من سیاسى نیستم

من سیاسی نیستم ،

من از سیاست بدم میاد ،

من از آدم های سیاسی خوشم نمیاد!

شاید که خیلی از ما ایرانی ها و بویژه پس از انقلاب و تا کنون جمله فوق را بارها و بارها و در شکل نسبتا وسیعی ، از مردم در ایران و یا بویژه خارج از ایران ، بمراتب شنیده باشیم.

اما اشاره و خطاب این نوشته نه به همه ی انسانهایی است که احیانا چنین باور و یا نظری دارند , ( اگر چه این گفته اساسا قابل نقد و ایراد است !) بلکه خطاب این نوشته، رو به طیف و بخش نه چندان کمی از افراد و یا اشخاص مرفه تحصیلکرده، متخصص و روشنفکران فرصت طلب و اپورتونیستی است که بِنَا به ماهیت طبقاتی و منافع طلبانه شان اگر چه به ظاهر خود را بی تفاوت نسبت به سیاست

نشان می دهند ،

اما بنوعی غیر مستقیم در ارتباط با قدرت سیاسی و سودجویی و بازار ، و یا در خارج از قدرت هستند ، و بلحاظ طبقاتی دارای منافع و وابستگی به بورژوازی می باشند و اینکه از آدم های سیاسی ازادیخواه ، رادیکال. و سوسیالیست و انقلابی دل خوشی ندارند چرا که این نوع فعالین سیاسی به ریشه میزنند و منافع طبقاتی طیف مورد بحث به شکلی به خطر خواهد افتاد. ، و اگر دقت کنیم ادبیات و بار معنایی کلام و پیام انها ، نه تنها غیر واقعی ، بلکه در واقع دارای یک ایدئولوژی و دفاع از منافع طبقاتی بخشی از طبقات اجتماعی معطوف به قدرت، و یا خارج از قدرت و بینابینی

می باشد.

و جهت گیری سیاسی انها در رابطه با این ادعا و این موضع که ” سیاسی نیستند” را نفی می کند. حال اینکه اتفاقا سیاسی که هستند بماند ، و در ستیز با ازادیخواهی، برابری طلبی ، وضد کمپ انقلاب هستند.

البته در رابطه با مردم و نه افراد فرصت طلب و یا ابن الوقت اشاره شده درسطور فوق و یا سیاست زدگی مقطعی مردم و سیاست گریزی آنها در یک دوره مشخص، ریشه ای تاریخی و اجتماعی دارد و درواقع دلزدگی و گریز از موضوعات سیاسی و عدم تمایل به مسائل سیاسی در میان بخش اعظمی از مردم در دوره های مختلف تاریخی ، موضوع و مسئله ای عینی و بدیهی است .!

و اگر به گذشته و تاریخ ایران فلش بک بزنیم و مروری به عصر مشروطه داشته باشیم، شکست انقلاب مشروطیت تا دوران کودتا بر علیه دولت دکتر مصدق ، و نهایتا شکست انقلاب ۵٧ ،

و تا امروز ، تقریبا قدمتی به تاریخ یک قرن را دارند!

و در رابطه با تاثیرگذاری گسترده ادبیات سیاست زده گی و یا سیاست گریزی جامعه و مردم، ریشه تاریخی چنین ادبیاتی ، به حکومت های دیکتاتور و توتالیتار در تاریخ معاصر و شکست های تاریخی مختلف، و یاس و سرخوردگی ناشی از شکست های و خیزش ها ی اجتماعی مکرر و شکست قیام ها و انقلاب ها بوده است، که در نتیجه آن اینگونه حکومت های مستبد،اجازه تشکیل احزاب مترقی ویا نهادهای ازاد سیاسی و کارگری، و از جمله ممنوعیت تشکیل یک حزب کمونیست و رادیکال در تاریخ جنبش کارگری ایران را مانع شدند.

