سخنی با رفقای فعال کمونیست جنبش کارگری ایران ارتباط دیکتاتوری پرولتاریا با محو ۴ کلیت!

سخنی با رفقای فعال کمونیست جنبش کارگری ایران ارتباط دیکتاتوری پرولتاریا با محو ۴ کلیت!

 

مارکسیست فقط آن‌کسی است که قبول نظریه مبارزه طبقات را تا قبول نظریه دیکتاتورى پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز کاملاً عمیق بین یک خرده‌بورژوای عادى(و همچنین بورژوازى بزرگ) با یک مارکسیست در همین نکته است. با این سنگ محک است که باید چگونگى درک واقعى و قبول مارکسیسم را آزمود و شگفت نیست که وقتى تاریخ اروپا طبقه کارگر را ازلحاظ عملى با این مسئله روبرو نمود نه‌تنها تمام اپورتونیستها و رفرمیستها بلکه تمام «کائوتسکیستها» (یعنى کسانى که بین رفرمیسم و مارکسیسم در نوسان‌اند)، کوته‌بینان ناچیز و دمکرات‌های خرده‌بورژوایی از آب درآمدند که دیکتاتورى پرولتاریا را نفى می‌کنید.” (دولت و انقلاب – ولادیمیر لنین)

از طرف دیگر کمونیست‌های انقلابی نیاز دارند آموزش مارکس درباره ارتباط دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا و محو چهار کلیت در جامعه سوسیالیستی را هیچ‌گاه فراموش نکنند.

کارل مارکس قبل از لنین، ایده ارتباط دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا و محو چهار کلیت در مرحله جامعه نوین گذار به سوسیالیسم را دقیق‌تر چنین بیان نموده بود که:

“این سوسیالیسم اعلام تداوم انقلاب است، دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا لازمه نقطه‌گذار، محو کلیه تمایزات طبقاتی، کلیه روابط تولیدی که مبنای تمایزات طبقاتی است، کلیه مناسبات اجتماعی که منطبق بر آن روابط تولیدی است، و دگرگون کردن کلیه ایده‌هایی که منطبق بر آن روابط اجتماعی است.”

کمونیست‌های انقلابی و بخصوص مائوئیست‌های انقلابی نیاز دارند عمیقاً با درس‌گیری از دستاوردها و کمبودها و اشتباهات(در برخی مواقع بسیار جدی) دو تجربه در دو جامعه سوسیالیستی شوروی (تا زمانی که هنوز با کودتای باند سرمایه‌داران نوخاسته خروشچف و شرکا به یک جامعه و نظام سوسیال امپریالیسم تبدیل نگشته بود) و چین (تا قبل از مرگ مائو که چین سوسیالیستی هنوز با کودتای رهروان راه سرمایه‌داری به یک جامعه مشقت خانه تولیدی و بهشتی برای سرمایه‌داری بین‌المللی نشده بود) این نکته حیاتی را همواره در نظر داشته باشند که زمانی که آموزش لنین را در پرتو محو چهار کلیت مارکس برای دستیابی به سنتزی نوین و علمی‌تر در نظرگیریم آن‌وقت دیگر نه‌تنها اعتقاد به مبارزه طبقاتی تا قبول نظریه دیکتاتوری پرولتاریا باید بر تمامی فعالیت‌های ما سایه برجسته‌ی سرخی بیفکند بلکه در شرایط کنونی اگر ما برای از بین بردن “چهار کلیت” دست‌وپنجه نرم نکنیم، مبارزه ما به خاطر کمونیسم نیست.

خطابه‌ای به فعالین کمونیست انقلابی جنبش کارگری ایران!

در ارتباط با نکته اخیر دیکتاتوری پرولتاریا سؤال اساسی از فعالین جنبش کارگری ایران این است که آیا فعالین به کمونیسم معتقدند؟ آیا حتی در فعالیت‌های سندیکایی‌شان برای استقرار دیکتاتوری پرولتاریا و محو چهار کلیت بر مبنای یک رویکرد علمی مبارزه می‌کنند؟ یا بین رفرمیسم و مارکسیسم در نوسان‌اند؟ این است سنگ محک و مرزبندی بین کمونیست‌های انقلابی فعال در جنبش کارگری همچون رفیق زنده‌یاد شاهرخ زمانی و بسیاری از فعالین دیگر همان جنبش! یا جنبش کارگری به سبب کارکرد راهکارهای رفرمیست‌های مدعی کمونیسم فعالین کارگری به عقب برگردانده می‌شود و در همان‌جایی که در نظر دارند سطح و عمق آن را نگه‌دارند موفق می‌شوند، یا کمونیست‌های انقلابی فعال در این جنبش با روشن کردن خطوط کمونیستی مرزبندی‌ها را دقیق‌تر می‌کنند و در تقابل با چنان راهکارهای رفرمیستی شرایط راهگشایی و برون‌رفت جنبش کارگری از اوضاع حاکم بر آن را فراهم می‌کنند.

