  های موجود که از آسمان نازل نشده اند، تازه هرکسی در جامعه با آموزشی که دیده است نقشی را در جامعه ایف کرده وجایگاه  کاریی را اشغال می کند. باید اشاره کنم، که ما انسان ها ی تولید کننده، چه کارگریدی و کارگرفکری، نسبت به رشد متفاوت صنعتی وفکری که در اختیار ما بوده است،  توانایی های فکری و یدی مان رشد کرده است، اما این تفاوت ها مثل فاصله ی زمین تاآسمان نیست.

الکساندربا تاییدی مشکوک گفت: فرض کنیم که نظرتووگئورگ درست و عملی باشد!، این طرح چگونه پیاده خواهد شد وچه حزب ویا سازمانی این روند را به اجرا در خواهد آورد؟

 گئورگ باخنده ای معنی دار گفت: – متمعنن این احزاب وسازمان ها دراین امرناتوانند. ما خودمان باید این کار را انجام دهیم، ما همه باید در تغییر جامعه نقش داشته باشیم، ما به اندازه ی کافی سرنوشتمان را بدست این وآن داده ایم وتازه به اینجا رسیده ایم که هیچ چیزنداریم و ثروت ما مثل ماشین، آپارتمان، ووسائل منقول و غیر منقول، به بانکها و بیمه ها متعلق است. ما یک استاندارد زندگی پوشالی داریم.

دستمزد کار خانگی باید پرداخت شود

 

 بهرحال بحثمان درموردتغذیه ی، نظافت وتعلیم وتربیت فرزندانمان که به کودکستان ویا به مدرسه می روند ادامه یافت. آلفونز چنین ادامه داد و گفت : – با نگاه به این وضعیت یکی از والدین برای نگهداری وتبیت بچه می بایست از یک تا دوسال خانه بماند و کار خانگی انجام دهد. این کار بیشتز ۸ ساعت در روزاست ودرازای این کار کرد دستمزدی پرداخت نمی شود. چنانکه می دانیم، دولت یا جامعه سهمی بسیارکمی رابه بعهده می گیرد. حقیقت این است که اگر ما بچه نداشتیم، همسرم  خانه نمی ماند و حتما کاری برای خودش دست و پا می کرد. همکارعزیزمسائلی را که مطرح می کنی برای خیلی ازهمکارانی که در اینجا حضور دارند  ویا همکاران کار خانه حدودن روشن است، اما موضوع را به زبان نمی آورند. نگاه تو در مورد پدران ویا مادرانی که خانه داری می کنند و فرزندانشان را بدون دست مزد تربیت می کنند درست است. من فکر می کنم که این خواست مهم باید به مطالباتمان اضافه شود.

اووه (Uwe)  گفت: – من موضوع بحثمان را با بچه های اس— پ — د (سوسیال دموکراتها)  شهرمان درمیان گذاشته ام، آنها از موضوعات وگفته های ما پشتیبانی می کنند.

آلفونزبا کنایه به اووه گفت: – اووه عزیز یادت رفته که دولت سوسیال دموکرات ها وحزب سبزها بودند که ما را به این روز انداخته اند، آنها از داشتن آگاهی طبقاتی ما وحشت دارند ودودستی به صندلی قدرت چسپیده اند، می شود توضیح دهی که تو چرا دودستی به سوسیال دموکرات ها چسپیده ای؟

اووه در جواب گفت : – ببین پدربزرگم، پدرم، عمویم، دامادمان،من وهمه ی فایل عضوی از سوسیال دموکرات بودیم و هستیم، حال شما از من می خواهید که به حزب دیگری بپیوندم!؟

