٢۶ بهمن سالروز کومه‌له را بیاد رفیق جانباخته و گمنام ، ایران خاکسار گرامی بداریم

٢۶ بهمن سالروز کومه‌له را بیاد رفیق جانباخته و گمنام ، ایران خاکسار گرامی بداریم.

مدت زیادی بود دراین فکر بودم که فرصتی پیش بیاد و به مناسبتی یادی از رفیق جانباخته ایران خاکساربکنم. بهتر این بود که بمناسبت ٢۶ بهمن سالروز کومه‌له یاد و خاطره ایران عزیز را همراه با یاد تمام جانباختگان کومه له گرامی بدارم. لازم به توضیح است که تهیه‌ء این یادنامه بدون کمک رفقای گرامی و عزیز طلعت خالدی که در تهران با رفیق ایران در تشکیلات کومه‌له فعالیت داشته‌اند و همچنین رفیق محمد خاکی که همسرسابق و رفیق فعالیت سیاسی زمان رژیم پهلوی رفیق ایران است، امکانپذیر نبود. طبیعی است این نوشته در برگیرندء تمام جوانب فعالیت سیاسی رفیق ایران نیست. لازم می دانم از این عزیزان که اطلاعات زیادی را در مورد فعالیتهای سیاسی و دوران زندان این رزمنده کمونیست در دوره های مختلف در اختیارم گذاشتند. تشکر کنم.
اولین بار در تیرماه ١٣۵٢ خورشیدی در شهر سقز در اردوی عمران ملی که برای دانش آموزان و دانشجویان پر پا شده بود، با رفیق ایران خاکسار آشنا شدم. رفیق ایران در آن زمان دانشجوی رشته حقوق در دانشگاه تهران بود. همراه با او رفیق دانشجوی دیگری به اسم نسرین محتشمی که او هم از تهران به اردو آمده بود آشنا شدم. اکثر ساکنین اردو دانش آموزان دبیرستانهای سقزبودند. ما جمعی که در اردو شرکت داشتیم، همه رفیق نزدیک بودیم و یکی از این رفقا رفیق محمد خاکی بود. که در آنزمان ما هم به مطالعه کتابهای سیاسی که ممنوع بودند و فعالیت سیاسی به سبک و شیوه آنزمان روی آورده بودیم. خیلی زود در اردو با ایران و نسرین آشنا شدیم. نسرین که اسم واقعی خودش فاطمه افترنیا بود، رفیقی بسیار فعال و جدی و صمیمی و زود جوش بود. بعداز اردو برای مدتی نسبتأ طولانی از او بی اطلاع بودم تا اینکه در یکی از روزهای زمستان سال ١٣۵۵ خورشیدی در روزنامه کیهان با تیتر بزرگ خبر درگیری مسلحانه را در تبریز درج نموده بودند، با کنجکاوی زیاد این خبر نظرم را جلب کرد و بعد که خبر را خواندم، متوجه شدم که رفیق نسرین همراه با چند رفیق فدائی دیگر که در یک خانه تیمی چریکهای فدائی در تبریز بودند، با مأموران امنیتی ساواک زمان پهلوی درگیری مسلحانه داشته‌اند ودر نتیجه نسرین و رفقایش جان خودرا فدای آرمانهایشان کردند، یادشان گرامی باد.
رفیق ایران بعدازاتمام اردوی عمران به تهران برگشت و رفیق محمد خاکی هم در آنزمان به تهران رفت و با ایران زندگی مشترک را تشکیل دادند و روابط من هم با این رفقا ادامه داشت. مدتی در تهران در یک شرکت ساختمانی کار می کردم و هر هفته در کافه تریای دانشگاه تهران رفیق ایران را ملاقات می کردم و به بحثهای آموزنده‌اش گوش می دادم. مصاحبت با ایران که رفیقی بسیار صمیمی و خودمانی بود پر از درس و یادگیری بود. ایران با متانت سیاسی و مستدل سعی می کرد بحثهایش را ارائه دهد. با توجه به آگاهی سیاسیش و تجربه فعالیتی که داشت، توان تبلیغ و ترویج بالای داشت. صداقت در گفتار و کردارش انسان را تحت تأثیر قرار می داد. هیچگاه بحثهای سازنده و آموزنده آنزمان ایران عزیز را فراموش نخواهم کرد. قبل از اینکه برای بار دوم دستگیر شود هرازگاهی به سقز می آمد و و دوستان و رفقایش را ملاقات می کرد. من هم از جمله کسانی بودم که هر بار ایران را ملاقات می کردم.
