یکسال بعد از برجام / گفتگوى نشریه کمونیست با على مطهرى

یکسال بعد از برجام

میزگرد نشریه کمونیست

پاسخ به سوالات میزگرد نشریه کمونیست شماره ۲۰

 

کمونیست: بیش از یکسال از معاهده موسوم به برجام میگذرد. قرار بود روحانی با برجام مناسبات جمهوری اسلامی با کشورهای غربی را بهبود دهد و فراتر گامهای ضروری برای عادی سازی روابط با آمریکا را بردارد. میگفتند راه برای ورود سرمایه های غربی و ایجاد اشتغال و حل مشکلات اقتصادی باز شده است. آیا این اتفاق افتاده است؟ اگر آری در چه سطحی و اگر نه دلایل آن چیست؟

 علی مطهری: یک سال بعد از برجم نشئه ملی اسلامی ها از سرشان پریده و در خماری دارند تلفاتشان را می شمارند. تلاش روحانی برای عادی شدن رابطه با امریکا و غرب ادامه تلاشی بود که در دوره رفسنجانی و سپس خاتمی صورت گرفت که در نهایت با مانع درونی روبرو شد و به بن بست رسید، تفاوت این دوره در این است که روحانی و رفسنجانی با اتکا به برجام و اعتبار بین المللی که در این رابطه کسب کرده بودند در ماه های اول با جنجال و بزرگ نمایی در مورد برجام و فعال کردن طیف وسیعی از نیروهای ملی اسلامی در داخل و خارج اهرم فشاری در جامعه جهت جلب رضایت خامنه ای و خنثی کردن اصولگرایان مخالف برجام درست نمایند تا بلکه خامنه ای را به درک شرایط و همسوی با خودشان بکشانند و جمهوری اسلامی را به سمت یک مناسبات سیاسی و اقتصادی قابل قبول با غرب و عادی سازی روابط با امریکا ببرند. از دیدگاه جناح اعتدال و جریانات ملی اسلامی این پروژه سیاسی بعد از برجام شناش بیشتری را از دوران خاتمی برای موفق شدن یافته بود به همین دلیل در اوایل تلاش زیادی برای عملی شدن گام به گام آن انجام دادند.

اما واقعیت های سر سخت ساختارهای فکری و سیاسی جمهوری اسلامی بار دیگر نشان داد که عادی شدن رابطه بین جمهوری اسلامی و امریکا، راه طولانی و پر فراز و نشیب است که در حیات چنین رژیمی بعید بنظر میرسد. به همین دلیل همچنانکه انتظار میرفت تلاش این بار روحانی و رفسنجانی و ملی اسلامی های داخل و خارج با شدت بیش از دوران خاتمی با سد محکم خامنه ای و سپاه و آخوندها و آیت الله های ریز و درشت برخورد کرد و این بحران درونی جمهوری اسلامی را بیش از هر زمانی تشدید کرده است. شرایط داخلی و منطقه ای امروز جمهوری اسلامی بسیار بحرانی تر از دوران خاتمی است. برای مثال دوران خاتمی جمهوری اسلامی فرجه و امکان بیشتری برای مانور دادن در داخل و در برابر امریکا و غرب را داشت و هنوز در آغاز راهی بود که امروز دارد به انتهای آن نزدیک میشود.

ما همان روزهای اول برجام گفتیم دورنمای اینکه حکومت اسلامی از قالب و آرایش کنونی بیرون بیآید و بتواند تغییر مورد نیاز امریکا را در خود ایجاد نماید، بسیار ضعیف است و بنظر نمی رسد این رژیم قادر به چنین کاری باشد، ولی جریانات ملی اسلامی و بخشی از احزاب اپوزیسیون فکر میکردند که جمهوری اسلامی قدمهای مهم و اساسی را در جهت عادی سازی رابطه با امریکا و غرب برداشته است و چندان طول نخواهد کشید که بر سر مسایل منطقه ای نیز به توافق برسند و ایران به کشور گل و بلبل تبدیل شود. بنظر می رسد همه این آرزوها و توهمات در حال دود شدن است.

