گذشته و آینده جمهوری اسلامی

یاد داشت: یک موضوع مهم این بحث این است که جمهوری اسلامی دارد تغییر می کند. این تغییر را باید دید، برسیمت شناخت، مورد مطالعه و بررسی و نقد قرار داد، و در مقابل آن سیاست و تئوری و عمل مناسب را پیشه گرفت. این نتیجه گیری یا برداشت از اوضاع برای خود من تازه است. من احساس می کنم که یک مرحله بسیار حساس در اوضاع سیاسی ایران شروع شده است. این مرحله دو موضوع مهم دارد: سازش جمهوری اسلامی با غرب و امر انقلاب و سرنگونی رژیم . این دو مولفه موتور حرکت اوضاع سیاسی ایران هستند. بقیه مسائل تابعی از این دو مولفه یا متغیر هستنتد. اگر جمهوری اسلامی بزودی سرنگون نشود تغییر خواهد یافت. بافت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایران متحول خواهد شد . یا با حضور جمهوری اسلامی و یا بدون آن. بنابر این چگونگی امر سرنگونی جمهوری اسلامی یک سوال مهم و اساسی پیش پای مردم ایران، طبقه کارگر، تشکلهای کارگری، فعالین سیاسی، و احزاب کمونیست است. اما موضوع این نوشته این سوال نیست. پایان یاد داشت.

خط خامنه ای خطی مربوط به گذشته جمهوری اسلامی هست. آنچه خط خامنه ای و رفسنجانی را از هم جدا می کند مسئله سازش یا دشمنی با غرب است. مسئله سازش یا دشمنی با غرب در هر سه عرصه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی نقش بازی می کند. بافت و ساخت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی دستخوش تغییر و تحول است. بافت و ساخت جامعه نمی تواند بدون تغییر بماند.

تغییر در بافت و ساخت سیاسی و فرهنگی، بخصوص فرهنگی، ماهیت اسلامی جمهوری اسلامی را هم دستخوش تغییر و تحول خواهد کرد. اسلام و قوانین اسلامی تا زمانی که جمهوری اسلامی هست بخشی از آن خواهد بود اما اینکه تا چه درجه ای در ساختار حکومت و زندگی روزمره مردم دخالت خواهد داشت موضوع کشمکش اجتماعی و مبارزه مردم با رژیم از یک طرف و موضوع کشمکش دسته ها و گروهها و جناحهای حکومتی از طرف دیگر خواهد بود. موضوع صحبت این است که نقش اسلام در بافت حکومتی و بافت فرهنگی جامعه ضعیف تر خواهد گشت. آینده جمهوری اسلامی به این سمت است. این تصمیم حناح رفسنجانی-روحانی ریشه در نیروئی دارد که اسلام را دفع می کند و این نیرو همه جا هست: در جنبش کارگری، در جنبش زنان، در جنبش جوانان، در جنبش دانشجویان، و در احزاب سیاسی. اسلام دارد از جامعه دفع میشود. سرعت این عمل و عامل این عمل مورد بحث است. یا جناح رفسنجانی-روحانی این امر را پیش می برد و یا کمونیستها. جناح رفسنجانی و روحانی تحت فشار این نیروی اجتماعی صلاح حکومت را در این دیده است که زنجیرهای اسلام را شل کند ولی آنها را همچنان نگه دارد تا مدتی هم که شده فرصت بقا و دوام برای حکومت خود بخرد. کمونیستها باید محرک اصلی این روند باشند.

