اگر شوروی سابق و اقمارش جوامع سوسیالیستی نبودند؟پس سوسیالیسم چگونه جامعه ایست؟

اگر شوروی سابق و اقمارش جوامع سوسیالیستی نبودند؟

پس سوسیالیسم چگونه جامعه ایست؟

 

در بحث جوامع طبقاتی مارکس توضیح می دهد که، استثمار طبقه ی تحت سلطه توسط طبقه ی مسلط جامعه به مثابه قانون عام شکلبندی های اجتماعی وجه تولید آسیائی، برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری را تشکیل می دهد؛ و نوع ویژه ی استثمار تفاوت های این جوامع را.

مارکس در مفهوم ماتریالیستی تاریخ توضیح می دهد که: بعد از فروپاشی کمون های اولیه، شکل بندی های اقتصادی شامل وجه تولید آسیائی، برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری، استثمار طبقاتی خصلت عام این شکل بندی ها  و نوع استثمار تفاوت های این شکل بندی های اقتصادی. در شیوه ی برده داری، برده برای مدت نامحدودی خریداری می شد و برده دار موظف بود تحت هر شرائطی  معاش برده را تامین کند. اما، در شکل بندی         سرمایه دار ی، سرمایه دار تا زمانی کارگر یا برده-مزدی را استخدام می کند،  که برده ی-مزدی ارزش اضافی تولید کند. با این کشف مارکس، پایه و اساس سرمایه داری بردگی-مزدی است. کارگر هیچ وسیله ی تامین معاش بجز فروش نیروی کاریدی یا فکری(۱) ندارد. اگربرده دار یا سرمایه دار برای خرید نیروی کار برده ی-مزدی یا کارگر رغبتی نداشت، او را اخراج کرده و به  دهان گرگ بیکاری  می اندازد.  با این تعریف، هرگز در شوروی سابق و    اقمارش  بردگی-مزدی لغو نشد-کارگران مزدبگیر یا حقوق بگیر بودند. در شوا همچون دیگر کشورهای    سرمایه داری کارگرمجبوربود برای تامین  معاش زندگی نیروی کار فیزیکی یا فکری اش را، البته نه به سرمایه دار شخصی، بلکه به دولت ،تجلی صاحب سرمایه، بفروشد. یک فرقی در شرائط فرایند تولید در شوا به نسبت کشورهای برون از این اردوگاه وجود داشت. با بروز تنگا در فرایند تولید ارزش اضافی سرمایه دار کشورهای خارج از شوا کارگررا بیکار می کرد. ولی، در قانون اساسی شوروی سابق استخدام دائمی کارگر برسمیت شناخته شده بود. این امتیاز، که میوه ی اجرای اصلاحات در پس انقلاب اکتبر بود ، خصلتی دوگانه داشت، تامین شغلی کارگر، ولی تداوم بیگانی اش از فرایند تولید. در سرمایه داری های برون از اردوگاه شوا، مدیریت شخصی کل فرایند تولید را مستبدانه اداره می کند؛ او تصمیم می گیرد چه کالای فیزیکی یا فکری و تحت  چه شرائطی تولید شود. در شوا، این فرایند جدائی کارگر ازمحصول خویش، یا بیگانگی اش از فرایند تولید، فرق می کرد. در شوا، برنامه ریزی مرکزی، یا گاسپالان، بر حسب مجموعه آماری که کل مدیریت کارخانه ها دراختیارش می گذاشت به مدیران کارخانه ها برنامه می داد که چه کالاهائی و با چه کمیتی تولید کنند. دراین ساختار هرمی، کارگر در تصمیم گیری فرایند تولید نقشی نداشت.