از نظر ما روشن بود که گفتگو بر سر مسایل منطقه ای با موانع داخلی جناح های حکومتی در ایران روبرو میشود و کشمکش درونی را بسیار حاد میکند، و این اتفاق افتاد و جناح خامنه ای و سپاه امروز خسارت برجام را برای روحانی و دولتش می شمارند و آنها را با شرایط بسیار دشوار و با موانع سخت و شکننده ای روبرو کرده اند، تعیین تکلیف امریکا با ایران بر سر مسایل خاورمیانه هنوز با مشکل جریانات اسلامی طرفدار جمهوری اسلامی در خاورمیانه و حل مسایل فلسطین و تعیین تکلیف سوریه و عراق و همچنین رابطه ایران با حزب الله لبنان و حوثی ها روبرو است. به این مسئله باید نگرانی کشورهای عربی و هم پیمان امریکا و غرب در خاورمیانه را از دخالت رژیم ایران در کشورهای منطقه و صف آرایی جدید منطقه ای این کشورها درمقابل ایران را نیز اضافه کرد. گذشته از این بارها گفته ایم که رژیم اسلامی برای انطباق خود در جهت عادی سازی روابط با امریکا، مجبور است به درجه ای تعدیل در ایدئولوژی و اخلاق اسلامی اش ایجاد نماید، فشار فرهنگی را به میزان زیادی کا‌هش دهد و همراه آن غرب ستیزی و شعارهای ضد امریکائی را هر چند هم سطحی باشد کنار بگذارد، روحانی و ملی اسلامی ها دراوایل برجام فکر میکردند خامنه ای از روی ناچاری کجدار و مریض به این سمت می آید و جناح های درونی رژیم به نقطه سازشی برای عادی سازی رابطه با امریکا دست می یابد. اما خامنه ای و سپاه با تعرض همه جانبه به روحانی و رفسنجانی به عنوان صاحبان این پروژه، خیلی زود پایه های توهم و خوش و باوری روحانی و ملی اسلامی ها را خراب کردند و آرزوهایشان را بر باد دادند و یک بار دیگر برای همه معلوم شد تا عادی شدن رابطه ایران با امریکا راه طولانی و پر پیچ و خمی است و احتمال اینکه در حیات جمهوری اسلامی طی شود بسیار ضعیف است. نه بخاطر اینکه اینها هنوز اسلام گراهای ایدئولوژیک اوایل انقلاب هستند، بلکه به این دلیل که اسلامیت و استکبار ستیزی و ضدیت با امریکا بخش مهمی از هویت جمهوری اسلامی است و هنوز هم مشروعیت خود را بویژه در منطقه از آن میگیرد و زیر سوال رفتن این هویت برای خامنه ای، سپاه و آخوندها و آیت الله های ریز و درشت خطرناگ است و حکم مرگ سیاسی آنها را دارد، به همین دلیل بخش زیادی از جناح راست درون حکومت، در مقابل آن عکس العمل تند نشان میدهند، این هویت وبال گردن این بخش از رژیم شده و بدون این هویت کسب و کار داخلی و منطقه ای شان از رونق میافتد. به همین خاطر خامنه ای در طول یک سال بعد از برجم بارها به این هویت مراجعه و بر آن پافشاری کرده است. جمهوری اسلامی پدیده پیچیده تری از رژیم های نرمال سرمایداری است، خروج جمهوری اسلامی ایران از بن بست اقتصادی منوط به تغییر ریل سیاسی و دست کشیدن از دخالت های منطقه ای است. واقعیت این است که هنوز صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی از خامنه ای، سپاه، بسیچ تا بخش زیادی از آخوندها، بقای خود و حفظ نظام شان را با اتکا به ایدئولوژی اسلامی و ساختارهای هویتی که جمهوری اسلامی بر مبنای آن خود را تعریف کرده است، دنبال میکنند. از ایجاد گشت نامحسوس و اختصاس ۷۰۰۰ نفر برای کنترل زنان و جوانان در تهران و شلاق زدن ها و جلوگیری از برگزاری کنسرت ها تا گل کردن ضد امریکایی گری و استکبار ستیزی خامنه ای و طرفدارنش بعد از برجام،همه در خدمت این هویت صورت میگیرد. قطعا امروز کوبیدن بر طبل این سیاست ها و ایدئولوژی اسلامی نه تنها برش سابق را ندارد، بلکه جمهوری اسلامی را با تنفر بیشتری روبرو میکند، با وجود این خامنه ای میداند هر تغییر ریلی سیاسی و کم رنگ شدن هویت اسلامی، پیامد های داخلی و منطقه ای دارد و او و رژیم اسلامی را با مخاطرات جدی روبرو میکند.