و بویژه پس از شکست جنبش مشروطه خواهی ، حتی تحمل نهادها و یا تشکلات رده های پایین تَر مانند تشکلات صنفی، و اجتماعی چون سندیکا و اتحادیه ، را نیز بر نتابیدند و عملا مناسبات و روابط سنتی و عقب مانده چنین حکومت های با روبنای واپسگرا ، سنتی و در ستیز با مدرنیته، برای سالهای بسیار طولانی حاکم بر فضا و جامعه ایرن شد، که بدون تردید نبود آزادی تشکلات سیاسی ونهادی صنفی و کارگری در تاریخ مبارزات سیاسی و طبقاتی جامعه ایران ، واقعیتی تاریخی است که اگر چه نه علت اصلی و یا اساسی، اما طبعا تا حدودی در اپیدمی فرهنگ فردگرایی ،

و بی تفاوتی بخش مهمی از جامعه را، در بین أقشار متفاوت بلحاظ طبقاتی ، و از جمله بخشی از مردم عادی و معمول جامعه، و بویژه روشنفکران و فعالان سیاسی ، دامن زد. در واقع در هر دوره تاریخی از تاریخ معاصر ایران ، و بویژه صد سال اخیر، برای یک پروسه زمانی نه چندان کوتاه ، شاهد تأثیر چنین امر مهم و تبعات منفی ان در کل وضعیت مبارزه سیاسی و طبقاتی بوده ایم

و نمی توان منکر ان شد و یا چنین پدیده مخربی را نادیده گرفت.

مضاف بر این موضوع و فرایند ادبیات “من سیاسی نیستم و یا از سیاسی و سیاست دل خوشی ندارم، ، ” بخشی از این واقعیت عینی مربوط به شکست انقلاب بهمن ۵٧ ، و سرکوب هولناک ان از سوی جمهوری اسلامی فاشیست و بربر بود ،

در این رابطه می توان نمودهای آن را در دوره ی پس از سرکوب خرداد ۱۳۶۰ و دامن زدن جمهوری اسلامی به جنگ ارتجاعی و ویرانگر ایران و عراق ، سرکوب وحشیانه انقلاب و شوراهای کارگری و سرکوب نیروهای سیاسی، و بویژه کمونیست ها مشاهده نمود.

رشد جو یاس و ناًامیدی پس از سرکوب خرداد ۱۳۶۰ و ترویج باندهای مافیایی رژیم ، رشد فرصت طلبان تاجر پیشه و با منافع طبقاتی متفاوت ، و تا باندهای مافیایی حکومت اسلامی ، و تا جریان های فرصت طلب سیاسی ، چپ و رأست ورشکسته، مسئله ی فردیت، و انزجار و تنفر و در واقع خستگی روحی و روانی، و بیان موضوعات سیاسی به من ارتباطی نداره ،و یا کلاه خودم رو بگیرم که باد نبره، و یا هر کسی بیاد سر کار و حکومت رو به دست بگیره همین آش و همین کأسه است و……را تشدید کرد

، اما این ادبیات هرگز نتوانست شکل غالب وعمده بر مبارزه و جنبش طبقاتی و بویژه شکل غالب بر جنبش و اعتراضات طبقه کارگر ایران بشود، ، اگر چه به دوره ای از رکود مبارزه طبقاتی را حتی در بین کارگران دامن زِد ، و اگر چه این سرکوب وحشیانه باعث شکست انقلاب بهمن ١٣۵٧ و نابودی تمامی شوراهای کارگری شکل گرفته در بعد از انقلاب را باعث شد ، و اگر چه بخش عمده و مهم سازمان ها وأحزاب چپ و کمونیستی و فعالین جنبش کارگری دستگیر ، زندان، و یا تیرباران و متلاشی شدند،

اما ریشه های عمیق آن کماکان پا بر جای ماند. و اگر چه متاسفانه این یک تجربه و یک واقعیت تاریخی تلخ در هر جنبش و دوره ای از مبارزه سیاسی و طبقاتی است که شکست در آن، و بطور مشخص یک مقطع تاریخ گاه بخش مهمی از انسانهای شریف و مبارز را نیز به انفعال محض و وازده گی سیاسی