 در سرمایه داری برون از شوا، بنا به دریافت حقوق های بالا  و مزایای پیوست، مدیریت شیوه های افزایش بارآوری و یا استثمار بیشتر را بر کارگر تحمیل می کرد. در شوا، مدیریت در ازاء انجام حجم تولید تعیین شده از جانب گاسپالان پاداش دریافت می کرد. بخش های صنعتی با دپارتمان های مربوطه در برنامه ریزی مرکزی، گاسپالان، وابستگی متقابل داشتند. مدیریت تلاش می کرد، حتی با دستکاری هم شده، برای دریافت پاداش نشان دهد که در انجام سهمیه ی تولیدی اش موفق بوده است. برای دپارتمان مربوطه در گاسپالان نیز مهم بود که نشان دهد مدیریت صنایع وابسته کاهش تولید نداشته اند. هر دو طرف بنوعی هوای همدیگر را داشتند. اگر تولید بر  معیار کمی بود مدیریت کالاهائی با وزن بیشتر- برای نمونه کاغذ زخیمترتولید می کرد. پابدا اتومبیل صادراتی شوروی به ایران بدنه ی آهنی کلفتی داشت. بی دلیل نبود که، کالاهای شوروی سابق زمخت و سنگین بودند. اگر معیار تولید برحسب کیفی دور می زد، مدیریت آگاهانه کالای گران تر تولید می کرد- برای مثال، مصرف طلا در دوخت لباس.

اگر در سرمایه داری های خارج از حوزه ی شوا، در بروز بحران ها، سرمایه با پالایش فرایند تولید، با بیکار کردن برده-های مزدی، کاهش دستمزد، بستن کارخانه، افزایش شدت استثمار و غیره بر بحران سرمایه داری غلبه می کرد.  در شوا، کارگر حتی اگر متهم به بطالت و سستی در کار می شد، هم مطابق قانون اساسی تامین شغلی داشت و هم دخالت اتحادیه، عملا اخراج کارگررا ناممکن می نمود. ازاینرو، برخلاف غرب، درشوا، دست مدیریت برای تحمیل افزایش شدت کار بسته بود. در شوا کم کاری، غیبت از کار، وقت نشناسی و بویژه اعتیاد گسترده به الکل و تاثیرات منفی اش در فرایند تولید نمادی از بیگانی کارگر از فرایند تولید بود. نقاشی یک نقاش، محصول یک صنعت کار یا یک برنامه نویس نرم افزار شخصی در پایان به نقاش و صنعت کار و برنامه نویس تعلق دارد. هرسه از محصول کارشان خوشنود می شوند. نقاشی، محصول صنعتکار و  برنامه نویس از آن ها جدا نمی گردد. اما، کارگراز محصول کارش جدا می شود. مارکس در گروندریسه شرح می دهد: کارمرده یا سرمایه محصول تولید ارزش اضافی کار زنده ی کارگر همچون غول خون آشامی در مقابل کارگر قدکشیده و خونش را می مکد.

با این اختصار، جدا از پیشرفت صنایع نظامی به تبع رقابت با میلیتاریسم غرب، بنا به ساختار فرایند تولید، بخش های دیگر صنایع شوا با تولیدات صنعتی کشورهای غربی قدرت رقابت نداشت. بالاخره، تعمیق بحران اقتصادی شوا را در یک دو راهی تحول اقتصادی و اجتماعی قرار داد. یا، شوا می بایستی اقتدار بوروکراسی بر فرایند اقتصادی را متحول کرده و بسوی جوامع  تولید کنندگان تعاونی از هر کس به اندازه ی نیازش  و برهر کس به اندازه ی توانش گام بر می داشت. یا، از شکل بندی سرمایه داری دولتی و بوروکراسی سالار پسگرد کرده و سرمایه داری اقتصاد بازار آزاد را گزین می کرد. شوا دومی را انتخاب کرد.

شوراها و شوا

با توضیحات بالا، در شوا، غیر از یوگسلاوی و آن هم برای برهه ای، هرگز شوراهای کارگری فرایند تولید را اداره  نکردند. اما، شوراهای کارگری کارخانه ها در یوگسلاوی نیز به خاطر یک کاستی پایه ای محتوم به شکست شد. شوراهای کارگری  کارخانه های یوگسلاوی نه در همبستگی بلکه در  رقابت باهمدیگر فرایند تولید را اداره می کردند. به سخن دیگر، هنوز سلطه ی مکانیسم بازار بر شوراهای کارگری کارخانه ها سلطه داشت.

