به شعار نویس ها

مارکسیست ها نیات و اهداف ِ خود را پنهان نمی کنند. آن که نیات و هدف های خود را درپشت ِ کلی گویی ها و شعارنویسی های بدون ِ چشم انداز ِ مشخص و تحقق پذیر پنهان می کند مارکسیست نیست.

امروزه شعارنویسی در پوشش ِ کلی گویی و انقلابی نمایی ِ دروغین به وسیله ای برای مطرح نمودن ِ نام ِ خود یا نام ِ فرقه ی خود تبدیل گردیده است. تحریک ِ احساسات ِ عوامانه ی به ستوه آمدگان از وضعیت ِ موجود نخستین و تنها هدف ِ این شعارنویسان است.

شعارنویسان نه مفهوم ِ علمی و مارکسیستی ِ انقلاب – و ضد ِ انقلاب – را می دانند و نه از این رو موقعیت ِ انقلابی یا ایجاب کننده ی انقلاب را تشخیص می دهند. آنها نمی دانند هر موقعیتی و هر شرایطی یا به بیان ِ دقیق تر هر جامعه ای با هر موقعیت ِ تاریخی و تولیدی مناسباتی را نمی توان انقلابی نامید.

انقلاب پیش شرط و پیش نیاز ِ مادی و تاریخی ِ حاضر و فراهم آمده می خواهد. مانند ِ نارنجک ِ آماده ی انفجاری که ضامن ِ آن کشیده شده و باید به حرکت درآید و پرتاب گردد تا عمل کند. هر وسیله ی در دست رسی مانند ِ کلوخ را نمی توان نارنجک نامید. چراکه عملکردشان متفاوت و نتیجه ی حاصل از کارکردشان نیز متفاوت است. یکی از پا درآورنده است و یکی تهدید کننده و بازدارنده یا حداکثر زخم زننده. اما آنچه برای پرتاب کننده باید مهم باشد این است که هدف ِ او از پرتاب ِ آنچه در اختیار دارد چیست و آیا هدف عمل را اقتضا می کند یا نه.

آنچه ما موقعیت می نامیم یک مفهوم ِ کلی و نامتعین است. موقعیت در مفهوم ِ اقتصادی – اجتماعی و سیاسی در جایی تاریخن پیشرفته است، و در جایی عقب مانده. یعنی در جایی تضاد ِ تاریخی – دورانی و تولیدی مناسباتی ِ جامعه به حد ِ آنتاگونیستی رسیده و انقلاب ِ اجتماعی در دستور ِ کار ِ جامعه قرار گرفته، اما در جایی تضاد هنوز به آن درجه ای نرسیده که انقلاب را در دستور کار قرار دهد.

چرا می گوییم انقلاب به دلخواه و اراده ی افراد و حتا طبقه ی اجتماعی وابسته نیست. به این دلیل که تصمیم به انقلاب کردن در اختیار ِ هیچ فرد یا گروه و دارودسته یا طبقه ای نیست بلکه ضرورتی تاریخی است که همچون نارنجک ِ ضامن کشیده، قانونمندانه و خواه ناخواه به وقت اش به وسیله ی طبقه ای که نمایندگی ِ تاریخی – تکاملی ِ جامعه را در دوران ِ معینی برعهده دارد به حرکت درخواهد آمد و عمل خواهد کرد و انرژی ِ انباشته شده و حبس شده در خود را رها خواهد ساخت.

تمثیل ِ نارنجک را نه صرفن از جهت ِ قدرت ِ نابودگری بلکه خصوصن از جهت ِ انرژی ِ پتانسیل ِ متراکم ِ موجود در یک وحدت ِ همبسته ی کارآمد برای عملکردی دگرگون ساز به کار می برم.

درمورد ِ انقلاب ِ اجتماعی، آنچه به حساب می آید انرژی ِ پتانسیل ِ متراکم ِ کارآمدی است که در مرحله ی معینی ار تکامل ِ اجتماعی در نیروهای مولده و مناسبات ِ تولیدی ِ یک جامعه ی مفروض و معین ذخیره شده و به حدی از تراکم و انباشته گی ِ کمی رسیده که جامعه را واجد ِ گذار به دگرگونی ِ کیفی از طریق ِ عملکرد ِ انفجاری یعنی جهش از وضعیت و کیفیت ِ موجود به وضعیت و کیفیت ِ عالی تر نموده است.

این شرایط و این موقعیت را با شعارگویی و شعارنویسی یعنی تحریک ِ ناراضیان به عمل ِ نابه جا و نابه هنگام نمی توان ایجاد نمود و جامعه را وادار به زایمان ِ زودرس کرد. همچنان که با فحش و ناسزاگویی و لعن و نفرین فقط می توان اندکی از بار ِ عقده های تلنبار شده ی فردی را آنهم به طور ِ خیالی و احساسی و نه واقعی، و به طور ِ موقت خالی کرد و گمان نمود که فحش و ناسزا یا لعن و نفرین وظیفه ی انقلابی گری را انجام می دهد و جامعه را انقلابی می کند و به انقلاب کردن وامیدارد.

