جدال برسر افزایش دستمزد و دوگرایش در جنبش کارگری / گفتگوى محمد کاظمی با شهلا دانشفر

جدال برسر افزایش دستمزد و دوگرایش در جنبش کارگری
گفتگو با شهلا دانشفر
محمد کاظمی: چندی پیش مصاحبه تلویزیونی با یکی ازفعالین کارگری را گوش میدادم. او نه با مبلغ ١میلیون و ۵٠٠ هزار تومان اقتصاد دان ما که میگوید درتعین حداقل دستمزد باید درآمد ناخالص ملی را درنظر گرفت موافق بود ونه با ٣میلیون و ۵٠٠ هزارتومانی که ازطرف چندین تشکلات و نهادهای کارگری پیشنهاد شده است. اومبلغ ٢ میلیون و پانصد هزار تومان مبلغی که به قول خودش خود کارشناسان دولتی اعلام کرده اند را پیشنهاد میکند. موضوع چیست؟ و سوال من این است اگر قراراست که معیار درتعیین حداقل دستمز خط رفاه باشد نه خط فقرچرا ما مبلغ فرضا ۵ میلیون تومان را نباید پیشنهاد کنیم؟

شهلا دانشفر: بحث صرفا بر سر مبلغ نیست. بحث بر سر این است که ما با چه توقعی در مورد زندگی و معیشت کارگر صحبت میکنیم. بحث بر سر اینست که زندگی کارگر باید از چه استانداری برخوردار باشد. آن کسی که امروز میگوید یک میلیون و پانصد هزار و یا آن کسی که میگوید دو میلیون و پانصد هزار آیا در این مبلغی که ارائه میدهد تفریح، مسافرت، هزینه تحصیل کودکان کارگر، امکان تحصیل بچه های کارگران در دانشگاه، مسکنی که فضایی داشته باشد و بشود در آن زندگی ای انسانی داشت، و نیازهای اولیه کارگر و غیره و غیره را در محاسبات خود گنجانده است؟ با کدام معیار و با چه توقعی دارد از سطح دستمزدها صحبت میشود. کسی که میگوید اعلام رقم سه میلیون و پانصد کارگران را رم میدهد، کسی که میگوید، رسیدن به این مبلغ ممکن نیست، بعد هم استدلال می آورد و میگوید باید رقمی ارائه داد که شدنی و در چهارچوب اقتصاد ملی ممکن باشد، خوب معلوم است که بحثش صرفا رقم نیست. این استدلالات عملا مبارزه کارگر را به ممکن های نظام حاکم وصل میکند. طبعا ممکن های جمهوری اسلامی هم همین حداقل دستمزد ٨١٢ هزار تومانی است که تصویب کردند. و همان چیزی است که سالهاست دارند به گرده کارگر و کل جامعه تحمیل میکنند. اما الان جنبشی بر سر خواست افزایش دستمزدها شکل گرفته است که هر روز جلوتر می آید و خواست آن حداقل دستمزد سه میلیون و پانصد هزار تومان است و ما کنار این جنبش ایستاده ایم. بنابراین همانطور که شما هم اشاره کردید در مبارزه بر سر خواست افزایش دستمزدها دو جنبش مشخص وجود دارد یک جنبشی است که در چهارچوب مقدورات نظام حاکم و اقتصاد و سیاست آن بحث میکند و میکوشد جنبش اعتراضی کارگری را نیز در همین چهارچوب نگاهدارد و خواسته و ناخواسته ترمزی برای حرکت آن است. جنبش دیگر، جنبش رادیکال کارگری است. که میگوید من کاری به شورایعالی کار نداشته و اصلا آنرا قبول ندارم، من ارقامی که دولت تحت عنوان نرخ تورم، سبدهزینه، خط فقر و غیره میدهد را قبول ندارم و این ارقام تماما مهندسی شده است و ربطی به واقعیت زندگی من کارگر ندارد، میگوید من بساط سه جانبه گری، آنهم سه جانبه گری مسخره ای که هر سه جانبش خودتان هستید، را قبول ندارم. و تنها راه برای من اینست که خودم قدم جلو بگذارم و رقم اعلام کنم و با توجه به اینکه خط فقر اعلام شده سه میلیون و پانصد هزار تومان است، بنابراین دستمزد من باید بالای خط فقر باشد. این جنبشی است که در واقع با این گفتمان دارد میگوید که دیگر خط فقر را قبول نمیکند و دیگر اجازه نمیدهد که زندگی او و خانواده و فرزندانش به تباهی کشیده شود، فرزندانش از تحصیل محروم شوند و …