می رساندوبنا بر این بحث و تمرکز این نوشته اگرچه اشاره ای کوتاه و حاشیه ای را به تاریخ گذشته دارد، منتها

بحث اصلی و مورد اشاره این مطلب نه همه ی انسان هایی است که بی اعتقاد به سیاست و یا سیاست زده هستند، بلکه بحث بر سر گفتمان رایج و در طول سالیان سال و تا کنون بخش مهی از جمعیت إیرانی در داخل

و بویژه در خارج از ایران میباشد!

و در واقع بحث در مورد سر تیتر این مطلب، اصولا اشاره به همان طیف مشخص و قابل طرح می باشد که کمپ آنها ، کمپ ضد انقلاب سرمایه داری و مذهب ، و برعلیه انقلاب است!

! این طیف مشخص و نه اندک بورژوا مسلک ، هماره سعی داشته که

جنبش سیاسی و طبقاتی ایران و فعالیت سیاسی خارج از ایران را به نفع خویش مصادره به مطلوب نماید

و یا نقش این جنبش سیاسی و اجتماعی و طبقاتی خارج کشور ، و فعالین سیاسی متعلق به ان را که نشئت گرفته از مناسبات و واقعیت های درون ایران است را ، بمثابه یک منفعل و ایزوله نشان داده ، و همسو با رژیم جمهوری اسلامی این فعالیت ها را ضعیف و بی ثمر جلوه دهند.

و طبق معمول و بر أساس خنثی بودن و بی تفاوت بودنشان نسبت به شرایط حاکم بر ایران ، بخصوص بخشی از این جمعیت ، بر اساس عافیت طلبی و مرفه بودنً و در طیف های متقاوت ،از جمله ناسیونالیست های عظمت طلب و ایرانی بیزنس (و رگ گردن بیرون زده برای نام ایران!) بعضا به فعالین سیاسی و

آزادیخواه ، چپ و بویژه فعالین کمونیست و در تبعید ، عناد می ورزند.!

برخوردهای مغرضانه این طیف بی تفاوت، به فعالین سیاسی چپ و کمونیست،، کینه توزی به فعالین انقلابی و سیاسی ازادیخواه و کمونیست در خارج از کشور ، تخطئه انسان هایی است که عمدتا با حداقل حقوق و معیشت در خارج از کشور زندگی می کنند، همان موضع این پرچم سفیدهای فرصت طلب و تحت عنوان من از جماعت سیاسی متنفرم انها ناشی میشود!

و جالب اینجاست که عناد و کینه توزی ، این طیف سوار بر باد ، فرصت طلب و ابن الوقت ، نه اساسا با جریانها راست و پروغرب در اپوزسیون و یا

إصلاح طلب سبز و بنفش ، که کینه طبقاتی انها به آزادیخواهان و عمدتا سوسیالیست ها و کمونیست هاست! در حقیقت این کینه اساسا از آنجا شکل میگیرد که کمونیست ها نقش به سزایی در سرنگونی حکومت شاهنشاهی را داشتند.، و مضافا اینکه ، همین طیف متنفر از سیاست در خارج از ایران ، به وقت،چنان شاخک های حسی راسیستی و نژاد پرستانه اش ، (در عمده افراد و اشخاص حول محور این طیف و این ادبیات) با نام ایران و ایرانی وسرود ای ایران ای خاک و مرز پرگهربه حرکت در می آید ، و چنان هنر را نزد ایرانیان می داند و بس ،

