تداوم قتل عام مردم خاورمیانه , بمباران شیمیائی وکشتار کودکان در ادلب سوریه و دخالت نظامی امریکا

تداوم قتل عام مردم خاورمیانه

 بمباران شیمیائی وکشتار کودکان در ادلب سوریه  و دخالت نظامی امریکا

قتل کودکان و زنان و سالخوردگان و مردم بی پناه  در سوریه، یمن، عراق  و سایر کشور​های منطقه هم چنان ادامه دارد. هر چند  به نظر می​رسید که با مذاکرات صلح میان دولت  سوریه و مخالفان در شهر آستانه  قزاقستان و سپس در ژنو این مناقشات  کمی فروکش کرده باشد. اما پس از مدت کوتاهی  آتش جنگ​ها هم چنان در سوریه، لیبی و عراق و یمن  زبانه می​کشد و بار دیگر در سوریه از سر گرفته شد،  تا به کی بار دیگر این بار از نقطه​ای  دیگر شعله آتش فروزان تر شود.  هر چند لیبی جزء خاورمیانه نیست اما شمال آفریقای متصل به خاورمیانه و هم سرنوشت با آن است.  آن گونه که میگو یند و تنها گفتن ساده نیست بلکه دلایلی هم در ادوار گذشته بر آن بیشمار موجود است دارودسته لمپن – فاشیست ترامپ از روابط بسیار خوبی با روسیه و متحدان در سوریه بر خوردار است، زیرا که آنان از یک جنس اند، آدم کشان بی رحم روزگار ما و البته که آدمکشان با رحم و بی رحمشان چندان تفاوتی ندارد، اما این نقطه و حدت و تلاقی آنها است  که مردم سوریه باید قتل عام شوند سرزمین​ها باید سوخته شود  تا کس یا کسانی به این زودی​ها هوس انقلاب نکنند و در فکر تغییر حکومت​ها بدون کسب رضایت ابر قدرت​ها نباشند.  هرچند  که به نظر می​رسید حکومت و مخالفان به آن اندازه تضعیف شده​اند که نصایح خیرخواهانه پدر بزرگان نظام سرمایه داری را بپذیرند و دیگر نیاز چندانی به ادامه کشتار در شرائط حاضر نباشد، اما گویا شرائط آن گونه که مد نظر پدر بزرگان  نظام سرمایه داری است پیش نرفته است و مذاکره کنندگان سوری که با بنیادگرائی داعشی فاصله مشخصی گرفته​اند هنوز باید سرکوب شوند تا نکند افکار مستقلانه​ای  به مخیله آنها بیاید.

شهر حلب به دست بشار اسد و متحدان افتاده است. همه گزارش​ها حاکی از آن است که حکومت اسد در این تسخیر ویرانه​ای  به نام حلب، نقش چندانی نداشته و این نیرو​های مزدور متحدان اسد بوده​اند که نقش اصلی را در تسخیر ویرانه و سرزمین سوخته داشته اند. سرزمین سوخته​ای   که به اذعان خود متحدان اسد هیچ گونه سرباز داعشی در آن وجود نداشته است و به نوشته منابع مستقل، گروه​های مردمی و پراکنده​ای  با نام ارتش آزادی بیشترین افراد مقاومت را تشکیل می​داده​اند و پس از خروج آنان از حلب تا رسیدن به آتش بس  هواپیما​های روسی  ناحیه ادلب را بمباران می​کردند و اکنون این ناحیه که به عنوان منطقه امن از آن یاد می​شد، تحت حملات بمباران شیمیائی قرار گرفته است. پانزده ماه قتل عام مردم حلب در زیر چشمان بی خیال جامعه به اصطلاح سرمایه داران جهانی ادامه داشت  در حالی که همگان با اخباری از قتل عام​ها وکشتار کودکان و زنان آشنا هستند و هر روزه آن را در رسانه​ها و اخبار و گزارش​ها مشاهده می​کنند. سازمان​های بین المللی از قتل عام مردم بی پناه و ویرانه شدن خانه و کاشانه و شهر​های آنان گزارش می​دهند و قتل عام را محکوم می​کنند اما کسی گریه و ناله و زجه کودکان ِوالدین مرده و زنان و مردان فرزند مرده و پاره پاره شده را فریادرس نیست  وچشم خود را بر همه جنایات می​بندند یا اگر چشمی باز می​کنند باز هم مردم را بمباران می​کنند، در بمباران تلافی جویانه آمریکا مردم اطراف پایگاه نیز هدف حملات قرار گرفتند و در میان کشته شدگان اجساد چهار کودک نیز مشاهده شد. آنان جنگ تبلیغاتی راه می اندازند، گاه کشتار یمن را بزرگ می​کنند و گاه اشک تمساح بر کودکان حلب و ادلب  می ریزند اما هیچ حرکت موثری در جلوگیری از این همه شناعت و پستی صورت نمی​دهند زیرا که کل نظام سرمایه داری از شرقی و غربی، از محافظه کار و دموکرات، بنیاد گرا و لیبرال در این کشتار​ها شریکند و هر یک منافع خاص خود را دارد و به دنبال سهمی بیشتر و اعمال قدرتی فزون تر برای حفظ استیلای خود بر قلمروی مخصوص است.