برای شناخت بیشتر ازاو کوتاه به گذشته‌اش بر می گردم.
رفیق ایران در سال ١٣٣١ خورشیدی در خانواده‌ای نسبتأ مرفه در شهر تهران بدنیا آمد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه خودرا در همین شهر به پایان
رساند. در دوران دبیرستان ضمن اینکه دانش آموزی زرنگ و درس خوان بود، مطالعه کتابهای سیاسی را شروع کرده بود و به مسائل سیاسی روی آورد. بعداز بپایان رساندن دوران دبیرستان در رشته حقوق در کنکور سراسری قبول شد و به دانشگاه تهران راه یافت. در دوران دانشجوئی اش پیگیرتر از قبل فعالیت سیاسی را از سر گرفت و خیلی زود با محافل سیاسی دانشگاه آشنا و وارد این عرصه از مبارزه شد. در سال ١٣۵١ برای چند ماه از طرف ساواک شناسائی و روانه زندان می شود، بدلیل اینکه مدرکی از او نداشتند آزادش می کنند. بعداز آزادی از زندان دوباره به دانشگاه می رود و پیگیرتر از گذشته به فعالیت سیاسی خود ادامه می دهد و هیچگاه تهدیدات ساواک نتوانست اورا در امر مبارزه مردد کند. در میان دانشجویان به رفیقی قابل اتکا و فعال در کارهای جمعی و کوهنوردی و در حرکتهای اعتراضی شناخته شده بود. در این ایام همراه با تعدادی از دانشجویان به انجمن فرهنگی روسیه و ایران رفت و آمد داشته است و فعالیتهای هنری و سیاسی را در دستور داشته‌اند. این را هم یاد آور شوم که رفیق ایران با سیاستهای آنزمان اتحاد شوری و حزب توده ایران مرزبندی داشت. و رفت و آمدش به آن انجمن پوششی بود برای فعالیتهایش و توانست در این انجمن به اتکا به توان و استعدادی که برای یادگیری زبان داشت، زبان روسی را یاد بگیرد. به زبان انگلیسی هم مسلط بود. تا حدود زیادی هم می توانست کردی صحبت کند و مشکل فهمیدن آن را نداشت . رفیق ایران مدتی هم از خانواده خود جدا می شود و در محله شوش که یکی از فقیرترین محلات جنوبی تهران می باشد اتاقی متروکه را اجاره می کند و در میان مردم زحمتکش و تهی دست زندگی میکند. هدف از این کار برای ایران این بود که بیشتر واقعیات زندگی مردم زحمتکش را درک کند. در این مدت در یکی از کارخانه‌ها به شغل کارگری هم مشغول می شود. رفت و آمدش به محلات فقیر نشین و آشنا شدنش به زندگی مردم زحمتکش و تهی دست و کار کردن در محیط کارگری رفیق ایران را از لحاظ سیاسی واقع بین تر و پخته تر کرده بود. در اسفند ماه سال ١٣۵۴ خورشیدی که ترم آخر دانشگاه را می خواند همراه با رفیق محمد خاکی از طرف ساواک دستگیر و زندانی می شوند و حکم ۵ سال زندان را می گیرد. بعد از ٣ سال در پائیز ١٣۵٧ در هنگام قیام سراسری مردم ایران همراه با زندانیان سیاسی دیگر آزاد می شود. در تمام مدتی که در زندان بوده است یکی از مقاومترین زندانی سیاسی رژیم پهلوی بود و جزو آن دسته از زندانیان بود که زندان را به عرصه ای از مبارزه و مکانی برای ارتقا آگاهی سیاسی خود و رفقایش تبدیل کرده بود.
