انتخابات قلابی نیست، خیلی هم واقعی است!

انتخابات قلابی نیست، خیلی هم واقعی است!
در چند روز اخیر با “مانور انتخاباتی” روحانی در مخالفت با اعدامها و زندانیان سیاسی از طرف “تصمیم گیرندگان نظام” طلسم تازه ای در گرم کردن تنور انتخابات جمهوری اسلامی شکسته شد. انتخابات رئیس جمهوری در ایران شکاف بزرگی را در جامعه بوجود آورده است. اگر زمانی پروسه تعیین کاندیداها، پروسه نظارت بر رای و شمارش آرا نفرت و بیزاری هر انسان با کمترین توقع از حق دخالت شهروندان را بر می انگیخت امروز این واقعیات از آن برندگی لازم برخوردار نیست. موضع “نه!”، نه به نمایش انتخاباتی جمهوری اسلامی با همان روشنی و صلابت بی برو برگرد دلایل پایه ای خود، با تکیه به قریب چهل سال از تجربه مستقیم سیاسی مردم؛ با جدلهای تازه روبرو است. سوال اینست کدام “نه!”، در مقابل کدام کشمکشهای اجتماعی و در راه کدام هدف؟
با طرح این سوالات و اولین تلاش برای آن میتوان دریافت که این انتخابات قلابی نیست، قلابی نمیتواند باشد. انتخابات در جمهوری اسلامی در تفاوت با انتخابات امریکا با سوال تکراری و پاخورده بیمه اجتماعی و در میان دو رقیب امتحان پس داده، با طرح سوالات واقعی جامعه به عنوان نقطه تلاقی آلترناتیو و نیروهای اجتماعی روی پای خود ایستاده است. به این معنا این انتخابات ادامه نمایشات همیشگی هم هست و هم نیست. صورت مساله اصلی برای رژیم مهر تازه ای بر برگه مشروعیت خود هم هست و هم نیست. از همه مهمتر اینکه یک “نه” هیچ چیز در مورد اپوزسیون و آینده سیاسی این جامعه بدست نمیدهد.
کدام انتخابات، از طرف کدام جمهوری اسلامی، در مقابل کدام مردم و کدام اپوزسیون؛ سوالات پیش روی این نوشته است.
“نه!” – یک پرده دود!
انتخابات در ایران در میان دو نیرو، رژیم سرکوبگر آخوندی سرمایه و فریب کار و متقلب از یکم طرف و مردم در انتخاب تداوم این رژیم صورت نمیپذیرد. این توصیف بسیار ساده انگارانه است. این تصویر در دنیای امروز ما دیگر مسخره است. صف عظیم و “متحد” نیروهای اپوزسیون زیر پرچم “رای ندهید” یک پای انتخایات بوده و هستند. کافی است عقل و شعور مردم در ایران را برسمیت بشناسیم. کافی است قدرت و امکانات تبلیغی این اپوزسیون (حداقل همانقدر که خود مدعی هستند) را بحساب آورد. کافی است به یاد بیاوریم بخش های اساسی اپوزسیون برانداز رژیم در پشت ورقه “نه به انتخابات” سیاست حمایت از حمله نظامی امریکا، محاصره اقتصادی، رژیم چنج را به فضای سیاسی ایران تزریق کرده اند. در اینصورت میتوان در پشت پرده دودی “نه!” تصویر واقعی تری از کشمکش سیاسی در ایران پیدا کرد.