بدین ترتیب جنبش با خواست سه میلیون و پانصد هزار تومان دستمزد، پیامی رو به جامعه دارد و در واقع یک اعتراض اجتماعی به تعرضی است که به زندگی و معیشت کارگر شده است. الان تشکلهای کارگری با بیانیه هایشان در صف جلوی این حرکت قرار دارند و سیزده تشکل کارگری حول این خواست جمع شده اند. بطوریکه دیدیم ابتدا هفت تشکل کارگری در اقدامی جالب این قدم را برداشتند و خواستار حداقل دستمزد سه میلیون و پانصد هزار تومان شدند. بعد از آن ۴ تشکل دیگر کارگری به این خواست پیوستند. بعد هم سندیکای شرکت واحد بر همین خواسته تاکید کرد و یک بند بیانیه ٢٣ اسفند معلمان که به مناسبت سالگرد اعتراضات با شکوهشان در سال گذشته انشار یافت، تاکید بر همین خواست و حقوقهای بالای خط فقر است. این جنبش با رقم سه میلیون و پانصد هزار تومان بطور واقعی دارد اعتراض کل جامعه از جمله پرستاران، بازنشستگان، نیروی عظیم بیکاری که هیچ تامینی ندارد را به زندگی زیر خط فقر نمایندگی میکند و خواستی است که یک پایه واقعی و اجتماعی دارد. علت پشتیبانی ما نیز از این خواست، نیز همین است. و طرح فرضا ۵ میلیون حداقل دستمزد و هر رقمی دیگر از سوی ما طبعا نمیتوانست به لحاط سیاسی و اجتماعی چنین جا و مکانی را داشته باشد. و گرنه همانطور که شما هم اشاره کردید، چرا باید معیار و شاخص ما برای حداقل دستمزد خط فقر باشد. روشن است که معیار و شاخص ما برای تعیین حداقل دستمزد خط رفاه و داشتن یک زندگی انسانی است. معیار ما استانداردها و پیشروی امروز کارگران در سطح جهانی است. معیار ما افزایش دستمزد متناسب با رشد بارآوری کار و تکنولوژی است، که خود عامل افزایش سودآوری تولید میشود و در نتیجه باید سهمی بیشتری عاید کارگر شود. و کارگران باید در پیشروی های جامعه سهم داشته باشند. این ها شاخص ها و معیار های ماست.
روشن است که تا وقیتکه سرمایه داری هست طبعا کارگر در قبال فروش نیروی کارش دستمزد میگیرد. معیار ما شاخص های جهانی امروز برای دستمزد است. اما امروز در توازن قوای معینی، در نبردی که بر میزان حداقل دستمزد در جامعه جاریست، کارگر با حرف روشنی به میدان آمده و دارد میگوید دستمزد زیر خط فقر را نمی پذیرم، اقتصاد مقاومتی تان را نمی پذیرم، تعرض به زندگی ام را نمی پذیرم و حداقل دستمزد سه میلیون و پانصد هزار تومان. و این یک اتفاق سیاسی مهم و یک مشخصه مهم جنبش نوید کارگری در ایران است. ما داریم از این خواست و از این جنبش حمایت میکنیم. کسانیکه با بحث رقم به تقابل با این جنبش ایستاده اند، عملا میکوشند این جنبه تعرضی این جنبش را کمرنگ کنند. و دقیقا تقابل دو جنبشی را که نام بردم در همین جا می بینیم.

