ترامپیسم و تاثیرات آن در ایران و منطقه

ترامپیسم و تاثیرات آن در ایران و منطقه

«دونالد ترامپ» به رهبری سیاسی مناسبات سرمایه‌داری در ایالات متحده آمریکای شمالی رسید. با هر دوز و کلک. گیریم که کمی هم به زور سُمبه‌ی دستکاری جاسوسان روس در کامپیوتر‌های «دمکرات‌ها» از جمله خانم کلینتون، برای دستیابی به اطلاعات و انتقال آن به سود ترامپ یا لابی‌های روس، و ‌شرکای تجاری ترامپ، اتاق فکر وی، ای میل‌های مفید و اطلاعات لازم دریافت شده از سیستم جاسوسی روسیه… به گزارش واشنگتن پست، سیا، در یک «ارزیابی محرمانه» دریافت که «افرادی مرتبط با کرملین» ای‌میل‌های هک‌شده کمیته دموکرات‌های آمریکا و مدیر کارزار هیلاری کلینتون را در اختیار وب‌سایت افشاگر «ویکی‌لیکس» قرار داده‌اند. (روزنامه  واشینگتن پست، روز جمعه ۱۹ آذر ماه ۹۵ و رویترز)
اما اینها پاسخگوی چرایی آمدن ترامپ نیستند. ترامپ، فرآورده‌ی جامعه‌‌ی آمریکایی با خود ویژیگی‌های اقتصادی، ‌مردم‌شناسی، فرهنگی،‌ و ذهنیت «آمریکایی» بر آمده از مناسبات طبقاتی حاکم است. او حاصل بحران اقتصادی و بحران رهبری در قدرت سیاسی بزرگ ترین قدرت نظامی،‌ اقتصادی جهان نیر می‌باشد. به بیانی دیگر او هم صورت مسئله است و مسئله ساز که برای حل مسئله آورده شده است! بی گمان،‌ این تاجر همه چیز،‌ در آینده در تجارت سیاسی،‌ مسئله ساز خواهد شد. او نماینده‌ی قدرتی است که دیگر دولت‌های سربه‌فرمان و خرده کارگزارانی همانند اردوغان در ترکیه، ملک سلمان در عربستان و امیر قطر و ناتان‌یاهو دراسرائیل هم سر به فرمانش نمی‌برند. ترامپ حاصل، تروریسم اسلامی و وحشت آمریکائیان از تروریسم، داعشیسم و هجوم سیل مهاجرین جنگ نیابتی سرمایه‌ جهانی نیز بود. ترامپ از ‌هجوم کارگران جویای کارِآمریکای لاتین،‌ از مهاجرین مکزیکی که او آنها را تجاوزگران به زنان آمریکایی، دزدان و قاچاقچی‌ می‌خواند، خوف در بیکاران و استخدام شدگان بی پشتوانه ‌افکند. ترامپ بر شعار فساد در نظام حاکم، کلینتون‌های فاسد و مسئله نژادی، مجهز شدن حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای و تهدید منافع و هستی آمریکا متمرکز شد. او گفت که سند برجام را پاره می‌کند، که نمی کند! گفت اوباما، خارجی است و نباید حتا به دانشگاه هاروارد راه می یافت،‌ چه رسد به ریاست جمهوری! ذهنیت آمریکایی، که جای خود دارد، خبرگان و ارزیابان سیاسی، این قطعه‌های معما را کنار هم نگذاشتند تا ترامپیسم را به روشنی دریابند. از همین روی انگشت به دهان ماندند. ذهنیت آمریکایی، یک رنگ نیست، رنگ دیگری هم دارد، آنان که وا اسفا سردادند، و همراه  هیلاری و بیل اشک ریختند، و جهان را در معرض نابودی شمردند، دانسته یا نادانسته نمی‌خواستند یا نمی‌خواهند بفهمند که ترامپ روی دیگر سکه کلینتون است و‌ کلینتون از همان زهدانی بیرون آمده که ترامپ و ریگان و بوش‌های پدر و پسر.

