رفسنجانی مرد زنده باد انقلاب

رفسنجانی مرد زنده باد انقلاب
در مرگ هاشمی رفسنجانی کمونیست ها چه می گویند وطبقه کارگر چگونه اورا ارزیابی می کند

یکم
او زیر رهبری خمینی معمار جامعه ی کنونی ایران است . سرمایه داری بوروکراتیک نظامی -کمپرادوری که بیش از پانزده میلیون کارگر همراه پنجاه میلیون خانوادهشان زیر خط فقر زندگی می کنند. سرمایه داری که بیش از یک ملیون معلمان و کارگران فرهنگی در تلاش برای یک زندگی بخور نمیری هستند ، سرمایه داری که هزار فامیل جدیدی را بر خرابه های هزار فامیل دوران شاه فربه تر پرورانده که از پنچه هایشان چرک وخون می چکد. سرمایه داری که در لفافه اسلام و سنت پیغمبر و دامادش شمشیر به روی زحمتکشان ومتحدانش کشیده و برای استقرارش از روی جنازهی هزاران جوان مبارز که راه دیگری برای ادامه انقلاب پس از سرنگونی رژیم سلطنتی پیشنهاد می کردند گذشتند.

دوم
رفسنجانی همانند کلیه ی مرتجعان جهان ،همانند کلیه ی سران کشورهای سرمایه داری با ذهنیت طبقه ی خودش وارد مبارزه با رژیم سلطنتی شد و پس از پیروزی، معمار نظام ولایت فقیه گردید. اما سرمایداران مذهبی با سرمایه داران لائیک یک تفاوت دیگر دارد که تلاش می کنند سرمایه داری را بزور شمشیر وقتل وجنایت – شکنجه ،ترور و جنگهای داخلی وخارجی در شکل و شمایل اسلامی در آورند. رفسنجانی در کلیه زمینه ها با روش پراگماتیستی خود دچار این توهم ارتجاعی بود که امپراتوری شیعه را حد اقل در منطقه خاور میانه بنا نهد.

سوم
او را ملیجک خمینی می نامیدند و نقش تعیین کننده ای در انتخاب خامنه ای بجای خمینی بعهده داشت. بی شک آنچه امروز بنام ایران اسلامی داریم چیزی جز از برکت اسلام رفسنجانی ،امامانش نیست. مرگ او در زمانی صورت می گیرد . که بحران ناشی از چهار ده سلطه ی نظام کل جامعه را فراگرفته است ، چندین بار قدرت بین جناح های حاکم دست بدست شده ونتیجه جز فقر و بدبختی نبوده است . اکثریت مردم کارد به استخوانشان رسیده و حاکمان در ادامهی سلطه ی سرمایه داری اسلامی شان با نظامی بغایت قرون وسطائی وسرکوبگر به بن بست رسیده است. جنازهی نظام در خیابان ها ولو است ،قابل رویت است افسوس که کسی نیست آنرا بردارد و به خاک بسپرد

چهارم

مرگ رفسنجانی بهانه ایست که کارنامه ی زندگی سیاسی او را در پرتو بدیل دیگری که در این نیم قرن گذشته در برابرش بود مورد بررسی قرار دهیم و درس های لازم را برای ادامه کار وبرداشتن جنازه ولوشده بدست دهیم.

پنجم
شعار همه باهم خمینی و رفسنجانی و اشک تمساح آنها برای کوخ نشینان به گفتهی خود خمینی خدعه ای بوده است . اولین درس اینست که در جامعه طبقاتی
که مبارزه طبقاتی براساس منافع جریان دارد هیچ سیاستی نمی تواند همه با هم باشد. هرکس و هر نیروی سیاسی چنین شعاری را پیشه کند خدع گر ،عوامفریب و در درون گرایش های مارکسیستی فرصت طلب است. جنبش کمونیستی ایران از رویزینیسم خروشچفی که رهبری حزب توده از آن بنابر چوب دستی مسکو پیروی می کرد خسارت زیادی خورد.بااینکه گرایش های ضد رویزینیستی توانسته بودند با این مشی خط کشی کنند ولی بخاطر نداشتن پیوند فشرده با طبقه کارگر، نادانی از سابقه جنبش اسلامی ایران و رابطه ی خمینی با فدائیان اسلام و برجسته تر نادیده گرفتن بدیهی ترین اصول کمونیسم علمی دچار اپور تونیسم راست شدند. حزب رنجبران ایران یکی از قربانیان این اپورتونیسم بود که توانست با سلاح برندهی کمونیستی گرایش راست را انتقاد کند و مسیر ادامهی انقلاب را برای سوسیالیسم و کمونیسم ادامه دهد.

ششم
شعار نه شرقی نه غربی توسط پویندگان راه سرمایه داری ، اسلامگرایان و ملی گرایان عوامفریبی صاحبان سرمایه است. الان دیگراسناد فاش شده تائید می کند ارتباط نهضت فدائیان اسلام وخمینی را با آمپر یالیستها بخصوص در سالهای پیش از انقلاب با نمایندگان آمپریالیسم آمریکا.. بورژوازی مدرنش وبورژوازی سنتی وارتجاعی اش در دوران کنونی نافش به سرمایه جهانی وانحصارات بسته است . آنچه زمینه چونه زدن را به حاکمان محلی می دهد رقابت میان نیروهای امپریالیستی است وبس. طبقه کارگر یک طبقهی جهانی است و جهان را به شرقی وغربی تقسیم نمی کند و از شعار کارگران جهان و خلقهای ستمدیده متحد شوید پیروی می کند.

هقتم

طبقات واقشار دیگر در روند مبارزه علیه رژیم سلطنتی شرکت داشتند. تنها کمونیستها ونیروهای دمکراتیک نبودند. امروز هم شاید بخاطر ستم بیشتر این حکومت اقشار مختلف وسیعتری منافع در برانداختن نظام کنونی دارند.بار دیگر ما همانند سال های دهه ی پنجاه با خیزش های توده ای روبرو هستیم.
و مسئله ی چگونه باید پیشروی کرد در برابر طبقه کارگر قرار گرفته است. تفاوت این زمان با آن زمان در اینست که نه تنها کمونیست ها بدرستی از گذشته درس ها آموخته اند بلکه نیروی عظیم کارگری – گورکنان واقعی نظام حاکم در جامعه حضور یافته اند که به سنگر اصلی مبارزات انقلابی تبدیل شده اند.

مرگ رفسنجانی را باید بعنوان پایان یک دوران سیاه تسلط سرمایه داری اسلامی که توهم ایجاد خلیفه گری را داشت تلقی کنیم و خود را برای دوران اوج گیری مبارزات طبقاتی وانقلابی دیگر آماده سازیم

هشتم ژانویه محسن رضوانی