نکاتی در وصف کومله

نکاتی در وصف کومله
تا آنجا که به ” جنبش کردستان” اشاره می شود باید گفت که در کردستان یک جنبش وجود نداشت و ندارد.
این نام گذاری تحمیلی و عمد ی” میلی” بود که حرف از دو جنبش ر ابه اصطلاح مایه تفرقه میدانست و برخی به هر دلیلی آگاه یا ناآگاهانه این را تکرار میکرد ند.
اگر چه به عرصه‌های کارگران، زنان، و مذهب اشاره درستی میشود و به ایفا ی نقشها و مبارزات اقشار و گمنامها پرداخته میشود ولی خود همین مشاهدات گویا ست که در این جامعه مورد نظر ” در این به اصطلاح جنبش کردستان” دو جنبش وجود داشت. چیزی به نام جنبش کردستان نداشتیم و نداریم .
خود کومله هم هیچ‌ وقت برای خودش” یک جنبش” نبود از همان ابتدا و در دوره‌ای های مختلف مثل بخشی از یک جامعه طبقاتی تحت تاثیر منافع و مبارزه طبقاتی و تناسب فوا از خود سیما و جهت گیریهای طبقاتی مختلف نشان میداد.
دور و نزدیک شدن کارگران هم در دوره های مختلف به ”کومله ” گویای همین واقعیت است.
کشمکش های درون تشکیلاتی و مصوبه های مختلف در کنگره ها و سرنوشت گردانها و ضربه‌ها ی وارده به تشکیلات مخفی و مناسبات دردآور درون تشکیلاتی هر کدام هم به جای خود و در کلیت شان بازتاب این بود که کومله ” یکدست” نیست.
وجود کومله ها و انشعا بات مختلف خیلی وقته که این ها را بطورعملی هم به سطح آورد.
میخواهم بگویم در عالم عینی و واقعی در کردستان ” یک جنبش” نداشتیم.
کومله هم هیچگاه یکدست نبود.
ما وقتی در مورد جنبش مقاومتی که در کردستان در مقابل هجوم حکومت پا گرفت حرف می زنیم.، در این جنبش که به اصطلاح جنبش کردستان از آن اسم می برند ، بورژوازی کردستان شرکت داشت که اساسا از زاویه دفاع از حق ملی خود در قدرت مبارزه میکرد ،
از طرف دیگر در کردستان و داخل همین جنبش کارگر و زحمتکش که از سر منافع طبقاتی خودش علاوه بر حق ملی هم وجود داشت و مبارزه میکرد.
خوب اطلاق و نام گذاشتن این جنبش با ” جنبش کردستان ” این واقعیت که در کردستان نه یک بلکه دو جنبش وجود داشت. را نشان نمی دهد.
این جنبشها پایه طبقاتی و سخنگو و تشکیلات سیاسی خود را داشت.
جنبش بورژوایی در این جنبش روشن بین ، و حزب خود را با سنت های از قبل آماده داشت در هیئت حدکا کار خود را میکرد.
کارگر و زحمتکش قرار بود که در قامت کومله به فکر منفعت خود باشد. هرچند که روشن بینی طبقاتی خود را نداشت، التقاطی بود و غیره
کشا کش بین این دو جنبش از همان ابتدا تا به امروز بخشی از این واقعیت مادی و عینی بوده و هست.
جنبش کردستان ، جنبش همه با هم و جنبش غیر طبقاتی را تداعی می کند . این افسانه است.
به کومله بر گردیم که در این راستا یک ظرف یکدست نبود. درون خود گرایشی را داشت که در واقع بی خود” داخل کومله” بودند. اینها به دلایلی منجمله فشار انقلاب و رقابت های فرهنگی و خانوادگی و … زیر بار مسئولیت و کار در حدکا را کسر شان دانسته و در کنار و داخل تشکیلات کارگر تا اطلاع ثانوی و ببینیم چه میشود، مانده بودند. شاید مترصد فرصت بودند که در وقت خودش و یا به تدریج آن را از چنگ کارگر و زحمتکش در آورند.
تاریخ کومله بخشا تاریخ کشمکش های درونی این گرایشات در وجود خودش بود .
کومله از آغاز و در سراسر عمر خودش هیچ‌وقت تشکیلات یکدستی نبود. عین جامعه.
به بخش اول بحث برگردیم که وقتی از جنبش کردستان حرف زده میشود باید روشن کرد کدام جنبش؟
ما مثل کارگر و زحمتکش ، جنبش مان یکی
و آنها مثل صاحبان سرمایه جنبش شان یکی .
جنبش کردستان به معنای ”یک جنبش” واقعیت ندارد.
کردستان از ابتدا هم دارای یک جنبش نبود .
لشکر کشی حکومتی به کردستان باعث شد که این پدیده ناهمگن به اسم کومله تعیین تکلیف گرایشات اش به تعویق افتد.
مرگ کاک فواد عامل دیگری بود که به ضرر این تعیین سرنوشت گرایشات تمام شد.
شکست انقلاب عامل بسیار مهم دیگری بود که به وجود این گرایشات داخل یک ظرف تشکیلاتی سرپوش گذاشت و اجازه نداد که این گرایشات اجتماعی- طبقاتی خود را تبیین کنند.
اضافه بر این نقش سرکوبگر های ضد انقلاب بود که مانع کشیدن و عیان کردن این تمایزات واقعی میشد.
همان سال پنجاه و نه لااقل در سنندج صدا در آمد که ما به کدام سو میرویم؟ و قرار شد در این مورد جلسه ای با حضور نماینده کمیته مرکزی گرفته شود که حمله بهار این را مسکوت کرد..
خود این انعکاس همان واقعیت بود که در جنبش کردستان یک جنبش که نه بلکه دو جنبش داشته و داریم .
جملات و عباراتی چون ” کومله نقطه قدرت جنبش کردستان” بود، از این دست تبیین های ماوراء طبقاتی است.
گاهی میشنویم که گویا کومله نقطه قدرت جنبش کردستان بوده است،
نقطه قوت کدام جنبش؟ تمام بحث بر سر این است که وقتی میگویم که کومله نقطه قوت آن جنبش بود یعنی در سمت مقابل همین جنبش نقطه ضعفی هم وجود داشت که این دو داخل یک جنبش بودند در حالیکه جوهر واقعیات آرایش طبقاتی طبقات جامعه دو جنبش داشت. کومله نقطه قدرت این جنبش همگانی به مثابه تنها یک جنبش نبود .
بلکه کومله جنبش دیگری بود که باید مثل خودش به نسبت دوری و نزدیکی به پایه طبقاتی اش ارزیابی شود . به نسبت میزان روآوری کار وکارگر محک شود نه از زاویه اینکه ” نقطه قدرت” یک جنبش همگانی.