ترامپ آمد،‌ از همان سرزمین و مناسباتی که ترامپ‌ها مالک‌ آن شده‌اند،‌ بدون آنکه کوچکترین سابقه کار سیاسی و دولتی داشته باشد. او سیاست را در تجارت فراگرفته بود، ‌و تجارتی که دلاری به مالیات پرداخته باشد و این رمز آراء او بود. او معامله گری کهنه کار بود و همانند دلالی فریبکار،‌ سندهای خانه‌هایی را می‌فروخت بی آنکه حتا آجری از آن، وجود خارجی داشته باشد. کلید او همانند کلید حسن روحانی، پلاستیکی بود و نه دری برای گشودن در میان بود و نه خودرویی برای راندن. او شیادی بود همانند اوباما و کلینتون و بوش و بوش‌های دیگر،‌ با این تفاوت در پیشینه که آنان سیاست را برای پول سازی پیشه داشتند، و او پیشه‌‌اش پول‌سازی بود،‌ از راه قمارخانه‌ها و روسپی‌‌خانه‌های بسیار در هتل‌هایش. او مالتی میلیارد‌‌های خود را از راه تجارت و دلالی و کازینو به دست آورده بود، بی مالیات،‌ پولاد را از چین وارد می‌‌کرد، و هر قماشی را از‌ هر آنجا که می‌شد همانگونه که معشوقه‌های خویش را. او با فساد و استثمار و کلاهبرداری، دارایی و درآمدی به چنگ آورده است که بر اقتصاد کل آمریکا فرمانروایی دارد. در این بحران هژمونیک، دلسوز شده بود که آمریکا باید سلطه‌ی‌خود را برجهان بازیابد، باید نفت عراق را صاحب می‌شد. او عوامفریبی بود،‌ با مغز نفرت‌ناکش، و می‌دانست که ارتش آمریکا پیش از عروج داعش از عراق بیرون رانده شد. برای سلطه بر نفت عراق، این دومین حوزه نفتی جهان،‌ نیروی نظامی کافی نبود، و برای ماندن در عراق، نیرویی افزون بر ۲۰۰ هزار نفر برآورد کرده بودند.‌ داعش و جنگ در سوریه و مماشات با حکومت اسلامی ایران، لازم بود. جان کری،‌ وزیر خارجه اوباما، دلال نفت رژیم ایران در نردبازی با دوست خانگی‌اش،‌ ظریف، خوب می‌دانست که نفت را چگونه باید نگه‌داشت. اما همیشه بین آرزو و واقعیت فاصله‌ای از هوا تا زمین است. با این همه،‌ برجام را به گونه‌ای فرموله کرده بود که هرآینه می‌توانستند یک جانبه حکومت اسلامی را عامل اخلال بشمارند. شعارهای انتخاباتی ترامپ، مصرف همان ذهنیت‌ها و واقعیت‌هایی بودند برای صندوق‌های ترامپ. واقعیت ‌پسا انتخابات، نمی‌تواند در بازار سرمایه، شعار پردازانه باشد. ترامپ البته باتوجه به پایگاه و خاستگاه خویش، نمی‌تواند در برخی میدان‌ها به دست‌بازی اوباما، مانور و مماشات کند. دلالان و لابی‌های دلقک بنیاد راکفلر، که روزی رقصان برخون دهه‌های ۶۰تا ۹۰ در کریدورهای وزارت امورخارجه آمریکا و دالان ها و اصطبل‌های حکومت اسلامی ایران درآمد و شد بودند، از امیراحمدی (شورای آمریکائی – ایرانی AIC) تا تریتا پارسی و نمازی‌ها و نیاک[شورای ملی ایرانیان ساکن آمریکا (NIAC)] تا «اتحادیه روابط عمومی آمریکایی های ایرانی تبار» (پایا – PAAIA). و آیپاک (IAPAC )… باید به کناره روند، استحاله شوند و یا لابی‌های دیگری همانند قارچ بر کنده‌های پوسیده برویند.

