انقلابی اندیشه ورزی که جاودانه شد , به مناسبت سالروز درگذشت کارل مارکس

انقلابی اندیشه ورزی که جاودانه شد

به مناسبت سالروز درگذشت کارل مارکس

کارل مارکس جزو معدود اندیشمندانی است که از خود اثری شگرف و شیاری عمیق بر پهنه تاریخ اندیشه و هستی اجتماعی انسان بجا گذاشت. براستی مادر گیتی در هزاره دوم تنها یکی چون او را زائید و به تاریخ و بشریت پیشرو تقدیم نمود.

براستی مارکس کیست؟

به گمان من او مصداق برجسته یک انسان واقعی و اوج راستین فداکاری بشری است. خود او در مقدمه “کاپیتال” می نویسد: “انسان واقعی فردی است که شخصیت او جهت جمعی و اجتماعی داشته باشد.” مارکس خود جلوه عینی همین عبارت است.

ذکر چند نمونه از زندگی وی به روشن شدن واقعیت بیشتر یاری می رساند. مارکس در سن ۲۵ سالگی و در ایام ماه عسل که سه ماه به طول انجامید به رغم عشق عظیم اش به همسر و غلیان شور جوانی، یکصد جلد کتاب را مطالعه نمود و بر آنها حاشیه نوشت. او برخلاف دلبستگی باشکوه خود به همسر و فرزندان خویش تمامی مصائب، فقر و گرسنگی و آوارگی را بر خود و خانواده اش همواره ساخت تا به رسالت تاریخی ــ انسانی خویش در قبال کارگران و ستمدیدگان پاسخ گوید. لانگه نوه مارکس می نویسد: “وقتی پدر بزرگم اثر مشهور خود هجدم برومر لویی بناپارت را می نگاشت، به مدت یکماه از خانه خارج نگردید. زیرا کت و شلوارش را به منظور تامین معاش خانواده به گرو گذاشته بود.”

فشار طاقت فرسا و جانکاه فقر و تنگدستی چنان پیشوای کبیر پرولتاریا را به تنگ آورده بود که در مقدمه کاپیتال نوشت: “انسان هایی که افکار بلند در سر می پرورانند هرگز نمی بایست، خانواده تشکیل دهند.” در یکی از نامه هایی که به یار وفادارش فردریک انگلس نوشته، وضعیت اسفبار معیشت خانواده اش را با اصطلاح “فقر سیاه” توصیف می کند. واقعیت این است که در دوره نسبتا طولانی، فقر و تنگدستی به شدت عرصه را بر آموزگار کبیر کارگران و کمونیست ها تنگ آورد و فعالیت های او را در زمینه خواندن و نوشتن که در آنها سیری ناپذیر می نمود، کند و او را مجبور ساخت تا برای تامین معاش خانواده، اقدام به نوشتن مقاله برای نشریات آن روز نماید.

بارها صاحب آپارتمانی که در آن در لندن به همراه خانواده اش به سر می برد، به دلیل تاخیر در پرداخت اجاره بها، اسباب و وسایل محقر زندگی اش را به خیابان ریخت و هنگامی که دو تن از فرزندانش را به دلیل فقر و بیماری از دست داد پولی برای خرید تابوت در اختیار نداشت.

همه این مصائب و سختی ها محصول عدم تسلیم مارکس به نظم مقدس! سرمایه داری بود. هرگاه که او می خواست و هر آینه که اراده می نمود، می توانست از رهگذر به فراموشی سپردن رسالت انقلابی خویش در قبال کارگران و ستمکشان به عالیترین مناصب عصر خود دست یابد. همان کاری که آگوست کنت بدان دست زد و به منصب وزارت آموزش و پرورش فرانسه نائل آمد. واقعیت این است که مارکس تنها در دهسال آخر حیاتش آن هم با مساعدت یار دیرینه اش انگلس، قدری از چنگال فقر خلاصی و امکان تجدید قوا یافت. در همین دوره کاپیتال را نوشت، کتابی که بنا به گفته خودش، سعادت خویش و خانواده اش را به پایش گذاشت.

کارل مارکس به لحاظ فکری و علمی پدیده ای فوق العاده شگفت انگیز است. بنا به گفته پرفسور مک للان، مارکس به هفت زبان زنده جهان اشراف کامل داشت و در سن بیست و سه سالگی تز دکترای خود درباره فلسفه اپیکور را به پایان رساند و به اخذ درجه دکترای فلسفه نائل آمد.

لوئیس کوزر اذعان می کند مارکس بر شانه غول های فکری عصر خویش ایستاده بود. البته کلام و بیان کوزر در وصف مارکس با نقصان و کاستی همراه است و تمامی حقیقت را توصیف نمی کند، زیرا آموزگار کبیر پرولتاریای سراسر جهان را به قرن نوزدهم تقلیل می دهد، حال آنکه کارل مارکس برترین اندیشمند و اندیشه او متکامل ترین تئوری هزاره دوم پروسه تاریخ بشر است.

اندیشمندان و متفکرین درباره مارکس و اندیشه سترگش سخن ها رانده و کتاب ها نوشته و هر یک مطابق با رویکرد فلسفی، سیاسی و علمی خاص خود بر کرسی قضاوت نشسته اند. لیکن در فحوای کلام همه آنان یک جوهر و اصل مشترک به چشم می خورد که همانا عبارت است از اذعان به استواری، پویایی و قدرت تغییر دهندگی آن تئوری و دستگاه فکری که مارکس به جهانیان بالاخص به کارگران و کمونیست ها تقدیم نمود.

