مجموعه مقالات و نوشته های کوتاه

مجموعه مقالات و نوشته های کوتاه
معضل چپ اروپایی
چپ اروپایی عموما به دنبال تغییر سرمایه داری نیستند. این چپ همیشه برای تغییرات از بالا زوزه می کشد و اکسیون های اعتراضی در خیابان را همیشه اهرم فشاری برای گرفتن امتیاز از بالایی ها قرار داده است. بخش وسیعی از بدنه ی چپ اروپایی الوده به ویروس کشنده ی پست مدرنیسم، پلورالیسم فکری، پارلمانتاریسم، فمینیسم بورژوایی، لمپنیسم انارشیستی و غیره است. این چپ افق انقلابی را پیش خود قرار نداده و بخشا از انقلاب و قهر انقلابی هراسان است. در میان چپ های اروپایی شاید پنج درصدشان به جبهه ی سرخ پرولتری تعلق داشته باشند. کسی که انقلابی نیست، کسی که خواهان براندازی دولت بورژوایی و جایگزینی ان با دیکتاتوری پرولتاریا نیست، کسی که خواهان بر هم زدن مناسبات تولیدی بورژوایی که کاملا برده دارانه است، نیست، کسی که تنها به دنبال بهبود وضع مردم، بهبود حقوق زنان و کودکان و کهنسالان و معلولین در جامعه ی بورژوایی است و نمی خواهد ماشین سرکوب دولتی را در هم بکوبد. کسی که به دنبال اشغال بانک ها و صنایع به دستان پرولتاریا نیست، کسی که انتقاد سلاح را به سلاح انتقاد ترجیح نمی دهد و کسی که با رویکردهای روبنایی و سطحی به دنبال تحلیل سکسیم، راسیسم، تبعیضات هویتی، مذهبی، قومی، سنی ووو است، بی گمان افق او رهایی بشر نیست. تاکنون میلیون ها جلد کتاب قطور با صدها هزار رویکرد بورژوایی و غیره بورژوایی و سوسیالیستی و ضد سوسیالیستی و غیره نوشته شده اند، اما در این میان جای یک رویکرد خالی است و ان رویکرد انقلابی و مارکسیستی است، که تئوری خود را از پراتیک اجتماعی گرفته و تئوری را برای جهت دادن به پراتیک جدید به کار می گیرد. از میلیون ها جلد کتابی که در همین شهر هایدلبرگ و در کتابخانه ی دانشگاه هایدلبرگ (بیش از سه میلیون جلد کتاب فقط در کتابخانه ی مرکزی) وجود دارد، شاید بتوان چند صد تا کتاب را در راستای متدولوژِ ی رهایی بشر خواند. بقیه به درد کاغذ توالت هم نمی خورند. بنابراین کتاب قطور نوشتن و نقل قول حفظ کردن کار سختی نیست، بخصوص اگر چند تا اسپانسر و دستیار هم داشته باشی که خزعبلات تو را تایپ و غلط گیری کنند، مهم این است که با نوشتارت می خواهی چه طبقه یی را اگاه کنی و به نفع چه طبقه یی در تئوری طغیان کنی.
متاسفانه یا خوشبختانه این چپ کپک زده ی پارلمانتاریست اروپایی و به خصوص المانی هنوز دنبال استفراغ خزعبلات مهاتما گاندی و فردیناند لاسال و پرودون است و بخش وسیعی از بدنه ی این چپ حتی اسم این ادم ها را هم نشنیده اند.
نقطه حرکت ما پراتیک است. ما از پراتیک حرکت می کنیم و با مشاهده ی عینی و رادیکال پراتیک تئوری عینی و واقع بینانه و رادیکال تولید می کنیم و با تئوری رادیکال و عمل رادیکال به دنبال تغییر رادیکال جامعه به نفع رهایی بشر به طور عام و طبقه ی کارگر به طور خاص خواهیم رفت. هر جهان بینی، هر ایدئولوژی ایی، هر جنبش اجتماعی و هر گرایش، متدلوژی و رویکردی اگر با انگیزه ی دیگری غیر از این به تفسیر جامعه بپردازد، برای ما پشیزی ارزش ندارد. یک پروفسور بورژا می تواند صد تا حرف درست را بزند ولی زمانی که به نتیجه گیری در مورد تلاش برای رهایی بشر می رسد، بی گمان جانب بردگی را می گیرد.

