اول مه روز آکسیون سیاسی یا روز اتحاد طبقه کارگر

اول مه روز آکسیون سیاسی یا روز اتحاد طبقه کارگر
در حاشیه نقد به جشن و پایکوبی یک می و مسائل مشابه

گفته میشود که تنها و بهترین شکل برگزاری اول مه، برپایی تظاهرات و آکسیون برای کسب این یا آن مطالبه مشخص است. دوستانی خیلی صمیمانه به ما خرده میگیرند که روز یک می، روز جشن و پایکوبی نیست بلکه فقط روز به خیابان آمدن و تظاهرات کارگران بر علیه سرمایه داری است. بخش دیگری از چپها و ” حامیان طبقه کارگر” اما پا را فراتر گذاشته و گاها فعالین کارگری و کمونیست های خارج از کشور را به دلائل مختلف مثل، مسافرت ، جشن و شادی کردن ، پیک نیک و …. مورد نقد قرار میدهند و می گویند که تا زمانی که طبقه کارگر از یوغ بندگی سرمایه آزاد نشود این مسائل بی معنی و خرده بورژا ماآبانه است.
این تزها به اعتقاد من به هیچ وجه کمونیستی و جهانمشولی نیست. اینها تزها و سنت های پوپولیستی است که در زمان خودش از طرف مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری جواب گرفته است. اما متاسفانه هنوز از جانب چپ سنتی و دهقانی اینجا و آنجا دیده می شود و فعالین کارگری و کمونیستها را با تزهای غیر کمونیستی مورد ماخذه و سرزنش قرار میدهند.
احقاق حقوق کارگران شاید مثلا بعد از خواباندن چرخ کارخانه ها و یا در شرایط خاصی، جایش در تظاهرات ها و آکسیون های خیابانی هم باشد که این معمولا در شرایط ویژه و استثنایی است نه امری روتین و مکانیزم قدرتمند شدن و رسیدن طبقه کارگر به مطالبات اش.
کارگران احقاق حقوق را با تجمع و اعتراض و اعتصاب در محیط کارخانه می توانند بدست بیاورند نه در یک روز نمادین و در آکسیون خیابانی . تبدیل کردن این روز به چنین اهرم فشاری روی کارگران، هم اول مه را از محتوای خود دور میکند و هم بعد از این روز طبقه کارگر را بعنوان کسی که به مطالبه اش نرسیده است نا امید و پراکنده میکند. تبدیل اول مه به اهرم فشار بر سر این و آن مطالبه ، خالی کردن آن از محتوای واقعی خود آن است.
برای یک کارگر هر روز میتواند و باید روز برپایی میتینگ، مجمع عمومی و مبارزه با سرمایه و حامیانش بر سر این یا آن خواست در محیط های کار و ایجاد همبستگی طبقاتی بیشتر باشد. اما روز یک می روز همبستگی طبقاتی در برابر سرمایه است. این همبستگی فقط شامل جلسات سحنرانی برای همدیگر و راهپیمایی و تظاهرات خیابانی نیست . بلکه جشن و پایکوبی و دور هم جمع شدن را هم شامل می شود. روز یک می مشخصا روز طبقه کارگر با هر نژاد ، جنسیت ، دین و بی دین است و کارگران حق دارند در روزشان جشن هم بگیرند و شراب شان را هم بنوشند و پایکوبی هم بکنند و این مناسبت را به همدیگر خانواده هایشان تبریک بگویند.
بعلاه و مهمتر در این جشن و مراسم ها امکاناتی فراهم کنند که در دل روز خود و در دل جش طبقاتی خود ، در مورد همه مسائل خود و هم قطارنشان حرف بزنند، شبکه ارتباطی خود را محکم کنند، پایه های انواع تشکل ها و کلوپ ها و انجمن ها و کمیته ها را بریزند و متحد تر و متشکل تر و آگاه تر از جشن خود بیرون بیایند. با کارگر زن ، افغان ، عراقی، فارس زبان ، کرد زبان ، ترک زبان ، عرب زبان و اقلیت های جنسی ، مذهبی و بی مذهب و بی خدا بر سر یک چیز آنهم منافع طبقاتی فارغ از دین و جنسیت و نژاد متحد شوند. به این آگاهی طبقاتی برسند که همه با هم خواهر و برادر های طبقاتی و جهانی هستیم. اینها را