و چنان با افتخار به تاریخ ٢۵٠٠ ساله ایران ، به فردوسی و شاهنامه ، و کوروش و آهورا مزدا ، با نگاه از بالا و تحقیر به ملت های جهان نگاه میکند که گاه خود را به لحاظ ژنتیکی و بهره ی هوشی برتر از نژادهای دیگر میداند و حتی گاه فیلش یاد هندوستان می کند و از اینکه از نژاد برتر اریایی است و هیتلر در دوره سلطه نازیسم به دلیل همین نژاد آریایی، به ایرانیان علاقه خاصی داشته و بعنوان نژاد آریایی احترام میگذاشته است، مباهات می کنند!، ودر همین مدت اخیر، در رابطه با اختلافات و بازار جنگ سرد عربستان سعودی و ایران ، و بعنوان یک ایرانی اصیل و برتر و با رگ گردن بیرون زده، از نام ایران، به تمامی ملت های عرب هولناکترین ادبیات

لیچارگویی و تحقیر را به کار بردند و ادامه می دهند! و اینکه عرب ها را اگر جنگ بین عربستان و ایران در بگیرد، ما ایرانی ها (تو بخوان جمهوری اسلامی – ایرانی !) عربها را له و لورده خواهیم کرد ، ما فرزندان ایران هستیم!

ما نمیگذاریم کسی به خاک و ناموس ما فرزندان کورش تجاوز کند! حال هر حکومتی میخواهد در ایران باشد و یا همان ایرانی را هم اعدام کند و جنایت کند، این مهم نیست، مهم سرافرازی ایران و ایرانی ست! همین حضرات که مدعی هستند اهل سیاست نیستند و از آدم های سیاسی بدشان می آید، روزهای تاسوعا و عاشورا ، کارناوال ملی-مذهبی و تو سر زنی در خیابانهای اروپا و کانادا و استرالیا راه می اندازند و با وابستگان و پادوهای جمهوری اسلامی برای برپایی حسین پارتی در خارج از کشور و مساجد در این کشورها ، بستان میکنند، و حتی حاضر نیستند که گرامیداشت خمینی را از سوی لانه های جاسوسی رژیم و یا بستگان ان در خارج از کشور؛ مورد سوال و یا در تجمعات بر علیه اینگونه مراسمی شرکت کنند! برای جشن انرژی هسته ای با

لابی های رژیم و یا طیف پیرامونشان ارتباط برقرار می کنند و پلاکارد ها و پوسترهای قهرمان پیروزی

هسته ای(ظریف!) را به در و دیوار های برگزاری مراسم جشن پیروزی می چسبانند

و از این شوق و ذوق پیروزی هورا می کشند و ظریف متشکریم، شعار میدهند ، اما خط و نشانهایش را برای اپوزسیون برانداز ، برای آزادیخواهان و چپ ها و برای سوسیالیست ها می کشند و البته پرتاب واژه گانی از ملامت و بد و بیراه و اینکه ای کاش همه ی این چپ ها و کمونیست های سرنگون طلب می توانستند مانند ذره ای مانند ظریف قهرمان هسته ای جمهوری اسلامی و امیرکبیر ایران بشوند!

حال انگشتان دست و یا پای دهها سارق گرسنه در طول ماه و سال قطع بشود، ، و یا انبوهی از کارگران به دلیل برگزاری روز جهانی کارگر ، و یا درخواست حقوق و مزدشان از سرمایه دار و کافرما ، به زندان میروند و یا توسط حکومت فاشیست اسلامی در میدان های شهر شلاق میخورند ، و یا میلیاردها دلار آمار چپاول ماهانه و

سالانه حکومت اتمی است، و یا ۳۶ سال عمر ننگین حکومت و تا کنون آماری بیکران از جنایات جمهوری اسلامی برای مردم ایران رقم خورده است، مهم نیست!!