در زندان با جریان انشعابی مارکسیست لنینیست از سازمان مجاهدین خلق ایران پیوند می گیرد و بعداز آزادی از زندان هم با این جریان که بعدأ سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر نام گرفتند، در ارتباط بوده و با آنها تا اواخر سال ١٣۵٩ خورشیدی فعالیت سیاسی تشکیلاتی داشته است.
رفیق ایران به دلیل علاقه زیادش به کردستان و مسائل آنجا بعداز آزادی از زندان هم چند بار به کردستان سفر کرد و مسائل کردستان را بدقت تعقیب می کرد و امر مبارزه در این دیار برایش مهم بود. در تهران هم با فعالین کومه‌له آشنا می شود و تمایل به فعالیت با کومه‌له را پیدا می کند و در تماس با مسئولین کومه له قرار می گیرد و فعالیت سیاسی و تشکیلاتی خودرا در تشکیلات تهران کومه له شروع می کند و خیلی زود به کادری قابل اتکا و مورد اعتماد رفقای تشکیلاتیش تبدیل می شود و مسئولیت کمیته کارگری را در تهران به او واگذار می کنند. بعد از مدتی با رفیق طیب عباس روح الهی ازدواج می کند. رفیق طیب هم یکی از مسئولین رده بالای تشکیلات کومه له در تهران بود که در موج دستگیریها او هم دستگیر و همراه با تعدادی جانباخته دیگر اعدام میشود. یاد رفیق طیب و دیگر جانباختگان گرامی باد.
رفیق طلعت خالدی که خودش هم عضو کمیته کارگری تشکیلات کومه‌له در تهران بوده است و با رفیق ایران در یک کمیته فعالیت داشته اند در مورد ایران می گوید: در مدت زمانی که با ایران در یک کمیته فعالیت داشتیم، ایران برای من جایگاه خاصی را داشت هم بعنوان یک زن و هم رفیقی تشکیلاتی که واقعأ فعال و با گذشت بود رفیقی صمیمی و دوست داشتنی بود. از لحاظ سیاسی توانا و کارآمد و خیلی پر کاربود. هر آنچه که در توان داشت برای تشکیلات و عقایدش دریغ نمی ورزید و صمیمانه و صادقانه با رفقای تشکیلاتیش در ارتباط تنگاتنگ بود. تجارب غنی اش در امر مبارزه و فعالیت سیاسی برای رفقایش آموزنده بود.
در تابستان ١٣۶١ خورشیدی موج دستگیری و حمله به سازمانهای سیاسی که از قبل از طرف اطلاعات جمهوری اسلامی شناسائی شده بودند طراحی و به دستگیری وسیع فعالین تشکیلاتی می پردازند و ضربات کاری به آنها وارد می کنند. تشکیلات کومه‌له هم در تهران لو می رود و در نتیجهء حمله غافلگیر کننده مأموران اطلاعات و امنیتی رژیم، اکثر مسئولین و فعالین کومه له را دستگیر می کنند. رفیق ایران و رفیق طلعت و هم جزو دستگیر شدگان بودند. بعداز دستگیری زندانیان تحت سخترین شکنجه های روحی و جسمی قرار می گیرند و شگرد جمهوری اسلامی این بوده است که قبل از هر چیز زندانی را خرد و بخصوص مسئولین تشکیلاتی را در انظار دیگر زندانیان به عنوان عناصر ضعیف و زبون معرفی کند و فضائی بسیار سنگین علیه آنها را در میان زندان بوجود بیاورد. رفیق طلعت بعنوان شاهد عینی می گوید من که ایران را دوباره در بند عمومی زندان اوین دیدم و با او صحبت کردم متوجه شدم که بر خلاف شایعات مأمورین امنیتی زندان که مرتب سمپاشی می کردند، ایران جزو زندانیانی نبوده است که همکاری با رژیم داشته باشد و اگر ایران قصد چنین کاری می داشت می توانست جمع زیادی را از فعالین کومه‌له و سهند را لو بدهد. رفیق طلعت به آن اشاره دارد که در مدت زمانی که با ایران در بند عمومی بوده اند و با هم بحث کرده‌اند، ایران به او گفته است که من اعدام می شوم ولی جمهوری اسلامی شگردش این است که نمی گذارد از زندانی اعدامی بعنوان قهرمان یاد بشود. خوشحالم که شما حکم اعدام را نگرفته‌اید و بیرون می روید برای رفقای بیرون واقعیتها را بازگو کنید و بگوئید که چه گذشت. و جمهوری اسلامی از چه شیوه و شگردهای برای خرد کردن زندانیان استفاده می کند.