محمد کاظمی: ببینید آن گرایش رفرمیستی که شما از آن صحبت کردید، دقیقا این را میگویند که علیرغم اینکه استانداردهای بین المللی چه هست و خود طبقه کارگر چه میگوید، ولی بایستی درآمد ناخالص ملی را در نظر گرفت، اینکه در بحران هستیم، را باید در نظر گرفت، و بدین ترتیب وقتی جمع میزنند، یکی میگوید یک میلیون ونیم و یکی دیگر میگوید دو میلیون و نیم، چرا که سه میلیون و نیم کارگران را رم میدهد، جواب شما به این نوع بهانه گیری ها چیست؟

شهلا دانشفر: اگر بحث بر سر مقدورات “اقتصاد ملی” است، جمهوری اسلامی بهتر از هر کسی مقدورات این اقتصاد را میداند. ٨١٢ هزار تومان جواب به همین مقدورات است. بگذریم که همین مبلغ را هم زیر فشار اعتراضات کارگری، تعیین کردند. وگرنه بحث این رژیم با کارگران اندر باب اجاره بود. جمهوری اسلامی اساسا میخواست زیر کل این قضیه که هر سال بنشینند و بر سر افزایش حداقل دستمزدها، تصمیم بیگرند، بزند.
بنابراین اگر مبنای بحث ما مقدورات رژیم اسلامی باشد، به همان اقتصاد مقاومتی ای میرسیم که خامنه ای در پیام نوروزی اش تاکید کرد و امسال را سال اجرا و اقدام آن خواند. و کارگران با خواست سه میلیون و پانصد هزار تومان مقابلش ایستاده و میگویند قبول نداریم.

بطور واقعی نیز وقتی به رقم هایی که در برابر خواست سه میلیون و پانصد هزار تومان ارائه میشود نگاه کنیم، نه یک میلیون و پانصد هزار تومان جناب رئیس دانا و نه دو میلیون و پانصد هزار تومانی که از سوی کسانی دیگر طرح میشود، ارقامی نیستند که در چهارچوب “مقدورات اقتصاد ملی” بگنجد، چطور که تا کنون هم نگنجیده است. اما اتفاقی که شاهدش هستیم اینست که این رقم ها را میدهند تا جنبش برای خواست سه میلیون و پانصد هزار تومان را زیر حمله قرار دهند. در صفوف این جنبش تفرقه و شکاف ایجاد کنند، تشکلهایی که پیشتاز این حرکت بوده اند، را زیر حمله و تعرض قرار دهند. چطور که می بینید همه شان نهایتا بحثشان به همین ها ختم میشود. و ما باید این جنبش راست و بازدارنده را نقد کنیم و به عنوان یک مانع از سر راه مبارزاتمان کنار بزنیم.

اما اجازه بدهید جدا از همه این بحث ها در مورد خود دستمزد هم صحبتی بکنیم. ببینید دستمزد پولی است که در قبال فروش نیروی کار به کارگر داده میشود. اینکه رژیم بحران دارد یا ندارد، اینکه تولید ناخالص ملی زیاد است یا کم است، اینکه بهروری تولید چقدر بوده است و … ربطی به مزد کارگر ندارد. کارگر در قبال کارش مزدش میگیرد و باید میزان آن را از همه این مولفه ها منفک کرد. و به همین دلیل روشن باید مرتبط کردن دریافتی کارگران به شرایط و فاکتورهایی جز نفس انجام کار (نظیر افزایش تولید، بارآوری، انضباط، حد نصاب تولید و غیره) اساسا ممنوع باشد. طبعا هیچکدام از استدلالات و بهانه هایی که اشاره کردید، بحثهای تازه ای نیستند. همیشه در جوامع سرمایه داری سعی کرده اند، رابطه مزد و کار کارگر را با همین استدلالات مخدوش کنند. بویژه در عمل نیز آنچنان فاصله فاحشی بین مزدی که در توازن قوای معینی به کارگر داده میشود، با دستمزدی که باید هزینه تولید و بازتولید و تداوم آنرا تامین کند، بوجود آمده است، که عملا کل رابطه مزد با کار کارگر به فراموشی سپرده شده و همواره تلاش میشود که مولفه هایی بیرون از این رابطه از نوع همان استدلالاتی که شما اشاره کردید، به میان کشیده شده و به زندگی و معیشت کارگر حمله شود. و جمهوری اسلامی سی و چند سال است با همین نوع بهانه ها بار بحرانش را به دوش کارگران و مردم انداخته و زندگی و معیشت کل جامعه را به تباهی کشیده است. به این ترتیب همه استدلالات و بهانه هایی که شما به آن اشاره کردید، پوچ و بی ربط به دستمزد است.