در مورد ورود سرمایه های غربی و ایجاد اشتغال نیز دولت روحانی تمام تلاش خود را بکار گرفت تا بلکه بتواند فضای مناسب و قابل قبولی را برای ورود سرمایه های خارجی به ایران و سرمایه گذاری در عرصه تولید و تجارت فراهم نماید، اما برای ایجاد چنین فضا و شرایطی میبایست حداقل تغییراتی سیاسی ملموسی در بالای رژیم اسلامی صورت میگرفت و نشانه های از توافق هر دو جناح رژیم در راستای ایجاد امنیت برای سرمایه های غربی نیز به چشم میخورد. ولی چنین اجماعی در بین جناحهای رژیم نه در حرف و نه در عمل به چشم نمی خورد. سیاست روحانی و رفسنجانی هر قدر هم معطوف به جلب اطمینان غرب و دعوت از سرمایه های غربی باشد نمیتواند اتومات سرمایه های خارجی را جذب کند. گذشته از این در دولتی که سگ صاحب خودش را نمیشناسد و هر روز رئیس دولت مورد تهاجم و حمله خامنه ای و سپاه است و هر آخوند و امام جمعه ای قادر است مانع برگزاری کنسرت ها شود و برای مجوز دولت تره هم خورد نکند، تا جایی که خود روحانی اذعان میکند، دولت قدرت ندارد و ملوک الطویفی در هر استانی بر قرار است، نه تنها سرمایه دار خارجی بلکه سرمایه دار داخلی نیز که فعلا مشغول تجارت و رانت خواری و دلالی است،حاضر نیست ریسک کند.

کنترل اقتصاد در دست روحانی و دولتش نیست و قادر نیستند گردش آزادنه سرمایه و رقابت در بازار داخلی را سازمان دهند، روحانی نمی تواند امنیت سیاسی سرمایه را برای ورود به قلمرو صنعت تضمین کند، چنین تضمین چه به سرمایه داران خارجی و چه به سرمایه داران داخلی از حیطه قدرت او خارج است. به همین دلیل بازسازی چرخه اقتصاد و دعوت از سرمایه داران غربی برای سرمایه گذاری در این عرصه با موانع زیادی روبرو است که دولت روحانی قادر به برطرف نمودن آن نیست، احتمالا در عرصه تجارت همکاری های صورت گیرد و قراردادهای بسته شود ولی آن هم تحت چنین شرایطی نمی تواند همه گیر و گسترده باشد.

در کشوری که فساد و دزدی های کلان به امری عادی تبدیل شده است، سپاه پاسدارن برای حرف رئیس جمهور و اجرای قانون تره هم خرد نمی کند، بسیج از اجرای قانون سر باز میزند و مجلس به مصوبات دولت اعتنایی نمی کند. در کشوری که بارها سپاه بخشی هائی از مراکز تولیدی را با پرداخت مبلغ ناچیزی با فشار و زور تصاحب کرده و ۶۰ الی ۷۰ در صد آنرا به نام خصوصی سازی تحت کنترل خود در آورده است و حتی امنیت را از سرمایه های دیگر نیز سلب نموده است و مهم تر از این در جامعه ای که سایه شوم جمهوری اسلامی آنرا به یکی از نا امن ترین کشورهای جهان تبدیل کرده است و کارگران، زنان و جوانان هر روز با خطر بازداشت، زندان و شکنجه روبرو هستند، در کشور بی قانون ایران هر کسی را بدون حکم دادگاه هر وقت خواستند بازداشت میکنند، فعالین کارگری را بدون اطلاع قبلی و بدون ارتکاب جرمی و فقط به دلیل فعالیت صنفی و دفاع از معیشت خود و خانواده اش، گاها ماهها و سالها در زندان نگاه میدارند، در کشوری که کنترل جوانان و زنان در امکان عمومی و هجوم وحشیانه به پارتی های شبانه و شلاق زدن جوانان تهدیدی روزمره بر بالای سر جامعه است و هر آخوند و امام جمعه ای میتواند مانع برگزاری کنسرت ها شود و یا آنرا لغو کند و… ادعای قانونمند کردن نیروی های انتظامی، بسیچ و سپاه و متکی کردن نهادهای اقتصادی تحت کنترل آنها به قانون و رفع موانع اداری موجود بر سر راه اقتصاد بازار و تحکیم رابطه فعال با غرب و از این طریق باز سازی و به تحرک در آوردن اقتصاد بیمار ایران، ادعای پوچ و غیر واقعی از جانب حسن روحانی است. گذشته از این ورود سرمایه های خارجی مستلزم روشن بودن آینده سیاسی ایران و فرض گرفته شدن کنترل دراز مدت غرب و شرکت ها و کمپانی های غربی بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران است. در صورتی که ثبات ایران نه تنها امروز بلکه در آینده نیز قابل پیش بینی نیست. اینها دلایل هستند که عادی سازی روابط با امریکا را با مشکل جدی روبرو کرده و امکان پا گذاشتن سرمایه خارجی و حتی سرمایه دار داخلی را که فعلا تجارت و دلالی میکند به عرصه صنعت بسیار محدود کرده است.