خواست و تحرکب برای نزدیک کردن حکومت به غرب و عادی ساختن روابط سیاسی-اقتصادی یک جنبش مشخص و قدرت مند در بافت حکومتی جمهوری اسلامی هست که از پایان جنگ ایران و عراق با رفسنجانی شروع شد، با دوم خرداد و خاتمی و با جنبش سبز و موسوی و با جنبش بفش و روحانی ادامه یافت و امروز با انسجام و اتحاد و قدرت بیشتر با اتحاد آشکار روحانی و رفسنجانی که تمام دسته ها و گروههای دیگر این جنبش، از جمله جنبش ملی اسلامی مثل نهضت آزادی و فرخ نگهدار، را در خود جای داده است و با پیروزی روشن در انتخابات اخیر در موقعیت بهتری برای پیشبرد امر اصلی سازش با آمریکا و غرب قرار دارند و خود را با تبعات آن وفق خواهند داد که از جمله میتواند تحولات فرهنگی باشد. تبعات سیاسی که روشن است. تبعات اقتصادی هم وجودشان روشن است اما ناروشنی های زیادی در باره آن وجود دارد. معلوم نیست این تحولات تا چه سطحی و عمقی پیش خواهند رفت. تجارت بین المللی ایران راه خواهد افتاد و عده ای از این راه پول پارو خواهند کرد. چند کارگر هم شغلی گیشرشان خواهد آمد. قراردادهای صنعتی و غیر آن هم در کار خواهد بود و تاثیرات خودشان را بر موقعیت اقتصادی حکومت و مردم خواهند گذاشت.

اگر ما فرصتهای شغلی بسیار محدودی که برای طبقه کارگر و سایر مردم خواهد بود را خوشبینانه هم نگاه کنیم، یک چیز روشن است: اکثریت عظیم مردم ایران و طبقه کارگر موقعیتشان در مجموع بهبود چندانی نخواهد یافت، بهبودی که بشود گفت حتی یک مشکل عمده کارگر و زحمتکش حل شده باشد، مثلا مشکل بی کاری و فقر و دستمزدهای پایینی که حتی برای ماه ها پراخت هم نمی شوند، حل نخواهد شد و بهبود نخواهد یافت. و ، بنابر این، امر سرنگونی جمهوری اسلامی تنها پاسخ اوضاع سیاسی ایران می متواند باشد.

نه تنها این، بلکه، همانطور که تجربه سی و هفت سال زندگی زیر سیطره جمهوری اسلامی نشان داده است ، وضعیت اقتصادی و میشعتی مردم در دراز مدت بدتر هم خواهد شد. و این مسئله امر سرنگونی را بطور مبرم تر و حیاتی تری پیش پای مردم ایران می گذارد.

وضعیت جنبش مدنی

من جنبشهای زنان و جوانان و دانشجویان و محیط زیست و نظایر آن را در مجموعه جنبشهای مدنی می گذارم. بخشی از خواستهای این جنبشها میتواند در چهارچوب جمهوری اسلامی پاسخ داده شوند، مثلا شل شدن حجاب و سایر زنجیرهای اسلام و قوانین آن. جناح رفسنجانی و روحانی رهبران این جناح هستند. این سطح از تحولات فرهنگی زیر سیطره جمهوری اسلامی امری ممکن است. بخش بورژوا و لیبرال جامعه و غرب پشت این امر است. مثلا، بطور مشخص، ممکن است دیگر در مقابل بی حجابان در خیابانها گشت ارشاد بکار نگیرند و جریمه نکنند و اسید نپاشند و نظایر آن. بنظر من این ممکن است و اگر جبش سرنگونی پا بمیدان نگذارد پیش خواهد رفت. بورژوازی تصمیم گرفته است اسلام را در ایران لگام بزند و صافت کند ولی نگه دارد. تنها نیروئی که می تواند این روند و معادله را به هم بزند نیرو و جنبش سرنگونی هست.

جمهوری اسلامی بعد از سی و هفت سال حکومت به این نتیجه رسیده است که “اسلام توحشی” دیگر کارگر نیست و علیه رژیم است. اسلامی نرم و قابل تحمل لازم است. این نقشه بورژوازی ایران و بورژوازی جهانی برای آینده جمهوری اسلامی و برای مردم ایران است. بنابر این، در نبود امر سرنگونی این آینده پیش روی ایران است: سلطه سرمایه با اسلام نرم.