از سوی دیگر همه کالاهای دیگر را سرمایه داران میکوشند تا به قیمت بالایی بفروشد، تا سود بیشتری به جیب بزند. اما وقتی که نوبت به تعیین قیمت نیروی کار کارگر میرسد، هر بهانه ای به میان کشیده میشود، تا با بهای کمتری این نیرو را در اختیار بگیرند. اینجاست که بهانه جویی هایی چون اگر دستمزد اضافه شود، تورم شدت می یابد. اینکه بحران است و افزایش دستمزد، باعث بیکاری بیشتر میشود، وضع اقتصاد کشور خوب نیست و… به میان کشیده میشود، تا مزد کارگر افزایش پیدا نکند و با این کار در واقع استاندارد زندگی در کل جامعه را پایین نگاه میدارند. در حالیکه کارگر کار کرده و باید دستمزد کافی بگیرد تا بتواند نیروی کارش را بازتولید کند، کارگر باید تامین داشته باشد. مسکن داشته باشد، رفاه داشته باشد، از درمان رایگان و بیمه های اجتماعی با استاندارد قابل قبول و انسانی برخوردار باشد. جنبش برای خواست سه میلیون و پانصد هزار تومان، جنبشی علیه خط فقر و اولین گام برای قرار دادن کارگران در موقعیت اجتماعی قویتر است که بتواند، با قدرت بیشتری برای خواستهای دیگرش حرکت کند. طبعا در کنار خواست سه میلیون و پانصد هزار تومان کارگران خواستار درمان رایگان ، تحصیل رایگان و تسهیلات لازم برای تامین مسکن هستند. چطور که یک بند از خواستهای معلمان تحصیل رایگان برای همگان است.

خلاصه کلام اینکه این بهانه جویی ها، گفتمان های گرایشات راستی است که میخواهند مبارزه کارگر را در چهارچوب نظام موجود نگاهدارند. در حاکمیت جمهوری اسلامی اسم این گرایشات را حتی نمیتوان، گرایش رفرمیستی گذاشت، چون جمهوری اسلامی رفرم بردار نیست. اینها میخواهند نظام را حفظ کنند. اینها صدای پای جنبش اعتراض کارگری را که هر روز قویتر میشود شنیده اند، و در تقابل با آن به تحرک در آمده اند. اینها جنبشی را می بینند که میگوید کل این بساط بردگی را قبول ندارد. حالا آن کسی هم که تحت عنوان اینکه توازن قوا اجازه نمیدهد و نباید تند روی کرد و غیره می آید و جنبش برای خواست افزایش دستمزد سه میلیون و پانصد هزار تومان را به چالش میکشد، عملا کنار شوراهای اسلامی ایستاده است. عملا کنار همان سیاست اقتصاد مقاومتی حکومت ایستاده است. عملا در جهت تداوم وضع فلاکتبار موجود حرکت میکند و عملا در مقابل جنبش اعتراضی کارگری قرار میگیرد. وظیفه گرایش چپ و رادیکال اینست که با نقد این گرایشات آنها را به عنوان مانع از مقابل راه جنبش اعتراضی کارگری کنار بزند. امروز ما وظیفه داریم که وسیع ترین حمایت خود را از جنبشی اعتراضی کارگری با خواست سه میلیون و پانصد تومان اعلام کنیم و با نقد گرایشات راست اجازه ندهیم که مانع پیشروی های این جنبش باشند.