کمونیست: در همین مناسبت یکساله شدن برجام، جنگ جناحهای حکومتی به شکل بی سابقه ای بالا گرفته است. موجی از حمله به دولت و شخص روحانی آغاز شده و حتی وی را “خائن” و “ساده لوح” نامیدند. علت و زمینه تشدید جدال جناح های رژیم کدامند؟ از نظر شما ادامه این روند به کجا ختم میشود؟

علی مطهری: ببینید پایه های این کشمکش را نمیتوان جدا از مو‌قعیت همواره ناسازکار این حکومت و همه جناح هایش با جامعه ایران و به ویژه با طبقه کارگر و نسل جوان و زنان بررسی کرد. بنظر من سه عامل اساسی به تقابل بیسابقه جناح های دورنی دامن زده و آنرا تشدید کرده است، اولی شرایط بسیار وخیم کارگران به لحاظ معیشتی و بحران اجتماعی و فرهنگی است که رژیم قادر به حل آن نیست و هر روز نیز وخیم تر میشود. دومی ناسازگاری رژیم اسلامی با امریکا و غرب و سومی سیاست های متفاوت در بر خورد به بحران های داخلی و منطقه ای است.

بنظرمن این یک جنگ واقعی است، جنگ دو بخش از جمهوری اسلامی است که بیش از هر زمانی احساس میکنند نظامشان در معرض خطر قرار دارد. هر دو جناح برای نجات رژیم از بحران پای میز مذاکره رفتند و توافق را پذیرفتند، برای خامنه ای برجام تاکتیکی جهت رفع تحریم ها و برون رفت از بحران، کمی گشایش و خروج نسبی از فشار بین المللی و سپس ادامه سیاست های داخلی و منطقه ای بود، ولی برای روحانی و اصلاح طلبان قدم اولی بود در راستای تحقق بخشیدن به استراتژی که در دوره رفسنجانی و سپس خاتمی ناکام مانده بود، می بایست بر مبنای آن گام به گام موانع داخلی و منطقه ای در راستای بر قرار کردن مناسبات سیاسی و اقتصادی با غرب و ادغام در بازار جهانی سرمایه و عادی سازی رابطه با امریکا برداشته شود. این دو سیاست در برخورد به مسایل داخلی، منطقه ای و بین المللی با هم متفاوت هستند و تقابل این دو راحل سیاسی در شرایط بحرانی امروز آنقدر شدید است و ترس از انفجار اجتماعی بعد از برجام به درجه ای رسیده که شکاف درونی جمهوری اسلامی را بیش از هر زمانی باز کرده و جناح ها را بطور بیسابقه ای به جان هم انداخته است، ولی صورت مسئله جنگ جناح ها تغییری نکرده و هنوز هم یافتن راهی برای بقای رژیم است.