سوسیالیسم/کمونیسم/ جامعه ی تعاونی تولید کنندگان مستقیم نیازهای آحاد جامعه

هر سه نامگذاری بالا معنی و  مفهموم یکسانی را افاده می کنند- بنا به شرائط مشخص، مارکس و انگلس از واژگان کمونیسم و سوسیالیسم در معنای مشابه با جامعه ی تعاونی…استفاده می کردند. سوسیالیسم یک جامعه ی غیرطبقاتی و فاقد دولت است. مارکس و انگلیس پدیده ی ظهور دولت را در زوال جوامع کمون های اولیه و تقسیم جامعه به طبقات متخاصم کشف کردند. مانیفست کمونیسم نقش دولت را مآلا ابزار سرکوب طبقه مسلط جامعه علیه طبقه ی تحت ستم توصیف می کند.واقعیتی که امروز، در سراسر جهان ما شاهد نقش دولت به مثابه ابزارسرکوب فیزیکی و فکری طبقات کارگر جهان هستیم. کاربرد اصطلاحات دولت کمونیستی شوروی، کره ی شمالی، کوبا و غیره، توسط مهندسان فکری سرمایه داری جهان تحریفی است عامدانه از کمونیسم. درسوسیالیسم ما با جامعه ای بدون دولت روبروخواهیم شد، که درآن انسان ها در همبستگی با همدیگر فرایند تولید و توزیع اجتماعی را  سامان خواهند داد.

فرایند سامان دادن جامعه ی کمونیستی

مارکس با نگاه ژرف در فرایند انقلاب صنعتی اواخر قرن هیجدهم و اوائل قرن نوزدهم، پیشرفت و نوآوری تکنولوژی را  یک وجه جدائی ناپذیر فرایند تولید سرمایه داری دریافت؛ و با تیزبینی     آینده ای را پیش بینی کرد که رشد نیروهای مولده شرائط مادی رشد و بالندگی فرد و جامعه را فراهم  خواهد کرد. اینکه، مارکس در ایدئولوژی آلمانی می نویسد: در جامعه ی کمونیستی من صبح یک گونه فعالیت داشته و بعد از ظهر دلم خواست ماهی گیری خواهم کرد،این  نه رویائی شیرین، بلکه، اکنون درکشورهای نه چندان کمی عملی شده است. هم اکنون، اقتصاددانانی در آمریکا بر این باورند که برای تامین نیازهای آحاد انسان ها در شان قرن بیست و یکم حتی ۳ ساعت کار روزانه و ۵ روز در هفته کافی است.

بنابه دلائل بالا، سطح رشد اقتصادی یا رشد نیروی های مولده، به مثابه اولین شرط تحقق حرکت به سوی ̋جامعه ی از هرکس به اندازه ی توانش و بر هر کس به اندازه ی نیازش̏ در کشورهای نه چندان کمی از جمله ایران فراهم شده است. با چنین افقی، شرط دوم حرکت به سوی سوسیالیسم کسب قدرت سیاسی است. در این مرحله، بعداز سرنگونی و شکست مقاومت محتمل سرمایه داری حرکت به سوی جامعه تولیدکنندگان تعاونی آغاز می شود. مارکس در ̋ نقد برنامه ی  گوتا ̏ ، شرح می دهد: با کسب قدرت سیاسی از طرف طبقه ی کارگر، اکنون وضعیتی که ما داریم نه جامعه ی کمونیستی که بر بنیادهای خودش بسط و گسترش یافته است. بلکه، برعکس، جامعه ایست که از رحم جامعه ی سرمایه داری ظاهر می شود و لاجرم، از هر جهت، نشان های اقتصادی، حقوقی ، اخلاقی، فرهنگی،  و فکری(برجستگی و تاکید از من) جامعه ی کهنه را با خود بهمراه دارد. مارکس این مرحله، یعنی زایش از رحم سرمایه داری  را فاز اول می نامد. برای مارکس سامان دادن ̋ جامعه ی از هر کس به اندازه ی توانش و بر هر کس به اندازه ی نیازش ̏ بر تحول توامان اقتصادی و دگرگونی فرهنگی و فکری  طبقات کارگر بستگی دارد. درجامعه ی کمونیستی بالندگی فرد به شکوفائی همگان و برعکس شکوفائی همگان به بالندگی فرد پیوند می یابد.  در شوروی سابق، توسعه ی یک سویه ی اقتصادی با پیاده شدن برنامه های ۵ ساله از بالا و با انفعال طبقه ی کارگر هدف نهائی گردید. به تمثیل   معروف آقای حسن بنی صدر خطاب به کارگران: شورا پورا مالیده، جانم باید کارکنی. در شوا نیز تحت زعامت دیوان سالاری بالای سر کارگران، نقش شان به بارآوری فرایند رشد اقتصادی تنزل کرد،  و جنبه ی فرایند رشد بالنگی و توسعه ی فکری طبقات کارگر، بموازات رشد نیروهای مولده از قلم افتاد.