معضل چپ اکادمیسین

جالبی قضیه اینجاست که این هگل شناسان و مارکس شناسان عزیز ما اغلب سر موضع گیری های حیاتی و روز دچار لکنت زبان شده و آنجاست که گرایش بعضا ارتجاعی، خرده بورژوایی و انتی انقلابی شان‌ بروز می‌ کند. این دوستان که هر‌ فعالی کمونیستی از نسل گذشته و نسل جدید را به “فقر” تئوریک، محکوم می کنند، خود از پرودن که “فلسفه ی فقر” را نوشت و در “فقر فلسفه” به دقیق ترین شکل ممکن از جانب مارکس به نقد کشیده شد، هم راست تر هستند. اکادمیکرهایی که دیدگاه آریستوکراتیک دارند و از ارسطو هم آریستوکرات تر شده اند، امروزه کارشان شناخت هگل از طریق جزوه های لگد خورده ی نویسندگان دست چندم در محیط های آکادمیک است. اینها که خود را فرای هرگونه فعالیت عملی قرار داده و صادق ترین و سرخط ترین کمونیست ها را به “فقر دانش” متهم می کنند و فعالیت کمونیستی و متشکل بر روی زمین سفت را پراگماتیسم می خوانند، در عمل خود صافکارهای ماشین پوسیده ی بورژوازی هستند.
بی جهت نبود که مارکس طیف های سوسیالیست خیال پرداز قبل و یا هم عصر خود را در اوج انتقادهای کوبنده و رادیکال بعضا به باد تمسخر می گرفت‌ و اعلام کرد که این انتقاد با اسلحه است که جواب گو است و نه سلاح انتقاد.
صدها جزوه را رونویسی کردن و هزاران نقل قول را‌ از ویکی پدیا و این جزوه یا ان جزوه در “جی ستور” گرفتن و بلغور کردن پشیزی کار و فعالیت سازمان یافته و عملی رادیکال در راستای انتقال آگاهی سوسیالیستی به درون طبقه ی کارگر نمی ارزد. “روشنفکرانی” که پشت کامپیوترشان کپک می زنند تا کشف کنند که منطق هگل انقلابی بوده یا نه هر‌ چند مارکس هگل را با مارتین لوتر مقایسه می کند، به اندازه ی پشه یی برای بهبود وضع بشر به نفع یک زندگی بهتر مفید نیستند.
بی گمان تلاش و فعالیت تئوریک ضروری و لازم است، ولی تئوری بافی و تکرار طوطی وار نقل قول های طولانی فلان یا بهمان شاعر یا نویسنده ی پوپولیست و یا فیلسوف و جامعه شناس، دردی دوا نمی کند. تئوری باید انقلابی باشد و بین اجزای آن رابطه ی دیالکتیکی و هارمونیک برقرار باشد. تنها تئوری انقلابی است که می تواند در دل توده ها نفوذ کند وگرنه بحث های صرفا آکادمیک و‌ روشنفکری از محافل چند دهه نفره ی منقل و بافور باز فراتر نمی رود و به طوفان در فنجان هم منجر نمی شود.
امید است که این خواهران و برادران هگل شناس و مارکس شناس، فکری به حال خود کرده و به خود بیایند و به جای این همه وراجی الکی موضع رادیکال و انقلابی در قبال رویدادهای روز گرفته و به احزاب عقب مانده و ضد کمونیست بیش از پیش نزدیک نشون.
….
در باره ی مذهب، این طاعون افیون گر
هر کس دلش می خواهد می تواند به مذهب توهین کند. من به کسی پیشنهاد نمی کنم که برای سازماندهی مردم با توهین به خزعبلاتی که برای مردم مقدس هستند، به سراغ مردم برود، اما کسی که همواره مردم را سرزنش می کند که به مقدسات خزعبل مردم توهین نکنند و همیشه باید با احترام به فرهنگ و عقاید خرافی و ضدبشری توده ها رفتار کنند، هر چی باشد، نمی تواند دم از کمونیسم و ازادی خواهی بزند. نقد مذهب تنها نقد یک سری خزعبلات متافیزیکی و یک سری اوهام و سایه ی خیالی نیست، بلکه نقد مناسباتی است که مذهب را شدیدا می طلبد و بدون مذهب و بدون استفاده از مذهب ماندگاری اش مستحیل است. مذهب یک صنعت عریض و طویل مافیایی است که علیرغم اینکه ادعای استقلال از دولت می کند، شدیدا منافعش به منافع دولت ها گره خورده است و حتی در “دمکراتیک” ترین دولت ها مذهب و دولت شدیدا به هم گره خورده اند و سکولاریسم تنها یک مفهوم پوچ و چرت است. از یک طرف مذهب از کیسه ی دولت می خورد و سالانه میلیون ها و میلیادرها یورو از خزانه ی دولت و از پول مالیات مردم به کیسه ی این صنعت مافیایی سرازیر می شود و از طرف دیگر مذهب تمام تلاشش را می کند که مردم را به ماندگاری در چارچوب مناسبات موجود تن در دهند.