تصور روحانی این بود که بعد از توافق هسته ای سرمایه های غربی به سوی ایران سرازیر می شوند، اقتصاد ایران در میان مدت با رونق نسبی روبرو میشود و گشایشی در ایجاد اشتغال و کاهش بحران بیکاری بوجود می آید و زیر لوای این اتفاق میتوانند جامعه را راضی نگه دارند و کنترل آن را در دست بگیرند و از این طریق خامنه ای را نیز به برجام دو و مذاکره بر سر مسایل منطقه ای امیدوار کنند، اما خامنه ای و سپاه و آخوند های طرفدارشان چنین توهمی نداشتند و ندارند و میدانند چنین نقطه تعادلی بین رژیم اسلامی و مردم ایران ممکن نیست و پروژه روحانی و رفسنجانی تنفر عمیق مردم نسبت به جمهوری اسلامی را کاهش نمیدهد، بلکه زمینه را برای جلوتر رفتن جامعه و شکل گیری اعتراضات اجتماعی علیه رژیم فراهم میکند. یک سال بعد از برجام نه تنها چنین اتفاقی رخ نداده است، بلکه همان طور که ما همان روزهای اول توافق هسته ای گفتیم و نوشتیم به جنگ تمام عیاری بین جناح های حکومتی تبدیل شده است که در تاریخ جمهوری اسلامی بی سابقه است.

جنگ و کشمکش درونی بسته به شرایط در هر دوره بشکلی بروز کرده و بعضا رژیم را تا لبه پرتگاه نیز کشانیده است. اما امروز مردم بیش از هر زمان با شرایط سخت و بشدت نگران کننده ای روبرو هستند و جامعه به مرز انفجار رسیده است. یک عامل اساسی که در دوره بعد از برجام جناح های حکومت را به جان هم انداخته است، فقر چند ده میلیونی کارگران و مردم ایران، مسئله بیکاری و فشار فرهنگی و اجتماعی بر زنان و جوانان و همچنین تنفر اکثریت مردم از جمهوری اسلامی و ترس از اعتراض عمومی که در بطن جامعه نهفته است، عامل دیگر سیاست های متفاوت در برخورد به مسایل داخلی و منطقه ای جهت بقای جمهوری اسلامی است.

در بالا اشاره کردم که یک سوی این دعوا خامنه ای، سپاه پاسداران، اصولگرایان حکومتی و امامان جمعه و سوی دیگر آن روحانی و رفسنجانی و طیف وسیع اصلاح طلبان و ملی اسلامی های داخل و خارج می باشند. تشدید بی سابقه کشمکش و اختلافات درونی جمهوری اسلامی که بر متن شرایط جدید شکل گرفته است، نشاندهنده جان سختی دو راه حل جناح های حکومتی در بر خورد به شرایطی است که بعد از توافق هسته ای بوجود آمده است. قطعا این نیز مثل همیشه جنگی برای بقای رژیم و در عین حال سهم بیشتر از چپاول و دزدی اموال جامعه و استثمار نیروی کار ارزان طبقه کارگر ایران است، اما تفاوت در این است که بحران حکومتی در شرایطی تشدید شده که توافقی صورت گرفته است و قدرت مانور و وقت خریدن را برای جمهوری اسلامی بیش از هر زمانی محدود کرده است. شرایط طوری رژیم اسلامی هر روز بیشتر بسمت یک تعیین تکلیف درونی کشیده میشود. تعرضی که جناح خامنه ای در عرصه های مختلف به روحانی و دولت شروع کرد بیسابقه است. تعرض سیاسی و همه جانبه و دادن القابی نظیر “خائن” و “ساده لوح” به روحانی، از یک سو هدفش هیچ کاره و بی اختیار کردن روحانی و کابینه اش رو به جامعه و رو به امریکا و دول غربی است و از سوی دیگر نمایش قدرتی برای مرعوب کردن مردم است. بنظر میرسد اوضاع داخلی و منطقه ای بحران حکومتی را افزایش خواهد داد، آنچه قابل مشاهده است جمهوری اسلامی به سمت حکومتی یکدست حرکت میکند، خامنه ای و سپاه چشم اندازی روشنی برای خود نمی بینند و راه حل آشتی با جامعه و عادی سازی مناسبات با امریکا از نظر خامنه ای و سپاه محکوم به شکست است و روش مطلوبی برای بقای رژیم نیست و شکاف جامعه با حکومت را بیشتر باز میکند و تقابل جامعه و رژیم را تسریع میکند، در نتیجه حکومتی یکدست برای تعیین تکلیف با جامعه را ابزاری کار آمد و سودمند برای بقای رژیم میداند. بنظر من حکومت یک دست مورد نظرخامنه ای نیز تقابل جامعه با جمهوری اسلامی را تشدید میکند و مردم را به مصاف های تعیین کننده ای با رژیم می کشاند. جمهوری اسلامی قادر نیست از این بحران ÷            عبور کند و اوضاع رژیم از آنچه است و خیم تر نیز میشود. باید منتظر ماند، ولی آنچه از روند اوضاع سیاسی پیدا است، بالا گرفتن مصاف کارگران و جامعه با جمهوری اسلامی است.