یا پس‌مانده و پس‌تاز گذشته برای رفرم این رژیم ضد کارگری و یا پیشگام آینده برای سرنگونی جمهوری اسلامی و انجام انقلاب کمونیستی… راه دیگری در مقابل ما قابل‌تصور نیست.


برهان عظیمی

۱۶ خرداد ۱۳۹۵ مطابق با ۵ ژوئن ۲۰۱۶

 

ضمیمه

**** نکاتی در ارتباط با روند غیرمتعارف در/ و تحمیل شونده بر جنبش کارگری

 برای ما نه صِرف «رهبری» یک جنبش، که محتوای سیاسی و طبقاتی این «رهبری» اهمیت دارد. تا جایی که به موضوع جنبش کارگری برمی‌گردد، کم نیستند نمونه‌های تاریخی و جهانی از «رهبران» سازش‌کاری که درست سر بزنگاه‌ها، تمام بدنه حامی خود را در میز قمار با هیئت حاکم وسط گذاشتند.مسئله جنبش کارگری در کل جهان، نه نبود «رهبر» به‌طور اعم، که نبود رهبری «انقلابی» به‌طور اخص است. وگرنه کم نیستند برو‌کرات‌های حرفه‌ای، رفرمیست‌ها و سازشکارانی که اصولاً در مقام «رهبری» یک جنبش قرار داده می‌شوند تا خود آن جنبش را اخته کنند. این نوع رهبری، دقیقاً به دلیل برخورداری از پایگاه اجتماعی، موضوع مبارزه است و نه دفاع ما.اما این وضعیت زمانی به یک کمدی تمام‌عیار تبدیل می‌شود که حتی همین «رهبری» سازش‌کار هم، خودخوانده و فاقد کم‌ترین بدنه برای رسمیت یافتن و چانه‌زنی باشد! در این حالت و در شرایط خاص ایران چه دستمایه‌ای برای مذاکرات در بالا باقی می‌ماند جز این‌که چهره‌ای به ضرب فعالیت «علنی»، ساخته و با سیلی زندان و اعتصاب غذا سرخ نگه‌داشته شود؟ اولین تناقض زمخت این نوع رهبری زمانی خود را بروز می‌دهد که در شرایط نیاز به وسیع‌ترین حمایت‌ها از سوی «جنبشی» که ادعای نمایندگی‌اش را دارد، باید دست به دامن جمع‌آوری طومار امضا برای مراجع قانونی شود. نگاه رو به بالا، آن‌هم در لفافه نقدها و لفاظی های آن‌چنانی، خصلت همیشگی «رهبری» سازش‌کار است.مسئله مشخص ما فقدان «رهبری انقلابی» است، و رهبری انقلابی نه یک سند محضری آماده برای زدن به نام این یا آن فرد و جریان، بلکه محصول نهایی فرایند نفس‌گیری است که به انتخاب خود جنبش از پایین تعیین می‌شود. رهبری زمانی به این موقعیت خود پی می‌برد که مخاطبینش حول برنامه و خطوطش وارد عمل می‌شوند. رهبری انقلابی با رادیکال‌ترین چشم‌انداز، صحیح‌ترین مواضع و به‌موقع‌ترین تاکتیک ها است که از سوی جنبش انتخاب می شود، و به سادگی هم با نقض همه این ها می تواند ساقط شود.اما ساده ترین، فوری ترین و بی‌خطرترین روش «رهبر»سازی- که اصولاً هدفی نمی‌تواند داشته باشد جز آمادگی برای مذاکرات آتی و کسب امتیاز- طی کردن معکوس این روند است. کل مواد لازم برای ساختن چنین رهبری‌ای، انتخاب چهره‌ای است با مواضع سیاسی-طبقاتی گنگ و ناروشن و عصاره غلیظ رفرمیسم، که کل «اعتبار»ش را مدیون فعالیت «علنی» و «قانونی» و تبلیغاتی در چهارچوب سیستمی است که خود قوانینش را مربوط به عهد بربریت می‌داند.