فقط نه در دل جنگ با دشمن و آکسیون خیابانی بر سر این و آن خواست مهم و این یا آن بخش از طبقه کارگر بومی یا بین المللی و یا شعار دادن زیر پرچم های رنگارنگ در اکسیون های یک می بلکه و اتفاقا در دل جلسات و بحث و گفتگوها ، مجامع عمومی و در کنار اینها در جشن و سرور و فستیوال میتوان بدست شان آورد. با رسیدن به این آگاهی طبقاتی است که که دین ، خدا ، جنسیت و نژاد کم رنگ و یا کلا در بحث ها کنار گذاشته می شود و اصل همبستگی طبقاتی و مبارزه با سرمایه جایگزین هر چیز دیگری که به مبارزه کارگران ربط ندارد ، می شود.
این فرهنگ چپ سنتی و تصویر و ذهنیت بخشی از روشنفکران طبقه متوسط از طبقه کارگر است که کارگر جشنی ندارد تا زمانی که سرمایه را بیندازد. کارگر و فعالین کارگری و کمونیست نباید مسافرت کنند تا زمانی که طبقه کارگر آزاد نشود. کارگری که کارگر باشد، باید ژنده پوش باشد و “‌پایش بوی بد”‌ بدهد و جوراب هایش را نشوید، به سینما ، گالری، کلاپ، پیک نیک و …. نرود. با این خصوصیات باید نشان دهد که “پرولتر واقعی” است!
اینها فرهنگ چپ سنتی و پوپولیستی است که به اشکال مختلف تلاش دارند این سنت های مائویستی و دهقانی را به طبقه کارگر ، فعالینش و کمونیستها القا کنند.
طبقه کارگر در زندگی واقعی، کمترین فرصتی که برای استراحت و تجدید قوا داشته باشد و تا جایی که اندک بازمانده پول جیب اش اجازه میدهد ، تلاش میکند از زندگی و مواهب آن لذت ببرد.
سنتا اول مه، کارگران چه در ایران و بخصوص چه در اروپا و امریکا بهترین لباس های خود را می پوشیدند و جشن میگرفتند و در کنار آن در مورد موفقیت های کمتیه کمونیستی کارخانه هم صحبت میکردند و پیوند هایشان با سایرین را محکم میکردند. اما این سنت نه فقط در ایران بلکه در غرب هم به حاشیه رانده شده و اول مه بیشتر به روز آکسیون سیاسی همه ملت ها تبدیل شده است که هرکس با پرچم خود، قومی ، ملی ، مذهبی ، صنفی و … در این آکسیون شرکت کند. فردایش هم همه به سرکار و زندگی برگردد و طبقه کارگر مثل گذشته نا آگاه تر، متفرق تر و پراکنده تر به کارخانه و کارگاه و محیط های کار باز گردد.
این به معنای این نیست که مارش خیابانی و ابراز وجود با هر کم و کاستی در روز یک می بد است . چه بسا خیلی هم کار مفید و به جایی است اما صورت مسئله این است که مبارزه طبقه کارگر صرفا بسته به این روز و فقط آکسیون خیابانی و شعار دادن نیست. بلکه همچناتکه بالاتر بهش اشاره کردم ، در کنار جلسات و مجامع عمومی روتین در طی سال ، جشن و پایکوبی و جمع شدن در پاتوق های کارگری و در محیط کارخانه و محله در این روز یکی از ابزارهای مهم برای رسیدن به آگاهی و همبستگی طبقاتی است. کاش سالی چند فستیوال کارگری در سراسر جهان برگزار میشد و در کنار این فستیوال ها جلسات و میتینگ های زمینی و کارگری صورت میگرفت، در مورد کمیته کمونیستی کارخانه و دست آوردهایش حرف زده میشد، کمک مالی برای فعالین کارگری دربند جمع مشید و دهها ایده و مسئله دیگر مطرح میشد.
کاش یک می به رقابت بین احزاب تبدیل نمیشد ، کاش اینقدر چیپ و بازاری به یک می نگریسته نمیشد. در آن صورت و با بر آورده شدن این مسائل که دور از دست نیستند می توان مبارزه زمینی و واقعی را سازمان داد و هر سال فقط خواستی از مطالبات کارگران را تا زمان انقلاب کارگری و بر چشیده شدن نظام سرمایه بدست آورد.
زنده باد همبستگی جهانی طبقه کارگر

یک مه ۲۰۱۶