اوباما سیاست سرمایه داران آمریکا را در رابطه با ایران با برپایی سه کانال: با  دفتر خامنه‌ای در عمان (به واسطه گری ملک قابوس)، با وزارت امور خارجه ایران از راه دیپلماتیک جاری،‌ و سرانجام به کمک لابی‌های مزدوری  حتی تا کاخ سفید و امور خارجه آمریکا و رسانه‌هایی همانند صدای آمریکا و رادیو فردا به پیش می‌برد. اوباما مامور بود تا موضوع هسته‌ای را به تفاهم (برجام ـ برنامه جامع اقدام مشترک) برساند. دستگاه رهبری سرمایه در آمریکا، به ریاست اوباما می‌دانست که جناح -باند سپاه، (جبهه پایداری و اصول گرایان) زیر چتر روسیه پوتینی است. می‌دید که این باند نظامی، بلوک اروآسیا را برگزیده تا به قدرت یکپارچه سیاسی و اقتصادی و الیگارشیک خود دست یابد و جناح رقیب را که سر به سودای غرب  بسته  تا بماند را به حاشیه براند،‌ و برآن است تا همانند استری فرسوده، چهار نعل، به سلاح هسته‌ای دست یابد تا منطقه را به گروگان گیرد و ولایت فقیه را ابزار قدرت خویش سازد. اوباما خواهان آن بود که جناح باند پروغرب را تقویت کند، وعده بازگرداندن ۱۵۰ میلیارد دلار به دولت روحانی را داد، تا با دست بازتر گشایشی برای پیشبرد نئولیبرالیسم اقتصادی باشد در برابر باند «پرو روس». تحریم‌های شورای امنیت و اروپا را برداشت، و فروش میلیاردی بیش از صد هواپیمای مسافربری از هر دو کمپانی‌ بوئینگ و ایرباس را دلالی کرد، اوباما به ورود حکومت ایران به مسئله سوریه،‌ تشکیل ارتش حشدالشعبی با هزاران بسیجی در عراق زیر فرماندهی سپاه قدس و قاسم سلیمانی که زیر پی گرد پلیس جهانی بود را شدنی ساخت. اوباما، پیش از همه پس از فروپاشی حاکمیت حزب بعث و صدام در عراق، تشکیل دولت دست نشانده‌ی «نوری المالکی» فاسد (ابو اسرا) را در عراق با همدستی حکومت ایران،‌ و نیز همکاری با سران رژیم ایران در افغانستان و… را به پیش برد.

بازیگران سیاسی سرمایه‌‌داری در آمریکا، در کنار ترامپ، ‌نقش تعیین‌ کننده‌‌‌ای‌ دارند. دستگاه رهبری حزب جمهوری‌خواه، سیاست‌‌‌بازان، بازان سیاسی، سرمایه‌داران حاکم، با گزینش کارگزاران خویش در دستگاه قدرت سیاسی و رهبری مناسبات هستند که آینده سیاست ترامپ درعرصه‌ها‌ی داخلی و خارجی را رقم می‌زنند. نگاهی به تنی چند از همقطاران ترامپ در دستگاه رهبری سرمایه در آمریکا،‌ ماهیت و سیاست و سودای این  حاکمیت را نمایش می‌د‌هد:

وزارت امور خارجه را «رکس تیلرسون»، مدیر شرکت «اکسون موبیل» عهده دار می‌شود تا در همقطاری با فرماندهان بانکی و نفتی، دولت آینده ترامپ را رهبری کنند. اکسون موبیل یک امپراتوری است با دستکم۳۷۰ میلیارد دلار سرمایه در صنایع نفت و گاز، ساختمان، تکنولوژی، بازاریابی، مبادله، منابع انسانی از صنعت تا تجارت و بخش خدمات با ۵۰ کشور. این شرکت، در سال ۲۰۱۱ با شرکت نفتی «روس‌نفت» روسیه، که ۷۵ درصد سهام آن در دست الیگارشی حاکم روس است،‌ قرارداد بست تا به بهره برداری از نفت قطب و سیبری بپردارد و با الیگارش حاکم در روسیه به رهبری پوتین به توافق رسید که در حوزه‌های نفتی تکزاس و خلیج مکزیک به کاوش و استخراج بپردازد. بریتیش پترولیویم انگلیسی در این رقابت از رقیب آمریکایی خود بازماند. قرارداد، با حضور پوتین در سوچی در کرانه دریای سیاه امضا شد. «اکسون موبیل» جدا از قراردادهای مهم نفتی با دولت مرکزی عراق، با دور زدن دولت مرکزی عراق، با دولت کردستان عراق قرارداد نفتی بست و به بهره برداری و برداشت رسید. درماه عسل برجام بود که اکسون در سال۱۳۹۳ با برپایی یک شرکت حقوقی با برند تجاری «انرژی در اینجا زندگی می کند» به ایران بازآمد. اکسون، ‌از سال ۱۳۴۱ با نام تجاری ESSO  تا سال ۱۳۵۷ بازیگر مالی بزرگی بود که به مالکیت بنیاد مستضعفان درآمد و بانک سینا (با ۲۷۰ شعبه درایران و نیز شعبه‌‌هایی در آلمان و دیگر کشورها) هلدینگ زمزم، بنیاد علوی، شرکت «نفت بهران» و شرکت آزاد راه تهران- شمال و شرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی کارکنان صنعت نفت و… از جمله سهامداران عمده آن هستند.