این حضرات بظاهر غیر سیاسی، جایی که منافع و فرصت طلبی شان إیجاب می کند و بعضا به آمار ان اشاره نمودم، هنوز سیاسی نیستند! هنوز از فعال سیاسی و سیاست متنفرند! و البته بسیار بدیهی و عینی است که با تعریفی که از این طیف به اصطلاح ناسیاسی ،ارائه شد، نفرت پراکنی و ستیزشان با آزادیخواهانو اساسا سوسیالیستها اس نه نفرت و چندش از سیاست، که یقینا برای بعضی از این جماعت نآن و آب هم داشته، که احتمال منافع و بده بستان با حوالی و حواشی قدرت و یا ورود و دستیابی به سرمایه و سود را همراه سازد

کینه طبقاتی اینان به آزادیخواهان ، به مبارزات کردستان ، و بویژه به رادیکال بودن کمونیست ها و مبارزه آنها بر علیه جمهوری اسلامی است، و جالب اینکه نتیجه سرکوب عنان گسیخته جمهوری اسلامی و خفقان ناشئ از آن را به کمونیست ها نسبت می دهند! فحوای کلامشان این است:

شما کمونیست ها کوتاه نمی آیید! شما تندرو هستید، شما مدام به فکر انقلاب و سرنگونی حکومت هستید، شما خشونت گرا هستید! شما سود و منافع ما را از بین بردید. ما بقا و ماندن جمهوری اسلامی و تحمل نمودنش را ترجیح میدهیم!، و فردای انقلاب شما سود و سودجویی و رفاه ما را از بین خواهید برد، شما تماما به فکر طبقات پایین دست اجتماعی و طبقه کارگر هستید! ، بنا بر این بقا حکومت اسلامی بهتر از بودن شما چپ ها و کمونیست هاست ! خشم و کینه طبقاتی این طیف بعنوان طیفی فرصت طلب و سودجو و دلال منش ، نتیجه اش کینه جویی به فعالین سیاسی در تبعید ، و به انسانهایی است که برای آزادی و برابری و حرمت انسان ، بخش زیادی از آنها رفقا، دوستان و افرادی از أعضاء خانواده هایشان به خاکً افتادند و جان باختند، و زندگی شان متلاشی شد، و یا بخشی که سالهای سال در زندان های ایران بوده اند.

این طیف با بیان جمله( من سیاسی نیستم!) ، در واقع خطابشان رو به هر انسان معترض، مبارز وسرنگونی طلب ، و رو به آزادیخواهان ،و بویژه کمونیست ها .

میباشد.، خصومت و کینه و خشم عمیقا طبقاتی این طیف و جمعیت منافع طلب و نان به نرخ روز بخور ، نه به رژیم شاهنشاهی و سلطنت، و

نه به جمهوری اسلامی

.فاشیست و جنایتکار، و نه به روباه های جنایتکار سبز و بنفشش ، که بر عکس رو به انسانهای انقلابی ، شریف و مبارز و رادیکال است

رو به انسانهای معارض ، مبارز و سرنگونی طلب و انقلابی است که بخشی از آنها در زندان های دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی ، شکنجه شدند، آسیب دیدند. و یا از موقعیت های اجتماعی و مناسبی که داشتند به خاطر آزادیخواهی، عدالت و برابری طلبی و سوسیالیسم و برای یک دنیای بهتر و کرامت انسانی ، حتی از سلامتی خود ، و تمامی تعلقات عاطفی و خانواده گی و مادی نیز گذشتند.

و با وجود شرایط نامناسب مالی ، و یا بیماری های جسمی ناشئ از شکنجه و زندان ، و بعضا در دو رژیم شاه و جمهوری اسلامی ، مبارزه را ادامه میدهند، انسانهایی که دچار بیماری قلبی ، پارکینسون و خیلی از بیمارهای روحی و جسمی شدند.

اگر چه هنوز بخشی از این عزیزان با وجود همه ی این رنج و سختی ها، خوشبختانه با توانی شگرف هنوز بمثابه انسانهای انقلابی ، ازادیخواه و کمونیست، مبارزه طبقاتی و مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار دنیایی بهتر و سوسیالیسم را ادامه می دهند.