برای نمونه موسسات وابسته به کلیسا یکی از شرایط استخدامشان این است که کسانی که از جانب انان استخدام می شوند، پیش زمینه ی فعالیت ضد دولتی و ضد کاپیتالیستی نداشته باشند و باید تعهد دهند تحت هیچ شرایطی به مناسبات دولتی اعتراض نکنند.
قضیه زمانی گندش در می اید که امار رای گیری ها را منشتر کنیم. مردمی که افسار تمدن به گردن اویزان می کنند و ادعای سکولار بودن می کنند، علیرغم ادعاهای گنده ی علمی به احزاب شدیدا مذهبی رای می دهند و شب به گا رفتن عیسی مسیح برای او جشن می گیرند!
البته این به قول مارکس به هیچ وجه تناقض نیست. او می گوید مذهب یک موضوع اقتصادی است، درست همانطور که موضوعات اقتصادی مذهب هستند. در دولت مسیحی المانی سلطه ی مذهب، مذهب سلطه است. (مارکس، در باره ی مساله ی یهود ۱۴٫۱۸۴۳ )
بنابراین تصورات تیمارگونه ی برخی از به اصطلاح “کمونیست کارگری” ها در مورد سکولاریسم و رسیدن به یک شرایط “ایده ئال” یعنی رهایی دولت از مذهب، به هیچ وجه به معنی رهایی انسان از مذهب نیست.
نقد مذهب را باید به نقد دولت و نقد اقتصاد سیاسی گره داد، در غیر این صورت فراتر از درد دل نخواهد رفت.
در این شکی نیست که تمامی مذاهب با حقوق و ازادی های انسان به طور عام و ازادی اقلیت ها و زنان مخالف هستند، اما ابزاری که به این مخالفت بربریستی مشروعیت می بخشد، دولتی است که دست در دست نهادهای مذهب و صنعت کثیف و مافیایی مذهب، بر روی زمین سفت و در دنیای واقع برای عملی کردن قوانین بردگی تلاش می کند و یا از دخالت مذهب در زندگی خصوصی انسان ها چشم می پوشد. دولت سکولار و غیر سکولار مساله ی ما نیست، مساله ی ما براندازی دولت به طور عام است. هیچ دولتی نمی تواند خود را از قوانین ضد انسانی و بردگی رهایی بخشد.
تنها با برداشتن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و خلع ید از بورژوازی و قلع و قمع تمام نهادهای مذهبی و دولتی بورژوایی است می تواند رهایی نهایی بشر را نوید داد و این وظیفه بر دوش طبقه یی است که با اسلحه ی طبقاتی اش به سراغ براندازی نهادهایی می روند که از مذهب و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید دفاع می کنند.
انقلاب و قهر انقلابی اگرچه از نظر بورژوازی و مذهب ممنوع اعلام می شود، اما از نظر پرولتاریا و کمونیست ها حقی پایه است و طبقه ی کارگر در هر شرایطی که امادگی داشته باشد، برای عبور از وضعیت موجود، ناگزیر است از این حق استفاده کند، چون براندازی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید در هیچ جامعه یی و هیچگاه از طریق کانال های دمکراتیک و بورژوایی شکل نمی گیرد و دولت ازاد خلقی و یا دمکراسی کامل و خالص، یاوه سرایی های خرده بورژوایی برای توجیه مناسبات ضد انسانی موجود هستند.
نقد مذهب نقد جهانی است که مذهب را می طلبد. ما از نقد واقعییات و جهان شروع کرده و به نقد ماتریالیستی مذهب می رسیم.
حسن معارفی پور
…..

مذهب “خوب” و مذهب “بد”!
بهرام مشیری در یک برنامه ی تلویزیونی در نقد مجاهدین خلق و نیروهایی که در تلاشند روکش زیبایی بر روی لجن مذهب بکشند و ان را “دمکراتیزه” کنند، اعلام کرد پئن پئن است و نمی توان از پئن ادکلن خوشبو ساخت و به خود زد و برای مهمانی استفاده کرد.
تمام مذاهب جهان دقیقا مانند پئن هستند! یک خانم محترمی ناسیونالیست مذهبی و طرفدار مذهب ضد زن “یارسان” و اهل حق که مردان وابسته به این مذهب سر یک تار سبیل زنگ زده حاضرند انسان قتل عام کنند، در کمال وقاحت در نقد اسلام نوشته و خود را به عنوان یک زن یارسانی “مدافع” حقوق زن و آزادی و برابری اعلام فرموده است.
جالبی قضیه اینجاست که این در رقابت و جنگ زرگری بین مذاهب و ادیان هر کس تلاش می کند، پئن خود را به عنوان ادکلن بهتر به مردم بفروشد، غافل از اینکه تاریخ و تجارب این مذاهب به حدی تاریک و جنایتکارانه است، که می توان با یک کلیک در گوگل تمام این کشکیات و برهان های کاسبکارانه را رد کرد و نویسندگان پفیوز مدافع مذهب که افسار تمدن به گردن خود اویخته اند، را رسوا کرد.