وزیر امور خارجه، تیلرسون با تحریم مخالف است، او همانند رئیس خود ترامپ،‌ تاجر و معامله گر است. کمپانی‌های ترامپ و شرکا برای بلعیدن نفت عراق و کردستان دهان گشوده‌‌اند.

 مشاور امنیت ملی ترامپ، ژنرال بازنشسته ارتش، مایکل فلین، مدیر پیشین آژانس اطلاعات امنیتی در پنتاگون است. وی در سال ۲۰۱۴ از اوباما و ارتش در حالی که سیاست‌های امنیت ملی کاخ سفید و پنتاگون از جمله،  آسان گیری بر داعش و سیاست‌های جهانی رهبری را  با انتقادی علنی و شدید به پرسش می‌گرفت، جدا ‌شد. او جانبدار نزدیک شدن به مسکو و برجام بود،‌ اما سرسختانه «اسلام افراطی» را به چالش می‌خواند. وی در ماه اوت ۲۰۱۶ در یک سخنرانی گفت: اسلام «یک ایدئولوژی سیاسی است که پشت مذهب مخفی شده است!» فلین، موافق تحویل فتح الله گولن چهره مذهبی اپوزیسیون ترکیه به اردوغان بود. بنابه قانون فدرال یک فرد تا هفت سال پس از توقف خدمت، می تواند وزیر دفاع  شود، ‌درحالیکه مایکل فلین  تنها دو سال است که از مدیریت آژانس اطلاعات امنیتی در پنتاگون  فاصله گرفته است، اما  ویژگی کارشناسی نظامی امنیتی وی،‌ او را استثنا می‌کند.

در پست وزارت دفاع، «جیمز ماتیس» ژنرال بازنشسته ارتش می نشیند. او حکومت ایران را بالاتر از القاعده و داعش، و تهدید کننده اصلی خاورمیانه می شناسد: « از نظر من داعش چیزی بیش از بهانه‌ای برای این که ایران به سوء رفتار خود ادامه دهد نیست. ایران دشمن داعش نیست. آنها از ناآرامی در منطقه که داعش می‌آفریند بسیارسود می‌برند.» با این همه، راهی برای عقب نشینی از برجام نمی‌شناسد. به شدت خواهان ماندن ارتش آمریکا در عراق و افغانستان است و فرمانده دو عملیات اول و دوم فلوجه، علیه القاعده در عراق  و طالبان در افغانستان بوده است.

وزارت کار بورژوازی در آمریکای ترامپ را آندرو‌ پازدر  (Andrew Puzder)

مدیرعامل  رستوران‌های سی‌کی‌ئی می‌باشد. سی‌کی‌ئی، شرکت زاینده‌ی رستوران‌های زنجیره‌ای فاست فوودها/کارلز جونیور و هاردیز و… می‌باشد که چند صد هزار کارگر را در تولید و توزیع و خدمات به استثمار می‌کشاند. او مخالف سرسخت افزایش دستمزدهاست.