محمد کاظمی: اما اجازه بدهید یک مقدار در مورد رابطه حداقل دستمزد و بیکاری صحبت کنیم. من یک نظری شنیده ام که میگوید در ایران حتی نباید حداقل دستمزد تعیین کرد. برای اینکه در ایران بیکاری فوق العاده زیاد است و تعداد خیلی کمی از کارگران تحت پوشش قانون کار هستند و قراردادهای سفید امضا هست و نهایتا نتیجه گیری ای که میکنند اینست که میگویند تعیین حداقل دستمزد باعث ایجاد تفرقه بین کارگران و رقابتی در میان آنها میشود. دوست دارم یک مقدار در مورد این موضوع و اینکه آیا شعار حداقل دستمزد میتواند همه گیر باشد و کارگران بیکار، کارگرانی که تحت پوشش قانون کار نیستند، کارگران بیکاری و همه و همه را در بربگیرد، توضیح دهید؟

شهلا دانشفر: ببینید هیچکدام از این استدلالات جدید نیستند. چه بهانه جویی هایی که در سوال قبل اشاره کردید و چه استدلالاتی که در این سوال طرح کردید. اینها استدلالاتی است که همیشه از سوی دولتهای حاکم و جریانات حافظ سرمایه داری به میان کشیده شده است، تا مبارزات کارگری را عقب بزند. سرمایه داری عامل اصلی بیکاری است. همیشه صفی از نیروی بیکار وجود دارد که از وجود آن به عنوان چماقی برای تعرض به کل طبقه کارگر و کل جامعه استفاده شود. آنوقت وقتی کارگر، خواهان دستمزد بیشتری میشود، تحت عناوینی چون پرداخت دستمزد بیشتر، برای صاحبان سرمایه سودآور نیست، با افزایش دستمزد بیکاری بیشتر میشود و برای اینکه اشتغال ایجاد شود، بهتر است دستمزد اضافه نشود و غیره سعی میکنند، در صفوف جنبش برای خواست افزایش دستمزدها تفرقه و شکاف ایجاد کنند. و با این تبلیغات عملا کارگران را به بردگی بیشتر فرا میخوانند. خصوصا در دورانهایی که بحران های اقتصادی شدت میگیرد، بازار چنین بحث ها و استدلالاتی داغتر میشود. و با این مزخرفات سعی میکنند، با جنبش اعتراضی کارگری مقابله کنند. این بحث ها برای کارگران در ایران آشناست. خصوصا در جمهوری اسلامی سالهاست که کارگران همین بحث ها را از سوی شوراهای اسلامی و تشکل های دست ساز حکومتی شنیده اند.
در هر حال پاسخ ما به این جنابان اینست که کارگر حق زندگی و رفاه دارد. اگر تولید برای سرمایه دار سود آورد نیست، برود گورش را گم کند، ما خودمان جامعه را بدست خواهیم گرفت و کل جامعه از رفاه و زندگی ای شاد و انسانی برخوردار خواهد شد. بنابراین بحث بطور واقعی بر سر یک رودرویی و جنگ بر سر دستمزد و معیشت است. و بدرجه ای که مبارزه ما متحد تر و سراسری تر و با خواستهای روشنتری جلو برود، میتوانیم سطح معیشت بالاتری را به صاحبان کار و حکومت حامی سرمایه داران تحمیل کنیم. استدلالاتی که از سوی گرایشات راست در مقابل جنبش برای خواست افزایش دستمزدها گذاشته میشود، در واقع توجیحاتی است برای تعرض بیشتر به کارگر است. و کسی که میگوید طرح خواست سه میلیون و پانصد هزار تومان کارگر را رم میدهد، کسی که میگوید تعیین حداقل دستمزد باعث بیکاری میشود،همه و همه موانعی بر سر جنبش اعتراضی کارگری هستند.