و بیش از ٣۶ سال بر علیه حاکمیت فاشیست و جنایتکار و بر علیه جهنم جمهوری اسلامی ، مبارزه و فعالیت می کنند. انسانهای شریف و مبارزی که سال ها در کوهستانها ، در جنگل ها و بعضا در جای جای ایران با جمهوری اسلامی مبارزه نمودند و بعدها در خارج از کشور و بخش مهمی از کشورهای جهان، فعالانه بر علیه جمهوری اسلامی و بمناسبت های مختلف و از جمله بر علیه إعدام و سنگسار، و برای أزادی زندانیان سیاسی ، و بر علیه زندانی شدن کارگران، دانشجویان و فعالین زن

، ، بر علیه بی حقوقی أقلیت های مذهبی و قومی ، و بر علیه دستگیری و زندان شدن انها، و بر علیه کودک ستیزی و زن ستیزی و کارگر ستیزی ، و بر علیه انسان ستیزی و جهنمی که جمهوری اسلامی در ایران بوجود أورده ، و بر علیه مذهب و جنایت های ان و بر علیه سرمایه داری ،

مبارزه کرده و می کنند.انسانهای شریف و فعالین سیاسی که با تلاشی صادقانه و انقلابی ، دست به افشاکری گسترده بر علیه جمهوری اسلامی زده و کمپین ها، و اعتراضات متفاوتی را در سرما و گرما ، و در هرشرایطی ، در خارج از کشور و در کشورهای مختلف ،

بطور مداوم و پیگیرانه در طول هفته، ماه و سال ، با عکس ها و مشخصات زندانیانً سیاسی در خیابان ها و میادین جهان بر علیه بربریت و جنایات جمهوری اسلامی ایران ، بر علیه داعش ایرانی و بر علیه چوبه های دار ، دست به افشاگری بر علیه حکومت فاشیست اسلامی میزتند

اما در قبال این انسانهای شریف و مبارز و انقلابی ، طیفی قرار دارند ، همان حضرات تماشاچی و بیزنسمن و دلال خارج از کشوری، که حتی برای یک بار هم که شده از موضوعات در ایران ککشان هم نمی گزد. هیچ، بلکه با حرص و ولع انباشت سود و ثروت میکنند و در برج عاج ها و و در بیهودگی شان ، اروغ های روشنفکرانه میزنند و

با لاطائلات گویی ، و ادعاهای گزاف و از سر سیری، به اصطلاح تحلیل سیاسی از جامعه و مردم . میدهند، اما میگویند از سازمان ها، از احزاب سیاسی (البته از چپ هاو سوسیالیست ها!) بدشان می أید و نفرت دارند! و ماهیت این ابن الوقت ها و این شارلاتان های سیاسی ، زمانی بیشتر عیان و اشکار می شود که أنبوهی از این حضرات مذکور، با شرکت در انتخابات و رأی دادن به جمهوری اسلامی و با رفت و امدهای راحت بین ایران و خارج از کشور، و بعضا نیز با تجارت و سود جویی مناسب از این سفرها،

حساب های بانکی شان انباشته می شود ، اما تا میتوانند با کینه و خشمی طبقاتی به انسان هایی شریف و ازادیخواه ، و بویژه بر علیه کمونیست ها و سوسیالیست ها ، شمشیر می کشند و هماره بر علیه این انسانهای شریف و فرهیخته، با جمهوری اسلامی ایران، به نوعی هم صدا میشوند!

این طیف از ورشکستگان سیاسی، که ظاهرا مدعی ضدیت با سیاست ، و فعالیت سیاسی هستند و نفرت از سیاست و سیاسی را عنوان میکنند، به وقت در غالب روزنامه نگاه و صاحب نظر، و فعال إصلاح طلب سبز بنفشً و ملی – مذهبی ، و یا در غالب سلطنت طلب ناسیونالیست و فدائی خاکً پاک اریایی ، و یا توده ای و أکثریتی هایی چون فرخ نگهدارها ، ظاهر میشوند!