پرده دودی برای بخشی اساسی از این اپوزسیون هنوز گویا نیست. آیا نباید دمکراسی خواهی شاهزاده رضا پهلوی و اپوزسیون راست را یک توهین به افکار عمومی بحساب آورد زمانیکه دوران طلایی حزب واحد رستاخیز را بقول خودشان در سابقه تاریخی حکومت ملی و مردمی این سرزمین زیر سبیلی در میکنند؟ آیا نباید فضای حمله نظامی امریکا را جزو خدمات مجانی این اپوزسیون به جمهوری اسلامی برای گرم کردن تنور انتخابات دانست؟ میگویند مردم عادی میان بد و بدتر یکی را انتخاب میکنند. در منظر یکی از این مردم عادی کدام یک میتواند انتخاب میان بد و بدتر باشد: حمله رهایی بخش امریکا یا تداوم وضعیت فعلی؟ در منظر یکی از همین مردم عادی در کردستان کدام یک میتواند انتخاب میان بد و بدتر باشد: خبات یا استاندار فعلی؟ آیا نباید سیاست فعال کومله در اتحاد ناسیونالیستها را یک خدمت ارزشمند به جمهوری اسلامی دانست؟ آیا یک زحمتکش کرد حق ندارد از سناریوی مشابه کردستان عراق، از هیبت خفت بار گدا منشانه رهبران ناسیونالیست، از پیدا شدن سر و کله شیخک نقشبندی در کنار کومله از هر چه آزادیخواهی است بترسد و (بجای تحریم) چهار سال دیگر تداوم این وضعیت را بجان بخرد؟
“نه” – در جدال طبقات
تاریخ جدال رژیم و مردم در ایران به پایان رسیده است. ایران یک جامعه طبقاتی است. اساسا به دلیل و در پی چیرگی ناسیونالیسم ایرانی بر فضای اپوزسیون تقابل مردم ایران با یک “رژیم آخوندی” جای خود را به یک جدال طبقاتی داده است. اتفاقا آخوند و رژیم برنده آن جدال شدند. از صدقه سر تف سر بالای اکس مسلم، از صدقه سر حمله رهایی بخش امریکا است که بازار انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در ایران و مشخصا در میان کاندیداهای آخوند آن گرمتر است. از همه مهمتر فضای سیاسی ایران، مردم و رژیم و حکومت در کشمکشهای سبز تحولات عظیمی را پشت سر گذاشته اند. سبز و نیروهای سیاسی پشت سر آن، همه یراق و دراق آزادیخواهانه آن شکست خوردند، از جمهوری اسلامی شکست خوردند. اما در واقع خود سبز پیروز شد. طبقه کارگر سبز شد و بورژوازی در ایران سبز شد. معلوم نیست چرا باید مردم به کاندیداتوری رئیسی از سر سوابق او معترض باشند، مگر موسوی تحفه بهتری بود؟ آیا نباید زبان درازی “مردم باید هوشیار باشند” این جمعیت را به دهن کجی به خود امر “نه!” ترجمه کرد؟ سبز قبح حکومت مذهبی و اسلامی را شکست.
ایران امروز در حالی به سمت انتخابات میرود که یک طبقه بورژوای بشدت آگاه، متشکل، با افق در آن جامعه لانه کرده است. در مقایسه با تمام تاریخ سرمایه در ایران این طبقه خودآگاه و تعرضی است. رو به طبقه کارگر توهمی ندارد و در قطب نمای حکومتی خود در جمهوری اسلامی تردیدی بخود راه نمیدهد. تصویر یک رژیم یک درصدی در مقابل مردم ۹۹ درصدی مخالف نه یک خوش خیالی کودکانه بلکه یک موضع طبقاتی مسموم بیش نیست. سبز قلاده این بورژوازی را رها کرد، برایش اعتبار خرید و آنرا حق به جانب ساخت. انتخابات در ایران بیشتر از آنکه در مقابل رژیم باشد در مقابل طبقه بورژوا در ایران رقم میخورد.
“نه!” – و بورژوازی حاکم در ایران!
شوالیه رویایی طبقه بورژوا در ایران از آلنده دست راستی تر و از رضا شاه اسلامی تر بوده است. این آرزوی دیرینه در جمهوری اسلامی تحقق یافته است. این طبقه از ترس و بر علیه آزادی و دمکراسی، خواهان پارلمان بوده است. بورژوازی معاصر ایران بر خلاف شوالیه رویایی خود، دست به سیاه و سفید نزده یک حکومت را تحویل گرفته است و او بخوبی قدر آنرا میداند. اگر انتخابات را آنطور که در واقعیت هست، یک پروسه مرکب و چند وجهی برای احساس دخالت در امور اداره مملکت توسط توده ها در نظر بگیریم، اگر پروسه انتخابات را فقط به کشمکش میان نامزدها محدود نسازیم، اگر انتخابات را امر طبقه حاکم برای تثبیت برتری خود بنگریم؛ براحتی میشود مشاهده کرد که بازار گرمی برای انتخابات و قانع سازی مردم برای رای دادن اساسا نه از کانال مساجد و سخنان امام بلکه از رسانه ها و کرسی های دانشگاهی در جریان است. در حالیکه اپوزسیون ضد رژیمی سرگرم “افشاگری” انتخاباتی است غول عظیم سیاسی – تبلیغی به جان مردم افتاده است که مردم را برای شرکت بسیج نماید.
برای بورژوازی حاکم در ایران انتخابات نه قلابی بلکه بسیار واقعی است. پارلمان و دمکراسی و انتخابات حتی در غرب تجلی اراده مردم نیست، اما موفقیت بورژوازی مهمتر از فریب افکار عمومی در ساختار سیاسی جامعه، اساسا در آنجاست که مردم را در صورت مساله آلترناتیوهای بورژوایی شریک میکند. بورژوازی ایران در این “هنر” دست پیشگامان غربی را از پشت بسته است.