از سوی دیگر مساله تعیین حداقل دستمزد، در واقع تعیین یک انتظاری از سطح زندگی برای کارگر و برای کل جامعه است. همه افراد بیکار آماده بکار اعم از زن و مرد باید از بیمه بیکاری برخوردار باشند و مبنای میزان بیمه بیکاری پایه که به کارگر داده میشود، همان میزان حداقل دستمزد است. و یا پولی که به عنوان مستمری بازنشستگی پایه و نه بازنشستگی ای که متناسب با حق سنوات کاری و غیره تعیین میشود، میزانش بر اساس حداقل دستمزد تعیین میشود. به این ترتیب حداقل دستمزد استاردی پایه ای برای سطح زندگی کل جامعه است. و کسانیکه تعیین حداقل دستمزد را عاملی در رشد بیکاری میدانند. سعی میکنند، این موضوع مهم را از چشم کارگر دور نگاهدارند.
خلاصه اینکه مبارزه برای خواست افزایش دستمزدها، به جمعیت میلیونی بیکار کاملا مربوط است. به بازنشستگان کاملا مربوط است. به خیل عظیمی از بخش های حقوق بگیر جامعه، به ٩٩ درصدی ها کاملا مربوط است. به همین دلیل ما همواره اعلام کرده ایم که مبارزه برای خواست افزایش دستمزدها یک مبارزه اجتماعی است. مبارزه برای این خواست یک سنگر اعتراضی مهم برای کارگران است. خصوصا تحت حاکمیت سرمایه داری وحشی جمهوری اسلامی که هر روز زندگی مردم را مورد تعرض قرار میدهد، مبارزه برای این خواست یک تعرض مهم است و اهمیت سیاسی و اجتماعی دارد. مستقیما بر روی توازن قوای مبارزه در جامعه تاثیر میگذارد و ظرفیت این را دارد که کل جامعه را به تحرک در آورد. و ما باید با همین گفتمان ها نیروی اجتماعی این مبارزه را به میدان بیاوریم.

محمد کاظمی: اجازه بدهید کمی متمرکز شویم به مساله توازن قوا که چند بار هم در صحبت هایتان به آن اشاره کردید. ببینید این مبلغ ٣ میلیون و پانصد هزارتومان از سوی چندین تشکل و نهادهای کارگری عنوان شده است. اما فکر میکنید این تشکلات کارگری آنقدر در طبقه کارگر نفوذ دارند که بتوانند یک بسیج توده ای بکنند و این خواست در حد یک شعار باقی نماند؟ متاسفانه یک عده وقتی که از شعار صحبت میشود، فکر میکنند که یک چیزی بدی است. اما حالا سوال دیگر من اینست که به عنوان یک خواست، نه به عنوان یک شعار این خواست چقدر میتواند قدرت بسیج کارگران شاغل و بیکار را داشته باشد؟

شهلا دانشفر: همین تشکلهای مورد اشاره شما بخاطر اینکه پیشتازان جنبش برای خواست دستمزد سه میلیون و پانصد هزار تومان همین تشکلهایی هستند، با تبلیغاتی چون این تشکل ها توده ای نیستند، این تشکل ها قدرت بسیج ندارند، و.. زیر حمله جریانات راست قرار گرفته اند. بدین ترتیب هم جنبش برای خواست افزایش دستمزدها و هم کل این تشکل ها را زیر حمله و تعرض این جریانات قرار گرفته اند.
به عبارت روشنترخیلی ها سعی میکنند همین مساله را دستمایه ای بکنند، برای حمله به تشکلهای کارگری موجود که سنگرهایی برای مبارزات کارگری هستند و کارگران آنها را با مبارزات درخشانی که داشته اند بدست آورده اند. وجود این تشکلها خود یک پیشروی مهم جنبش کارگری در ایران است.