آلفونز در جواب گفت : – من نمی گویم به حزب دیگری بپیوند، بلکه می گویو به خودت وامثال خودت بپیوند. به هر حال من فکر می کنم که ما بدون توجه به تعلق حزبی ویا سازمانی، باهمکاران بهتر می توانیم به نتیجه برسیم. در اینجا بحث برسرچگونگی کار و زندگی روزمره ی ماست ونه زندگی روزمره ی احزاب وسازمانها. من فکر می کنم، که مبارزات ما از شرایط زندگی ما برخواسته  واین مبارزه کور، بی هدف وبدون آگاهی اتفاق نمی افتد. در ضمن حد اقل برای خود ما باید روشن باشد که ما کارگران هر کاری را بدون هدف انجام نمی دهیم. اعتراض کردن، اعتصاب کردن، با کارفرما معامله نمودن و قرارداد بستن، دراعتصابات شرکت کردن وهراقدام منفی ویا مثبتی درمقابل کارفرمایان وسرمایه داران، از جانب ما کارگران کاملا با آگاهی است. این موضوع به نگاه ما ربط دارد، که آگاهی ما کاذب است ویا آگاهی ما اصولی وطبقاتی است. هشت ساعت کار می کنیم به خانه برمی گردیم، با همسرو فرزندانمان ساعاتی هرچند کوتاه را می گذرانیم، می خوابیم ودوباره به سر کار بر می گردیم، برای مطالباتمان اعتراض، اعتصاب ومبارزه می کنیم، اتحادیه ی مان را یعنی اتحادیه فلز را درمبارزاتمان حمایت می کنیم، انجمن محلی بوجود می آوریم، کارهای داوطلبانه درمحل زندگیمان انجام می دهیم، برای کمک به دیگران وحل مشکلاتشان انجمن محلی تشکیل می دهیم، سینما و تئاتر می رویم، بعضی ازمواقع کتاب هم می خوانیم، خبر های روز را از طریق رونامه ها، رادیو وتلویزیونو فضای مجازی دنبال می کنیم، به نمایندگان مجلس ودولت بد وبیرا می گوییم، با مردم درمورد کم بودها و دغدغه ی زند گیمان حرف می زنیم، وبا مواردی که مستقیما به همه ما وجامعه ربط دارد جدل می کنیم. اجرای همه ی این موارد از جانب ما کاملا آگاهانه می باشد واز گیجی و سردر گمی ما نیست و تصمیم در مورد موضوعات نام برده کاملا آگاهانه است.

استفان آلفونزرا مخاطب قرار داد و ادامه داد : – ولی همکار عزیز، فکر می کنی با این همه حرف هایی که باهم رد و بدل و حلاجی کردیم، ما دارای آگاهی طبقاتی هستیم؟

آلفونز در جواب گفت : – ای بابا کار ما مثل روز روشن است، که اگراکثر طبقه ی کارگر آگاهی طبقاتی داشت، دیگر نه سرمایه داری وجود داشت و نه کار فرمایی! اما من می گویم که آگاهی دارم  ولی این آگاهی هنوز آگاهی عمیقی نیست ما هنوز کنه سرمایه را بخوبی نشناخته ایم  باید در این مورد کوشش بیشتری بکنیم.باید توجه داشت، که آگاهی طبقاتی وشناخت ما نسبت به جامعه ی سرمایه داری، در حین مبارزه برای برای بدست آوردن مطالباتمان حاصل می شود وبه راه روش وچاره اندیشی درمبارزه تجربه ی بیشری پیدامی کنیم. آگاهی طبقاتی که از آسمان نازل نمی شود و ما یعی نیست که ازطریق کسی به ما تزریق شود. درکل آگاهی موضوعی است که در حین مبارزه با کارفرماها وسرمایه داران کسب می شود وتنها با مطالعه کردن وسمینار گذاشتن هم بدست نخواهد آمد. بقول استفان (Stefan ) اگر سران آتحادیه های کارگری با کارفرما ها تبانی نکنند و تصمیم رابه عهده ی ما بگذارند، ما به اصل مطلب نزدیکتر شده وچند قدمی به آگاهی طبقاتی نزدیکتر می شویم. بگذار به نکته ای اشاره کنم، این را می دانیم که حدودا بیش ازده سال است که با تغییردر مناسبات بین کارگران ومدرنیزه شدن ابزارو وسائل کاردر فرایند تولیدی  کارخانه ی ما، منجر به اخراج وباز خرید عده ی ازهمکاران ما شده است، در تحت تاثیر مدرنیزه شدن ازرار کار، با نیروی کارکمتر وساعات کار کمتری بارآوری تولید ما بیشتر شده است. بربستر این روند سازمان وساختار تولیدی هم تغییر پیدا کرده است.