رفیق طلعت می گوید معمولأ موقع ظهر اسامی کسانیکه برای اعدام می بردند، از بلندگوی زندان پخش می شد. در یکی از این روزها صدای مرگباری از ناقوس مرگ زندان پخش شد و ایران را صدا زدند، فضای سنگینی بند را فرا گرفت و غم و ماتم از چهرهها و چشمها مشاهده می شد، همه می دانستند که دیگر ایران بر نخواهد گشت، آخرین لحظات است و برای آخرین بار است که سیمای مصمم و مهربان ایران را می بینم. آری این روز برایم فراموش شدنی نیست، رأس ساعت ١٢ ظهر روز ١١ مرداد ١٣۶٢ خورشیدی صدای نحسی که بوی مرگ را پخش می کرد هنوز در گوشم طنین انداز است. رفیق دلسوز و با ارزش ما یار و یاور کارگران و زحمتکشان، قهرمان گمنام را به جوخه اعدام سپردند و صدای شلیک گلوله ها هم همچون روزهای گذشته می شنیدیم و قلبمان به طپش می افتاد. با او تا نزدیکی در ورودی دفتر رفتم و برای آخرین بار بحث او این بود گفت یادت نرود بیرون که رفتید، واقعیتها را بگو. واقعیتها را بگو آخرین کلماتی است که ایران عزیز اظهار داشته است.

و اما چند کلمه ای در مورد عکس تسبیحی که مشاهده کردید. این تسبیح رفیق ایران در زندان اوین در سال ١٣۵۵ خورشیدی خودش آنرا درست کرده بود و در یکی از ملاقاتها بوسیله مرحوم وجیهه خانم مادر رفیق محمد خاکی که در واقع مادر من هم بود، به بیرون فرستاد و بدست من رسید. بیش از ۴٠ سال است این تسبیح را در نزد خود دارم و در دورانی که پیشمرگ بودم در نزد عزیزی به امانت نگهداری شده بود و بعد برایم فرستاد. این تسبیح از ریزهء نان که مجددأ خمیر شده است درست کرده است و رنگ آمیزیش با قرص و کپسولهای درمانی صورت گرفته است. بند تسبیح از نخ پتو تهیه شده است. این تسبیح برای من ارزشمندترین عتیقه‌ای است که به امانت تا فردای آزادی ایران و دایر کردن موزه ای در خاوران که یادگار جانباختگان در آن نگهداری می شود، خواهد ماند.
ایران عزیز تو وهزاران زندانی دیگر که در شرایطی بسیار سخت و ضد انسانی قرار گرفتید و سخت ترین شکنجه ها روحی و جسمی را تحمل کردید. مظلومانه جانباختید و رفتید و گمنام در خاوران آرام گرفتید ولی نام و یادتان از میان فضای آلوده و گرد و غباری که حاکمان جهل و جنایت جمهوری اسلامی بانیش بودند و متأسفانه تشکیلاتها هم تحت تأثیر این فضا و جو بوجود آمده به موضع گیری غیر مسئولانه پرداختند و تر و خشک را باهم سوزاندند. در خاطرهها زنده می شود و گرامی خواهند داشت.
ایران عزیز یادت گرامی و نامت ماندگاروهرگز فراموش نخواهید شد.
یحیی دونداری : ١٠ ، ٠٢ ، ٢٠١٧ میلادی برابر با ٢١، ١١، ١٣٧٩ خورشیدی.