در صورتیکه اگر بحث برسر بیشتر شدن محبوبیت و قدرت نفوذ و بسیج این تشکلهاست، اتفاقا یک راهش همین است که بیایند و حرف دل کارگران را بزنند. بنابراین پا پیش گذاشتن تشکلهای کارگری مورد اشاره شما در چنین کارزاری، خود یک قدم مهم برای گسترش نفوذ و اجتماعی شدن بیشتر آنهاست. بعلاوه قرار نبوده که با توده ای شدن این تشکلها، تشکلهای سراسری کارگری تشکیل شود. اینها آن بخش فعالین، رهبران و اکتیویست های جنبش کارگری هستند که به این شکل متشکل شده اند و در بستر حرکت آنان صفی از رهبران کارگری جلو آمده اند و دارند خواستهای کل جامعه را بیان میکنند. و اینها در واقع با فعالیت خود گفتمانهایی را به میان توده کارگر و کل جامعه میبرند و این یک دستاورد بزرگ برای جنبش کارگری است. و اتفاقا در دل چنین مبارزاتی است که توازن قوا برای شکل گیری تشکلهای توده ای کارگری و جنبش سراسری شورایی هم فراهمتر میشود. بنابراین کسانیکه این اتفاق مهم را نمی بینند و یا می بینند و منکر میشوند، در واقع پرده ساتری بر روی این واقعیت میکشند. از نظر من به مساله باید از این زاویه نگاه کرد.

اما در پاسخ به بخش دیگر سوال شما و اینکه چقدر ممکن است که خواست سه میلیون و پانصد هزار تومان تحقق یابد، همانطور که جلوتر اشاره کردم این خواست ، بیش از هر چیز بیان یک اعتراض و فشار اجتماعی است. همین دستمزد ٨١٢ هزار تومان را هم زیر فشار همین جنبش تعیین کردند. زیر همین فشار است که جمهوری اسلامی در روزهای پایانی سال وقتی که می بیند اعتراضات کارگری هر روز گسترده تر میشود، فورا دستور پرداخت دستمزدهای معوقه کارگران نفت و منطقه ویژه اقتصادی را میدهد. زیر این فشار است که مجبور میشوند به قول خودشان مانور مقابله با “اغتشاشات” کارگری به راه بیندازند. و تا آنجا که به مساله مبارزه برای خواست افزایش دستمزدها برمیگردد، همانطور که اشاره کردم، ابعاد آن اجتماعی است و یکی از عرصه های نبردی است که جمهوری اسلامی از آن وحشت دارد. چون موضوع بر سر زندگی و معیشت جمعیت میلیونی کارگر و در واقع کل جامعه است. بنابراین یک سطح مساله اینست که خود این فشار توازن قوا را تغییر میدهد. خود این فشار کارگر را در موقعیت قویتری قرار میدهد. خود این فشار بستر متحد کردن کارگران است. سطح دیگر مساله اینست که این جنبش تا همین جا به درجه ای توانسته است نیروی بسیج کند. صحبت من به کسانی که چنین استدلالاتی را می آورند تا این جنبش را ناکارآ جلوه دهند و منکر شوند، اینست که آیا تجمعات هزاران معلمان که با خواست افزایش دستمزدها به رقمی بالای خط فقر به خیابان آمدندو بر سر آن قطعنامه ها و بیانیه ها دادند، جواب شما را نمیدهد؟
آیا اینکه سیزده تشکل کارگری، و صفی از رهبران کارگری جلوی صحنه جامعه آمده و میگویند خط فقر را قبول نداریم و دستمزدها باید بالای سه میلیون تومان باشد، یک راه مهم برای بسیج اجتماعی جامعه نیست؟
بنابراین آن بخشی که با چنین تبلیغاتی تلاش دارند مبارزه کارگر را به بیراهه بکشند و آنرا سد کند، تکلیفشان روشن است. اما آن بخشی که دنبال این مباحث می افتند ، این تصویر بزرگتر را نمی بینند . متوجه پیچیدگی این اوضاع و اینکه چگونه میتوان توازن قوا را به نفع خود تغییر داد، و مبارزات کارگران و پیشروی های آن در این امر چه جایگاهی دارد، نیستند. و عملا در کنار دسته اول ایستاده تشکلهای کارگری این دستاوردهای مهم جنبش کارگری و جنبش برای خواست افزایش دستمزدها را زیر حمله قرار میدهند.