 

مثلث سوسیالیسم  

 

                                            تولید برای تامین نیازهای اجتماعی

سازمانیابی تولید اجتماعی توسط کارگران                                                مالکیت اجتماعی وسائل تولید(۳)

برابر با مثلث بالا، فرایند و برپائی سوسیالیسم به پراتیک هم زمان هر سه جزء بالا بستگی دارد. بدون تولید برای تامین نیازهای اجتماعی، مالکیت اجتماعی وسائل تولید بی معناست. همینطور، بدون مالکیت اجتماعی وسائل تولید، سازمانیابی تولید اجتماعی توسط کارگران ممکن نیست. بالاخره، بدون وجود روح همبستگی در سازمانیابی تولید اجتماعی توسط کارگران، تولید برای تامین نیازهای اجتماعی عملی نیست.

 توضیحات

(۱)- کار فکری. مارکس در مبحث کار مولد و غیرمولد در گروندریسه شرح می دهد: اگر آوازخوانی برای دلش آواز بخواند، کاری غیر مولد انجام داده است. اما، اگر او در رستورانی آواز  بخواند، کارش مولد است و درنقش کارگر برای صاحب رستوران سود تولید می کند. همچنین،  اشارهوار گفته شود که با رشد نیروهای مولده و گسترش هرچه بیشتر تقسیم کار، بخش خدمات بموازات بخش صنعتی گسترش کرده است. افزون براین، در بسیاری از کشورها ازجمله ایران در صد بیشتری از کارگران در بخش خدمات کار می کنند. کارگران بخش خدمات طیف گسترده ای از جمله آموزگاران مدارس، موسسات تحصیلی حرفه ای و عالی، کارگران بهداشت و درمان، کارگران بنگاه های خدماتی گوناگون، نظیر حمل و نقل زمینی و هوائی، بنگاه های گردشگری، کارگران فروشگاه ها، کارگران بخش تولیدات غذائی، کارگران رستوران ها و هتل ها، کارگران موسسات دولتی و خصوصی، کارگران بانک  ها، کارگران شاغل در بخش نرم افزار و سخت افزار و غیره را در می گیرند.

(۲)- لنین، بنا به شرائط عقب افتاده ی روسیه، نه زمان خروج از رحم جامعه ی کهن، بلکه یک دوره ی طولانی را برای تحقق از هر کس به اندازه ی کارش و برهر کس به اندازه ی توانش را فاز اول و سپس مرحله ی از هر کس به اندازه ی توانش و برهر کس به اندازه ی نیازش را فاز دوم نامید. همچنان که در بالا توضیح داده شد، با سرنگونی و شکست مقاومت  سرمایه داری فرایند توامان توسعه و ترقی نیروهای مولده و بالندگی فرد و اجتماع آغاز می شود. پرفسور مایکل لبوویتز، ضرورت سوسیالیسم، Socialism imperative

(۳)- هوگو چاوز و پرفسور مایکل لبوویتز

مراد عظیمی