کمونیست: یک رکن تبلیغاتی روحانی بعد از برجام وعده گشایش فرهنگی بود. همینطور وی با وعده رونق اقتصادی و ایجاد اشتغال در مدت شش ماه تلاش کرد جامعه را در انتظار نگهدارد. بعد از یکساله شدن برجام نه فقط هیچکدام از این وعده ها متحقق نشدند بلکه اوضاع بدتر از سابق هم شده است. اینبار مقامات رژیم میگویند حداقل چند سال لازم است تا اوضاع را کمی سر و سامان داد. جواب کمونیسم کارگری به این سوالات چیست؟ واکنش جامعه و جنبش های اجتماعی به حکومت اسلامی چه باید باشد؟

علی مطهری: به نظر من کسی این توهم را نداشت که وعده های روحانی در مورد کشایش فرهنگی و ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی عملی میشود، این یک رکن تبلیغاتی جناحی از جمهوری اسلامی در همه دوره ها از حیات ننگینش بوده، اما هیچ وقت قادر به ایجاد بهبود در اوضاع اقتصادی مردم ایران نبوده اند و وعده گشایش فرهنگیشان را نیز نتوانسه اند عملی کنند و اگر هم ذره ای گشایش فرهنگی بدست آمده، نتیجه چند دهه مبارزه زنان و جوانان است که هزینه زیادی هم برایش پرداخت کرده اند. بعد از برجم هم مسئله آزاد شدن پولهای بلوکه شده جمهوری اسلامی و اینکه جمهوری اسلام از آن برای باز سازی اقتصادی و ایجاد اشتغال استفاده میکند به بخشی از تبلیغات ملی اسلامی ها برای ایجاد توهم در میان مردم ایران تبدیل شده بود. اما برای ما روشن بود که این پولها هم به مصرف باز سازی قتصاد ایران نمیرسد، ولی اگر به مصرف این امر هم میرسید باز نمیتوانست گوشه کوچکی از اقتصاد فلج و ورشکسته ایران را باز سازی کند. ما همان وقت گفتیم که مقامات فاسد و دزد حکومت اسلامی کیسه برای آزاد شدن پولها بلوکه شده دوخته اند و بخشی از این پول ها به جیب مقامات و سپاه سرازیر میشود و بخشی دیگر به مصرف جنگ سوریه و عراق و حزب الله و حوثی های یمن میرسد، و سهم کارگران و مردم ایران نیز از این پول فقر و بیکاری و گرسنگی بیشترخواهد بود و چنین شد.

 یکسال بعد از برجام روحانی نه تنها قادر به کمترین بهبود در زندگی مردم  نشده، بلکه اوضاع اجتماعی و معیشتی مردم بدتر هم شده است. در زمینه اقتصادی چند ده میلون نفر از مردم کارگر و زحمتکش در فقر و گرسنگی و فلاکت اقتصادی تمام عیاری قرار دارند. در عرصه اجتماعی  بیکاری،اعتیاد، کودک خیابانی، فحشا در ابعاد باور نکردنی جامعه را تخرب کرده است، تهاجم فرهنگی بیش از سابق افزایش یافته است. جلوگیری از برگزاری کنسرت ها، حمله به مهمانی های که به مناسب های مختلف برای شادی و دور هم جمع شدن برگزار میشود شکل وسیعی به خود گرفته است، نیروی انتظامی بسیار بیشتری برای کنترل خیابانی و خشونت بر زنان و جوانان اختصاص داده اند. اینها مسائلی هستند که روحانی وعده داده بود به آنها رسیدگی کند، اما سه سال بعد از روی کار آمدنش و یک سال بعد از برجام نه تنها رسیدگی نشده بلکه اوضاع در همه عرصه های سیاسی. اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بسیار بدتر شده است. این جهنمی که حکومت ایران برای مردم درست کرده، کارگران، زنان و جوانان را در تقابل کامل با جمهوری اسلامی قرار داده است. مردم متمدن و با فرهنگ ایران با حکومت اسلامی ایران سر سازگاری ندارند، مردم خواهان آزادی و برابری و رفا، یک زندگی بهتر، شاد، مدرن و امروزی هستند، آنچه مردم میخواهند با ماهیت جمهوری اسلامی در تناقض است و این تناقض امروز جامعه را به مرز انفجار رسانده است. واقعیت این است که ماهیت حکومت فاسد و جنایتکار اسلامی ایران برای همه روشن است. جمهوری اسلامی یک ناهنجاری است بر پیکر جامعه ایران و وقت آن رسیده کارگران و زنان و جوانان این رژیم را از سر راه خود و جامعه بردارند و به این اوضاع خاتمه دهند.