سنگفرش سن انتخابات در ایران نه فقط با فریب بلکه اساسا با خون پوشانده شده است. این سن نه بین و بد و بدتر، بلکه فقط جوهره بد فطرتی و سود جویی پس میاندازد. بورژوازی ایران روی خشت های یک حکومت ارتجاعی و سرکوب ریاکارانه اسلامی عمارتی از بهره کشی ساخته است که نه فقط در زیر زمینهایش آزادیخواهان اعدام میشوند، بلکه شریف ترین انسانهای کارکن جامعه با جسم و جانشان هر روز و هر ساعت در خانه، در کارخانه و کنار خیابانها کفاره پس میدهند. خونسردی و بی تفاوتی بورژوازی ایران نسبت به درد و آلام میلیونها مردم زحمتکش در ایران بطرز حیرت آوری هر چه بیشتر تعمیق مییابد و در قالب طنز بغایت دردناک در مراسم انتخاباتی است که به اوج خود میرسد. “اقتصاد مال خر است” شاه کلید حمله به شوراهای کارگری اکنون در قالبی بمراتب خونین تر در بازسازی اقتصاد از هزاران دهان در خفه کردن نسل بعدی طبقه کارگر در ایران پژواک مییابد. هیچ زندانی نمیتواند مردم را اینقدر بترساند، هیچ مذهبی هرگز قادر به این اندازه تحمیق نبوده و نیست که طبقه کارگر بیست میلیون نفره را به امید و یا با توهم بهبود در زیر سایه جمهوری اسلامی وارد صحنه انتخابات، حال با هر معنی آن، کند. احمدی نژاد و روحانی گل سر سبد بورژوازی ایران و در یک انتخاب آزادانه و در اوج شکوفایی که یک انتخابات میتواند برای طبقه بورژوا ارمغان بیاورد، در مادی ترین قالب های آن، طبقه میلیونی کارگر را بیش از زندان، از فقر و از بیکاری و از کسر بودجه؛ از فقدان نظم، از بی قانونی؛ ترساندند، استیصال را به حلقوم کارگر فرو بردند، و از تشکل کارگر و از آگاهی کارگر و از کمونیسم مترسکی علیه خود کارگران ساختند.
“نه!” – و انتخابات امروز
صورت مساله انتخابات سال ۱۳۹۶ تقابل رژیم در مقابل مردم متنفر نیست. اساسا این نیست. هیچ کس در یک روز آفتابی به دستمزد زیر فقر و به تباهی موجود رای نمیدهد. پیروزی طبقه کارگر در این نمایش انتخابات با تحریم آن نمیتواند سنجیده شود. صندوق مال بالایی ها است و تابلوی شمارش آراء نیز در اختیار خودشان است. کارگر نباید پای صندوقهای رای ظاهر بشود، اما شرکت او در پروسه انتخابات بسیار حیاتی است. کارگر نباید صورت مساله “رشد اقتصاد” و حل بحران را از بورژوازی ایران بپذیرد. تورم و اختلاس، رشد صنایع داخلی، بودجه و مالیات و اشتغال و رونق سرمایه گذاری، همگی نه قابل حل بلکه ابزارهای بورژوازی ایران برای تشدید استثمار طبقه کارگر است. کارگران در ایران حتی با تحریم انتخابات اما با پذیرش دو صورت مساله این کشمکش را بازنده بجا خواهند گذاشت:
اول: تفکیک رژیم از طبقه بورژوازی در ایران
دوم: انتقاد از ناتوانی حکومت در حل بحران
کشمکش انتخاباتی با جمهوری اسلامی تنها با تشخیص و آگاهی بر این واقعیت که سرمایه در ایران بحران ندارد میتواند دستاورد طبقاتی بزرگی را برای خود کسب کند. مادام که کارگر خاموش و بر سر کار است، تا زمانیکه چرخ کارخانه ها میچرخد سرمایه از بحران دورتر شده و بهمان اندازه دست کارگر از نفس زندگی کوتاه تر است. یک حکومت سرمایه داری بی بحران، بدون بیکاری، بدون مسجد و سینه زنی، بدون اعدام، بدون تحقیر زن غیر قابل تحقق است. برای طبقه کارگر در ایران آگاهی به واقعیت های طبقاتی و هر تک گام در این جهات شاخص پیروزی های بزرگ پیش روی طبقه است.
علیه بیکاری – مصطفی اسدپور
۱۴ می ۲۰۱۷