استفان در جواب گفت: – مرسی که توضیح دادی، همه ی می دانیم که این تغییرات به قیمت بازخرید واخراج عده ای ازهمکاران ما منجر شده است. البته ما می دانیم که  با مدرنیزه شدن ابزارکار، شغل ماهم  ساده ترو واز تخصص کمتری بر خوردار شده، و وقتی سرو صداها خوابید حتما به دست مزد ما هم گیرخواهند داد. در ضمن کسی درمقابل این تغییرات اعتراض قابل توجهی هم نکرد و اکثرا سرشان را پایین انداختند وکارشان را می کنند وهیچ کس به این فکر نمی کند که شاید فردا یا پس فردا نوبت به آن ها برسد، که یا باز خرید ش کنند ویا جایگاه کاریش را از بین ببرند و بیکار شود. روشن است که ما نمی توانیم جلوی مدرنیزه شدن دستگاه ها وماشین ها را سد کنیم، کارفرما برای اینکه بتواند با کارفرماهای داخلی وخارجی رقابت کند مجبور است که دستگاهای تولیدیش را مدرنیزه کند ، جایگاهای کاری را با کارگران کمتری پر کند و کالا بیشتری را در بازار با قیمت ارزانترارئه دهد.

اووه به نظر استفان عکس العمل  نشان دادو گفت :- چی شد حالا دلت برای کارفرما می سوزد؟

جواب : – نه من دلم برای کارفرما نمی سوزد و فقط می خواستم نشان دهم که رقابت بی رحم سرمایه داران آنها را مجبور به مدرنیزه کردن وتولید انبوه کالا می کند. دراین زمینه بهتر است که بپای صحبت کارل هانس (Karl Hans)   بنشینیم، او سه ماه دیگر باز نشسته می شود. او با سن شانزده سالگی  کار آموزی و بعدن کار را در این کارخانه شروع کرده و بقول خودش ۴۹ سال است که در اینجا کار می کند. او خودش روی دستگاه های هیدرولیک کار می کرده ومی گوید ما دارای  شش دستگاه ماشین تراش، فرز ومته زنی نیمه خود کار با ۱۵ نفر کارگر فنی ونیمه فنی بودیم وسرمایه این شرکت به ۴۰ هزار مارک نمی رسید. تولیدات ما فقط در آلمان به فروش می رفت واز نظر صادرات وفروش کالا رابطه ای با خارج از کشورنداشتیم. امروز این کارخانه بیش از ۵۰۰ نفر نیروی کار دارد با در آمد سالیانه ای بیش از ۱۵۰ میلیون یورو. تولیدات کارخانه ی ما به بیش از بیست کشور درجهان صادر می شود مثل: آمریکا، چین، روسیه، کانادا، هندوستان، کشورهای اروپا یی واسکاندیناوی وبخشی از کشورهای آسیایی . با این توضیح می خواهم بگویم که کارخانه ای که تو برایش دلسوزی می کنی، ثروتش سر به فلک زده ودر مقابل همکارانی مثل کارل هانس (Karl Hans)  با وجود۴۹  سال  کارصاحب یک آپارتمان است و بقول خودش ساعات زیادی از اوقات فراغت خود را صرف تعمیر آن می کند. البته لازم به اشاره است که خانم ایشان هم دوش به دوش او کار کرده است. او چند ماه پیش در یک مهمانی با غرورمی گفت که خانه اش بیش ازدویست هزار یورو ارزش دارد. اما او نگران بود که با حق بازنشستگی خودش وهمسرش، مشکل می تواند مخارج  خورد و خوراک خود وهزینه ی تعمیرات خانه را بپردازند.

 پیتر)  (Peter نگاه با معنی کرد و گفت : – خیلی ازهمکاران ما سال ها ست که با هم ودرکنار هم  با اتحاد وهمبستگی دراعتصابات مختلف شرکت کرده ایم، کمیته ی اعتصاب تشکیل دادیم، دراعتراضات خیابانی شانه به شانه ی شرکت کرده ایم واگر به تاریخ مبارزات خودمان رجوع کنیم، بیش از صد سال است که با مبارزات خود اتحادیه ی کارگری فلزرا تشکیل داده ایم. تو فکرمی کنی این شیوه ی مبارزه جزئی از آگاهی طبقاتی ما نیست؟.

