نوروزی دیگر / کامبیز گیلانی

نوروزی دیگر

کامبیز گیلانی                              تقدیم به فریدون گیلانی، از پیشتازان شعر نو

دوم فروردین هزار و سیصد و نود و پنج

 

از باد می پرسم

با کدام پرنده ی آزادی

رفیق است؟

تا پنجره ی روزگار زخمی

که

شب را

با خود می کشد،

بر بالهایش بنشیند.

سکوت می کند

و در این سکوت،

هیاهوی بی امانی

در من شعله ور می شود.

فریادی

واژه را

به التهاب در می آورد:

کدام باد رفیق؟

کدام پرنده؟

کدام آزادی؟

پنجره

دیوارست

و استخوان در به در انسان

ستون تصویر بقای او.

از انعکاس سبز درختان

روی آبی ی رودخانه

که خورشید نقره ای را

به چشم خسته وام می دهد

سراغ چهچه ی پرنده را می گیرم.

باد

تصویر زیبای چشم اندازم را

در آب

می شوید.

اما من

همچنان پشت پنجره می ایستم

و این بار

دل به قطره ی آبی می بندم

که بی شتاب

از پیش چشم ام می گذرد،

تا جای خود را

به آن دیگری بسپارد.

آن که از شب سرد و تاریک

با گرما و روشنی

می آید.

شاید

در اندوه فاصله ی زمان و مکان

و

در تردید غم انگیز من و تو

این قطره ی امید را

به اقیانوس آرزوی انسان

برساند:

روزی دیگر

نو روزی دیگر.