اسطوره دروغین رفسنجانی

اسطوره دروغین رفسنجانی
با این توصیفاتی که از رفسنجانی و مشخصا در اپوزسیون بعد از مرگ او خود بدست داده میشود باید رفسنجانی را اسطوره سیاست جهانی نامید. این صحت ندارد. او ستاره درخشان حکومت، یک هدف متعالی، یک حکومت اسلامی حال با هر تعریفی بود. اما حکومت متبوعش با چوب دستی های قرضی سر پا است. از آن ایده آلها امروز یک قاب دستمال چرکین مستهجن بیش باقی نمانده است. او از نامداران و پیشکسوتان جریان اسلامی خمینی از هسته های اولیه آن تا یک حکومت تراز اول توده ای است. رفسنجانی از سکانداران نجات رژِیم از دل بحرانها و کشمکشهای سیاسی و اقتصادی سهمگینی است. اما رفسنجانی همیشه روی صندلی ویلون دوم در ارکستر نشسته است. او هرگز مبتکر هیچکدام از سیاستها و رهبر گذر از هیچ تند پیچ جریان خود از پانزده خرداد ۱۳۴۲ تا حماسه فتح حلب در سال۱۳۹۵ نبوده است. او همواره یار غار، همدم و مشاور تصمیمات سخت، کار چاق کن، کلید دار دربهای سازش و گره گشای افراد با جربزه تر حکومت متبوع خود بوده است. تمام هنر سیاستمداری ایشان در جنگ با عراق در پچ پچ های دلسوزانه و مطیعانه ای خلاص میشود که آقا را از خر شیطان پایین بیاورد. قدرت رفسنجانی در رویدادهای سفارت امریکا در بی خبری مطلق ایشان بود. با پایان جنگ با فرمان خمینی اقتصاد از خر گرفته و بار رفسنجانی شد. او در کشمکش با امریکا هیچ کاره بود و در تمام طول بحران اتمی و مذاکره با امریکا، ایشان منتظرالخدمت ماندند تا شاید در وقت مناسب برای عادی سازی رابطه با سعودی به وزارت امور خارجه احضار گردد.
رفسنجانی یک پراگماتیست کبیر در راه یک حکومت سرمایه با ایدئولوژی اسلامی بود. او عاشق ایران بود. همیشه در سیاست، پراگماتیست ها بشکه ریق اکسیر نجات رژیم را سرمیکشند و با بد مستی سر گردنه میگیرند. گفته های تاریخی از ایشان در سرکوب زنان و کارگران و دانشجویان به یادگار مانده است. باور کنید این مرد هیچ اسراری از این حکومت را با خود نداشته است. هر چه از او خواسته اند، هر چه که در چنته داشته است همانست که در پرونده های مختلف رو شده است. اما خدمت بزرگ و بیهمتای او در ساختن یک ساختار کاپیتالیستی در ایران است. هیچ کس بدون رویاهای بزرگ و بدون اعتقاد راسخ نمیتواند در پی گیری اهداف خود بدین اندازه پیگیر و پیروزمند باشد. او از سر دمداران و متفکران سازماندهی بورژوازی ایران بمثابه یک طبقه بود. اتاقهای فکری، اتحادیه کارفرمایان و نشریه و انواع قوانین و لیست طولانی از اقدامات در این میسر برای همیشه بورژوازی ایران را به او مدیون خواهد ساخت.
رفسنجانی در مقابل طبقه کارگر ایران است که با همه قامت خود ظاهر میشود. این طلبه مبادی آداب و خوش مشرب به معنای دقیق کلمه از طبقه کارگر متنفر بود. او سنگ بنای یک زبان و یک فرهنگ عمیقا لمپنانه علیه طبقه کارگر شد. با رفسنجانی بورژوازی ایران “راه رفتن آموخت” و دندان درآورد که صرفا بخاطر وجود مبارک، بدون نیاز به پرداخت دستمزد منت بگدارد، لگد پراکنی کند و گاز بگیرد. “کارگران تنبل و تن پرور” و “اقتصاد ما تقسیم فقر نیست” ، “اقتصاد صدقه ای” از تحفه های ایشان است.
اما در میان نوشته های رایج باید از رفسنجانی رفع مسئولیت کرد و آن سرنوشت طیف بزرگ اپوزسیون ایرانی است. این اپوزسیون که هرگز جرات بر زبان آوردن یک صدم از نفرت طبقاتی رفسنجانی نسبت به طبقه کارگر را به خود راه نمیدادند، هاشمی رفسنجانی بت آنها بود، اسب تراوا و ایدئولوگ و پیامبرشان بود. عمر رفسنجانی و گذر تحولات اجازه نداد رفسنجانی دستی به سر اینها بکشد. اما اینها بیشرف ترین “پراگماتیستهای” تاریخ طبقاتی ایران شدند. نه تنها از رفسنجانی، بلکه از خود جمهوری اسلامی یک بت ساختند. کاری که رفسنجانی خود از آن پرهیز داشت.
اما از رازهای نا گفته رفسنجانی باید “مشتاقانه” منتظر خاطرات “شیرین” لحظاتی بود که این اپوزسیون با “حسین پارتی” و “مبارزه انتخاباتی کارساز در راه اصلاح طلبی” و “آزدای اسب سواری بانوان” “تضادهای حاد جناحهای رژیم” و از طریق وقت خریدن برای دوام حکومت اسلامی سرمایه موجب خرسندی خاطر ایشان میبودند. میگویند حاج آقا شاد و شنگول مرد. حق داشت، با این رفسنجانی – زده های باقی مانده در فضای سیاسی ایران نیازی به نگرانی و حسرت نداشت.
افسوس برای محاکمه رفسنجانی بیجاست، با رفسنجانی های زنده دنیای سیاست ایران باید تصفیه حساب کرد.
مصطفی اسدپور
یازدهم ژانویه ۲۰۱۷