گئورگ در پاسخ گفت : – حال فرض کنیم که من یا جمع ما جواب مثبت بتو بدهد و در تایید حرف تو بگوییم، پیتر تو راست می گویی و ما دارای آگاهی طبقاتی بالایی هستیم! آیا این تایید برای تو، این جمع و دیگرکارگران کافی و نان وآب خواهد شد؟. نه اینطور نیست، ما هنوز آگاهی طبقاتی نداریم، ماهنوز به دنبال حزب سوسیال دموکرات و خزب چپ ویا حزب سوسیال مسیحی و… هستیم. آمارها نشان داده که احزاب دست راستی مثل آ—اف—د  بین ما کارگران نفوذ دارند. من فکرمی کنم داریم به بیراهه می رویم. بحث امروزی ما تعریف آگاهی ومبارزه ی طبقاتی است نه توضیح سطح آگاهی امروزین ما. اگرمی خواهی آگاهی طبقاتی کنونی طبقه خودمان را از زبان من بشنوی، این بحث دیگری است و من با صدای بلند می گویم، که ما با بیش از دو قرن مبارزه با سرمایه داری هنوزدروضعیتی هستیم که می بینی، درصورتیکه ما مزد بگیران یک طبقه ی جهانی هستیم ویک رسالت جهانی را برای آزادی خود ودرادامه آزادی انسانها را برعهده داریم. من که منکر نگاه شما نیستم، اما کار کرد ومبارزات کنونی چه در محدوده ی جغرافیایی “ملی” وچه در سطح جهانی گویای یک همبستگی بین المللی بین طبقه ی ما را نشان نمی دهد، زیرا ما از نظر جهانی هنوزنیرویی بالقوه هستیم ونه بالفعل. به نظر من بهتر است از آنچه که نیستم  سخن نگوییم، بلکه از آنچه که هستیم وامکان شدن مان هست سخن بگوییم.اما قبل ازاینکه بلند پروازی کنیم، بد نیست خودمان را بهتر بشناسیم، خواسته هایمان را برای تغییر این وضعیت طرح کنیم، خودمان را بعنوان یک طبقه تعریف کنیم ودراین روند به رابطه ی بین آگاهی ومبارزه ی طبقاتی وهمچنین رسالت جهانی طبقه ی کارگر بپردازیم؟. من فکر می کنم، دراین که ما یک طبقه را تشکیل می دهیم، شک و شبهه ای وجود ندارد و ضمنا احتیاجی هم نیست که کسی برای ما توضیح دهد، مزدبگیرانی مثل ما که فاقد ابزار ووسایل تولید هستند به طبقه ی کارگر متعلق اند، وآنهایی که ابزار و وسایل تولید را در تصاحب خود دارند، یعنی استثمارگران سرمایه دارو کارفرمایان به طبقه ی سرمایه دار متعلق اند.

گئورگ اذامه دادو گفت : – برای این که از موضوع پرت نشویم لازم به اشاره است، که سال گذشته همکارمان میشائیل به اندازه ی کافی درمورد طبقه ی سرمایه دارو طبقه ی کارگر صحبت کرد و چنین ادامه و گفت: – مبارزاتی را که هر ساله اساسا برای اضافه دست مزد، نسبت به گرانی ویا تورم درون جامعه تعیین می شود و برای اعمال فشار به کارفرما، به اعتصابات می پردازیم و خواسته هایمان به وسیله رادیو تلویزیون ودیگر رسانه های جمعی اعلام  می شود. اما کمدی تراژدی این عمل هر ساله ی ما این است، که بعد از چند هفته اعتراضات خیابانی وچونه زندن ها، سروته آن را بوسیله ی اتحادیه کارگری فلزواتحادیه کارفرمایان با ۲,۵ تا ۳ درصد اضافه دستمزد بهم می آورند و به توافق می رسند. این یک معامله است ونه یک مبارزه. به این نکته توجه کنید، ما فرض می کنیم که تورم درجامعه همان ۵ درصدی است که کار شناسان اتحادیه فلزتعیین کرده اند. چرا بعد از تبلیغات وسیع ازسوی اتحادیه کارگری واتحادیه ی کارفرمایان با ۲,۵ تا ۳ درصد سازش  کرده وبه توافق می رسند و اتحادیه ی فلزبا اطلاعیه های مکرردر رسانه ها طبل پیروزی می زند وسازش خود را با اتحادیه ی کارفرمایان بعنوان پیروزی به خورد ما می دهد! کلاوز(Klaus)  گفت همکارعزیز من هم با تو موافقم اما چرا اعضا ئ اتحادیه ویا کارگران عض وآن فقط نق می زنند و یک اعتراض به سران اتحادی نمی کنند؟

