صدا / ابراهیم حیدری

صدا …

آنها از صدا میترسند
آی … شاعران سرخ
شعرهایتان را ، عریان ، عریان
داغ و سوزان ، چون بیابان …
کنون ، باید از پستوهای ذهنتان
بە درآرید ، غران بە میدان .
آی … شاعران سرخ
شعرهایتان را مسلح کنید
آنها از صدا میترسند
از صدای شکستن تن یخ زدەی کارتن خوابها
در تابوت پیادەروها ، خیابانها …
از صدای بلند چانە زنی بە سودا ، زنهای تن فروش
با رانندەها ، همراهان بە ماشینها …
از صدای اعتراض یک دستفروش …
از صدای خرناس ، نیمە جان معتادی
افتادە در معابر زیر پلها بە هر گوشەای در گورستانها …
آی … شاعران سرخ بپا خیزید
با شعرهای مسلح و آتشین و گدازان
چون ، گلسرخی ، سلطان پور ، دانشیان …
آنها از صدا میترسند
حتی صدای ترکیدن یک بادکنک
در بساط یک کودک کار …
حتی صدای ترقەهای نوروزی
از صدای خرم ، خرم برف
بە قلەهای بلند ، عقاب آشیان
بە زیر پای کولبران بە کردستان
آنها از صدا میترسند
درشب شعرها ، کتابخانەها
از فریاد ورق زدن کاغذها در کتابها در شعرها
بە تحصن معلمین ، محصلین …
در اول ماە مە ، بە سرود انقلاب انترناسیونال
بە کوچەها ، خیابانها ، کارخانە و میدانها
از صدای انعکاس باد بر، پرچمهای سرخ در اهتزاز
بردوش کارگران در میدانها ، متینگها ، اعتصابها …
از شور فریاد زنان ، بە شعار آزادی ، برابری
بە هشت مارس
آنها از صدا میترسند
ولی با صدای حتی یک تفنگ سر پر قدیمی
آسان میمیرند
آسان میمیرند .

ابراهیم حیدری . سوئد ٠٢ / ٢٠١٧