اکنون با آمدن ریاست جمهوری جدید در امریکا به نظر می​رسد که صحنه جنگ در حال تغییر است.   ایران که در پانزده سال گذشته متحد نیرو​های اشغالگر برای سرنگونی صدام و مبارزه با طالبان و داعش و غیره بوده است، اکنون نقش جدیدی می یابد و به عنوان محور شرارت می​رود تا بهانه تداوم جنگ​ها باشد. ایرانی که به قول آقای ترامپ، امریکا هزاران کشته داد، بیش از دو هزار میلیارد دلار برای آن هزینه کرد و بیش از دو هزار ارابه نظامی را از دست داد تا آن که عراق  را تحویل ایران دهد. جای تروریست​ها  و متحدان ضدتروریست هر زمان عوض می​شود تا منطقه جنگ زده و آشوب آفرین همچنان در همان وضع باقی بماند. آنچه که چندی قبل در بمباران موصل به بهانه سرکوب داعش بر سر زنان و کودکان آمد و در یک بمباران عمدی صد​ها نفر قتل عام شدند، اکنون از جانب حکومت سوریه بر سر مردم سوریه آمد و با بمب​های شیمیائی به خاک و خون کشیده شوند و فردا ممکن است که بر سر مردم ما بیاید تا آتش جنگ هم چنان فروزان بماند.