چنین درک و برداشت ِ منفعلانه ای از عمل ِ انقلابی به تلاشی می ماند که فرد در خواب برای انجام ِ کاری می کند اما در واقعیت از جای خود تکان نمی خورد و انرژی ِ محبوس و منفعل صرف ِ هیچ عمل ِ واقعن دگرگون سازی نمی شود.

شعارنویسی به هیچ پیش نیاز و پیش زمینه ی مادی ِ پیشرفته و نیروی اجتماعی – طبقاتی ِ پیشرو و تعیین کننده ای احتیاج ندارد. تنها یک قلم و چند برگ کاغذ آ چهار لازم دارد و شخص ِ خیالبافی که به جای اندیشه وری و نظریه پردازی سیاه بر روی سفید بنویسد و بر نقطه ی ضعف ِ عوام انگشت بگذارد و بر آن فشار بیاورد، یعنی به شیوه ی پادگانی و خودمافوق انگاری امریه صادر کند و گمان کند که دارد امربرهای اش را به انقلاب کردن وامیدارد.

فرض کنید با این شعارنویسی ها و تحریک ِ احساسات یا به عبارتی امریه صادر کردن عوام «از جا برخیزند و بنای کاخ ِ دشمن را از جا برکنند»، بعد چه خواهد شد؟شعارنویس کاری به بعد و نتیجه ی عمل ندارد، هرچه پیش آید خوش آید. دقیقن مثل ِ همان رویداد ِ کور و چشم و گوش بسته و ناشناخت مند و بی هدفی که در ١٣۵٧ اتفاق افتاد و امریه صادرکن به تخت ِ قدرت نشست و دود ِ قدرت اش روز به روز بیش تر به چشم همگان می رود. تجربه ای که نشان داد شعارنویسی و فرمان ِ خدایگانی و امریه ی پادگانی آنهم از راه دور صادر کردن به انسان ِ آگاه نیاز ندارد بلکه به افراد ِ چشم و گوش بسته ی «عملگرا» و درواقع به گوشت ِ دم ِ توپ نیازمند است.

تشخیص ِ درست، یعنی علمی و مارکسیستی ِ موقعیتی که باید تغییر کند نیازی به شعارنویسی ندارد بلکه نیازمند ِ آگاهی دادن به جامعه یا ارتقای سطح آگاهی ِ موجود ِ آن است.

ترویج ِ آگاهی در یک جامعه ی نسبتن عقب مانده با مناسبات ِ استبداد ِ سرکوبگرانه ی نظامی پادگانی نه نیازی به شعارنویسی دارد و نه به تشویق و تحریک ِ «مردم» به انقلابی که نه ارادی است نه در جامعه ی عقب مانده شدنی. اساسن آگاهی رسانی به معنای تشویق به انجام ِ این یا آن عمل ِ فی الفور و آنی نیست بلکه ترویج ِ شناخت ِ تئوریک در جامعه است تا تئوری در کردوکار ِ تاریخی و پراتیک ِ سیاسی ِ جامعه جای اش را باز کند و خود جامعه با چشم ِ باز و بینا مطابق با واقعیت و شرایط ِ عینی ِ خود به آنچه مصلحت اش است و مقدرات ِ تاریخی اش ایجاب و اقتضا می کند عمل نماید.

به گمان ِ من شعارنویسان با این عمل یعنی تحریک ِ احساسات نه تنها کمکی به فرایند ِ رهایی ِ جامعه ی ما از وضعیت ِ موجود نمی کنند بلکه به دلیل ِ بی اعتباری ِ شعار و بی اعتمادی ِ جامعه به نیات و اهداف ِ شعارنویسان با توجه به تجربه ی تاریخی ِ همین چهار دهه ی اخیر که با تجربه ی یک قرن ِ بشریت برابری می کند، با جلوگیری از رشد و ژرفش ِ آگاهی ِ راستین در جامعه، مانع ِ هر عمل ِ راهگشا به تغییر ِ بنیادین در این جامعه می شوند. از این رو، از شعارنویسان باید خواست دست از شعارنویسی و کلی گویی های کور و بی هدف و پنهان کردن ِ نیات خود در پشت ِ تبلیغ و تهییج های فرقه ای و فرقه گرایانه بردارند و به جامعه ی غالبن محروم از آگاهی ِ راستین، آگاهی تئوریک و مارکسیستی بدهند تا خود این آگاهی را در عمل به کار گیرد. البته اگر شعارنویسان خود چنین آگاهی ِ راستینی داشته باشند!