ریمون آرون جامعه شناس لیبرال فرانسوی، مارکس را یک اقتصاددان برجسته، جامعه شناس ممتاز و یک فیلسوف و پیامبر اجتماعی می داند. پیامبری که نسبت به محرومیت و فقر توده های تهیدست و در یوغ ستمگران دل می سوزاند و در اندیشه رهایی آنان در پی تغییر جهان بر آمد.

گزارشات مارکس در مورد وضعیت رقت بار محیط زندگی و کار کارگران و نیز استثمار وحشیانه آنان به ویژه زنان و کودکان توسط صاحبان صنایع و کارفرمایان که به صورت زیرنویس در کاپیتال درج گردیده، به نوبه خود نمودار دغدغه های عمیقا اومانیستی و پیامبرگونه وی نسبت به شرایط و سرنوشت زندگی کارگران و استثمار شوندگان است. از همین رو ملهم از اومانیسمی که بطور عمیق به آن باور داشت و در یک بستر فکری رادیکال و انقلابی، در آخرین تز از مجموعه تزهای مشهورش درباره لودویک فوئرباخ، به جد خواستار تغییر وضع موجود می گردد و به اندیشمندان خرده می گیرد که تنها به تفسیر واقعیت اکتفاء نموده اند حال آنکه بایستی واقعیت وحشیانه و دهشتناک سرمایه داری را تغییر داد.

مارکس دقیقا به قصد تغییر واقعیت متضمن نابرابری و استثمار بی ترحم کارگران و زحمتکشان به واقعیت مطلوب و انسانی به تدوین شاهکار خود یعنی تئوری کمونیسم به مثابه “علم شرایط رهایی پرولتاریا” مبادرت ورزید. در حقیقت این دستاورد عظیم بود که مارکس را به مقام برجسته ترین اندیشمند هزاره دوم تاریخ زندگی انسان نائل آورد و به عنوان پیشوای کارگران و زحمتکشان جهان جاودانه نمود. مردی که از حیث این دستاورد به قول انگلس همه طبقه کارگر اروپا و آمریکا به او بیش از هر فرد دیگر مدیون است.

در زمان حیات مارکس، البته این انگلس است که شاهکار و تبعات آن را بخوبی درک می کند، از اینروی در جای دیگر یعنی در پیشگفتار چاپ انگلیسی مانیفست با ذکر این نکته که: “این فکر که به عقیده من باید برای تاریخ همان اهمیتی را داشته باشد که تئوری داروین برای زیست شناسی دارد” بر اهمیت کشف بزرگ علمی مارکس که خود وی نیز در آن سهم بسزایی داشت، تاکید می ورزد.

همزمان نقش مارکس در ظهور و رشد نظریه های جامعه شناسی نیز غیرقابل انکار است. این نقش چنان برجسته و شایان توجه می باشد که لویی آلتوسر، جامعه شناس فرانسوی می نویسد: “اگر نیوتن قاره ریاضیات را کشف نمود، کارل مارکس قاره تاریخ را فراروی بشر بازگشود.”

هرچند مارکس هیچگاه اصطلاح “جامعه شناسی” را بکار نبرد، لیکن با رشد دادن نظریه جامعه شناختی ماتریالیسم تاریخی که از آن تحت عنوان جامعه شناسی مارکسیستی نیز یاد می کنیم، موجب شکل گیری علم جدید جامعه شناسی و نظریه های مربوط به این حوزه از شناخت علمی گردید. چنانچه نویسندگان انگلیسی کتاب “فرهنگ جامعه شناسی” ذکر کرده اند جامعه شناسان کلاسیک مانند آگوست کنت، امیل دورکیم و ماکس وبر در واکنش به تئوری جامعه شناسانه ماتریالیسم تاریخی، نظریات اجتماعی خود را ارائه و گسترش دادند و بدین ترتیب جامعه شناسی بورژوایی در واکنش به جامعه شناسی مارکسیستی متولد گردید.

گذشته از این پراتیک انقلابی مارکس نشان از آن دارد که اندیشه او همانا ترجمان فریاد تاریخی و آرمانی بشر برای رهایی از قید ستم و استثمار طبقاتی، رفع تضاد انسان با انسان از یکسو و آشتی انسان با طبیعت از سوی دیگر است. دقیقا به خاطر وجود چنین جوهر انقلابی و رادیکال، تئوری انقلاب مارکس موجد نظری جنبش ها و خیزش های انقلابی عصر ما بوده و امروزه برای انسان های گرسنه و تحت ستم لااقل به صورت غریزی و نیز جنبش های کارگری و انقلابی به صورت راهنمای عمل درآمده و از اینروی نوید بخش دگرگونی اوضاع جهان و شرایط کنونی در مسیر بهبودی و نیکبختی است.

اکنون این “مغز نابغه” در گورستان هایگیت لندن جاودانه آرمیده است، لیکن اندیشه اش همچنان در اوج، نویدبخش پیروزی محتوم و تاریخی انسان بر ستم، خرد بر جهل و کار بر سرمایه است.