باز هم درباره اعتصاب غذای جعفر عظیم زاده، پاسخ به برخی انتقادات

باز هم درباره اعتصاب غذای جعفر عظیم زاده، پاسخ به برخی انتقادات

مطلب من به نام “ادعاهای بزرگ، با دستاوردهای کوچک” در مورد اعتصاب غذای جعفر عظیم زاده نقدهائی را به دنبال داشته است. در مورد نقدهای صورت گرفته توسط بعضی از افراد لازم است که به تشریح بعضی از مسائل بپردازم.
اولا مسئله ای که گویا ، یا من خوب تشریح نکرده ام ویا دوستان درک نکرده اند، اینست که به هیچ عنوان مخالف اعتصاب غذای جعفر عظیم زاده نیستم که هیچ، بلکه معتقدم ایشان حق دارند نسبت به ستمی که بر او روا شده است دست به اعتصاب غذا بزند. اعتصاب غذا یک راه مبارزه برای یک زندانی است و خیلی ها از این ابزار استفاده می کنند و هیچ کس منکر این حق و این روش مبارزه به طور کلی نیست. نکته دیگر اینکه، بهیچ عنوان قصدی برای کمرنگ کردن فداکاری ایشان درین ماجرا را ندارم واز تبعات جسمی اعتصاب غذا بر او ،عمیقا متاسفم.
بلکه بحث من ،مبتنی بر سیاستیست که در گرد این اعتصاب وجود داشت یعنی این اعتصاب در ورای مسائل شخصی ایشان (مانند حکم شش سال زندان ویا شرایط حبس) شکل گرفته است. بعبارت دیگر ، هدف از این اعتصاب غذا حل برخی از مشکلات عدیده و مهم طبقه کارگر و معلمان اعلام شده بود. روش ابداعی جدیدی که به سرمایه و دولت اعلام می کرد که تا حل این معضلات جمعی ، ما دست از اعتصاب غذا بر نمی داریم، حتا اگر درین راه بمیریم. در عین حال، منطقی بنظر می رسد که آن طرف هم بگوید که خب دست بر ندار تا جانت در بیاید.تازه یه مزاحم کمتر بشود بهتر است. البته اگر دیگر مسائل حاشیه ای ، نظیر میزان صداقت و وفاداری متعصبین به طبقه زحمتکشان را کاملا بپذیریم.
با این همه، داعیه دفاع از حقوق کارگران و خواست تحقق مطالبات کارگری از طریق اقدامات فردی ، نظیر اعتصاب غذا ، پدیده نامیمونی در امر مبارزات طبقاتی کارگران است. آنهم در شرایطی که نتیجه آن از قبل قابل پیش بینی بود. از طرف دیگر، اینگونه اقدامات فردی با نتایج مشخص، بهمراه جنجالها و تبلیغات وسیع رسانه ای ، موجب تحلیل رفتن و تحت الشعاع قرار گرفتن مبارزات واقعی کارگران میشود. از طرف دیگر کسانیکه به حمایت و تجمید این حرکت اعتراضی می پردازند بطوریکه به اغراق می افتند با انتقاد از عنوان حرکت فردی ،به حمایت سندیکاها واتحادیه های جهانی مانند آی تی یو سی ،با میلیونها عضو اشاره می کنند این در حالیست که این جور سندیکاهای سفید که تشکلهای بورکراتیک کارگری هستند اصلا از سوی همین افراد به رسمیت شناخته نمی شوند.و همیشه سندیکاها را آلت دست سرمایه داری می خوانند. اما در عمل از حمایتهای ابکی این جور اتحادیه ها به وجد می ایند.که واقعا خنده دار است. یک بار دیگر اعلام می کنم که بحث من، رو به شخص خاص ومعینی نیست. بلکه نقد سیاستهای حاکم بر چنین روشهائی منظور میباشد. من با کسی مشکل شخصی ندارم. معتقدم این جور سیاستها برای طبقه کارگر مخرب و ویرانگر است. کسانیکه در نقدهایشان سطح بحث را در حد حسادت و کینه ونفرت من از جعفر تقلیل میدهند، عامدا سعی در پاک کردن صورت مسئله را دارند.
از طرف دیگر،این ذوق زدگی که پس از ازادی عظیم زاده ایجاد شده است را نه از جنبه شخصی ، بلکه از لحاظ فواید و دستاورد در امر سازمان یابی کارگران برای مبارزات طبقاتی را نمی فهمم . کسیکه قرار بود مصائب طبقه کارگر را با خود حمل کند و تا تحقق آن از پای ننشیند اکنون با ازادی او ، چرا طبقه کارگر در کلیت خود ،باید ذوق کنند؟ وآنرا به بخشی از پیروزی نیروهای مولد در امر هستی اجتماعی متصل کنند؟ یعنی دامنه مطالبات طبقه کارگر تا این حد تقلیل پیدا کرده است که از ازادی سوپرمنی که برای او ساخته اند این چنین ذوق کند؟ درینجا جای ناجی ونجات یابنده، یا انسانهایی که قرار بود نجات یابند، عوض شده است. بنظرم دوران رابین هود بازی در عرصه سیاست واجتماع مدت زمان زیادیست که به پایان رسیده است. مبارزه کارگران، تنها با اتحاد وهمبستگی طبقاتی کارگران به مقصد خود میرسد. این مبارزه البته بدون فداکاری و جانفشانی به پیش نخواهد رفت. اما فداکاری و جانفشانی کارگران بر متن خود مبارزه و در زمان مشخص خودش برای پاسخ به نیازهای خود آن مبارزه است. ما در اعتصاب سندیکای واحد نمونه های کوچکی از آن را دیدیم و در اعتصاب نیشکر هفت تپه هم دیدیم. همین الآن هم در جریان اعتصابات و مبارزات متعدد کارگران نمونه های آن را تقریباه همه جا می شود دید. حتی در خود جریان کار و هر روز هم می شود چنین چیزی را مشاهده کرد که یک نمونۀ آن کارگری بود که در جریان انفجار در کارخانۀ پتروشیمی مارون (روان شاد محمدی) برای نجات کارگران دیگر جان خود را از دست داد. در مبارزات بسیاری از کارگران در جهان هم نمونه های بسیار بزرگی را دیدیم. مثل مبارزات معدنچیان انگلیس و یا فداکاری های بیشمار کموناردهای پاریس و کارگران سنت پطرزبورگ در جریان انقلاب اکتبر. این اتحاد وهمبستگی در عالم واقع ،بثمر نمی نشیند جز با برپایی تشکلهای مستقل کارگری. این تنها تشکلهای کارگریست که میتواند مبارزه کارگران را منسجم و قدرتمند کند.
بنظرم بجای وقت گذاشتن و تحلیل انرژی خود و دیگران،بهتر است که همه کارگران و فعالین کارگری در راه ایجاد تشکلهای کارگری مستقل بکوشند. امروز گروهها و افرادی که تلاش می کنند با روشهایی نظیر قهرمان بازی و چهره سازی ودیگر شیوه هایی که در گرد افراد خاصی می چرخد از جمله موانع عمده تشکل یابی کارگران در امر مبارزات کارگری هستند. آنهم به یک دلیل ساده: در صورت ایجاد تشکلهای مستقل و همبستگی کارگران که موجب تقویت طبقه کارگر میشود، اینها محلی از اعراب نخواهند داشت.
رضا رخشان
۲۲/۴/۱۳۹۵