روح خدا آمد

روح خدا آمد
+++
آری روح الله آمد
زیرا:
شوگار بد و پلیدی بود ـ
شبستان تباهی زمینی ها بود ـ
و موسم سبز و آبی آمدنِ آسمانی ها،
و فصل رسالتِ رهائی آب و نان ـ
با سفینه های امید به خدا و فردای رحمت بود
که همه جا
در آیه های او سرشار بود
اوئی که این ها و وعده ها را با یاد انبیا گفت!
اوئی که با نام و نشانه ی خدا آمد.
زیرا:
کرمککان مزاحمِ پاکی
در وادی خباثت کفر می لولیدند
زیبائی روز را می گرفتند و می کشتند، یا بسان درندگان، مهر را می دریدند و می خوردند
این را خرچنگِ لوثی گفت، که نام خدا بر پیشانی داشت
و با لشگر کینه تابستانی
در دره های گلِ سرخ و امیدِ روئیدنِ لاله ها
بذر بیکران مرگ را بی مضایقه کاشت
اونی که نام خدا در دست و خشم مار در چشم داشت
و با طناب های کور دار
در حلقه های جنونش، هزارها گل سرخ را از هستی برداشت.
روح اللهی که
ولایتِ او را ماه بر کول کشید
اوئی که عصمت الهی بود
مردی که سنگتر ز خارا دل داشت
همانی که ۶۰ و ۶۷: اتش بر خرمن گل های سرخ جوان گذاشت.
بهنام چنگائی ۸ شهریور ۱۳۹۵