مذهب و ناسیونالیسم هویت های جعلی و تحمیلی هستند و هیچ کس نباید خود را با این تعفنات و تپاله ها تداعی و معرفی کند. در یک جامعه ی انسانی ازاد و برابر، این لجنیات را ما برای همیشه به زباله دان و توالت عمومی تاریخ خواهیم انداخت و سیفون ان را هم خواهیم کشید. هر پفیوزی، هر کسی هم در مقابل تلاش بشریت ازادی خواه و برابری طلب برای رسیدن به رهایی ابدی مقاومت کند و سعی کند نهادها و موسسات کثیف بازتولید پئن و لجن مذهب و ناسیونالیسم را حفظ کند، بی پروا به همان توالت عمومی تاریخ معرفی خواهد شد.
شرم اور است که زنان از مذهب دفاع کنند. مذهب بیش از اندازه در ضدیت با قوق زنان است. مذهب سکسیسم محض است. مذهب تنها واژن زنان را می بیند! برای تمام مذاهب زن یک ضعیفه ی ناقص العقل است که باید سرویس جنسی به جنس برتر بدهد. زن در مذاهب از حیوان هم جایگاهش پایین تر است. همین همفکران برادران و خواهران یارسان یعنی ایزدیان عقب مانده و مغزخشک بودند که “دعا” دختر ایزدی را به جرم رابطه ی دوستی با یک پسر غیر ایزدی با بلوک تحجر و بربریت سنگسار کردند!
یاران اهل حق به دختران خود اجازه نمی دهند، که با مردان غیر اهل حق ازدواج کنند! برادران اهل حق در همین اروپا با سبیل کلفت می چرخند! سبیل هایی که به اندازه ی چمن میدان فوتبال طول و عرض دارد و این سبیل های مسخره و مزخرف شناسنامه و هویت این برادران است.
بیچاره ان زنی که از مذهب دفاع می کند! زنی که از مذهب دفاع می کنند مانند بره یی است که با پای خود جلو دست قصاب می رود و برای او بع بع می کند.
حسن معارفی پور

چند نکته ی کوتاه!
کم نیستند کسانی که خود را مخالف فاشیسم می دانند بدون اینکه حتی یک کلمه هم راجع به فاشیسم مطالعه کرده باشند. در برخی موااقع تفاوت اصطلاح های سیاسی به طور کلی از جانب یک عده به اصطلاح سیاسی عوام نادیده گرفته و این عمل تا جایی پیش می رودکه یک اصطلاح از معنی و مفهوم تهی می گردد.
به نظر من انسانی که دست به قلم برده و شروع به نوشتن می کند، حداقل انتظاری که از او می رود ،این است که راجع به مساله یی که می نویسد، اگاهی داشته باشد.
متاسفانه جنبش کتاب نخوانی و سطحی خوانی و خزعبلات خوانی با اغاز به کار فیس بوک شروع شده و توده ی مردم به اصطلاح نویسنده و کتاب خوان را تبدیل به کامنت خوان کرده است.
اگر چه راسیسم یا نژاد پرستی یکی از پایه های اصلی نظام فاشیستی است، اما کسی که راسیسم و فاشیسم را به یک معنا به کار می برد مسلم است که مطالعات او حتی به گوگل و ویکی پدیا هم نکشیده است و در سطح کامنت خوانی مانده است.
اگرچه امروز خطر عروج مجدد فاشیسم در اروپا موجود است و نمونه ها و شواهدی از برخورد های فاشیستی یا به تعبیر بهتری شبه فاشیستی از جانب دولت های اروپای علیه شهروندان جامعه و به ویژه شهروندان خارجی صورت گرفته و می گیرد، اما به طور مطلق نمی توان گفت در یک کشور خاصی نظام فاشیستی حاکم است.
این خطر همیشه وجود داشته و دارد که فاشیسم در دوران بحران سرمایه داری به عنوان الترناتیو خود را به جامعه تحمیل کند، اما در مقابل تبلیغات راسیستی و فاشیستی بسیاری از نیروهای دست راستی همیشه بخشی از جامعه اعتراض کرده است و ایستاده است.
کسانی که هر گونه برخوردی را فاشیسم قلمداد می کنند مسلم است که هیچ درکی از فاشیسم نداشته و ندارند. اگر کسی به مطالعه بپردازد یا پرداخته باشد ، می داند وضعیتی که در دوران جنگ جهانی دوم فاشیسم به مردم تحمیل کرد، میلیون ها برابر خطرناک تر و جانیانه تر از برخورد راسیستی پلیس امروزی به یک کله سیاه است.