محمد کاظمی: چگونه فعالین کارگری، فعالین سوسیالیست کارگری میتوانند مبارزه برای افزایش دستمزد را به یک صحنه و عرصه برای آموزش سوسیالیستی طبقه کارگر و همچنین به رابطه تنگاتنگ برای اصلاحات و برای سرنگونی جمهوری اسلامی و لغو کار مزدی پیوند دهند؟

شهلا دانشفر: مبارزه بر سر دستمزد آن عرصه ای از مبارزه است که در آن کارگر بیش از هر عرصه دیگری از مبارزه تقابل طبقات را می بینید. کارگر تقابل خود با نظام حاکم سرمایه داری و صاحبان سرمایه را می بیند. وظیفه ماست که این تقابل را عریان و شفاف توضیح دهیم.
به نظر من همین گفتمان ها یک قدم مهم در این جهت است. نقد گرایشات راست و تبلیغاتشان که تلاش میکنند، رابطه بین دستمزد و منفعت سرمایه داران را پنهان و مخدوش کنند، یک آموزش است. به درجه ای که بتوانیم صراحتا بیان کنیم که دستمزد چیست و توضیح دهیم که کارگر در برابر فروش نیروی کارش است که مزد میگیرد، کارگر تمام نعمات جامعه را تولید میکند و کارگران، خانواده های کارگری و ٩٩ درصدی های جامعه باید از همه این نعمات برابر و یکسان برخوردار باشد و نشان دهیم که به کارگر ربطی ندارد که دولت و یا سرمایه دار میتواند، از پس تامین رفاه او بر بیاید یا نه، و توقع خودمان را از زندگی و معیشت که شاخص آن رفاه باشد، توضیح دهیم، یک گام مهم در خودآگاهی طبقاتی کارگران برداشته ایم. به عبارت روشنتر نگاه کردن از وجهی طبقاتی به مبارزه برای خواست افزایش دستمزدها ، و کنار زدن همه استدلالاتی که سعی میکنند سطح دستمزدها را به مساله اقتصاد، ملیت، جنسیت و همه آنچه که در بحث ها به آن اشاره کردیم مربوط کند، و اصل موضوع که همان کارمزدی و استثمار نیروی کار است را پنهان نگاهدارد، نقش مهمی در متحد کردن صف مبارزه برای خواست افزایش دستمزدها دارد.

برای به زیر کشیدن نظام وحشی سرمایه داری حاکم و برای ساختن یک جامعه انسانی، شاد و برابر، یک مبارزه دائمی و بدون وقفه در جریان است، مبارزه برای افزایش دستمزدها یک عرصه مهم این جدال هر روزه است و هر قدم پیشروی ما، نتیجه اش موقعیت قویتر ما و عقب راندن تعرضات رژیم و تحمیل حق و حقوق بیشتر است. در شرایط امروز پشتیبانی از خواست سه میلیون و پانصد هزار تومان حداقل دستمزد، یعنی پشتیبانی از جنبشی که در این مسیر شکل گرفته و هر روز قویتر به جلو میرود. و جایگاه خواست حداقل دستمزد سه میلیون و پانصد هزار تومان را در اینجا باید دید.

خلاصه کلام اینکه باید این گفتمان ها را وسیعا باید به میان کارگران برد. گرایشات راست را از سر راه این مبارزه باید کنار زد، جایگاه سیاسی مبارزه بر سرخواست افزایش دستمزدها و وزن مهم جنبش اعتراضی کارگری را در سیر تحولات سیاسی جامعه نشان داد و بدین ترتیب چشم انداز روشنی در مقابل این مبارزات گذاشت. در بستر چنین فعالیتی است که میشود یک نیروی وسیع اجتماعی را بسیج کرد. خانواده های کارگری را بعنوان بخش مهمی از نیروی این جنبش به میدان آورد، بخش های مختلف جامعه را حول خواست افزایش دستمزدها سه میلیون و پانصد هزار تومان بسیج کرد و بدین شکل به یک وزنه سنگینی در سیر تحولات تبدیل شد و ضربه سنگینی بر گرده جمهوری اسلامی حکومت سرمایه داری حاکم وارد کرد. شکل دادن به چنین کارزاری بر سر خواست افزایش دستمزدهاعرصه مهمی از نبرد ماست که میتواند پیوندی که مورد سوال شماست را در ذهن کارگران و کل جامعه برقرار کند.

Bottom of Form