 گئورگ در جواب گفت: –  دیگه اعتراض به چه شکلی باید باشد، ما می بینیم که هر ساله از اعضای همه ی اتحادیه ها کمتر می شود ویا خودت می دانی که کارگران به اتحادیه ها بچشم یک سازمان کارگری نگاه نکرده بلکه به دید یک سازمان بیمه اجتمایی نگاه می کنند که با پرداخت یک درصد ازدستمزد ماهانه به صندوق اتحادیه، انتظار دارند که سالانه درصدی به مزدشان اضافه شود. من این نوع نگاه به اتحادیه ها را نه تنها از کارگران کارخانه ی خودمان، بلکه اززبان کارگران کارخانه های دیگرهم شنیده ام. بعنوان مثال من ازطریق بازی بولینگ مدتی است که با یکی از کارکنان زیمنس آشنا شده ام. او می گفت، اتحادیه ای که آدم بتواند برای مطالباتش مبارزه کند وجود ندارد، زیرا سران این اتحادیه ها بیشترسازشکارند نه مبارز. آنها هم مثل سیاستمداران پارلمانتاریست بفکر جیبشان هستند نه بفکرما. کلاوز جواب داد وگفت: – این موضوع را من می دانم، ولی سوال این است، که چرا طبقه ی کارگر سازمان خودش را تشکیل نمی دهد؟

 گئورگ در جواب گفت : – در اینجا می توان گفت که طبقه ی کارگر آگاهی نسبی به موضوعات مختلفی دارد ولی در مورد موضوع مورد بحث ما، آگاهی که بتواند خود را از این مخمصه ی رفرمیستی وچانه زنی ومعامله گری رها کند را کم دارد. برای اینکه آگاهی موضوعی قابل لمس نیست که ما کارگران بتوانیم آنها را زیر زره بین ویا بوسیله ی عینک نگاه کنیم.