وزارت بازرگانی: ویلبور راس را سزاست، ‌که خود یکی از هزینه پردازان مالی عمده ترامپ در کازارهای انتخاباتی و نیز مدیر سیاستگزار مالی ترامپ درکازار انتخاباتی بود. «راس» تاجر، جانبدار گرایش ترامپ در تجدید نظر در قراردادهای بازرگانی «نفتا»، حتی لغو برخی از این قراردادهاست. او برخلاف  نیازهای گلوبالیزاسیون و جهانی سازی تجارت و سرمایه،‌ خواهان محافظت‌های تجاری و تعرفه‌ّای گمرکی در آمریکا است. «راس» در خرید و فروش شرکت های ورشکسته با سودهای کلان،‌ چیره دست است. وی شاید که بتواند بازرگانی  دچار بحران آمریکا را از بحران به بحرانی دیگر افکند. دیگر همدستان ترامپ،‌از سرمایه‌داران مالتی‌ میلیاردی آمریکا و دشمنان طبقه کارگر و فرودستان جهان هستند.

ترامپ ناچار است سیاست هسته‌ای با رژیم ایران را سخت‌تر گرداند، ‌بی آنکه بازی را به هم بزند. با سران اسرائیل نزدیک‌تر شود و ترکیه و عربستان را به فرمان آورد. ترامپ با اروپای غربی، تناقض‌ها باقی خواهند ماند،‌ برخلاف خوشبینی‌‌های شرکای روس در کابینه ترامپ، به ویژه با سلطه‌ی ارتدکس‌های روس و پیشبرندگان پروژه اروآسیا و نوتزاریسم سازشی درپیش نخواهد بود، اکراین و اتحادیه اروپا همچنان در تنش خواهد ماند. با سلطه‌ی سران سپاه و چنگ افکنی بر دولت وقدرت سیاسی در انتخابات آینده، و تبدیل ایران به پایگاه روسیه و چین، تنش درمنطقه و تناقض‌های دو بلوک بر سر سهم درخاورمیانه بزرگ و آسیای میانه و آفریقا، شدت بیشتری خواهد یافت. ایجاد منطقه امن در شمال سوریه به هزینه کشورهای «خلیج» پروژه‌ای است دلخواه اردوغان و به شدت نادلخواه  پوتین و حکومت ایران و نورچشمی‌اش بشار اسد.

ترامپ،‌ می تواند با روسیه شریک تجاری باشد و دستبردها را تا آنجا که شدنی است تقسیم کنند. در این شرایط، حکومت ایران، با انتخابات پیش روی به سمت الیگارش‌های روس، به رهبری الکساندر دوگین، مهندسی می‌شود. باند «روسو فیل» سپاه-اطلاعاتی‌ها،‌ در تدارک قبضه‌ی قدرت سیاسی‌است. و ترامپ ناچار است در عراق پسا داعش به سهم آمریکا بیاندیشد. جنگ داخلی بین شیعه و سنی و کرد، با بازیگری ایران و حشد الشعبی‌ و سپاه قدس‌اش، و ترکیه و احزب بورژوایی کرد از سویی و در سوی دیگر، عربستان و تروریست‌های القاعده و داعش‌ که به جنایات تروریستی در هرگوشه روی می‌آورند، و آمریکا و برخی از نیروهای بورژوایی کرد، و خطر هولناک جنگ داخلی در عراق، سوی‌های دیگر سناریو تیره‌ای هستند بر فراز منطقه. خاورمیانه بزرگ، که تا بخشی از آفریقا و آسیا را در بر می‌گیرد،‌ میدان بزرگ رویارویی دو بلوک جهانی سرمایه است. نعل شیعه درخاورمیانه، اینک نه با نعلین که با موش کهای اتم سوز و سوخوهای ۳۵ و موشک‌های  اس ۳۰۰و اس ۴۰۰ و… با بال های نظامی حکومت اسلامی به دست حزب‌الله،‌ حشد الشعبی، قدس، فاطمیون،‌ زینبیون، علویون،‌ جهاد اسلامی و… تروریسم می آفریند و در یمن، بحرین،‌ نیجریه، عربستان، سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و… ریشه می دواند.