هر یک آن دیگری را حامی تروریست می​نامد و تروریست​های خاص خود را حمایت می​کند و جنایتکارانی همانند بشار اسد را به عنوان ناجی مردم مورد تشویق قرار می​دهند. اما پس از مدتی با همین تروریست​ها بر سر میز مذاکره می​نشینند. اکنون در سرزمین سوخته سوریه  با جابه جائی مردمی که بیش از یک سال در زیر بمباران​های وحشیانه بشکه​های انفجاری و بمب​های خلاءزا و موشک​های فسفری از خانه و کاشانه خود دفاع کرده اند، مشخص می​شود که تروریست​ها همان مردم عادی کارگر و معلم  وافرادی عادی بوده​اند که تنها جرمشان آن بوده که حکومتی جنایتکار را نمی​خواسته اند. به گفته وزیر خارجه روسیه اگر دخالت ارتش روسیه نبود “مردم تروریست” رژیم اسد را سرنگون کرده بودند. این امر نشان می​دهد که رژیم اسد به هیچ وجه توان مقابله با اعتراضات مردم را نداشته و تروریست نامیدن مخالفان تنها اسم رمزی برای سرکوب اعتراضات مردم است.  این که در جریان هر انقلابی ممکن است گروه​هائی از خلا قدرت استفاده کرده و حتی به تحریک خود دولت​ها دست به کارهائی همانند کار​های داعشی​ها بزنند تا مبارزان را بد نام کنند، امری است که  در شرائط بهم ریختگی اجتماعی چندان عجیب نیست. اما عجیب آن است که مردمی که علیه یک حکومت به پا خاسته اند، صف خود را از این مزدوران جدا نکنند و مردم سوریه نشان دادند که صفوف خود را از این گروه​های دست ساز محافل ضدمردمی جدا کردند و به زودی دریافتند که داعش ساخته و پرداخته همان سرکوبگرانی است که می​خواهند مبارزات مردمی را به بهانه آن در هم بکوبند و مانع رشد نیرو​های مستقل شوند. به همین جهت است که حکومت اسد و متحدان نیروی اصلی را نه در قلع و قمع گروه​هائی همانند داعش بلکه به کشتار گروه​های معتدل تر و میانه روتر اختصاص داده​اند که نمونه آن در حلب و اکنون در ادلب است. یعنی به سرکوب و کشتار آن نیرو​هائی می​پردازند که حمایت بخشی از مردم  را پشت سر خود دارند.  آمریکای ترامپ نیز از این بهانه برای استحکام جای پای خود پس از سرنگونی اسد به میدان وارد می​شود.

اکنون همه پذیرفته​اند که در حلب نه گروه​های تروریستی همانند داعش و القاعده بلکه مردمی بوده​اند که از  خانه و کاشانه و زندگی خود دفاع میکرده​اند و همه تصاویر گویای آن است که مقاومت در حلب توسط مردم این شهر سازمان دهی شده بوده است. با به اصطلاح آزاد شدن حلب هیچ غیرسوری در میان مردم یافت نشد؛ در حالی که در جبهه حامیان دولت، کمتر سربازان سوری و بیشتر مزدورانی از سایر کشور​ها بودند. مردم حلب مشتی زن و  کودک وپیرو جوان بودند که از زندگی خود دفاع می​کردند و هر چند که اوباشان و مزدوران بر نعش کشتگان سرور و شادمانی کنند، نمی​تواند این حقیقت را کتمان کنند و هر چند که ضعف نیرو​های چپ و سوسیالیستی نتوانسته است مبارزات را به سمت صحیح ببرد اما این مسئله از مبارزات به حق مردم در برابر حکومت دیکتاتوری نمی​کاهد.

آن​چه اهمیت دارد صف بندی جدیدی است که در سطح قدرت​های سرمایه داری و متحدان منطقه​ای  آنها به وجود آمده است. با پیروزی فاشیست​ها در آمریکا و تعیین کابینه​ای  به غایت ارتجاعی از جانب ترامپ روزگاری بهتر از قبل در انتظار مردم جهان نخواهد بود. بر طبق برخی گزارش​ها وهمچنین آنچه که مشهود است با پیروزی ترامپ، حمله همه جانبه به حلب برای تسخیر باقیمانده آن آغاز شد  که حداقل می​توان گفت این آدمکشی و نابودی همه زیر ساخت​ها و ویرانه کردن شرق حلب با توافق ضمنی جمهوری خواهان آمریکا صورت گرفته است. اتحاد نانوشته ترامپ و پوتین به معنای هماهنگی نیروهای فاشیستی در سطح نظام سرمایه داری است و در این میان امکان دارد که برخی از متحدان دست دوم هم مورد معامله قرار بگیرند که نمونه آن را در مورد ایران کم و بیش از هم اکنون شاهد هستیم. بر طبق برخی نظرات حمله اخیر امریکا بیشتر به این جنبه توجه داشته، زیرا روسیه متحد قدرتمند تری در سطح جهانی یافته است؛ پس خیلی راحت متحد کم قدرت را قربانی می​کند تا باج خوری گردن کلفت تر را بپذیرد. در همین رابطه بود که  رییس هیات نمایندگی مخالفان دولت سوریه در مذاکرات آستانه گفت:

«روس‌ها دیگر از ایفای نقش جنگجوی حامی اسد علیه مخالفان سوری خارج، و به ایفای نقش ضامن آتش‌بس روی آورده اند. اما ایران و حزب الله لبنان همچنان به ایفای نقشی مخرب در روند صلح سوریه اصرار دارند. تهران تلاش می کند مانع تلاش​های روسیه شود. (العربیه  ۶ بهمن ۹۵  مصاحبه در آستانه پس از کنفرانس صلح )

اما شکی نیست که نیرو​های مبارز و آزادیخوا​هان  باید  هر دوی آنها را  در یک کفه ترازو بگذارند و تفاوتی میان آنان قائل نباشند، چه میان خود قدرت​های بزرگ تر  یا میان متحدان پادوی آنها.

برخی به ظاهر چپ و در حقیقت مجیزگویان نظام سرمایه داری که  همچنان روسیه فعلی را در جایگاه شوروی سابق می​بینند و رودروئی زرگری نمایندگان نظام سرمایه داری را با مبارزات ضدامپریالیستی پس از جنگ جهانی دوم یکی می​گیرند تا مجیزگوئی سرمایه داری را مخفی کنند، اکنون با شرمندگی در خواهند یافت که پوتین و ترامپ از یک جنس اند. گویا نمی​دانند که آنان که چشم خود را بر این همه کشتار و قتل عام انسان​ها ببندند، دیگر از انسانیت فاصله گرفته​اند چه آنکه بخواهند بر آن توجیهی ایدئولوژیک بتراشند. زیرا که این توجیهات بی منطق ایدئولوژیکی با واقعیت​هائی که هر روز خود را به روشنی نشان می​دهد آنقدر متضاد است که هیچ عقل سلیمی آنرا نمی پذیرد.

 بر طبق آمار موجود هم اکنون یک میلیون نفر از زنان و کودکان و مردم تحت ستم سوریه تنها به جرم مخالفت با دیکتاتوری حکومت در محاصره غذائی و داروئی قرار دارند و تحت بمباران​های وحشیانه قوی ترین ارتش​های جهان قرار داشتند تا مجبور شوند دست از مبارزه با حکومت بکشند و این امر یعنی گرسنگی دادن و کشتار انسان​ها برای تسلیم که  جز با منطق نظام سرمایه داری با هیچ منطق دیگری سازگار نیست و دولت ​های دیگر این نظام یا چشم خود را بر آن بستند و یا با منطق پوچ تروریست بودن مردم عادی  به آن مهر تایید زدند. بعید به نظر نمی​رسد که روزگاری این سر نوشت را برای مردم ما هم بخواهند رقم بزنند.

دیگر اکنون همگان می​دانند که گروه​هائی همانند داعش ساخته و پرداخته همان نظام سرمایه داری است  که برای به انحراف کشاندن و بدنام کردن مبارزات مردم علیه ظلم و ستم و دیکتاتوری  به وجود آمده و تقویت شدند، آنانی که فقط جنگ می​خواهند و برنده یا بازنده آن چندان مهم نیست. آنان  می خواهند در منطقه خاورمیانه، در کشورهای عراق و سوریه و یمن و افغانستان جنگ باشد، آن هم به هزینه کشور​هائی مانند ایران و عربستان و شیخ نشین​ها و… تا هم ذخایر ارزی منطقه تمام شود و هم تمام نیرو​های مبارز منطقه به هرز روند. اکنون با درست کردن ناتوی عربی می​خواهند هم چنان به این جنگ و خونریزی با ابعادی و سیع تر ادامه دهند تا همه زیر ساخت​های منطقه زرخیز خاورمیانه را از میان ببرند، آن گاه با خیال راحت برای مدتی طولانی  نظام سرمایه داری از انرژی ارزان بهره مند شود. امری که نباید از چشم مبارزان راه آزادی به دور ماند. و در این میان آنان که چه به امامزاده پوتین! دخیل بسته​اند و یا به امامزاده ترامپ! هردو از یک جنسند و در میان مردم جایگاهی ندارند.