 استفان درمواقعی که نا امید می شد این جمله را می گفت و چند بارتکرار می کرد: – « یکبا رآبی پوش، همیشه آبی پوش» معمولا لباس کار کارگران فنی وبخش تولیدی رنگش آبیست. ومعنی جمله ی فوق  می شود: وقتی کارگر شدی، دراین سیستم همیشه کارگر خواهی ماند.  باید توجه کرد، که ما برای اینکه قشری یقه سفید شود مبارزه نمی کنیم، ما برای برابری اجتماعی، حقوق مساوی وشانس مساوی برای همه ی مزدبگیران  شبیه به خودمان مبارزه می کنیم. پیتر انگشت خود را بالا کرد وچنین ادامه داد: – گذشته از این، ما طبقه کارگرهستیم، طبقه ایکه باید دوشیفته ویا سه شیفته  ویا حد اقل هشت ساعت در روز کار کند، بعد از کار تجدید قوا کند که دوباره بتواند دایره ی شیطانی استثمار کار را به چرخش در آورد، ما که هیچگونه  وسیله وابزارکاری از خود نداریم وبرای تامین زند گیمان راهی بجز فروختن نیروی کارمان نداریم، ماها یک طبقه ی بدون ابزارو وسائل تولید هستیم. ما یک طبقه در مقابل طبقه ای هستم، که دارای  ثروت انباشت شده از مازاد کارما ست و دارای ابزار و وسائل تولید می باشند. ما طبقه ی کارگرهستیم و آنها طبقه ی سرمایه دارند با وجود این، فکر می کنم  کافی نیست، ولی درک این موضوعات را به تننهایی نمی توان با آگاهی طبقاتی یکی دانست. همکاران عزیز بحث برسر این است که ما می بایست  شرایط و وضعیتی را بوجود آوریم، که خبری از استثمار نیروی کار نباشد. راستی نمی دانم، که آیا تو ویا کدام یک از همکاران از اواسط دهه ی ۸۰ اینجا کار می کردند یا نه؟ در آن زمان وضع کارخانه از نظر کاری مقداری بحرانی شده بود ومدیرعامل چند همکار را از بخش های مختلف تولیدی دست چین کرده بود و می خواست اخراجشا کند اما با همبستگی ما نتوانست این کار را انجام دهد. البته آن زمان  شورای کارخانه  خیلی خوب بود و واقعا جانب کارگران را داشت وبه گفته ی  وتاییدعده از همکاران سرش زیر بار سیاست های اتحادیه ی فلز نمی رفت وفقط سیاست کارگری را پیش می برد، البته باید اشاره کنم که در آن موقع مثل زمان ما در بخش کارگران تراش کار، ماشین ساز، جوشکار همکارانی داشتیم  که به کمونیست و سوسیالیسم با ور داشتند، البته من  کارگران دیگری را هم می شناسم که با سوسیالیست ها هم کاری می کنند البته اشتباه نشود آنها سوسیال دموکرات نیستند بلکه سوسیالیست هستند. فرق سوسیالیست وکمونیست چیست؟ حقیقتش را بخواهی من هم  تفاوت این دو نام گذاری را نمی دانم. گئورگ می گوید من از نظر سیاسی کمونیستم وایدئولوژی آنارشیستی دارم. حقیقتش را بگویم من هم نفهمیدم که چه مفهومی دارد. البته او قول داد که اگر قراربعدی موفق شدیم و دورهم جمع شودیم، برایمان تفاوت ها را شرح دهد. واما بخشی از بحثمان تعریف آگاهی طبقاتی بود، به نظر من ایستادگی در مقابل کارفرماها یا سرمایه دارن، خود جزئی از آگاهی طبقاتی وهمچنین پله ای در جهت مبارزه ی طبقات است. اما ا گر تعریف طبقه ی کار گر تعریفی باشد که ما تعریف می کنیم، پس استاد کارها، سر کارگرها، روئسای مدارس، دانشگاهی ها، نماینده های پارلمانی، افسران ودرجه داران، ژنرال ها، ملاها، کیشیش ها وامثا ل اینها که ابزار ووسائل تولید برای اجیر کردن نیروی کار را ندارند، جایگاهشان کجاست!؟ بنظرم این دسته ازافرادی که کارغیرتولد ی می کنند تا زمانیکه مالکیت را مقدس ندانند، ازمالکیت خصوصی دفاع نکنند، از سرکوب ما در اعتصابات وتظاهرات حمایت نکنند ویا درکل از حق مالکیت سرمایه داران دفاع نکنند به طبقه ی کارگر تعلق دارند و در کنار ما می باشند.همانطوری که اطلاع داریم ملاها و کشیش ها از مالکیت دفاع می کنند ومالکیت را مقدس می دانند و جمع شدن این همه ثروت دردست عده ی قلیلی از سرمایه داران را منتج ازاستثمار ما کارگران ومزد بگیران نمی دانند، بلکه ثروت جمع شده دردست این مفت خورها را خواست خدا ونتیجه ی فعالیت سرمایه داران می دانند. ازاین رو مفت خورها واستثمارگران را لایق داشتن ثروت می دانند. این ها مبلغین سرمایه داران هستند. به کلامی دیگر، آنها از مدافعان طبقه ی ثروتمند می باشند. نمایندگان مجلس هم دارای وسائل تولید نیستند اما تاریخا از منافع ما کارگران ومزدبگیران، دفاع نکرده اند. حقیقت این است که پارلمان نشینان به عنا وین مختلف سعی می کنند که با شرکت در مجامع مختلف، مبارزه ی طبقاتی را به عقب بیندازند و یا این مبارزه را کند کنند. یعنی مدافع سرمایه داران هستند. البته همانطوری که می دانیم احزابی مثل سوسیال دموکرات ها قبل ازانتخابات ازعدالت اجتماعی وتقسیم عادلانه ثروت حرف می زنند وبعد از انتخابات سخنان وقول و قرارشان را عملی نمی کنند. متاسفانه ما کارگران فراموش کار هستیم. این حزب بیش از صد سال است وبخصوص از بعد از جنگ دوم جهانی تا کنون ازعدالت اجتماعی وتقسیم عادلانه ی ثروت حرف می زند، اما عملا کاسه اش با کاسه ی استثمارگران یکیست . سوسیال دموکراتها زمانی هم که در قدرت بوده اند، برای سرمایه داران خوش رقصی کرده  وشرایط زندگی را برای ما بد تر نموده است. مثال زیاد است. اما بدنیست به این مثال توجه کنیم. همانطوریکه همه اطلاع داریم  سوسیال دموکرات ها وحزب سبزها از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵  بر جامعه ی آلمان حکومت کردند، که در این مدت ما را به مرور بیچاره تر کردند.  اینها در دوران حکومتشان نه ثروتی را برای ما عادلانه تقسیم کرده اند ونه اقدام عملی هم دررابطه با عدالت اجتماعیی که قبلا مبلیغش بودند بعمل آورده اند. به نظر من خیلی از ماها فکر می کنند، که اگراضافه دستمزد ما به جای دو در صد به چهار ویا پنج در صد برسد، گره اساسی از مشکلات ما باز می شود، در صورتیکه اینطور نیست، زیرا بعد از چند ماه هزینه ی زندگی را بارا می برند، یعنی اجناس، ووسائل ضروری مورد نیاز ما را گرانتر می کنند وچیزی از اضافه دست مزد برای ما باقی نمی ماند.(ادامه دارد)