 واقعیت این است که سالها است جمهوری اسلامی در محاصره خشم و نفرت عمومی قرار دارد و مردم در انتظار سرنگونی آن روز شماری می کنند. ولی هر دفعه در خلاء یک آلترناتیو با نفوذ و رادیکال که افق روشنی در مقابل جامعه قرار دهد و حضور سیاسی و متشکل کارگران، جناحی از رژیم، به مدد بورژوازی داخل و خارج و رسانه های غربی، خشم و اعتراض مردم را با وعده های دروغین به انتظار تبدیل میکنند و مانع یکسره شدن تکلیف اسلام و حکومتش می شوند. کمونیستها، نیروهای رادیکال و سکولار، کارگران و بخش آگاه جامعه نباید به این جنایتکاران اجازه دهند این سیکل فریب و دروغ تکرار شود.

رهبران کارگری، زنان، جوانان آگاه و فعالین کمونیسم کارگری باید روند اوضاع را با دقت تعقیب کنند و در دل این شرایط اعتراض علیه وضع موجود را سازمان دهند. کمونیسم کارگری باید به عنوان یک نیروی سیاسی قابل اتکا و یکی از بازیگران جنگ قدرت در تحولات سیاسی آینده ایران خود را آماده کند. باید از کشمکش جناح های حکومتی برای گسترش امکانات و باز شدن فضای سیاسی جامعه استفاده نمود و خود را متشکل و قدرتمند کرد. اوضاع سیاسی شرایط مناسبی برای دخالتگری بیشتر کمونیست ها، جامعه و جنبش های اجتماعی، در سیاست و به میدان آمدن کارگران، زنان و جوانان و گسترش مبارزه اقتصادی، فرهنگی واجتماعی فراهم نموده است، مردم نباید نظاره گر جنگ جناح ها باشند، باید از نرمها و قواعدی که جناح ها جلورویشان قرار میدهند فراتر روند و جمهوری اسلامی بیش از این در منگنه قرار دهند، باید از شکاف عمیقی که در درون رژیم ایجاد شده است واز فرصتی که بعد از برجام بوجود آمده است برای متشکل شدن و اعتراض به وضع موجود نهایت استفاده را کرد.

جواب کمونیسم کارگری به این شرایط، قبل هر چیز سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. حرف کمونیسم کارگری این است که ‌نباید به جنگ جناح ها چشم دوخت، بلکه باید از شکاف رژیم اسلامی برای هر چه متشکل شدن و اعتراض علیه وضع موجود استفاده کرد. این فرصت را نباید از دست داد، همیشه این فرجه در ابعاد امروزی باز نمی ماند، نباید گذاشت جمهوری اسلامی این دوره را پشت سر بگذارد. جنبش کارگری، جنبش زنان، جوانان، دانشجویان چپ و آزادیخواه و حرکت اعتراضی معلمان لازم است در شریط امروز با اعتراض وسیع خود به یک جنبش وسیع اجتماعی شکل دهند و رژیم اسلامی را بیش از این در منگنه قرار دهند، دوره آن رسیده که برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی خود را آماده کنیم، و جامعه ایران و مردم منطقه را از شر این رژیم جنایتکار نجات دهیم.