سرنگونی یک ضرورت حیاتی و مبرم

آینده ای که رفسنجانی-روحانی برای مردم پیش رو دارد آینده ای هست که در آن زنجیرهای اسلامی کمی شل شده است و توحشش کمی پایین آمده است با طبقه کارگر و اقشار زحمتکشی که برای سالها باید همچنان چندین بار زیر خط فقر باقی بماند و یا حتی درجات جدیدی از فقر را تجربه کند. این آینده ای هست که مردم ایران و احزاب کمونیست نباید قبول کنند و تحمل کنند. امر کمونیستها سازماندهی سرنگونی و جنبش سرنگونی همین امروز است. کمونیستی که به امر سرنگونی به عنوان امری برای فردا نگاه بکند قضیه را نگرفته است. ما مبارزه مان برای این نیست که زیر سیطره اسلام نرم و دستمزدهای چندین بار زیر خط فقر زندگی کنیم. مبارزه طبقه کارگر و افشار زحکمتش مردم برای این است که نکبت اسلام را از سر زندگی خود کنار بزنیم و دستمزدهایمان بلافاصله بسیار بالاتر از خط فقر باشد. این آن چیزی هست که طبقه کارگر و نیروهای پیشرو و کمونیستها برایش مبارزه می کنند. حداقل این. فوری این. همین امروز این. اما “این” اتفاق نخواهد افتاد مگر اینکه ما در خیابان و کارخانه و میدانهای شهر با جمهوری اسلامی درگیر شویم و آنرا تماما و کاملا شکست دهیم و از سر خود برداریم. آنها بر سر ما سوار شده اند و سنگینی می کنند . می خواهیم بندها و زنجیرهای اسلام و فقر را بلافاصله و فورا از سر و روی و ست و پای خود باز کنیم. برای این هم باید به خیابان بیاییم. کلید این است. کلید به خیابان آمدن است. حرف به خیابان آمدن است. بقیه همه فرع هستند. اصل به خیابان آمدن است. سوال چگونگی این امر است. سوال این است که چگونه میشود بطور میلیونی و سراسری به میدان آمد. چگونه میشود تدارک این جنگ را دید. ما باید به یک جنگ برویم. مردم ایران باید به یک جنگ برود و برای این کار هم تئوری و پراتیک آنرا باید پیدا بکند. سوال این است که چگونه به میدان بیاییم؟ جواب من انقلاب دوم مصر یا فاز دوم انقلاب مصر است: باید سرنگونی را روی میز گذاشت، تند و پیچ آنرا مطالعه و تعریف کرد. باید حلقه های اصلی این نبرد را ترسیم کرد. باید چگونگی سرنگونی را توصیف کرد، توضیح داد، تئوریزه کرد، و به پراتیک گذاشت. این مسئله خم شدن تمام احزاب کمونیست به امر سرنگونی را می طلبد. گفتمان چپ امروز نمی تواند چیزی جز گفتمان سرنگونی باشد. هر فعال سیاسی و هر کادر کمونیست و هر حزب کمونیست باید به این مسئله پاسخ مشخص بدهد. اگر ندهد کار خودش را نکرده است.

یاد داشت: آینده سازش جمهوری اسلامی با غرب

من فکر می کنم این سازش ، به احتمال زیاد، تا آخر پش خواهد رفت مگر اینکه رژیم سرنگون شود. هر چه سرنگونی رژیم بیشتر طول بکشد امر سازش بیشتر پیش خوهد رفت. اینکه آخرین شکل سازش ج.ا. با غرب چه شکلی خواهد بود سوال سختی هست. چیزی که برای من مهم است این است که طوری خواهد بود که “جمهوری اسلامی” از طرف “غرب” و “آمریکا” پذیرفته خواهد شد و این پذیرفته شدن ابعاد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و البته نظامی خواهد داشت. و البته بر امر سرنگونی تاثیر خواهد گذاشت. این تاثیر چه خواهد بود؟