سران باند سپاهی- اطلاعاتی‌های به ثروت رسیده،‌ بسان شبه طبقه‌ی حاکم، در تدارک قبضه قدرت و رویارویی با رخدادهای سیاسی،‌ نظامی و خیزش‌ها و برآمدهای پیش رو، ‌به میدان آمده است. مجید متقی‌فر، سخنگوی «جبهه پایداری» به آشکارا می‌گوید:« پیروز اصلی در انتخابات ۹۶ نظام جمهوری اسلامی است و ما پیش از اینکه به سمت پایداری و مطرح کردن گروهی باشیم، به دنبال پیروزی نظام در این انتخابات هستیم.» سخنگوی جبهه پایداری به آشکارا باند دولتیان را «غیرانقلابی» می‌نامد و رئیس جمهورش را مشکل آفرین می‌نامد:« این مذاکرات دست‌پخت یک دولت غیر انقلابی است و اگر دولت صفت انقلابی داشت ما این مشکل را نداشتیم و این کلاه گشاد از طرف آمریکا سرمان نمی‌رفت… نوع مواجهه مذاکره کنندگان و دولت با تحریم های جدید درست نیست و دولت تصمیم دارد به هر قیمتی برجام را سرپا نگه دارد.»

حسین شریعتمداری سرپاسدار اطلاعاتی و شکنجه گر اوین، نماینده رهبر در کیهان تهران، در همین راستا و سیاست است که به فرموده‌ی «الکساندر دوگین»، مشاور سیاسی پوتین خواهان آتش زدن سند برجام می‌شود: «تولید سوخت پیشران؛ اگرچه ضروری است اما پاسخ مناسبی برای این عهدشکنی نیست. دولت باید بخش‌هایی از چرخه خارج شده را دوباره به راه بیاندازد و آن را علنی کند مثلا سانتریفیوژ‌های خارج شده در نطنز باید دوباره به کار بیافتد.»

حسین شریعتمداری،‌ ترییون گردان باند «اروآسیایی» حاکمیت اسلامی، ‌آتش افزوزی می‌کند،‌ زیرا که  روسیه نوتزاری‌ و چین، سود و بقا در بحران و جنگ افروزی دارند، ‌همانگونه که سرمایه‌ جهانی دچار بحران سیاسی و اقتصادی. از همین روی شریعتمداری به نمایندگی از الیگارش‌ سپاه، پای بر آتش افزوزی می فشارد: «این برخلاف تصور دولت است که معتقد بود برجام، سایه شوم جنگ را از سر کشور برخواهد داشت… تمدید تحریم‌ها فقط لغو برجام نیست، بلکه پاره کردن آن است و پاسخ ایران نباید چیزی جز آتش زدن آن باشد.» او سخنگوی طوطی وش رهبر است،‌ که در بیت با فریاد «آی دزد» و فرار از جلو، آتش زدن برجام را به زبان آورد.

با برآمد ترامپیسم، حکومت اسلامی،‌ بهانه‌ می‌یابد تا همانند پیش، بحران اقتصادی و سیاسی خویش را به ویژه بر دوش طبقه کارگر و فرودستان جامعه و لایه‌های آسیب پذیر اجتماعی فرودآورد و بیش از پیش به سیاست‌های میلیتاریستی خویش بیفزاید، به سرکوب و خفقان، شدت بیشتری دهد، فلاکت آفریند، بیکاری و بی نانی و بی‌سرپناهی را گسترش و ژرفایی هولناکتر دهد، به امپریالیست‌های چین و روس دستی گشاده‌تر برای غارت و استثمار و ایجاد پایگاه و اشغالگری ببخشاید تا در حاشیه‌ی امنیتی‌اشان به حکومت بنشیند. کلینتون و حزب دمکرات برای جناح باند میانه باز پروغرب و آمریکا، می توانست ضمانتی برای بقا و نیز پشتیبانی برای ماندگاری باشد، ترامپ و همقطاران،‌ اما با توجه به عناصر و بازیگران و رویکرد، نمی‌توانند با هیچ‌کدام از جناح‌ باندها، تا مرحله  اوباما نزدیک شوند و «ظریفانه» نرد عشق ببازند. در این میانه، برد با  نوتزاریسم است و  امپراتوران سرمایه در چین از رده دوم  به بزرگترین رقیب در برابر آمریکا می‌ایستد ‌‌.

۱۶ دسامبر ۲۰۱۶

از جهان امروز ارگان سیاسی حزب کمونیست ایران شماره ۳۶۵