طلایه​های امید

با این همه اکنون به نظر می آید که مبارزان و آزادی خواهان مسیر خود را از نیرو​های بنیاد گرا به خصوص در مناطق حاد درگیری همانند سوریه به تدریج جدا می​کنند. عدم وجود داعشیان در حلب و گرایش نیرو​هائی مانند جبهه النصره به گروه​های مستقل ارتش آزاد، بیانگر این مسئله است که بنیادگرائی در این کشور در حال انزوا است و مبارزان مردمی بیشتر گرایش به استقلال دارند و نا امیدتر از گذشته به کمک کشور​های غربی نگاه می​کنند. زیرا که در قتل عام مردم حلب و اکنون ادلب که دیگر همه اذعان دارند حتی یک داعشی هم در آن وجود ندارد، امریکا نشان داد که در این امر در کنار روسیه ایستاده است و حداقل چشمان خود را بر این قتل عام​ها می​بندد و یا از آن تنها در جهت عوام فریبی و استحکام جای پای خود استفاده می​کند. و​ای  بسا در موردی مشابه روسیه نیز چنین کند که حتما خواهد کرد.

 دیدیم که پس از نابودی حلب، روسیه پذیرفت که مبارزان حلب تروریست نبوده​اند و بمب افکن​های روسی مردمی را بمباران کرده​اند و به خاک و خون کشیده​اند که از خانه و کاشانه و زندگی خود در برابر حکومت سرکوبگر دفاع می​کرده اند. هر چند توافقی که میان روسیه وترکیه انجام گرفته است بدون پذیرش مردم سوریه نمی​تواند اجرائی شود، در حالی که آنها از هر آتش بسی که بتواند قوای آنها را تجدید کرده و محاصره​های غیرانسانی داروئی و غذائی را بشکند استقبال می​کنند. اما نکته آن است که این توافقنامه​ها  اثبات می​کند که دولت سوریه مترسک و دست نشانده​ای  بیش نیست و در باره او کشور روسیه و دیگران تصمیم میگیرند و مردم سوریه وسیله چانی زنی و سهم خواهی این پدرخوانده​های نظام سرمایه داری قرار گرفته اند.  این ننگی ابدی بر دولت  ​ها و حکومت​های سرکوبگراست  که عاقبتی جز مزدوری به اجانب ندارند. اگر آن​قدر به هوش باشند که بفهمند برای مقابله با نیرو​های متجاوز و اهریمنی تنها تکیه گاه مردمی است که امکان مقابله با آنان را دارد و حکومت​هائی که در مقابل مردم خود با کشتار و سرکوب برخورد می​کنند، در چنین مقاطعی باید همانند قذافی، بن علی، مبارک و اکنون  اسد و در آینده دیگران  غزل را بخوانند.  این حکم غیرقابل تغییر تاریخ است.  مهمترین موضوع آن است که تمامی آنچه که امروز در این بخش از کره زمین می​گذرد، جنگ​های ارتجاعی میان نیرو​های ارتجاعی است و کارگران و زحمتکشان و مردم تحت ستم منطقه تنها بخش کوچکی از جبهه​های جنگ را در اختیار دارند. اما در این میان مردم تحت ستم فریاد اعتراض خودرا به هر طریق بیان می​کنند و با تمام توان در برابر دیکتاتورها می ایستند هر چند  شفافیت جبهه ​ها نیاز به زمان دارد. جبهه کارگران و زحمتکشان نفی تمامی نیروهای ارتجاعی و ضدکارگری است، چه از نوع بنیادگرای آن و چه از نوع ملی گرای افراطی و قوم گرای آن.  این جبهه باید هر روزه تقویت شده و راه مستقل خود را بگشاید زیرا که در شرائط موجود راهی جز آن برای رهائی از این جنگ​های خانمان برانداز نیست.